حملات به روحانی از ناحیه چه کسانی انجام می شود؟
پیش از هر چیز باید دو موضوع را روشن کنیم: نخست اینکه منظورمان از «حملات» چیست و از چه بُرهه زمانی سخن می گوییم تا بتوانیم پاسخی نسبتا مناسب به این پرسش بدهیم. به عبارت دیگر باید به این پرسشها پاسخ دهیم آیا حملات سیاسی هستند یا شخصی، با اهداف سودجویانه یا دلسوزانه و… آیا این حملات سازمان یافته هستند یا خود انگیخته، در هر مورد به چه دلایل و با چه سازوکارهایی شکل گرفتهاند؟ آیا این حملات به یک شخص یا گروه از اشخاص انجام میشود و چرا؟ و یا به یک سیاست یا گروهی از سیاستها؟ آیا این حملات تازه شروع شده، یا ریشه در گذشته های دوری ا نزدیک دارد و آیا این حملات ادامه خواهند یافت ، تشدید می شوند و تضعیف و جشم اندازشان در رابطه با انتخابات بعدی در سال ۱۴۰۰ چیست، همانگونه که رابطهشان با چشم اندازی که برای وضعیت منطقه و ایران در این چند سال می توان پیش بینی کرد، یعنی وضعیتی با تقریبا بدترین رهبران سیاسی در منطقه و در آمریکا و شاید رهبرانی نسبتا بهتر (به جز بریتانیا) در چند سال پیش رو. این پرسش هایی است که باید در ابتدای این گفتگو به آنها البته بسیار به اختصار پاسخ دهم تا سپس بتوانم وضیت کنونی را در چارچوب جهانی، منطقهای و ملی تحلیل کنم.
آنچه ما بدان حملات می گوییم را پیش از هر چیز باید از انتقادها و حتی انتقادهای تند و سخت از دولت چه از ناحیه رقبای سیاسی اش مثلا اصولگرایان، و چه از جانب جامعه مدنی جدا کرد. اگر آقای روحانی امروز از این حمایت برخوردار شده است به ُیمن آن است که مردم به او اعتماد کرده اند و این اعتماد نه برای اعلام اطاعت از وی بلکه برای آزادی بیشتر از جمله در انتقاد به موقعیت و وضعیت کشور و دولت است. بنابراین دولت باید به صورت کامل از اینکه انتقادها را مخالفت و حمله تلقی کند بیرون بیاید و برعکس همه جا از انتقاد ها و ارائه راه حل ها استقبال کند و مدیرانی را سر کار بیاورد که ارزش انتقاد را بدانند. حمله را از زمانی حمله می دانیم که نه به قصد بهتر شدن اوضاع بلکه به با هدف ولو ناخودآگاهانه تخریب انجام بگیرد، شکل آن نیز پوپولیستی و با رسانه ها و اشکالی انجام می گیرد چون شایعه، شبنامه، جمله به جلسات سخنرانی و تظاهرات و سخنرانی ها و اخیرا سوء استفاده از اعتقادات مردم با بهربردن از شکل و رسانه«نوحه خوانی». این تخریب می تواند متوجه شخص رئیس جمهور، برخی از افراد نزدیک به او، جناح اصلاح طلب یا هر ائتلافی باشد که به گرد وی شکل می گیرد. اهداف حمله خیرخواهانه نیست ولو آنکه افراد یا گروه هایی که این کار را می کنند نسبت به مساله آگاه نباشند، حمله و نه انتقاد، سبب تخریب عمومی سیتم و ضربه پذیر شدن کشور در شرایطی می شود که به بیشترین میزان وحدت ملی نیاز دارد. سازوکارهایی که در این حملات به کار گرفته می شوند عموما چندان سازمان یافته و بهتر بگوییم فکرشده نیستند، به معنایی چندان عقلانیت در نظر گرفتن چشم اندازها در آنها دیده نمی شود اهداف کوتاه مدت و ختی گاه کورکورانه هستند، جز مواردی که ما به توطئه و برنامه های تخریب سازمان یافته برسیم که از چارچوب بحث ما خارج است اما باید دقت داشت در تاریخ قرن بیستم این توطئه ها به صورت دائم به وسیله قدرت های بزرگ از جمله در ایران در دوران ملی شدن صنعت نفت علیه زنده یاد دکتر مصدق و در دوره انقلاب و پس از آن برای سرنگونی سیستم جدید انجام شدند و بیشک ادامه دارند. برای نمونه فشار برای تحریم انتخابات، تشویق مردم به بیعملی، بی آبرو نشان دادن همه کنشگران سیاسی که عملا راهی جز خشونت را پیش پای کسی نگذارد( و آنها را به سوی یک بن بست سیاسی بکشاند)، دفاع به ظاهر «انقلابی» از اهداف غیر قابل اجرا، تلاش برای بازگرداندن کشور به انفراد جهانی و تنش با تمام کشورها و بازگرداندن تحریم ها با سود سرشارشان به نفع یک یا چند گروه خاص، تلاش برای دوقطبی کردن، نظامی کردن و ایجاد تنش و خشونت در کشور یا دامن زدن به اختلافات قومی و تقویت پان ایرانیسم، از جمله این گونه رویکردها است.
