انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا زبان آن طور که امروزه آن را می شناسیم، هنوز برای عصر دیجیتال مناسب است؟

پاولو شوپن برگردان زهرا خلجی

طبق گفته تعدادی از دانشمندان علوم اعصاب و فلاسفه شاید زبان اساسی ترین وسیله برای انتقال ایده ها نباشد. در عصر دیجیتال لازم است که نقش آن را مطالعه کنیم و احتمالات جدید را که تکنولوژی خلق می کند بررسی کنیم.

جان سرل استاد فلسفه دانشگاه برکلی در کتاب خود بیان و معنا (۱۹۷۹) این ایده را «اصل قابلیت بیانی» می‌نامد،‌ اصلی که هر چیزی معنایی دارد را می توان به زبان آورد. هم چنین در رساله منطقی-فلسفی (۱۹۲۱) لودویگ ویتگنشتاین اشاره می‌کند که «محدودیت های زبان من، محدودیت های جهان من است.»

خارج از فضای سر بسته فلسفه تحلیلی،‌ محدودیت های زبان های طبیعی وقتی که به سراغ ایجاد معنا می‌رویم هم در هنر و هم در علم شناخته شده است. روان شناسی و زبان شناسی اعتراف کرده اند که زبان وسیله بیان کاملی نیست. عموما این نظر مورد قبول همه است که افکار ما غیر زبانی هستند و دست کم بعضی از آن ها را با زبان نمی توان بیان کرد. به خصوص زبان اغلب نمی‌تواند تجربه های قابل لمس را که هنر معاصر تولید می کند، بیان کند و از پس پروردن خصوصیات افکار انتزاعی که علم مدرن در خود دارد بر نمی‌آید. زبان یک وسیله بی‌عیب و نقص در تبادل افکار و احساسات نیست.

در حوزه هوش مصنوعی تکنولوژی حتی برای متخصصان هم غیر قابل فهم است. دانشمند علم اعصاب در دانگشاه پرینستون آرون بورنشتاین در مقاله خود با عنوان «آیا هوش مصنوعی برای همیشه قابل آموزش است؟» این موضوع را با توجه به شبکه های عصبی مصنوعی (مدل های کامپیوتری) مورد بحث قرار می‌دهد: «هیچ کس نمی داند که آن ها دقیقا چه گونه کار می‌کنند. و این به آن معنی است که هیچ کس نمی‌تواند پیش گویی کند که چه وقت از کار می‌افتند.» این ممکن است به افراد صدمه بزند،‌ برای مثال پزشکان با تکیه به روی این تکنولوژی ارزیابی می‌کنند که بیماران عوارض جانبی خواهند داشت یا نه.

بورنشتاین سازمان ها بعضی اوقات ابزار های با کارآمدی کمتر اما شفافیت بیشتر را برای تحلیل داده ها انتخاب می‌کنند و «حتی دولت ها شروع به ابراز نگرانی دباره نفوذ فزاینده پیش بینی های قابل آموزش شبکه های عصبی کرده‌اند.» او بیان می‌کند که «شرایط مورد نیاز برای قابلیت تفسیر کردن به عنوان یک سری محدودیت های دیگر دیده شود،‌ مدل را از راه حل «خالص» باز می‌دارد و تنها به داده های ورودی و خروجی توجه می‌کند که احتمالا دقت را کاهش می‌دهد.» ذهن یک محدودیت برای هوش مصنوعی است: «قابلیت تفسیر کردن، چنین مدل هایی را از رسیدن به توانایی های بالقوه کاملشان باز می‌دارد.» از آنجایی که کار های چنین تکنولوژی را نمی‌توان کاملا فهمید،‌ بنابراین عملا غیر ممکن است که آن ها را با زبان توضیح داد.

ریوتا کانای،‌ دانشمند علم اعصاب و مدیر اجرایی Araya یک شرکت نوپا در توکیو اذعان داشت که «با توجه به پیچیدگی شبکه های عصبی امروز، ما به سختی می توانیم بفهمیم هوش مصنوعی چه گونه تصمیم گیری می‌کند، چه برسد به این که این را به یک زبان انسانی ترجمه کنیم که بتوان از آن سر در آورد.» به همین منظور کانای و همکارانش سعی دارند که «از فراشناخت در شبکه های عصبی استفاده کنند تا بتوانند حالت های درونی را به هم منتقل کنند.»

