انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ادبیات و ملزومات نقد اثر معماری

نقد اثر معماری همانند نقد هر اثر هنری دیگری امری ضروری در فهم اثر و بازآموزی از آن است، چه از منظر فهم وجوه مثبت و چه فهم جنبه‌های منفی آن. آنچه حائز اهمیت است اینکه مخاطب نقد اثر معماری به‌هیچ‌وجه معمار بنا نیست بلکه مخاطبِ بنا است. ازاین‌رو، نقد اثر نمی‌تواند مماشات کند یا مصلحت‌اندیش باشد بلکه با تیغ تیز عقلانیت اثر را می‌شکافد و از درون آن می‌آموزد. چنین نقدی موجب رشد و تعالی است که البته در جامعه معماری ایران به‌ندرت قابل‌مشاهده است. مسئله حائز اهمیتی که در این اثنا مطرح می‌شود اینکه گفتمان هر نقد، معرف خاستگاه و وجه تمایز آن است. به‌زعم حمیدرضا خوئی تمایز ماهوی انواع نقد نه لحن، نه هدف و نه موضوع نقد بلکه موضع منتقد یا نقطه عزیمت نقد است. این امر که منتقد متعلق کدام جهان گفتمانی است ضمن آنکه فهم نقد او را تسهیل می‌کند، قضاوت در مورد مواضع او را در نقد اثر منصفانه می‌سازد. هرچند نسبت جهان گفتمانی منتقد و خالق اثر خود محل پرسش باقی می‌ماند و این مسئله را پیش می‌کشد که چه کسی با چه گفتمانی چه بنایی را نقد کرده است.
به نظر می‌آید در ادبیات جسته و گریخته نحیف نقد اثر معماری در ایران، نقطه‌ضعف اصلی فقدان ادبیات نظری خاص نقد است که به اتکای آن منتقدان بتوانند آثار را به بوته نقد بکشند. در آسیب‌شناسی موضوع باید اذعان کرد که یکی از دلایل عدم پذیرش نقد بنا توسط معماران (هرچند ایشان اساساً مخاطب نقد نیستند) خلأ ادبیات روشن و شفاف نقد است که بتواند زیروبم بنا را بشکافد. همین امر موجب شده است تا نقاد اغلبِ مواقع ناخواسته و به‌اشتباه معمار را مورد خطاب قرار دهد که این امر موجب زایل شدن نقد است. در ادامه تلاش شده است تا ادبیات و ملزومات نقد به‌مثابه برخی از ابزار تحلیل بنا فهرست و تشریح شود.
۱. برخورداری از تفکر انتقادی: باید توجه داشت که نقد بنا به‌هیچ‌وجه به معنای انتقاد از بنا نیست. در ایران عمدتاً نقد و انتقاد به‌اشتباه مابازای هم به‌کار برده می‌شود که صحیح نیست؛ اما نقاد باید واجد تفکر انتقادی باشد به این معنا که باید دارای عمق اندیشه باشد، بتواند مفروضات و حدسیات متعدد را برای پاسخ هر مسئله در ذهن بپروراند و به‌زعم جان دیویی، پدر تفکر انتقادی مدرن، بتواند به‌طور فعال و به اتکای داده‌هایی که خود تولید کرده است، پایدار و دقیق یک باور یا صورت مفروض از دانش را در پرتو زمینه‌های پشتیبان و نتایج بعدی آن تحلیل کند. به این معنا که نقاد باید حتماً از بحث خود نتایجی حاصل کند که محصول اندیشه‌ورزی دقیق و عمیق او درباره موضوع است. بنابراین نقاد باید دارای ذهنی فعال، پرسش‌گر و مسئله‌اندیش باشد. بررسی متفکرانه پروژه از جنبه‌های مختلف طراحی، ساخت، پاسخ‌گویی، کارایی،‌ زیبایی‌شناسی،‌ انحا حضور انسان در فضا و ارائه تحلیل‌های مستدل و منطقی در چارچوب گفتمانیِ تعریف‌شده، لازمه برخورداری از تفکر انتقادی است که مستلزم کسب مهارت‌های لازم در این زمینه است.
