هنگامی برای اولین بار برای شرکت در پروژه آستن به عنوان یکی از شش نویسنده مدرن در رابطه با بررسی شش رمان آستن خواسته شدم به هیچ عنوان قصد نداشتم در پی جست وجوی فمنیست بودن یا نبودن آستن باشم چون فقط من باید رمان فمینستی می نوشتم و در این رابطه هم تقریبا مطمئن هستم که انجام چه کاری را به پایان رسانده ام.
دفاعیه ماری ولستنکرفت از حقوق زن تقریبا ۲۰ سال قبل از نوشتن اولین رمان استون، در سال ۱۷۹۲ منتشر شد، این در حالی است امروزه وقتی ما درباره ی فمینیسم بحث می کنیم آن را خیلی جدید می دانیم، بنابراین سوال درباره ی فمینیسم بودن استون کمی خنده دار به نظر می رسد. همان طور که من شروع به نوشتن نسخه غرور و تعصب خودم در سال ۲۰۱۳ کردم و در نهایت آن را شایسته تقدیر یافتم از آن جا که این کتاب اهمیت و اجتناب ناپذیری این موضوع را درک می کرد که آن زنان می خواستند نمایندگی های و کنش بیشتری در این رابطه داشته باشند. در غرور و تعصب بار سنگین و فشار بر روی ازدواج یک واقعیت است. شاید شما حتی بگویید که حقیقت جهانی را بازگو می کند. اگرچه در اولین جمله معروف آستن مرد توصیف می شود و بالطبع فشار سنگین تری برای زنان هست. به هر حال برای بسیاری از زنان قرن ۱۹ رفاه مالی حالا اگرچه در تطابق با آن نبود ولی یکی از دلایل مهم ازدواج بود از آن جا که رفاه کامل را برای آنها منجر می شد. با این که استون خودش هرگز ازدواج نکرد اما این طرح را پذیرفت قبل از آن که بخواهد یک روز غمگین آن را تغییر دهد و رفتارش به شکلی بود که گویی خودش یک استثنا برای اثبات این قاعده باشد. همان طور که نوشتم و منعکس کردم که از هنگام انتشار تعصب و غرور چیزی تغییر نکرده است. فشار اجتماعی برای ازدواج همواره وجود داشته است. حداقل در بین طبقات متوسط آمریکا به سن من یعنی ۴۰ سالگی برسید و ازدواج نکرده باشید مردم تعجب می کنند و بعضی ها به خودش اجازه می دهند که با گستاخی چرایی اش را بپرسند. من در ۳۲ سالگی ازدواج کردم اگرچه به اندازه کافی ناموفق تخمین زدم که می توانم به ساده گی جهان موازی را تصور کنم در حالی که هنوز یک شخص واقعی را پیدا نکرده بودم. ازدواج هنوز در رابطه با مالیات، بهداشت، املاک و مستغلات منافع مالی در پی دارد. با این وجود، که در سال ۲۰۱۶ ازدواج اختیاری تا اجباری بود اما زندگی مجهول مجردین مطمئنا برای همه ی ما بیشتر حسادت برانگیز تا ترحم آور باشد. من به عنوان یک رمان نویس می خواستم نشان دهم که خیلی وقت هست که فقط یک نوع از شادی وجود ندارد. یک زن می تواند با یک مرد ازدواج کند و بچه داشته باشد. او می تواند با یک زن ازدواج کند یا اصلا ازدواج نکند، او می تواند وضعیت مادری خود در آغوش بگیرد یا اجتناب کند. جین آستین و لیز بنت در اوایل دهه ی ۲۰ زندگی شان هستند و من عمر آن ها را تا دهه ی ۳۰ ادامه دادم. هر چند دو خواهران بنت داستان من به نظر می رسید ازدواج خواهند کرد، اما رفته رفته اشتیاقشان به نسبت دوران جوانی شان کمتر شد. جین انتظار داشتن یک فرزند در درون خود را دارد وقتی که بنت در یک رابطه قرار دارد که او می داند بعید است که هر لحظه و به زودی تبدیل به یک قربانگاه نشود. طرفداران آستن ممکن است برای این که بفهمند که آیا بنت در وسواس ازدواج باقی ماند یا نه.
