انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آمریکای لاتین، زمانه کودتاهای مخملی (لوموند دیپلماتیک: اوت ۲۰۱۴)

موریس بوموان برگردان منوچهر مرزبانیان

آمریکای لاتین: بولیوی، اکواتور، هندوراس، پاراگوئه، ونزوئلا …

آمریکای لاتین که به غصب قدرت به دست نظامیان خو گرفته بود، پس از زمستان دیکتاتورها اینک آزمایشگاه تجربیات چپگرای سیاسی گردیده است. اما ایالات متحده و همپیمانانش آموخته اند که از این پس چگونه بدون خونریزی حکومت هائی را که خوش نمی دارند براندازند ــ یا به سرنگونیشان بکوشند.

میامی، ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۰. در تالارهای باشگاه مجلل بانکداران و با حمایت های مؤسسه آزادی و دموکراسی میان قاره ای آمریکا ’کارلوس آلبرتو مونتانر‘ دشمن سرسخت ’کاسترو‘ آغازگر همایش «فروپاشی الگوهای سوسیالیسم در قرن بیست و یکم» بود. در این گردهمائی چند تبعیدی بسیار سرشناس کشور اکواتور را می توانستی تشخیص داد: آقای ’ماریو ریباده نئیرآ‘، وزیر پیشین حکومت آقای ’سیکستو دُریان بالن‘ (۱۹۹۶ـ۱۹۹۲) ــدوران اوج نولیبرالیسم در ’کیتو‘ــ؛ آقای ’روبرتو ایسائیاس‘، که پس از آنکه به تقصیر ’فیلانبانکو‘، بانک خود وبزرگترین بانک کشور را به ورشکستگی انداخت از دست عدالت گریخت؛ ’ماریو پازمینو‘، سرهنگ سابق و مدیر اطلاعات ارتش، که ’رافائل کورئآ‘، رئیس کشور، او را در سال ۲۰۰۸ به دلیل پیوندهای اندکی پر تنگاتنگش با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) برکنار کرد.

سخنران آنروز، ’لوچیو گوتیه رز‘، سرهنگ سابق و سپس رئیس جمهور اکواتور، که شورشی توده ای او را در روز ۲۰ آوریل ۲۰۰۵ از قدرت راند، بینش های ظهور هزاره ای و صوفیانه سوسیالیست ها، مارکسیسم له و لورده آنها و عوامزدگی خطرناک شان را ملامت می کرد. او فرا رسیدن عصری نو از سعادت وپیشرفت را مژده می داد. البته مشروط براینکه همگی شروط چندی را رعایت کنند … «برای خلاصی از شرّ سوسیالیسم قرن بیست و یکم، باید از شرّ ’کورئآ‘ خلاص شد!» آنچه شرط بلاغ است بر زبان آمد؛ حتی به خاطر هم سپرده شد. همه ی آنها، همانند صدای رعد آسای کف زدن هائی که سخنران را درود می فرستادند.

یک هفته بعد، در ’کیتو‘، در شبی که ۲۹ سپتامبر را به روز ۳۰ سپتامبر می پیوست، در یکی از بیست و یک سالن ’سوئیس هتل‘، جلسه اعضای گروه مخالف تا ساعت سه بامداد به درازا کشید. در ساعت ۷ صبح، برنامه «تماس مستقیم» بر روی شبکه تلویزیونی ’اکوآویزا‘، پذیرای آقای ’گالو لارا‘ بود. این رهبر حزب ’جامعه میهن پرست‘، رو به دوربین موضوع قانون خدمات عمومی را پیش کشید که مجلس ملی همان روزها تصویب کرده بود. این قانون با انواع صنوف کارمندی، از جمله مأموران پلیس سروکار دارد و به زنجیره ای از امتیازات خاتمه می دهد: پاداش ها، جایزه های دریافت مدال و نشان، هدیه های کریسمس، و مانند اینها.

در عوض امیتازات دیگری به آنها می بخشد، که پرداخت ساعات اضافه کار و حق دسترسی به خانه های سازمانی جزو آنهاست. با اینحال اظهارات آقای ’لارا‘ چون ضربات شلاقی صدا کرد: «رئیس جمهور ’کورئآ‘ اسباب بازی را از دست فرزندان مأموران پلیس قاپیده است. برای همین می ترسد که تکه پاره اش کنند! برای همین است که چمدان هایش را برای ترک کشور می بندد!» عجبا … یک مقاله آخر الزمانی هم به قلم ’امیلیو پالاچیو‘ ستون نویس مشهور در روزنامه ’ال یونیورسو‘ به چاپ رسید.

آقای ’گوستاوو خالک‘ وزیر کشور وقت اکواتور به خاطر دارد که ساعت ۸ بامداد، وقتی آقای ’کورئآ‘ آگاهی یافت که پلیس ها در محوطه قرارگاه فوج ’کیتو‘ علیه قانون مشهور دست زیر بغل زده و اعتصاب کرده اند، لحظه ای تردید نکرد: «”این یک سؤ تفاهم است. می روم تا رو در رو با آنها حرف بزنم.“» ایندو با ترک کاخ ’کاروندلت‘ مقر رئیس جمهور به محل رفتند. خبر حضور آندو موجی از خشم در جمع هشتصد نفری نیروهای انتظامی درانداخت که آنجا گرد آمده بودند. «کمونیست ها سر می رسند!»؛ «چاویست ها بیرون!» ــ البته با اشاره به ’هوگو چاوز‘ رئیس جمهور ونزوئلا (که در سال ۲۰۱۳ درگذشت).