۲. عدم تعلق نقاد به جریان یا گروه خاص: از جنبه شخصیت‌شناسی،‌ نقاد باید انسانی آزاده‌ باشد و فارغ از وابستگی‌های گروهی و باندی،‌ تعلق‌خاطر به دانشگاه خاص، شهر خاص، انجمن، کانون یا نشریه خاص و … بتواند آثار معماری را به بوته نقد بکشد. هر نوع تعلق و وابستگی اجتماعیِ نقاد به گروه‌های کانونی، بی‌تردید نقد او را تحت تأثیر قرار داده و مخاطبِ نقد پی می‌برد و یا به او این حق داده می‌شود که فکر کند نقاد در چارچوب از پیش ‌تعیین‌شده‌ای قلم‌فرسایی کرده است که می‌تواند متضمن منافع شخصی و گروهی افرادی باشد و این امر موجب تباهی نقد می‌شود. ازاین‌رو، شکل‌گیری هرگونه تیم و دسته‌ای در حوزه نقد اثر معماری ماهیتاً خودمتناقض است و می‌تواند خود، سرآغاز و نقطه عزیمت نقد باشد.
۳. گذار از توصیف به تفسیر و تحلیل: عمدتاً نقد آثار معماری در ایران در مرحله توصیف بنا متوقف می‌ماند، هرچند توصیف دقیق بنا گامی است ضروری و می‌تواند برخی از جنبه‌های پنهان پروژه را پیش چشم آورد و نقش مؤثری در فهم دقیق‌تر اثر داشته باشد اما نقاد باید از آن عبور کرده و به تحلیل بنا از جنبه‌های صوری، ظاهری، عملکردی، روابط فضایی و … بپردازد. در مرحله ارائه تفسیر توجه به این نکته ضروری است که تحمیل نظرات شخصی نقاد به درک پروژه به معنای تفسیر بنا نیست و می‌تواند تنها در قالب برداشت شخصی از بنا مطرح شود. عدم توجه ویژه به این نکته می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری برای نقاد دربرداشته باشد و وی را در مظان اتهام عدم فهم بنا یا غرض‌ورزی قرار دهد.
۴. احصا مؤلفه‌های خاص و قابل‌شناسایی بنا: هر بنا قطعاً واجد ویژگی‌های خاص خود است و نقد بنا باید بتواند مؤلفه‌های منحصربه‌فرد آن را احصا و فهرست کند چراکه دریافت آن‌ها کلید فهم کلی اثر و روش طراحی معمار است. همچنین موجب می‌شود آموزه‌های بنا تبیین و به اتکای آن‌ها بتوان در موارد دیگر، اقدام به خلق یا فهم بنای دیگری کرد. لذا مهم‌ترین وظیفه نقاد شناخت و استخراج عناصر و کیفیاتی است که در بنا شاخص و تشخص‌بخش است.
۵. باقی ماندن نقد در بنا: یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی که نقاد را به مخاطره می‌اندازد، عبور ناآگاهانه یا آگاهانه نقاد از نقد پروژه و حرکت آن به سمت نقد معمار و روش طراحی او به‌طورکلی است. در اینجا نقد دامنه خود را تا سایر پروژه‌های معمار و شخص او می‌گستراند که قطعاً اشتباه است. باید توجه داشت که نقد هر بنا منحصر به همان اثر است و تعمیم دادن نتایج و تحلیل‌ها به معمار، نقد را به تنازع شخصی تقلیل می‌دهد و می‌تواند به‌کلی اعتبار نقد و نقاد را در جایگاه شخصیت علمی مخدوش کند. نقاد باید تلاش کند پروژه را در بستر زمانی-مکانی خود ببیند و با توجه به کانتکس، خواست‌ها و مطالبات کارفرما و سایر شرایط اقتصادی، تکنولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی اقدام به نقد و تحلیل بنا کند.