هدف بلند بالای آن ها این است که به ماشین یک صدا بدهند: «ما می خواهیم ماشین هایمان توضیح دهند که چرا و چه گونه کاری را می‌کنند.» با این بازخورد، محققان می‌توانند مانند مترجم تصمیماتی را که ماشین گرفته است به عموم مردم توضیح دهند. کانای در رابطه با زبان انسانی نیز گفت که «مشکل اضافه‌ای است که در سر راه آموزش بیان کردن خودشان به هوش مصنوعی وجود دارد.» (به همین ترتیب در این جا فرض شده است که مدل های کامپوتری دارای «نفس خود» هستند.) زبان چالشی برای هوش مصنوعی است.

الون ماسک این ایده را پیش می برد که «ما باید ارتباط کند و بدون دقت صدا هایمان را به یک راه ارتباطی مستقیم مغز به کامپیوتر بهبود ببخشیم.» او شرکت Neuralink را تاسیس کرده است که مردم را درون یک شبکه متصل می کند که می توانند در آن بدون هدر دادن زمان و انرژی به روی زبان افکارشان را با هم تبادل کنند. همانطور که کریستوفر مارکو دانشجوی دکتری حقوق در مقاله اش توصیف کرده است «این راه ما را قادر می سازد تا افکار، ‌ترس ها و آرزو هایمان و دلواپسی هایمان را بدون اینکه خودمان را در سطح زبان نوشتاری یا گفتاری پایین بیاوریم، با دیگران به اشتراک بگذاریم.»

تیم اوربن که یک کاریکاتوریست است ایده ماسک از ارتباط فکری را این گونه نشان می‌دهد که «وقتی شما پدیده‌ی گم شدن در انتقال را در نظر بگیرید که در زبان اتفاق می افتد، متوجه می‌شوید که تا چه اندازه تفکر گروهی مفید خواهد بود.» این پروژه فرضیات خطرناکی دارد و به جای اینکه ارتباطات کلامی را بهبود ببخشند،‌ ماسک پیشنهاد می کند که آن را به عنوان یک برهم کنش ناقص اجتماعی رها کنیم. مردم معمولا قدر پیشرفت شبکه های ارتباطی را که انتقال زبان را انجام می‌دهند می دانند، اما به جای آن به آن ها یک آینده‌ی مشترک آرمان شهری از تلپاتی تکنولوژی و زمان حال پادآرمان شهری که زبان یک مانع برای مشارکت ارائه می‌دهند. این مسئله هم کنایه آمیز است و هم چنین اطمینان بخش است که چنین نقدی بر زبان را می‌توان به خوبی به وسیله زبان منتقل کرد.

کورمک مک کارتی، نویسنده آمریکایی در آخرین مقاله‌اش «مسئله کِکوله» درباره منشاْ زبان بحث می کند و نقش های اساسی آن در شناخت را در هاله ای از شک و ابهام می‌بیند: «مسائل به صورت کلی با عبارت های زبانی به خوبی بیان می‌شوند و زبان معمولا یک وسیله ساده و مفید برای توضیح دادن آن ها است.» اما فرایند واقعی فکر کردن به هر شیوه ای یک امر ناخودآگاه است.» او ناخودآگاه را «یک ماشین برای به کار انداختن یک حیوان» می‌نامد.

مک کارتی زبان را یک اختراع جدید می‌داند و آن را با ویروسی مقایسه می‌کند که حدود صدها هزار سال پیش به سرعت در میان انسان ها پخش شده است. تصور او از زبان به چندین دلیل قانع کننده نیست. اول از همه زبان یک توانایی انسانی است که به خاطر تکامل تدریجی ارتباطات توسعه پیدا کرده است، این مشکل ساز است که آن را به عنوان یک ویروس یا نتیجه یک اختراع ناگهانی در نظر بگیریم. دوما فکر لازم نیست که ناخودآگاه باشد تا غیرزبانی شود. بسیاری از افکار خودآگاه به زبان تکیه نمی‌کنند. در اخر انسان های ممکن است با مشکلاتی رو به رو شوند که به وسیله زبان به سختی بیان شوند. این ممکن است که چالش کلیدی هم برای هنر و علم در آینده‌ای نزدیک باشد.

