انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا «چندفرهنگ‌گرایی» برای توصیف جامعه ارامنه ایران مناسب است؟

جوامع چندفرهنگی جوامعی هستند که گروه‌های انسانی گوناگون با فرهنگ‌های متمایز در آن در کنار هم زندگی می‌کنند. و این البته در دنیای امروز وضعیتی استثنائی نیست. جوامع چند فرهنگی از دیرباز وجود داشته‌اند، از یونان باستان گرفته تا امپراتوری‌های جهان باستان تا امپراتوری‌های دوران نسبتاً جدیدتر مانند امپراتوری اتریش ـ مجارستان و امپراتوری عثمانی. امّا لفظ چندفرهنگ‌گرایی multiculturalism که در چند دهه اخیر ابتدا در علوم اجتماعی و سیاسی باب شد و هر روز پرکاربردتر شد تا آن جا که به سخن روزانه مردمان عادی هم راه یافت، بیش از آن که بر وضعیت عینی جوامعی با گوناگونی فرهنگی اشاره داشته باشد، برای نامیدن نوعی سیاست در مدیریت این تفاوت‌های فرهنگی به کار می‌رود.

یکی از عوامل مهم به وجود آمدن جوامع چند فرهنگی مهاجرت است. در سال‌های اخیر مهاجرت مسلمانان و آفریقایی ها به کشورهای اروپایی و بحث‌هایی که پیرامون نحوه برخورد با این جوامع مهاجر در گرفته است، باعث شده است که چندفرهنگ‌گرایی در کانون دعواهای سیاسی کشورهای غربی قرار بگیرد. هواداران چندفرهنگ‌گرایی بر چند نکته تأکید می‌کنند:

برابری فرهنگ‌ها

همه فرهنگ‌ها با هم برابرند و سلسله مراتبی از فرهنگ‌های برتر و فروتر وجود ندارد. حق هر انسانی است که در فرهنگ و با عادات و رسوم و زبانی تربیت و بزرگ شود که در آن به دنیا آمده است. این البته به معنای انزوای فرهنگی نیست، به این معنا نیست که فرهنگ‌ها باید خود را به روی هم ببندند. در سیاست چندفرهنگ‌گرایی تعامل فرهنگی و آشنایی فرهنگ‌ها با یکدیگر تشویق می‌شود و دولت موظف است شرایط لازم را برای رشد همه فرهنگ‌ها فراهم کند، نه تنها برای یک فرهنگ به قصد سلطه آن بر فرهنگ‌های دیگر. فرهنگ‌ها در یک رقابت برابر می‌توانند توانایی‌های خود را نشان دهند و افراد جامعه را به سمت خود جلب کنند.

دوری از نژادپرستی

هواداران جامعه چندفرهنگی بر این باورند که تلاش برای به وجود آوردن جامعه‌ای یکدست و فارغ از تفاوت‌های فرهنگی راهی است که به فاشیسم و سایر انواع حکومت‌های تمامیت‌گرا (توتالیتر) ختم می‌شود، چرا که متسلزم کوششی است برای مستحیل کردن فرهنگ‌های کوچک‌تر و ضعیف‌تر در یک فرهنگ فراگیر.

جبران تبعیض‌های فرهنگی تاریخی

طرفداران سیاست‌های چندفرهنگ‌گرایی همچنین بر این باورندکه طی تاریخ دو سده گذشته در حق فرهنگ مردمان کشورهای مستعمره و زیر سلطه، ستم روا داشته شده است و فرهنگ آن‌ها تحقیر شده است. اکنون دولت‌های کشورهای استعمارگر سابق موظفند برای جبران این ستم تاریخی حتی امتیازاتی برای رشد فرهنگ‌های مردمان کشورهای مستعمره سابق که به جامعه آن‌ها مهاجرت کرده‌اند فراهم کنند.