۶. زبان علمی و لحن منصفانه: هرآینه که نقاد نتواند استدلال‌های منطقی و تحلیل‌های خود را مبتنی بر ادبیات دقیق علمی پیش ببرد و لحن ژورنالیستی به خود بگیرد، محتوای تولید‌شده جز در حوزه پروپاگاندای رسانه‌ای قابل‌طرح نیست و ماهیتاً در دایره‌ نقد اثر نمی‌گنجد. حرکت بر لبه باریک تیغ نقد می‌طلبد که از افتادن به ورطه متن غیرقابل استناد علمی مراقبت شود. باید توجه داشت که فاصله اندکی میان متن علمی و متن ژورنالیستی وجود دارد و هر آن ممکن است لحن و ادبیات نویسنده از زبان علمی خارج شود. به‌جرئت می‌توان گفت عمده تحلیل‌هایی که در حوزه نقد اثر معماری منتشر شده، خارج از مرزهای علمی واقع شده است. همچنین متن همواره باید منصفانه و به تعبیری جامع‌نگرانه باشد و از تحلیل‌های یک‌جانبه پرهیز شود. متن باید بر مدار اعتدال و عدالت پیش برود و از هرگونه افراط‌وتفریط پرهیز گردد.
۷. تحلیل بنا در بستر طراحی: توجه به بستر یا زمینه طراحی در نقد مستلزم آن است که نقاد به این سؤال پاسخ دهد که ابعاد مختلف طراحی اعم از ابعاد اقتصادی و مالی،‌ آداب‌ورسوم و فرهنگ زمینه، اقلیم و شرایط آب‌وهوایی، سبک زندگی،‌ لایه‌های اجتماعی مخاطب اثر،‌ نظام زیبایی‌شناسی و سلیقه‌ کارفرما و مخاطب اثر چیست و آیا معمار این ابعاد را در پروژه دیده است یا خیر. تنویر نسبت میان پروژه و ابعاد فوق‌الذکر جان کلام نقد اثر است و آن را کفایت می‌کند. این امر مستلزم شناخت دقیق نقاد از بنا، معمار و زمینه است و در بسیاری از موارد از تحقیق‌های میدانی و انجام مصاحبه با طراح، کارفرما و سایر گروه‌های مخاطب بنا حاصل می‌شود. یکی دیگر از آسیب‌هایی که در حوزه‌ نقد اثر معماری مخاطره‌آمیز است اینکه نقاد در دفتر خود بنشیند و به اتکای مطالعات کتابخانه‌ای و مکتوب اقدام به نقد اثر کند. شایسته‌تر آن است که نقاد به حس بینایی اکتفا نکرده و با حضور در پروژه درک نسبتاً جامع‌تری از بنا حاصل کند.
۸. طراحی به‌مثابه مسئله معمار یا تجربه جدید: در نقد اثر، یکی از مداخل مهم، پاسخ به این پرسش است که پروژه، چقدر مسئله درونی معمار بوده است یا چقدر معمار برای کسب تجربه جدید متأثر از عواملی چون مد، تکنولوژی‌های جدید، آوانگاردیسم و تثبیت جایگاه خود به‌مثابه معمار پیشرو، ستاره‌ بودن، پول و سرمایه، توجه به مسابقات و خلق بنای به‌اصطلاح مسابقه‌ای و … اقدام به طراحی کرده است. هر یک از عوامل مذکور می‌تواند به‌مثابه خطری پیش روی طراحی، پروژه را به چالش بکشد. برآمدن طرح از درونیات معمار، مسئله ذهنی او را آشکار می‌سازد و با توجه به گفتمانی که معمار به آن تعلق دارد، آن را قابل ارزیابی می‌کند. دو نکته در اینجا حائز اهمیت است. اول اینکه حتماً باید جهان گفتمانی معمار روشن شود تا بتوان تحلیل منطقی از محصول یا همان پروژه ارائه داد. این موضوع در نکته شماره ۹ بیشتر تشریح می‌شود. دوم اینکه معمولاً معماران به‌ویژه معماران برجسته و صاحب‌نام که از دانش تئوریک و آکادمیک برخوردارند در پردازش مسئله در قالب یک مسئله اصیل و برخاسته از درونیات غالباً انسانی و کمال‌گرا در ظاهر موفق‌اند و به تعبیری می‌توانند شبه‌مسئله را در پوشش مسئله مطرح و تبیین نمایند. نقاد اثر باید بتواند با تعمق در پروژه و تحلیل منطقی داده‌هایی که از طرف خود معمار در مورد پروژه ارائه شده است، مغالطه‌های احتمالی در تبیین مسئله پروژه را احصا و ماهیت مسئله معرفی‌شده را به چالش بکشد تا بتوان از مواجهه تز و آنتی‌تز، به سنتز آموزنده و راهگشا از نقد پروژه نائل شد.
