انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا صنایع دستی هنر است؟ (۲)

تصویر: خورجین عشایر شاهسون، منطقه قره داغ

در گفتار قبلی به سنجش معیار زیبایی شناختی تلقی غربی از هنر در مورد صنایع دستی ایران پرداختیم و نشان دادیم که صنایع دستی ایران دارای اصول بسیاری از تأثیر حسی در مخاطب اثر هنری است. در این نوشتار به معیاری دیگر می پردازیم.

معیار دوم. اثر هنری حاصل قوه خلاق و نبوغ هنرمند است.

بخشی از نظریه و فلسفه هنر غربی، اثر هنری را حاصل استعداد خاص و نبوغ هنرمند می دانند؛ این رویکرد به ویژه در جنبش رمانتیک ریشه دارد که در آن، هنرمند را فرد ویژه و منحصر بفردی می انگارند که این ویژگی و خاص بودگی را در اثر هنری متجلی می کند. نبوغ یکی از چهار معیار تعریفی و نقد زیبایی شناختی اثر هنری از نظر کانت نیز هست.

خالقان و آفرینندگان صنایع دستی ایران در انواع آن (بافته های داری و غیر داری، صنایع فلزی، چوبی و … )، با وجود اینکه در زمینه فرهنگی و در واقع سنتی فرهنگی زیست می کنند و در داخل نمادهای مشترکی اندیشیده و دست به آفرینش می زنند، می توان در آثار آنها، تأثیرات خلاقیت و نبوغ شان را یافت.
به ویژه اگر به بافته های داری «ذهنی بافت» که اصلی ترین شکل کار در میان عشایر و روستائیان ایران است توجه کنیم، این امر به بهترین نحوی می تواند نشان داده شود. «ذهنی بافان»، عناصر و ساختار اثر را نه با رونوشتی دقیق از نقشه و نه با تقلیدی کامل از دیگر آثار بافته شده بلکه با تکیه بر دریافت های ذهنی خود می بافد. با این نکته که این عناصر و ساختار در قالب ها و زمینه های گسترده تر فرهنگ قرار می گیرند، نمی توان خلاقیت آنها و نبوغ شان را مخدوش کرد، چراکه این امر در مورد تمامی هنرمندان در تمامی جوامع و زمان ها صادق است. هنرمند در جامعه و در فرهنگ زندگی می کند و نمی تواند بدون این ساخت ذهنی فکر یا حس کرده و خلق کند. اما بحث در خصوص طیفی است که یک طرف آن نوآوری و خلاقیت تام و یک طیف دیگر آن پیروی از سنتی هنری یا بازنمود باورهای فرهنگی است.
نقوش صنایع دستی و ترکیب بندی آنها تنوع بی پایانی حتی در منطقه و محدوده ای خاص به نمایش می گذارند. اگرچه ممکن است این تنوع شکلی به چند باور بنیادین ارجاع داشته باشد، اما در هر اثری ویژگی های شکلی متفاوتی به خود می گیرد؛ این تفاوت ها به چیزی جز نوآوری و نبوغ هنرمند برنمی گردند؛ خالقان صنایع دستی اگرچه با نظام نشانه ای خاصی آشنا هستند و از نمادهای فرهنگی خود آگاهی دارند، اما هر یک به شیوه ای خاص به صورت بندی این نشانه ها روی می آورند و همین منش خاص، خود را بر اثر هنرمند خاصی حک می کند. ما حتی با نمونه هایی از بافته های داری (مثلاً) گلیم برمی خوریم که صرفاً (به احتمال زیاد)، یک بار خلق شده است (مثل خورجینی از شاهسون ها با نقش مایه حیوانی توتمی شبیه به لاک پشت یا سوسمار).
با وجود اینکه تلقی رایج این است که صنایع دستی ایران، محصولاتی اساساً کاربردی اند و بعد هنری ندارند یا این بعد وجه غالب آنها نیست، ولی مشاهدات ما نشان می دهد که آثار منحصر بفرد و بسیار درخشانی از بافندگان ایران خلق شده که برخی از مجموعه داران به شدت به دنبال تصاحب آنها هستند. همین امر که برخی از این آثار در موزه های غربی نگهداری می شوند، نشان از پذیرش ذائقه غربی از آنهاست.
اما نکته ای نیز بایستی مورد تأکید قرار گیرد و آن اینکه خلاقیت، نبوغ و نوآوری پدیده هایی به شدت فرهنگی و لذا نسبی هستند و لذا ممکن است چیزی که برای گروهی اجتماعی نوآوری محسوب شود، برای گروهی دیگر چنین نباشد یا نوآوری ضعیفی تلقی شود. لذا داوری در مورد خلاقیت و نبوغ هنرمند در اثر هنری بایستی با معیارهای درونی صورت گیرد؛ اینکه جامعه مورد مطالعه چه نوع اثری را حاصل خلاقیت و نبوغ می پندارد و چه نوع هنرمندی را نابغه یا خلاق می داند. این تصورات به شدت در فرهنگ های مختلف متغیرند و جز با بینش و تجربه ای درونی از انتظارات زیبایی شناختی جوامعی خاص نمی توان در وجود یا عدم وجود آن قضاوت کرد. ممکن است در جامعه ای خاص، صرفاً افزودن یک نقش مایه یا یک خط، تحسینی عمومی را برانگیزد و ممکن است در جامعه ای دیگر، دگرگونی کامل آثار پیشین و معرفی شکلی کاملاً جدید، خلاقیت و نبوغ تلقی گردد.
صنایع دستی ایران، دارای هنرمندانی بوده و هست که قوه خلاقی هستند و این خلاقیت را در اثرشان نشان داده اند؛ مصداق های بیرونی این ادعا در اشتیاق و علاقه خاصی است که مجموعه داران و هنرشناسان غربی نسبت بدین آثار دارند. مصداق های درونی آن نیز در تنوع فوق العاده بالایی است که آثار نشان می دهند. اما در این میان بایستی نقدی درونی نیز در حیطه خلاقیت و نبوغ هنرمندان توسط طیف وسیعی از اعضای فرهنگ و هنرمندان ایران صورت گیرد تا ابعاد این معیار بیشتر شناخته و کاویده شود.