نوشتههای مرتبط
این حملات ریشه طولانی در تاریخ سی ساله اخیر دارد ایران دارد و تقریبا ازدوره پس از جنگ به عنوان هم یک استراتژی قدرت های بزرگ و هم به صورت خودانگیخته از سوی مخالفان ادامه داشته و در دوره های مختلف هدف از آنها متفاوت بوده و لزوما هم هدف همیشه اصلاح طلب ها نبوده اند و در دوران اصلاحات شاهد بیشترین میزان از این حملات بودیم و به گمان من در دوره دوم آقای روحانی نیز چنین خواهد بود. چشم انداز سیاسی جهان در حال حاضر ما را در بالاترین حد از خطر نسبت به این حملات قرار می دهد چون به جز بخشی از اروپای غربی نمی توانیم در میان قدرت های بزگ به دنبال حتی در طیف هایی نسبتا قابل اعتماد در کشورهای توسعه یافته باشیم. و در مورد کشورهایی چون چین و روسیه نیز به دلایل ساختاری و غیر دموکراتیک بودن آنها، بهتر است همیشه محتاط بود. وضعیت در آمریکا به دلیل حضور ترامپ ولو اینکه کل دوران ریاست جمهوری اش را در دادگاه ها بگذراند، و وضعیت منطقه خاور میانه با وجود بدترین مخالفت ها با ایران و وجود دولت های کاملا غیر دموکراتیک برای ما ابدا مناسب نیست و از این رو چنین حملاتی بالاترین خطر را در طی دوره آقای روحانی برای ایران خواهند داشت. و در نهایت وضعیت اجتماعی ایران با سرعتی غیر قابل باور در حال تغییر است. در طول جهار سال آینده روند دگرگونی جامعه ایران به سوی جوان شدن هر چه بیشتر، بالا رفتن سرمایه های فرهنگی، بالا گرفتن تقاضای جوانان برای برخورداری از آزادی های مدنی و رهایی از یک جامعه عبوس و بی نشاط دائما بیشتر خواهد شد و هر قدرتی خواسته باشد در برابر این خواسته ها بایستد خود را با خطرات بزرگی از جمله تنش های اجتماعی گسترده روبرو می کند. حمله به دولت روحانی که در انی زمینه تعهدات نستا محدود اما به هر حال مشخصی را اعلم کرده است، به معنای تحریک و فشار در جهت ایجاد تنش اجتماعی و خارج کردن جامعه از آرامش و صلح اجماعی است.