۹. تحلیل منطقی در نقد اصالت مسئله و تمایز آن از شبه‌مسئله: طبق تعریف، منطقْ ابزار سنجش صحت صورت اندیشه است. لذا تبیین صورت اندیشه و چارچوب خاستگاه و بن‌مایه‌های نظام فکری معمار برای فهم منطق طراحی وی و انطباق مسئله پروژه با آن ضروری است. در این صورت به‌خوبی می‌توان فهمید و ارزیابی کرد که چقدر مسئله طراحی، مسئله واقعی برای طراح است و چقدر فقدان مسئله در قالب شبه‌مسئله ارائه شده است. یکی از مهم‌ترین نقاط عطف نقد بنا همین موضوع است و می‌تواند مسیر حرکت را تا انتها روشن سازد. همین‌جا باید به این سؤال پاسخ داد که چقدر مسئله پروژه، مسئله معمار آن است و چقدر مسئله پروژه، ناشی از صفات خودنمایی و خودستایی او است.
۱۰. اهمیت بنا برای نقد و الکن نبودن آن: یکی از دلایل نزار بودن نقد بنا در ایران آن است که عمده پروژه‌های ساخته‌شده ماقبل نقد، ماقبل معماری و ماقبل مسئله می‌ایستند. پروژه زمانی قابل نقد است که واجد ویژگی‌های حداقلی و دستاوردهای معمارانه به نحوی باشد که از پس نقد، آموزه‌هایی برای معماران و دانشجویان داشته باشد. بنا نباید در نیل به اهداف معمارانه‌ و بیان محتوای خود الکن باشد. ازاین‌رو،‌ انتخاب پروژه جهت نقد بسیار مهم است. از آن‌سو، وقتی پروژه‌ای موردنقد نقادان حرفه‌ای قرار می‌گیرد، به معنای آن است که پروژه در سطحی ایستاده که قابل‌بحث و بررسی است و این قائم‌به‌ذات خود، امتیاز برای پروژه محسوب می‌شود.
۱۱. تحقق مضمون: درون‌مایه طرح که معمولاً توسط معمار پروژه تشریح می‌شود علی‌القاعده باید در بنا متحقق شود. اساسی‌ترین مؤلفه‌ نقد بنا، ضمن بررسی آن مضامین قائم‌به‌ذات خود، تحلیلِ نسبتِ میان مضامین ادعایی در روند طراحی بنا و ایجاد زمینه‌های ظهور و تحقق مضامین در پروژه است. گاه طراح در تبیین ایده‌ها و آرمان‌ها به‌مثابه محتوا و فحوای پروژه ناکام می‌ماند که اساساً پروژه را به نقطه ما‌قبل معماری عقب می‌برد و گاه تبلور آن مضامین در پروژه ناکام می‌ماند که ایضاح آن در حوزه نقد و بر دوش نقاد است.
۱۲. برانگیختن احساسات و عواطف انسانی: یکی از مهم‌ترین ملزومات نقد اثر معماری، تحلیل کیفیت فضایی موقعیت‌های حضورپذیر از حیث برانگیختگی احساسات و عواطف انسانی است. نقاد باید تشریح کند هر فضا چه احساساتی از مخاطب را برمی‌انگیزد، عمق برانگیختگی احساسات چقدر می‌تواند باشد و نیل به این پدیده با چه ابزاری اتفاق افتاده است. استراتژی‌ها و تکنیک‌های به‌کاررفته در طراحی برای مخاطب قرار دادن احساسات انسان‌ها چه بوده است و تا حد طراح توانسته به موفقیت نائل شود. برانگیختگی عواطف از نخستین مراحل مواجهه با فرم، چشم‌انداز بیرون و حتی منظر شهری آغاز می‌شود و تا طراحی جزئیات در مبلمان فضا ادامه پیدا می‌کند. نهایتاً باید تحلیل کرد که انگیزش هر یک از احساسات آدمیان در فضا با چه هدفی صورت گرفته است.