دید باز

فردی که در جوامع چند فرهنگی زندگی می‌کند، چون شاهد شیوه‌های زیست و باورهای گوناگون است، به نسبی بودن ارزش‌های فرهنگی پی می‌برد و در موقعیتی است که بهتر می‌تواند مسائل اجتماعی را تحلیل کند و دیدش به دید یک فرهنگ محدود نیست.

تساهل

او همچنین به سبب معاشرت با فرهنگ‌های دیگر، از متعلقان آن‌ها هیولایی نمی‌سازد و به مشابهت‌های انسانی همه آحاد جامعه پی می‌برد و کمتر در معرض افکار تعصب‌آلود قرار می‌گیرد. در یک کلام، چندفرهنگ‌گرایی زمینه مناسب‌تری برای تساهل و همزیستی گروه‌های انسانی بهوجود می‌آورد.

گوناگونی زیباست

در یک نگاه کلان‌تر، نگاه چندفرهنگی به این باور دارد که گوناگونی اساساً مطلوب‌تر و زیباتر است. حضور زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون کنار یکدیگر در یک جامعه به پیدایش جامعه‌ای متنوع‌تر و رنگارنگ‌تر می‌انجامد که زیباتر از جامعه یکدست و تک‌فرهنگی است.

انتقادات به چندفرهنگ‌گرایی

چندفرهنگ‌گرایی بعد از آن که سیاست رسمی برخی کشورها مانند کانادا، استرالیا و برخی کشورهای اسکاندیناوی قرار گرفت، در عمل نارسایی‌هایش معلوم شد و مورد انتقادات تندی از جانب چپ و راست قرار گرفت. از چپ مورد انتقاد گرفت که سیاست‌هایش به استحکام‌های مرزهای بین فرهنگی و قوت گرفتن فرهنگ‌های محافظه‌کار کمک کرده است و از راست با این استدلال مورد تهاجم واقع شد که جامعه رنگارنگ مطلوب آن، جامعه ی نیرومند و کارآیی نیست. این انتقادات را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

فرهنگ چیست / مرز نسبی‌گرایی فرهنگی کجاست؟

نخستین پرسش این است که فرهنگ چیست؟ این پرسش اهمیت زیادی دارد. مثلاً آیا قوانین قضائی دینی جزء فرهنگ‌اند؟ در این صورت مثلاً آیا باید ازدواج دختران در سن زیر بلوغ یا حقِ داشتن چند زن یا بریدن دست دزد را که در شریعت اسلامی مجاز است، برای جوامع مسلمانی که در قلب لندن یا آمستردام زندگی می‌کنند مجاز شمرد؟ به طور کلّی آیا این گونه ارزش‌ها که با ارزش‌های جوامع لیبرال غربی در تضادند باید به عنوان تنوع فرهنگی پذیرفته شوند؟ یا قضاء جزو فرهنگ نیست؟

حقوق فردی یا جمعی؟

پرسشِ وابسته به پرسش بالا این است که آیا می‌توان جامعه را به گروه‌های فرهنگی مختلف تقسیم کرد و حقوق خاصی برای هر یک تعریف نمود؟ آیا مبنای جوامع لیبرال حقوق فردی نیست و چه کسی می‌گوید که فلان فرد معین به کدام جامعه فرهنگی تعلق دارد و تابع قوانین آن باید باشد؟

اقلیت‌های درون اقلیت‌ها

چه بسا درون جوامع فرهنگی کمابیش تعریف شده، افرادی وجود داشته باشند که با شیوه زیست و باورهای غالب آن جوامع مخالف باشند. حقوق آن‌ها چه می‌شود؟ سیاست چند فرهنگی که با داعیه دفاع از حقوق اقلیت‌های فرهنگی به میدان می‌آید، آیا باعث نمی‌شود که حقوق این اقلیت‌های درون اقلیت‌ها نادیده انگاشته شود؟

امتیازات جوامع یکدست

از سوی دیگر، برخی تحقیقات جامعه‌شناختی نشان داده‌اند که در جوامع یکدست میزان همبستگی اجتماعی، اعتماد متقابل افراد به یکدیگر، و کمک افراد به یکدیگر در شرایط بحران‌های اجتماعی بیشتر است. به عبارت دیگر این که گفته می‌شود جامعه متنوع‌تر بهتر یا زیباتر است، درست نیست.