درحالیکه زبان ممکن است که وسیله میانجی برای تفکر نباشد، مهم ترین وسیله ارتباطی است که جوامع، سازمان ها، دولت ها و فرهنگ های مدرن را ممکن می‌سازد. مبتکرانه بودن آن به انسان ها اجازه می دهد که روابط اجتماعی را بنا کنند و مدل های مختلف همکاری را بسازند. یک فرم بسیار نیرومند و بهینه از ارتباط است که با تغییرات تدریجی توسعه پیدا کرده است. برای هزاران سال زبان وسیله ای برای تعاملات اجتماعی بوده است. این تعامل با تهدید های هستی گرایانه همراه است (خودکامه‌گی، انزواطلبی،‌ اختلافات و …) چون تجربه های شخصی (محدودیت های برای احساس همدلی در مورد مهاجر ها) و دانش ( پیچیدگی گرمایش جهانی) که با هنر و علم درگیر هستند که به نظر می رسید فراتر از نیروی بیانی زبان رفته اند.

انسانیت به ظرفیت زبان بستگی دارد که ایده های جدید و پیچیده را مخابره کند و بدین ترتیب آن ها را با فرهنگ تلفیق کند. اگر مردم نتوانند مشکلات جهانی نوظهور را بفهمند و آن ها را منتقل کنند، نمی توانند آن ها را با همبستگی حل کنند. رابرت برتون،‌ معاون سرپرست دپارتمان علوم اعصاب در مرکز پزشکی UCSF در Mt Zion در مقاله اش با عنوان «دنیای ما، ما را به دردسر می‌اندازد»، این مسئله بغرنج را با پرسشی پر رنگ می‌کند: «اگر ما یک عمل شناختی را انجام ندهیم،‌ چه گونه انتظار داریم که بتوانیم پاسخ دهیم؟» افراد به تنهایی نمی‌توانند در برابر تغییرات آب و هوا بایستند یا نابرابری توزیع درآمد را مهار کنند. این اهداف تنها با تلاش های جمعی به دست می آیند. برای اینکه افراد با همدیگر کار کنند،‌ به زبان نیاز دارند.

در هنر به نظر می‌رسد که تجربه های شخصی همیشه به وسیله زبان قابل انتقال نیستند. هنرمندان نمی توانند با محدودیت های عبارت های غیرانتزاعی مواجه شوند. دانشمندان به نوبه خود متوجه هستند که زبان یک وسیله ابتدایی است که قادر نیست ایده های انتزاعی را انتقال دهد. بنابراین علم محدودیت های افکار انتزاعی را وارسی می‌کنند. هم هنر و هم علم از ارتباطات زبانی راضی نیستند. برای القای شگفتی هنرمندان باید زبان را فدا کنند. برای به دست آوردن دانش دانشمندان زبان را پشت سر می‌گذارند.

احمد الخطیب، یک زیست شناس ملکولی سرطان در دانشگاه پزشکی هاروارد در مقاله ای با عنوان مناسب «علم بر ذهن انسان و توانایی های محدود اش چیره شده است» پیشنهاد می‌کند که تحقیقات را به عهده هوش مصنوعی بگذارند به خاطر اینکه ذهن انسان نمی‌تواند پدیده های فوق پیچیده طبیعی را در عصر داده های عظیم با بازده کافی دوباره بسازد.» مشکل اینجاست که زبان وسیله‌ای برای به دست آوردن دانش و لذت بردن از زیبایی برای کل جامعه است.