۱۳. شخصیت یافتگی هر فضا: اینکه هر فضا در خود دارای چه ویژگی‌های منحصربه‌فردی است که به آن تشخص داده است، امری است که باید توسط نقاد احصا و مورد تحلیل قرار گیرد. شخصیت‌ یافتگی فضاها در سیرکولاسیون فضاها و روابط فضایی، سکانس به سکانس باید خوانش شود و نهایتاً سناریوی پروژه در کلیت خود مورد ارزیابی قرار گیرد. ناهمگنی و ناهم‌خانواده بودن شخصیت فضاها چالش پیش روی بسیاری از معماران است. هرچند ممکن است هریک از فضاها در خود و به‌خودی‌خود کیفیت فضایی شاخص و منحصربه‌فردی خلق کرده باشد اما احتمال دارد در پیوستار کلی متن، هر فضا به‌مثابه یک پاراگراف مستقل عمل و نتواند مضمون را منتقل کند و نهایتاً پروژه تبدیل به انباشتی از مضامین مختلف، پراکنده‌گویی، عدم انسجام معنایی و سرانجام سردرگمی در خلق نشانه‌ها و انتقال معنا شود.
۱۴. رابطه‌ فرم و تکنیک و غلبه هر یک بر دیگری: در برخی از مواقع، تکنیک بر فرم غالب و تبدیل به هدف اصلی پروژه می‌شود؛ تکنیک به‌مثابه روش‌های به‌کارگیری عناصر معماری و انحا هم‌نشینی آن‌ها. در برخی از مواقع نیز فرم بر همه‌چیز غالب است و تکنیک را به خدمت خود می‌گیرد. تفوق هر یک بر دیگری ماهیتاً ارزش یا ضدارزش نیست بلکه ارزیابی هر یک در راستای تحقق آرمان‌های پروژه موضوع نقد است. باید توجه داشت که در زمینه‌هایی که هر یک بر دیگری غالب می‌شود پدیده‌های «تکنیک برای تکنیک» و «فرم برای فرم» نمایان است که می‌طلبد نقاد به‌صراحت موضوع را به چالش بکشد تا هدف معمار از این یک‌جانبه‌گرایی روشن و بنا بهتر فهم شود.
۱۵. ابعاد و موقعیت‌های تراژیک و کمیک پروژه: تقریباً در همه پروژه‌های معماری نقاط روشن و تاریک وجود دارد. معمار گوشه‌ای را به بهترین نحو پرداخته است و گوشه دیگری را از دست داده است. گاهی موقعیت‌های تراژیک ایجاد کرده و گاهی موقعیت‌های کمیک. گاهی ما را به اوج می‌برد و گاهی از همان اوج به زمین می‌کوبد. شناسایی همه موقعیت‌های موجود در بنا و عدم قضاوت کلی و فارغ از همه‌جانبه‌نگری منجر به تحلیل و تضعیف نقد شده و نکات متناقض یا متضاد پروژه را از دست می‌دهد. نقاد باید همه ابعاد و موقعیت‌های پروژه را با هم ببیند و همه را هرآینه با اهداف و ایده‌های مطروحه مقایسه و مطابقت دهد تا پروژه به‌خوبی بازشناسی شود.
۱۶. ناپروردگی‌های پروژه: اگر به نظر می‌رسد فضا، عنصر یا محدوده‌ای از پروژه در موقعیت موجودِ خود، همچنان خام باقی مانده و به اندازه کافی پرداخته نشده است، باید تشریح کرد که چرا و چگونه می‌توانست آن پدیده کیفیت‌های بهتری بیابد. البته تحلیل موقعیت موجودِ هر پدیده در پروژه نیز محل بحث است و می‌تواند به‌مثابه یکی از موارد ناپروردگی محسوب شود. نقاد ممکن است بتواند مبتنی بر منطق طراح و نه منطق خود، موقعیت بهتری را برای عناصر، فضاها و جزئیات ارائه دهد. به‌هرحال پرداختن به آنچه می‌توانست بهتر باشد، ضروری است.