گوناگونی فرهنگی: ایستگاه یا مقصد؟

و سرانجام آیا قرار است این وضعیت چند فرهنگی بیشتر شود و گسترش پیدا کند یا به تدریج جای خود را به یک فرهنگ همگانی واحد بدهد؟ این پرسش برای سیاست‌گذاران فرهنگی اهمیت زیادی دارد، چون مشخص می‌کند که اقدامات فرهنگی آن‌ها در درازمدّت چه سمت و سویی باید داشته باشند؟ در بسیاری از موارد حمایت‌های مالی دولت از گروه‌های فرهنگی بسته باعث شده است که آن‌ها بیشتر در خودشان فرو بروند و عادت‌های سنتی آن‌ها مستحکم‌تر شود، نه آن که با گروه‌های فرهنگی دیگر بیشتر معاشرت کنند.

در یک کلام، انتقاد اصلی به چندفرهنگ گرایی این است که مفهوم فرهنگ را بسیار سهل، و فرهنگ را پدیده‌ای ثابت تصور کرده است، که به راحتی می‌توان گروه‌های فرهنگی را تعریف کرد و هر فرد را در یکی از آن گروه‌ها گنجاند. در حالی که در دنیای متلاطم امروز و در شرایط به هم‌آمیختگی فرهنگ‌ها و اتفاقاً در جوامع چندفرهنگی، بسیاری از افراد دارای هویت فرهنگی چندگانه‌اند. ما با انسان چند فرهنگی طرف هستیم که به راحتی در چارچوب گروه‌های فرهنگی ثابت و تعریف‌شده نمی‌گنجد. فرهنگ‌ پدیده‌ای به شدّت متحول و سیال است و چندفرهنگ‌گرایی که با هدف تشویق همزیستی و تساهل فرهنگی پا گرفت، چه بسا در مواردی به صلب‌تر شدن مرزهای جداگانه فرهنگی دامن زد.

از سوی دیگر، بی‌توجهی چندفرهنگ‌گرایان به حدّ و حدود نسبی‌گرایی مشکلاتی به وجود آورد. این نسبی‌گرایی وقتی به نادیده انگاشتن ارزش‌های لیبرال جوامع غربی انجامید، برای بسیاری از مردم آن جوامع قابل‌قبول نبود و به بحران‌های اجتماعی و سیاست‌های متعارض در زمینه پذیرش مهاجر و کمک به مهاجران دامن زد.

چندفرهنگ‌گرایی یا فرمولِ «وطن ـ دیاسپورا»؟

حضور جامعه ارامنه با فرهنگ ملّی و دینی متفاوت از جامعه بزرگ ایرانی، مسلماً بخشی از وضعیت چندفرهنگی جامعه ایرانی است. مناسبات این جامعه کوچک با جامعه بزرگ چگونه تنظیم می‌شود و آیا دقّت در شیوه‌های اداره این مناسبات می‌تواند چیزی درباره چندفرهنگ‌گرایی به ما بیاموزد؟ جامعه ایران جامعه‌ای چند فرهنگی است، امّا نه دولت جمهوری اسلامی ایران و نه سران جامعه ارامنه ایران هرگز نگفته‌اند که به سیاست چندفرهنگ‌گرایی علاقه یا گرایشی دارند. مناسبات این دو با فرمول‌هایی تعریف و تنظیم می‌شود که در یک فرایند تاریخی شکل گرفته‌اند و شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با رویکرد چند فرهنگ‌گرایی دارند.