این حملات چرا و با چه نیتی انجام می شود؟ (خودسرها چه کسانی هستند و چه هدفی را دنبال میکنند؟)
به نظر من همانگونه که گفتم ما با یک دلیل یا گروهی از دلایل روبرو نیستیم. اگر انتقادها ختی انتقادهای تند را کمنار بگذاریم که در هر نظام دموکارتیکی خق مردم و مطبوعات و رسانه ها است که درباره دولتتخقیقو تفحص دائم کرده و مشکلات را افشا کنند، ما با طیفی روبرو هستم که در یک سوی آن مخالفان خارج کشور (با طیف گوناگون خود آنها از سلطنت طلبان تا گروه های میان رو) قرار دارند و مخالفتشان با دولتآقای روخانی در آن است که پدیرش ایشان به نوعی به معنای پذیرش جمهوری اسلامی در ایران و به گمان آنها خط بطلان کشین بر جهل سال اپوزیسیون در برابر این نظام است. طیف را می توان با ماموران و سرسپردگا قدرت های بزرگ مخالف جمهوری اسلامی که هنوز به دنبال جایگزینی آن با یک نظام متمایل به غرب و همکام با آن که در اتحاد آنها علیه روسیه مشارکت کنند، دستبرنداشته اند. این نیروها عموما به صورت مستقیم از طریق فشار برای تمدید تحریم ها و یا حلوگیری از برداشته شدن آنها و به صورت مستقیم از طریق گروه های افراطی درونی که اغلب زیر لوای حرکات تندو رادیال خرکت هایی در جهت از میان بردن آرامش اجتماعی انجام می دهند، شعارهای جنگ طلبانه می دهند و خود را وارٍ انقلاب می دانند بدون آنکه کوچکترین مشروعیتی داشته باشند، کار خود را انجام می دهند. شکی نیسن که دلالان و کاسبان تحریم نیز در این میان قرار می گیرند و ولو آنکه مستقیما یا غیر مستقیم زیر فرمان قدرت های بزرگ نباشند بازی آنها را انجام می دهند. این طیف اما تا گروه های اپویسیون داخلی تندرو چظ و راست ادامه می یابد که ممکن است واقعا باور به آن داشته باشند که دولت روحانی چیزی جز نمونه ای جدید و موقت از دولت های پیشین نیست. این گروه ها، عموما بسیار جبرگرا و ساختارگرا هستندو با جمهوری اسلامی به مثابه «یک کل» مشکل دارند و گمانشان این است که می توان آن را به عنوان یک کل تغییر داد بنابراین هیج تصوری برای تفکیک اجزا و شخصیت ها و روندها و رویکردها ی درون آن قائل نیستند البته این تصورات یا بهتر بگوییم توهمات پایه و اساسی نه عملی و نه نظری ندارند اما بهر رو جذابیت خود را برای گروهی از مرد دارند.
یا این حملات ادامه واکنشهای بازندگان انتخابات ریاست جمهوری است؟
مساله حملات بیشتر از آنکه به نتیجه این اتخابات(پیروزی آقای روحانی) مربوط باشد به خود آن برمی گردد. مساله آن است که امید اکثر گروه های یاد شده آن بود که مُهر بطلان بر سازوکار انتخابات درایران بزنند و آن را روشی نامناسب و غیر کرارا در تغییر وضعیت و بهبود آن نشان دهند ولی مشارکت گسترده مردم در این انتخابات درست عکس نظر آنها را نشان داد یعنی اکثریت مطلق مردمایران امروز معتقد به سازوکارهای دموکراتیک برای بهتر شدن وض عیت را ترجیح می دهند. این نکته اساسی حملات است که هدفشان استقرار یم «حکومت اسلامی» به جای «جمهوری اسلامی» است. هدفی که بیش از چهل سال است دنبال می کنند بی آنکه درک کنند چنین چیزی در ایران محال ممکن است هم به دلایل درونی و هم به دلایل بیرونی. این یک توهم نظامی گر و اقدار منشانه است، نوعی تفکر پادگانی که بر این خیال است که توسل به زور فیزیکی و تخریب مخالفان و در راس آنها نیروهای روشنفکر و نخبه می تواند موقعیت را در نظر بگیرد . این مورد آخر، یعنی از میان بردن نخبگان یا تضعیف آنها بزرگترین اشتباهی است که یک سیستم سیاسی می تواند مرتکب شود زیرا نخبگان، به ویژه نخبگان مورد اعتماد مردم سوپاپ های اطمینانی هستند ه بدون شک و تردید عامل ثبات نظام هستندو نه تزلزل و فروشپاشی آن در حالی که نیروهای پوپولیستی و به ظاهر مردمی تقریبا همیشه عامل فروپاشی نظام های سیاسی بوده اند.