۱۷. ابعاد ملی و فراملی پروژه: آیا پروژه در کلیت یا اجزا خود می‌تواند دستاوردهای جدید برای معماری در سطح جهانی داشته باشد؟ آیا توانسته است سرحدات تجربه‌های فضایی، زیبایی‌شناختی، اخلاقی، احساسی، حسی و بصری آدمیان را در اقصی نقاط زمین پیش براند و آورده‌ای برای جهانیان داشته باشد؟‌ همین امر می‌تواند در موقعیت ملی نیز تحلیل شود و ابعاد بداعت و نوآروانه آن در سطح ملی موردبررسی قرار گیرد.
۱۸. نسبت میان فضای خلق‌شده با فضای واقعی نزد مردم: یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که در نقد اثر معماری مطرح است اینکه فضای طراحی و ساخته‌شده توسط معمار چقدر و تا چه حد از تعامل میان معمار و کارفرما به‌عنوان یکی از افراد جامعه برآمده است. باید بازهم متذکر شد که تحلیل این امر باید در سیاق منطق گفتمانی معمار تشریح شود. البته می‌شود نسبت میان آن منطق گفتمانی با ساختار و محتوای اندیشه مردم را سنجید. اینکه معمار چقدر با مردم است و چقدر بر مردم، مسئله‌ای است که بدون قضاوت و ارزش‌گذاری باید در هر پروژه تا حدی روشن شود. باید دانست که هر چه فاصله میان افکار معمار و مردم بیشتر باشد، احتمال دخل و تصرف آنان در پروژه بیشتر می‌شود و هر مداخله آنان به‌مثابه بخشی از پروژه باید تلقی شود و معمار نمی‌تواند و نباید از آن بگریزد یا خود را تبرئه کند. مسئولیت مداخلات پس از افتتاح پروژه قطعاً به عهده معمار است.
۱۹. نسبت میان معماری و سیاق پروژه: میزان اعتنا یا بی‌اعتنایی پروژه به بستر طرح با همه مؤلفه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اقلیمی، تاریخی و … در تحلیل هر بنا باید تعیین و علل آن تشریح شود. صرف اعتنا یا بی‌اعتنایی به بستر یا زمینه پروژه ارزش محسوب نمی‌شود بلکه تطبیق آن با آرمان‌های پروژه قابل‌بررسی است.
۲۰. زایایی یا عقیم‌بودگی پروژه: مفهوم زایایی پروژه معماری ناظر به این معناست که پروژه چقدر می‌تواند خاصیت الگووارگی داشته باشد و بتواند فرزندان متعددی متولد کند. الگووارگی پروژه قطعاً مستلزم آن دست از کیفیت‌های انسانی است که همواره ذات انسان را مخاطب قرار می‌دهد و برای رشد و تعالی آن می‌کوشد. بی‌تردید زایایی پروژه مشخصه پراهمیتی است اما باید توجه داشت که خلق فرزند ناقص‌الخلقه بدتر از عقیم‌بودگی است چراکه پروژه عقیم در خود باقی می‌ماند و می‌تواند حیات مطلوبی داشته باشد اما خلق فرزندان معیوب تحمیل بار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به جامعه است.
۲۱. مفهوم معماری مستقل: معماری مستقل ناظر به این معناست که معمار چقدر کوشیده است برخلاف جریان‌های جاری در فضای معماری شنا کند و در مسیر خود فارغ از تبلیغات، رسانه‌ها، مجلات، دانشکده‌ها و مسابقات معماری پیش برود. استقلال فکری بی‌هراس و بی‌باک از مخاطرات، چالش‌ها، تخریب‌ها و دشمنی‌ها توشه ارزشمندی است که هر معمار می‌تواند برای پیمودن راه خود همراه داشته باشد. معماری مستقل مفهومی است که باید بیش‌ازپیش در نقد آثار معماری به آن توجه و وجوه استقلال هر پروژه استخراج و برجسته شود.