نوشتههای مرتبط
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SAدر غروب و تعصب عمه ثروتمند دارسی، لیدی کاترین، سعی می کرد با ازدواج لیزی و دارسی مخالفت کند، از آنجا که هم امیدوار به ازدواج دارسی با دختر خودش را داشت و هم لیزی را نالایق برای برادر زاده اش می دانست. شخصیت کتی در داستان من نه فامیل دارسی نه مانعی برای رابطه دارسی و لیز است او نسبتا ۸۰ ساله است که لیز به عنوان روزنامه نگار با او مصاحبه می کند. توصیه صمیمانه اش درباره ی ازدواج و عشق است که به دیدگاه لیز درباره ی مرد که می خواهد فقط باشد و محبت خود را نشان دهد، کمک می کند.
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
در سن ۱۵ سالگی من در مدرسه با یک گروه آشنا شدم که پاره ای از یک بدبختی به نظرم رسید صادقانه بگویم در آن زمان این گونه برایم بود. رویکرد این گروه جلب توجه و بحث درباره ی موضوعات نابرابری جنسیت در یک جهان گسترده و مدرسه ی ما بود چیزی که در گذشته همچون سازمان های حقوقی و هر چیز دیگری در آمریکا متعلق به مردان بوده است. از قضا مهارت های رهبری من فاقد درک شدند که من تقریبا مطمئن بودم به نهضت ضربه زدم. من در رابطه با مردم بیگانه مخصوصا پسرها نگران بودم چیزی که مانع من از ستیزه گر بودن در مکالمات نشد حتی خجالت که مشکل برایم ایجاد می کرد که بایستم در برابر مدرسه و جلسات یا حوادث در راه را خبر بدهم. اما من به دنیا نیامده بودم که عمل گرا باشم. در واقع هنگامی می نویسم بیشتر به نوشتن تا فعالیت های بیرونی وفادار هستم، البته من همیشه انتخاب می کنم که چه چیزی را انجام دهم چون اعتقاد دارم در نوشتن هر چیزی می تواند واقعی ، زنده، خندهآور و دلخراش یا شاداب تر از آن چیزی باشد که فعالبت های سیاسی به وجود می آورند. استفاده از طرح ها و شخصیت ها به عنوان وسیله ایی برای ارائه اعتقادات نوشتن تبلیغات گفته می شود. اختراع یک داستان واقعی، زنده، سرگرم کننده، دلخراش و شاداب معنی اش این است که مردم و موقعیت هایشان را جوری توصیف شوند که خودشان را در وضعیت مبهم و بغرنج ببینند و در اینجا خیلی نادر است که رفتارشان به طور آشکار اشتباه یا درست باشد. در این دو رمان متفاوت من سقط جنین را به روش هایی به تصویر کشیدم و تعجب می کنم اگر خواننده تصور کند که من مخالف سقط جنین هستم. (در واقع من طرفدار انتخاب آزاد هستم). مکررا من شخصیت هایی عمیقا معیوب یا زیبا که با نقش نمونه ها در تضادند نوشته ام. من معتقدم آستن همین کار را انجام داد که ما عاشق کتاب هایش هستیم. و این نشان از غنا و انعطاف کارش می دهد که علاوه بر تنوع در لحن استنتاج های زیادی را الغا می کند. در جایی که من فرصت برای کشف جنسیت دیدم بقیه یا آدم های احمق یا لاگرها را در دفترچه خاطرات لیز بنت کشف کردند. یک سوال حتی احمقانه و مشکوک تر از فمینیست بودن آستن این است که درباره ی این استنتاج ها چه فکر می کند. رمان زیبای آستن نسبتا پیچیدگی که تقلیل ناپذیر است و دوپهلو بودن هوش شان را نشان می دهد . من شخصا ممکن است خواهان نگاه آستن باشم که فرمانروایی خویش را از کمربند و کلاه گذشتن با یک تی شرت که خاص یک فمینیست است، عوض می کند. اما در آخر ما باید اجازه بدهیم رمان ها خودشان سخن بگویند.