چرا حملات به روحانی در این ایام افزایش پیدا کرده است؟ و با وجود شعارهای تند در راهپیمایی روز قدس و محکوم کردن این حرکت، باز هم در نماز عید فطر و از یک تریبون رسمی و به نوعی دیگر این بیاخلاقی تکرار شد؟
دلیل روشن است به نظر این استراتژی تشدید بحران با ایجاد بحران های مصنوعی است. بیست یا سی نفر در یک تظاهرات میلیونی چندد شعار تند می دهد، و غوغایی به پا می کنند، همه این جریان را محکوم می کنند، اما بلافاصله یک نوحه خوان، باز فضای متشنج ایجاد می کند، در واقع اگر از نزدیک به موضوع نگاه کنیم می بینیم که نیروهای متخاصم با روند جامعه ( و نه روند حکومت) آنقدر ضعیف شده اند که اگر خشونت مستقیم را کنار بگذارند جز ایجاد بحران های مصنوعی و پی در پی چاره ای ندارند. به گمان من این استراتژی در هفته ها و ماه های آینده نیز ادامه می یابد. و راه مبارزه با آن دقیقا نشان دادن توخالی بودن و ناتوانی کسانی است که آنها را به راه می اندازند. یعنی توسل آنها به روش های پوپولیستی و سوء استفاده از تریبون هایی که به مشروعیت آنها ضربه می زنند نظیر تریبون نماز جمعه به گونه ای که اخبرا در ساوه اتفاق افتاد ، یا تریبون نماز عید فطر و غیره. این خرکات نشانه ضعف و و به بن بست رسیدن گروه های مختلف است که مخالفتشان هر چه کمتر جنبه سیاسی دارد و اهداف اقتصادی و سیاسی شان(در ضدیت با جمهوری اسلامی و نه با دولت روحانی) هذر روز آشکار تر می شود. مساله انی گروه ها اغلب آن است زمینه ها محکومیت ایران را در نهادهای بین المللی فراهم کنندو به این قدرت ها فرصت دهند که تعهدات خود از جمله در معاهده برجام را زیر سئوال ببرند و یا در انجام آنها تعلل کنند.
چه شباهتها و تفاوتهایی میان آنچه امروز رخ میدهد با آنچه زمان اصلاحات رخ داد، وجود دارد؟
شباهت ها در روش های لومپنی و خشونت آمیز است و در کنشگران این حرکات عموما افرادی مشخص و شناخته شده و اغلب به نظر من مزدور هستند که هیچ ارتباطی نه با نیروهای واقعی انقلابی دارند و نه به خصوص با کنشگران خانواده شهدا و خانواده های بزرگان انقلاب و علما و غیره. این یک لومپنیسم ریشه دار در تاریخ ایران است که نمونه هایش را از دوره کودتای دکتر مصدق می بینیم، کنشگران و شیوه ها تقریبا همان ها هستند. اما تفاوت اساسی در آن است که امروز به نظر من با اصل جمهوریت نظام با هدف براندازی آن است. برای قدرت های بزرگ این امری مسلم است که هرگز نخواهند توانست با یک ایران متحد و منسجم و دارای وحدت در میان مردم مبارزه کنند و بنابراین باید برای غلبه و به زانو در آوردن نسبی (از میان بردن استقلال سیاسی) و یا کل این نظام باید اصل و ستون اصلی آن یعنی جمهوریت (مردمی بودن و نشات رفتن مشروعیت نظام از مردم را زیر سئوال ببرند) اگر این اتفاق بیافتد بدون شک یورش در حمله بعدی آغاز خواهد شد و آن تحریم ها و فشارهای بین المللی در حد «فلج کننده» خواهد بود. اشتباه بزرگ دراین میان آن است که مسئولان ظاهر فریبنده «انقلابی گری رادیکال» و «بحران» های ساختگی را جدی بگیرند. به عبارت دیگر باید گذاشت این گونه حرکات آنقدر ادامه بیابند تا بی اثر شوند. و دست از برخورد شدید با آنها و حتی بها دادن به آنها به صورت پرداختن به تحلیل آنها دست برداشت. البته روشن است که می توان درباره آنها دست به بحث و تحلیل زد اما باید به شدت در این کار نسبی رفتار کرد و از دراماتیزه کردن این بحران های ساختگی جلوگیری کرد. من به سیاست تنش زدایی از طریق بها ندادن به حرکتهایی از جنس نوحه خوانی و تظاهرات لومپن ها و حتی نوشته ها و مقالات روزنامه های تندرو هستم. برخورد با آرامش و به دور از هر گونه خشونت و متنین و آرام امروز بهترین بازخورد را از طرف مردم خواهد داشت.