۲۲. تبلور روایت در پروژه و کاربرد ابزارهای روایت: بیان روایت در متن پروژه از ویژگی‌های مهم هر بنای شاخص و قابل نقد معماری است. هم‌نشینی نشانه‌ها و دال‌ها در ساختارهای مشخص می‌تواند روایت هر فضا را بسازد و هر فضا بخشی از کلیت داستان را روایت کند. به‌زعم کافمن تنها معماری مستقل می‌تواند معماری روایی باشد. لازمه فهم روایت اثر معماری، حضور تام در ساختار دیالکتیکی فضازمان بنا است. به تعبیر مهدلیکوا قدم زدن در فضا، قدم زدن در درون خود نیز است. مسئله این است که راه رفتن بسته به موقعیت دگرگون می‌شود؛ اما خود موقعیت نیز بر اساس راه رفتن تغییر می‌کند. ماهیت ارتباط سوژه و فضا این گونه است. معماری بازتاب خویشتن است؛ معماری بدنی بدلی برای انسان است. بدن خاستگاه معماری است؛ نسبت تناسبات بدن معماری یعنی تناسبات فضای ساخته‌شده با بدن انسان، سرآغاز ادراک معانی فضا و روایت‌های بناست. ساختمان‌ها، نه ترکیبات زیبایی‌شناسانه فرمی یا هنری، که گسترش بدن و تجسد حافظه، ذهنیت‌ها و رؤیاهای آدمیانی است که آن‌ها را خلق کرده‌اند. بنابراین نفوذ به جهان اندیشه معمار و انسان‌هایی که در فضا حضور دارند، سهم مهمی از فهم روایت معماری و درک بهتر بنا دارد.
۲۳. تنویر نقطه عزیمت و نقطه عطف پروژه: سرآغاز پروژه کجاست؟ چه رویدادی در پروژه می‌تواند نقطه عزیمت طراح باشد؟ از کجا مخاطب با بنا درگیر می‌شود و خود را در پروژه پیدا می‌کند؟ پاسخ به این سؤالات می‌تواند راه را برای پیمایش بنا بگشاید و به ما نشان دهد که معمار چه تمهیداتی را به‌عنوان سرآغاز درگیری با بنا اندیشیده است. همچنین با پیمایش فضاها، کجا و به‌واسطه چه رویدادی نقطه عطف پروژه شکل گرفته است. نقطه کانونی پروژه کجاست و واجد چه ویژگی‌ها و مؤلفه‌هایی است که آن را تبدیل به نقطه عطف کار کرده است.
۲۴. حد اقتباس در پروژه: در بسیاری از پروژه‌ها می‌توان حدی از اقتباس از پروژه‌های دیگر را یافت. اینکه معمار خود به اقتباس اذعان داشته باشد یا خیر، هرچند حائز اهمیت است اما مسئله نقد نیست. بهتر است نقاد خود مرزهای اقتباس در پروژه را شناسایی و برجسته سازد. اقتباس به‌خودی‌خود ایراد محسوب نمی‌شود. کما اینکه در ادبیات فارسی شاعران با مطالعه‌ اشعار پیشینیان، از عبارات، اصطلاحات، واژگان و سبک و سیاق آنان در سروده‌های خود بهره می‌جسته‌اند. مهم آن است که این ابزارها با چه ساختار و نظمی در کنار هم قرار گرفته‌ است و چگونه بیان تازه‌ای آفریده‌ است.
۲۵. استعاره‌ها و کیفیت مکانیت فضاها: خلق معماری استعاری و کاربرد عناصر فضا به‌نحوی‌که متضمن معانی فراتر از خود باشند، بنا را از یک ساختمان عادی که صرفاً پاسخ‌گوی نیازهای روزمره باشد به سمت معماری شاعرانه و متعالی سوق می‌دهد. بودن در چنین فضاهایی قطعاً ارزشمند است و انسان‌ها از حضور در فضا رضایت خاطر خواهند داشت. نیل بنا به سمت کیفیت‌های مکانی امری حائز اهمیت است که نقاد می‌تواند وجود چنین کیفیت‌هایی را در تحلیل خود مدنظر داشته باشد.

این مقاله پیش‌تر در نشریه هنر معماری شماره ۶۰ منتشر شده است.