ترک کردن زبان علم و هنر را به کنار می‌راند. شگفتی و دانش برای جوامع در مقیاس بزرگ غیر قابل دسترس می‌شود. هنگامی که مردم درباره آینده تصمیم گیری می‌کنند، فرآیند های سیاسی ممکن است نتوانند آن چه را که در خط مقدم افکار انسانی رخ می‌دهد را ثبت کنند. بدون زبان هنر و زبان مفهوم فرهنگی و نفوذ سیاسی را از دست می‌دهد: امید کمی وجود دارد که هنر بتواند قلب انسان ها را تحت تاثیر بگذارد و فرصت کمی برای علم وجود دارد که مردم را اگاه کنند. وقتی هنر و علم به کناره بروند، انسانیت پاسداری های فرهنگ را ضعیف می‌کنند. روایت های حاکم امروزه پیشرفت های علم و دموکراتیزه شدن هنر را پررنگ می‌کنند، اما چالش های جهانی به تعهد های فعال بیشتری با معضل های علمی، اخلاقی و زیبایی شناسانه از طرف انسانیت نیاز دارد. زبان یک وسیله است که این بلندپروازی را به واقعیت تبدیل می‌کند.

مهم است که بین پیش بردن محدودیت های زبان و استفاده از آن به عنوان وسیله ای برای ارتباط و همکاری تعادل برقرار کنیم. هنرمندان و دانشمندان ممکن است ایده هایی را برای مردم بیان کنند که به راحتی فهمیده نمی‌شوند اما با این حال نیاز دارند که توسط زبان منتقل شوند. مایکل سیگار در مقاله خود با عنوان «برای حل کردن مشکل آب و هوا، داستان های بهتری بگویید» استدلال می‌کند که علم به روایت هایی نیاز دارد تا به فرهنگ تبدیل شود. او این مسئله را بیان می‌کند که روایت های به انسانیت کمک می‌کنند تا مسائل بزرگ را حل کنند. اگر به این که چگونه مردم بودمی در سراسر جهان افسانه هایی را درمورد هشدار های فاجعه طبیعی می‌گویند توجه کنیم،‌ این پتانسیل برای ما آشکار می شود. امروز مردم می‌توانند روایت های سودمندی را بر اساس فهم تخصصی از جهان ایجاد کنند. این داستان های می‌توانند خطر های غیرقابل فهم برای بدن ظریف انسانی را به هم ربط دهند، و زبان بهترین وسیله سیاسی برای این کار است.

تیموتی سیندر تاریخ دان دانشگاه ییل در کتاب پرفروش ۲۰۱۷ نیویورک تایمز خود به نام «درباره استبداد» برای مثال از تاریخ قرن بیستم نتیجه می‌گیرد که ظهور رژیم های استبدادی تهدیدی قابل لمس برای زندگی انسانی است و خوانندگانش را تشویق می‌کند تا در برابر استبداد بایستند. او از آن ها می‌خواند که مسئولیت آبروی جهان را به عهده بگیرند، از سازمان های دفاع کنند، اخلاقیات حرفه ای را به یاد بیاورند،‌ به حقیقت ایمان داشته باشند و وضعیت کنونی را به چالش بکشند. زبان او نیرومند و واضح است. چنین روایت هایی می‌تواند مشکلات پیچیده اجتماعی و محیطی را با استفاده از گروه هایی با مقیاس انسانی زبان مورد ملاحظه قرار دهد.

در نهایت هنر و علم دانش های حیاتی و مهم را درک میٔ‌کنند و در تجربه های فوق العاده‌ای شرکت می‌کنند اما نمی‌توانند از عهده بیان کردن آن ها با زبان بر بیایند. همانطور که ویتگنشتاین گفته است «جایی که انسان نتواند صحبت کند، بنابراین باید سکوت اختیار کند.» این سکوت ممکن است عواقب خطرناک برای انسانیت داشته باشد. شکستن این سکوت مسئله‌ای حیاتی است. هنر و علم باید با عموم صحبت کنند تا زبان و فرهنگ را پیش ببرند.

 

منبع: https://www.opendemocracy.net/digitaliberties/pavlo-shopin/meaning-of-language-why-do-arts-and-sciences-need-language