این انتقادهای تند در شرایط فعلی چه پیامدهایی دارد؟ و چه تاثیری میتواند بر عملکرد شخص رییس جمهور و دولت او داشته باشد؟ تخریب روحانی چه پیامدهایی میتواند برای ایران در منطقه داشته باشد؟
گفتم و باز هم تکرارمی کنم، باید انتقاد را از حمله لومپن ها جدا کرد. افزایش آزادی ها سبب می شود که گروه های مردمی بتوانند خواسته های خود رادر محیطی قانونی با آرامش بیان کنند و لومپن ها در این شرایط هر اندازه هم خواسته باشند بحران های تصنعی ایجادکنند ناموفق خواهند بود. این تجربه را ما در فرانید انقلاب با تبلیغات دروغین در سطح روستاها و در سطح شبکه های مجازی دیدیم. باید به مردم اعتماد کرد و تصور نکرد که آنها این گونه تردستی های سطحی را درک نمی کنند . اکثر این حرکات حتی ارزش ذکر شدن در مطبوعات را نیز ندارند و بهر رو به هیچ عنوان نبایدبر آنها نام «انتقاد» گذاشت و اتفاقا به نظر من باید شرایط انجام انتقاد های شدید از دولت را فراهم و بیشتر کرد. در آن صورت است که دیگر نوحه خوانی این و آن بر هیچ چیز تاثیر نمی گذارد و اتحاد نامقدسی که در حال شکل گرفتن همه دشمنان موقعیت رو به به بهبود کشور است رو به خاموشی خواهد گذاشت.
روحانی چه واکنشی میتواند به این تخریبها داشته باشد؟
آقای روحانی به ویژه باید از مقابله به مثل پرهیز کند. نیاز به هیچ حرکت تندی نیست اما قاطعیت برعکس باید به شدیدترین شکل اعمال شود. هر گونه سوء استفاده از یک تریبون و از مشروعیتی که نهدهای مردمی به مقامی داده اند به نظرم باید به شدیدترین شکل مجازات شود. اما خونسردی و نشاط و آرامش و اعتدال در حکومت کردن باید کاملا حفط شود. باید به مردم نشان داد و اطمینان داشته باشیم که مردم می فهمند که لومپن ها ممکن است بتوانند یک تظاهرات ضد اسرائیل را در نقطه ای از آن به هم بریزند اما در نهایت نمی توانند کوچکترین تاثیری در سیاست ضد اسرائیلی ایران در منطقه داشته باشند. باید نشان داد یک نوحه خوان ممکن است بتواند مردمی را که به او گوش می دهند به هیجان بیاورد اما نمی تواند به هیچ رو این تنش را به سطح جامعه بکشد. آقای روحانی به نظر من موظف است با متانت اما با قاطعیت کامل نه فقط نماینده ۲۴ میلیون نفری که به او رای داده اند بلکه همه ایرانیانی باشد که حتی به مخالفت او رای داده اند و امروز گمان نمی کنم از این گونه تنش ها دفاع کنند وگرنه ما در تظاهرات قدس با مخالف خوانی یک جمعیت بیست سی نفره روبرو نبودیم و یا در نوحه خوانی ضد روحانی با شخصیت هایی که در طول سال های اخیر بارها تکرار شده اند یعنی جوان هایی که می خواهند با حرکت در جهتی که فکر می کنند سود آور است در نهایت خود را به فنا داده اند. برخی از این افراد امروز در زندان هستند و برخی دیگر به کلی مطرود شده اند و در مرخصی اجباری سیاسی، این که همه کسانی هستند که به نوعی خودکشی سیاسی کرده اند وحساب آنها را باید از جریان اصولگرا جا کرد اما اگر این جریان فاصله خود را با این گروه ها بروشنی نشان ندهد ممکن است فدای آنها شود و انسجام درونی اش به هم ریخته و فروپاشی کند ، امری که نه فقط به ضرر خودش است بلکه جناح اصلاح طلب را نیز به خطر می اندازد زیرا تعادل سیاسی در کشور را از میان می برد.