نخست این که جامعه ارامنه ایرانی به هیچ عنوان یک جامعه فرهنگی محض نیست. به دو دلیل:

یکم این که در قانون اساسی ایران، چه در جمهوری اسلامی و چه پیش از آن، ارمنیان به عنوان اقلیت دینی شناخته شده‌اند. هرچند عملا در مواردی، تمایزهای قومی یا ملّی نیز منظور شده‌اند. مثلاً وقتی آشوری‌ها و ارمنی‌ها نمایندگان جداگانه در مجلس دارند، این بدان معناست که تفاوت ارمنی و آشوری هم که یک تفاوت قومی و فرهنگی است به رسمیت شناخته می‌شود. امّا به هر حال دین فقط یکی از وجوه فرهنگ است و مشخص کردن تعلق افراد به گروه‌ها تنها با ملاک دین با آن چه چندفرهنگ‌گرایی خوانده می‌شود سازگاری ندارد. مفهوم اقلیت دینی ریشه‌ در حضور اقلیت‌های مسیحی در جوامع مسلمان دارد و پیشینه‌اش به حضور ارمنی‌ها در امپراتوری عثمانی برمی‌گردد و قوانینی که در آن جا برای تعریف حقوق اقلیت‌های دینی به عنوان ملّت‌های تابع انجام گرفت.

دوم این که جامعه ارامنه ایران یک جامعه سیاسی نیز هست. رهبری نهادهای درونی جامعه ارمنی و همین طور بیشتر مردم ارمنی ایران خود را در قالب «وطن ـ دیاسپورا» تعریف می‌کنند. برابر این تعریف، ارمنیان ایران پاره‌ای از ملّت ارمنی هستند که بخش بزرگی از آن (دیاسپورا) در جهان پراکنده است و بخش دیگری در ارمنستان (وطن) زندگی می‌کند و مانند دیگر پاره‌های این ملّت بیش از هر چیز باید به اهداف و منافع آن خدمت کند. برابر این دیدگاه ارمنی‌ها از بخت بد در کشورهای دیگر هستند و به لحاظ نظری باید در وطن‌شان ارمنستان گرد هم بیایند. امّا اهداف و منافع این ملّت پراکنده در جهان کدامند؟ این را سران جامعه ارمنی تعیین می‌کنند که در ضمن همان کسانی هستند که رابطه جامعه ارمنی با حکومت را سامان می‌دهند. در این جا دیگر بحث فرهنگی در میان نیست، چرا که رابطه رهبری جامعه ارمنی با حکومت امری کاملاً سیاسی است و با توجه به مصالح و منافع حکومت در هر مقطع تعیین می‌شود. مثلاً فشار بر ترکیه برای شناسایی نژادکشی ارامنه که از اهداف ملّت ارمنی تعریف شده است، در ایران تابع مناسبات ترکیه و ایران می‌شود و با توجه به مصلحت‌های ناشی از این مناسبات اجازه راهپیمایی برای سالگرد قتل عام ارامنه صادر می‌شود یا نمی‌شود. در تعریف و اجرای عملی سیاست‌ چندفرهنگ‌گرایی، این گونه مناسبات دیاسپورا و وطن و ملّت پراکنده در جهان که خاص ارامنه هم نیست نادیده گرفته شده است و این کمی عجیب است، چون این روزها مطالعات دیاسپورا و فعالیت‌های لابی‌هایی قومی در کشورهای غربی مورد توجه محققان علوم اجتماعی هستند و به طور کلّی پیش‌فرض‌های چندفرهنگ‌گرایی را مورد پرسش قرار می‌دهند.

یکی از پایه‌های فرمول «دیاسپورا ـ وطن» حفظ هویت ارمنی است. پاسخ این نگرش به پرسش «مطلوبیت تداوم جامع چندفرهنگی» روشن است: فرهنگ ملّی باید به هر بهایی حفظ شود و مناسبات فرهنگی متقابل باید به اندازه‌ای باشد که خلوص این فرهنگ ملّی را به مخاطره نیاندازد.

