انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا “خلاقیت” اشتباه بزرگ سیاستهای هنری است؟

دیو اوبرین- ترجمه مهدی یسری

گریسون پری ریث اخیراً مقالاتی در حوزه مباحث هنر، فرهنگ و قدرت تالیف نموده است. قبل از آن در سال ۱۹۸۲ تحقیق مشابه با ایده ریث در مورد فرهنگ انجام شده بود، اما از منظر و مبحث کاملاً متفاوت و نقد ادبی به صورتی که دنیس دونگو مفهوم راز و رمز در هنر را بیان می کند.

دونگو بر خلاف روند فروش ( بر مبنای قیمت و اقتصاد) و با اصطلاح ( شکل یافته بر اساس بوروکراسی و محاسبات سیاسی) ایده خود را مطرح نمود. ایده محوری او بر اساس نگرش هنری که ماهیتی غیر گفتاری، غیر توصیفی و تلاش در جهت نشان دار کردن دانش و تعریف آن با سخنرانی است، می باشد.

خلاقیت هنری، یک نگرش است و همان موضوعی است که تقاضای دوگانه بروکراسی و اقتصاد فروش را توامان دارد.

گونه ای از این تفکر در سالهای اخیر بسیار محبوب و مردم پسند شده است مبنی براین که کار خلاق چیزی است که فرم مطلوب اشتغال در قرن ۲۱ را حداقل از منظر بسیاری از سیاستمداران، تشکیل می دهد. موضوع نگرش کارگری نوین در صنایع خلاق بسیار مطرح می باشد. از طرفی در سخنرانی های اخیر افرادی نظیر جورج اسبورن نیز موضوع اقتصاد الکترونیکی مطرح گردیده است. شایان توجه است که خلاقیت می تواند موجب توانمند شدن سیاستهای فرهنگی نیز شده و نیز موجب تاثیر پذیری هنر از حوزه های اقتصاد و سیاست های اجتماعی و سلامت می شود.

بطریق مشابهی، خلاقیت بصورت کیفیت یا ظرفیتی شخصی برای هر فرد تلقی می گردد که بتواند آزادانه به گسترش آمال خود بپردازد. به طوری که می توان با با عنصر خلاقیت در مدینه فاضله خود – نه مانند یک کارخانه به مثابه امر خود توصیفی یک فرد -کار و زندگی نمود.

موضوع مورد بررسی طرح سئوال درباره نقش اساسی خلاقیت در زندگی معاصر بریتانیا است. متاسفانه بنا بر یافته های دانشگاه رزگیل و وربی،دیدگاه کمک کننده در سایه این واقعیت رخ داده است که زندگی را مانند نوعی فراز و فرود تعریف می کند و به مثابه کالایی است که مورد تجارت قرار گرفته و در نهایت مرز بین فرد و خلاقیت وی بطور نامحسوسی تفکیک می گردد.

موضوع خلاقیت صرف به عنوان کالا، یادآور برخی از یافته هایی است که در دهه ۱۹۸۰ توسط دونگو مطرح گردیده بود. بطوری که خلاقیت موجب برتری و تغییرات قابل قبولی در فرآیند تولید و ایجاد بازار (مطلوب تر) از آن چه که صرفاً در اقتصاد تولید و فروش عادی مطرح است، می باشد. همچنین تلاش های فرهنگی خلاقانه از سایر انواع فعالیت ها تفکیک شده اند و تولیدات فرهنگی بدون آن به هیچ وجه اثربخشی نخواهند داشت. در حقیقت چنین بنظر می رسد که کارگران خلاق، بیش از قدرت کاری و فعالیت خود، بابت رضایت شغلی شان حقوق دریافت می کنند و چه مزیتی با ارزش تر از این است که کسی بخاطر آن چه که دوست دارد انجام دهد حقوق ومزایا دریافت نماید. بهرحال دریافت دستمزد بابت رضایت و سرگرمی، سئوالاتی را درباره مفاهیم طبقه، ثروت و قدرت در ذهن متبادر می نماید که مانند مسایلی نظیر ارتباط نسلی و نمایش های اقلیتی، پاسخ دادن به این گونه پرسش ها غیر ممکن می نماید. این سئوالات در خصوص شرایط کار ، عدم تامین شغلی، ساعات کار طولانی و درباره مشاغل غیر حرفه ای و غیرمهارتی که اصطلاحاً مشاغل هیبرید نامیده می شوند، مطرح می باشد.

در این نگرش کاری، هر شخصی که بر اساس مهارتهای فردی خود کار کند و خلاقیت خود را بروز دهد بیشتر یا کم تر از آنچه که استحقاقش را دارد حقوق دریافت نمی کند.

آنجلا مک روبی؛ نظریه پرداز فرهنگی درباره روایت ” انجام بده هر چه را که می پسندی” سخن گفته است، و این موضوعی است که ادراک ما را درباره موفقیت و شکست در مسائل انفرادی و نیز اقتصادی روشن می نماید. نه تنها درگیر شدن در شغلی که مورد علاقه است، و نه فقط اظهار داشتن هویت و نه آسیب رساندن بالقوه به خود با مفهوم شکست توامان می شوند، بلکه هر دو در واژه های هنری و نیز در معانی توانایی شخصی خود فرد به منصه ظهور می رسند.

لازم به توجه است که کار کردن در موسساتی که ساختار بسیار حمایت شده دارند ( نظیر مدارس و کتاب خانه ها) و یا آن قسمت از فعالیت های اقتصادی که فاقد صنایع خلاق می باشد، حسی مشابه شکست و یا دلسردی را در کارکنان خود متبادر می سازد، حتی اگر مزایای دریافتی ایشان مناسب تر از صنایع مبتکرانه باشد. حال ارتباط این موضوع باسیاستگذاری فرهنگی جای تامل دارد. تعداد افرادی که اعتقادی به ارتباط فرهنگ با فعالیت خلاقانه ندارند، بسیار معدود می باشد. اما سیاستمداران و بسیاری از فعالان بخش فرهنگی معتقد هستند که درگیر کردن فرهنگ با آرای هنری بدون تخصص یا غیر منحصر، باعث تولید بسته ای حاوی مخلوط کلام خلاقیت و گرفتاری های پیرامون آن شود.

موضوع مورد بحث، تاثیر رهبر فرهنگی و سیاستگذاران و خط مشی گذران به عنوان دیدگاه جدید هنری، که در آن فرهنگ به مثابه فعالیت اقتصادی است و نیز فعالیتی که با مزایای مناسب حقوقی توام است، مطرح می باشد. این موضوع در ارتباط زیادی با نگرش و سیاست صنعتی برای فرهنگ، چالش جدی برای مقوله آموزش بوجود می آوردکه برای عرصه و تقاضای شغلی، ساخت های تخصصی بیشتر از آنچه که در مقاله ریث که بیش از ۳۰ سال پیش مطرح شده بود، به بررسی نظام پاداش غیرقابل توصیف توام با نگرش هنری می پردازد.

منبع: گاردین

https://www.theguardian.com/culture-professionals-network/culture-professionals-blog/2013/oct/30/creativity-cultural-policy-big-mistake