آیا در صورت برخورد با عوامل این بیاخلاقیهای وحدت شکنانه، این اتفاقات دوباره تکرار خواهد شد؟
برخورد با این افراد به صورت فردی تاثیر چندانی ندارد. اگر برخوردی لازم باشد یا باید با ریشه های سازمان یافته آنها باشد که به نظرم یا ازخارج از کشور ریشه می گیرد یا از دشمنان داخلی نظام جمهوری در ایران. ولی بهترین برخورد بی اعتنایی به این لومپنیسم است که با بالا رفتن سرمایه فرهنگی محکوم به نابودی است. کار دولت باید متمرکز بر گسترش فرهنگ و ایجاد امکانات بحث و انتقاد و گسترش اندیشه باشد در چنین حالتی گروهی از اوباش هرگز نمی توانند به خود جرات به هم زدن تظاهرات میلیونی همچون روز قدس را بدهند، یا به بزرگان و افراد محترم در کشور توهین کنند یا همچون مورد ساوه، زنان، یعنی نیمی از جمعیت کشور را به زیر توهین و دشنام ببرند. این ها نه ربطی به حکومت دارد ونه ربطی به خصوص به دین و ایمان و اخلاق. کسانی که با این نهادها مشکل دارند بهتر است سعی نکنند که با سطحی نگری ایده خود را پیش ببرند. این ها نشان هایی از لومپنیسم است و ضد اخلاق و ضد دین و با همین عنوان و مفهوم باید تحلیل شوند و نه با هیج عنوانی از جمله برای حمله به اصولگرایان که خود بارها قربانی این حملات بوده اند.
و در کل با توجه به شدت گرفتن انتقادهای رسمی وغیر رسمی به روحانی، آینده سیاسی او و دولتش را چگونه ارزیابی میکنید؟
انتقاد اصل و اساسی نظام دموکراسی است. اگر این انتقادات شدت بگیرند و اگر ایشان به تعهدات خود عمل نکنند، طبیعی است که درانتخابات بعدی امام آن وجود خواهد داشت که گروه اپوزیسیون جای ایشان را بگیرد و در این امر هیچ مشکلی وجود ندارد. مشروعیت باید تا حداکثر ممکن به آرای مردم متصل شود و با بالا رفتن سرمایه فرهنگی، مردم خود به خود نباید از آن وحشت داشت که ارکان کشور به دست افرادی نامناسب بیافتد برای این کار همه ما مسئول هستیم که شرایط یک دولت رفاه یعنی برخورداری همه مردم از تامین نیازهای یک انسان مدرن یعنی معیشت، مسکن ، بهداشت و آموزش و … را ایجاد کنیم و مطمئن باشیم که تغییر قدرت سیاسی در این صورت به معنی تغییر خطوط اصلی سیاست های داخلی و خارجی نیست. آینده سیاست دولت آقای روحانی به این یا آن جمله که کسی در این و آن شهرستان یا تهران گفته باشد، بستگی ندارد، بلکه به آن بستگی دارد که تعهدات خود را به عنوان نماینده مجریه همه مردم ایران (و نه فقط طرفداران انتخاباتی اش) به جا بیاورد. و در این صورت این آینده به نظر من شانس زیادی دارد که موفقیت آمیز باشد.
این گفتگو در ۱۴ تیر ماه ۱۳۹۶ با سایت فرارو انجام شده است.