یکی از انتقاداتی که متوجه چندفرهنگ‌گرایی شده این است که هویت‌های فرهنگی (یا ملّی یا قومی) را به عنوان اموری ازلی ـ ابدی و صُلب تصور می‌کند نه امور مشخص تاریخی که می‌توانند در طول زمان دگرگون شوند. این انتقاد آشکارا متوجه جوامع ارمنی در کشورهای گوناگون دنیا نیز می‌شود، کما این که آن‌ها هم خود و فرهنگ ملّی‌شان را صلب، تغییرناپذیر، و ابدیتصور می‌کنند.

در تصویر بالا امکان هویت‌های چندگانه برای گروه‌ها و افراد انسانی نادیده انگاشته می‌شود. در حالی که خود لفظ «ایراناهای» (ارمنیِ ایرانی یا ایرانی ـ ارمنی) به خوبی بیانگر این هویت چندگانه است. فرد یا جامعه می‌تواند به یک اندازه ایرانی و ارمنی باشد. انسان چندفرهنگی جزء واقعیت‌های جهان امروز، جهان ارتباطات، است.

موضوعی دیگر. با ملاک‌های سیاست‌های چندفرهنگ‌گرایی، حضور ارمنیان در ایران با خود تنوع فرهنگی به همراه می‌آورد و به غنای فرهنگی جامعه کمک می‌کند. در واقع ایرانیان به طور کلّی با علاقه وافر درباره عادات و رسوم ارمنی‌ها سخن می‌گویند و ظاهراً جامعه در مجموع، گوناگونی فرهنگی ناشی از حضور یک اقلیت دینی و ملّی را قدر می‌شناسد. امّا از سوی دیگر شاهد این هستیم که مهاجرت گسترده ارمنی‌ها از ایران که پی‌آمدش کاهش جمعیت ارمنی‌های کشور به یک پنجم در سه دهه گذشته است، نگرانی کسی را برنمی‌انگیزد. تا کنون یک گزارش مطبوعاتی یا رسانه‌ای درباره این مهاجرت گسترده که با هر معیاری یک مسأله اجتماعی مهم برای جامعه ایران است منتشر نشده. این بی‌تفاوتی بین مسؤولین حکومتی و جامعه مدنی مشترک است، و می‌توان چنین تفسیرش کرد که جامعه به طور کلّی به جامعه یکدست و همگون علاقه بیشتری دارد و در عمل چندان نگران نابودی این گوناگونی فرهنگی نیست. شعار «همه ایرانی هستیم» در عین حال که به واقعیتی اشاره دارد، امّا در کاربرد فراوانش، آن جا که منظور این است که نیازی به صحبت درباره تفاوت‌ها و اختلافات نیست، به نوع دیگری همین میل عمومی به جامعه همگون را نشان می‌دهد.

البته خود ارمنی‌ها هم در ارائه تصویری بی‌مسأله از ارمنیان کشور به جامعه، نقش مهمی دارند. آن‌ها به طور غریزی و بر اساس تجربه زندگی کم وبیش دریافته‌اند که ایرانی به طور کلّی دوست دارد بشنود «همه ایرانی هستیم و با هم فرقی نداریم» و برای حفظ روابط حسنه، محافظه‌کارانه همان را تحویلِ آن‌ها می‌دهد. به این ترتیب مناسباتی مبتنی بر تعارف‌ و جامعه‌ای بسته شکل می‌گیرد.

به این ترتیب وجه مثبت نگرش چندفرهنگ‌گرایی که تأکیدی است بر شناخت متقابل فرهنگ‌ها و پذیرش نکات مثبت همه آن‌ها، تحت تأثیر فشار اجتماعی بنیادینی که میل به یکسان‌سازی دارد، به پس رانده می‌شود.

مطلب مشترک انسان شناسی و فرهنگ و دوهفته نامه “هویس”