سرکرده ها در آمیخته با «گزمه های» معمولی ــ با عینک های سیاه به چشم، گوشی های مخابرات دردست و تلفن های همراه بر کف ــ جنجال و هیاهو را سازمان می دادند. چطور می شد در میان آنها آقای ’فیدل آرایوخا‘ سخنگوی ’گوتئیرز‘ رئیس جمهور پیشین و رهبر حزبش ’جامعه میهن پرست‘ را تشخیص نداد؟ در شلوغی های تنه زدن ها و هل دادن ها، دشنام و نارنجک گاز اشک آور به سر و روی رئیس کشور باریدن گرفت. از پنجره ای درطبقه دوم ساختمان که انگشت شماری از محافظانش موفق شده بودند با زحمت زیاد آقای ’کورئآ‘ را به آنجا برسانند، او کوشید تا سخنانی بر زبان آورد: «این قانون زندگی شما را بهتر می کند. ما به نفع پلیس کار کرده ایم. آنچه به شما داده شده را به یاد آورید! (۱)»

او را هو کردند. حتی شنید که می گفتند: «بگیریدش! بکشیدش!» جار و جنجال و همهمه کله اش را پر کرده بود. آنگاه گره کراواتش را شل کرد و با هیئتی مبارزه جو یقه پیراهنش را گشود و فریاد زد: «آقایان، اگر می خواهید رئیس جمهور را بکشید، او اینجاست: بکشیدم، اگر دلتان می خواهد! بکشیدم، اگر جرأتش را دارید، به جای آنکه بزدلانه در میان ازدحام پنهان شوید!» تهوری گستاخانه؟ بی احتیاطی؟ این ماجرا با جنبه نمایشی آن از چشم ها پنهان نماند.

چهارصد سرباز کنترل فرودگاه ’ماریسکال سوکر‘ در ’کیتو‘ را در دست گرفتند. پایگاه نیروی هوائی ارتش در ’تاکونگا‘؛ مجلس ملی (با هجوم گارد قوه مقننه، که قرار بود از آن محافظت کند)؛ بندرگاه و فرودگاه های ’گوآیاکیل‘، پایتخت اقتصادی کشور همگی به اشغال در آمدند. در آن شهر، دار و دسته های اشرار که به طور اسرار آمیزی خبر شده بودند که نیروهای انتظامی معابر عمومی را ترک کرده اند، از ساعت ۹ صبح ویترین مغازه ها را شکستند، دکان ها را غارت کردند، دستگاه های خودپرداز بانک ها را شکستند، شهروندان را به هراس انداختند.

مانند آنچه در روز ۱۳ آوریل ۲۰۰۲ در ونزوئلا، هنگام حبس کردن ’چاوز‘ در جریان دسیسه کودتا (’گُلپ‘) پیش آمد، ده ها هزار شهروند به نشانه پشتیبانی از رهبر خویش به خیابان ها ریختند. برعکس، بخشی از مخالفان موسوم به دموکراتیک پشتیانی خود از رهبر کشور را مشروط ساختند؛ گروهی دیگر مانند رئیس جناح پارلمانی ’پاچاکوتیک‘ ــ بازوی سیاسی ’کنفدراسیون ملیت های بومی اکوادور‘ــ، آقای ’کلور خیمنز‘ از جنبش های بومی و اجتماعی (که به دنبالش هم نیافتادند!) دعوت کرد «جبهه ای ملی» تشکیل دهند تا به جدّ خواستار برکناری رئیس جمهور شوند.

«جامعه مدنی» یا مخالفان راستگرا

آقای ’کورئآ‘، مجروح، و دچار تنگی نفس در اثر شلیک گاز اشک آور، ناچار شد به بیمارستان پلیس، چسبیده به قرارگاه ’فوج کیتو‘ پناه برد، که شورشیان محاصره کرده بودند. او در طبقه سوم، بیش از ده ساعت در حصر ماند، تا ساعت ۸ شب که ’گروه عملیات ویژه‘ ارتش و عناصر وفادار ’گروه مداخله و نجات‘ وابسته به دستگاه پلیس سر رسیدند و سرانجام او را رهانیدند. از دستگاه های گیرنده رادیوئی مأموران پلیسی که بیرون از ساختمان کشیک می دادند فراخوان هائی شنیده می شد: «پیش از آنکه نظامیان سر برسند ’کورئآ‘ را درش آورید و سوار کامیونش کنید!»؛ «بکشیدش، رئیس جمهور را بکشید!» رئیس جمهور سرانجام در میان تیراندازی شدید بیرون آمد. سربازی که از او محافظت می کرد بر زمین افتاد، گلوله ای او را از پا درآورده بود؛ ریه های سرباز دیگری که جلیقه صد گلوله خود را به او قرض داده بود سوراخ شده بود. بر روی ماشین رئیس کشور پنج اثر برخورد گلوله پیدا کردند؛ هفده جای برخورد گلوله روی ماشین هائی که او را اسکورت می کردند. کارنامه روز: ده کشته و سیصد مجروح.

از دست رفتن سررشته کار یا جنیشی خودجوش؟ از چند هفته پیشتر، سیل پیام های اینترنتی و جزواتی به صحن نهاد پلیسی سرازیر شده بود. همه آنها با تحریف مفاد قانون مشهور، به افشاگری می پرداختند. در واقع امر، دستگیری و محکومیت اعضای یگان ویژه «گروه پشتیبانی عملیاتی»، مسئول شکنجه و سربه نیست کردن ها، به برخی از جناح های خو گرفته به مصونیت از مجازات، گران آمده بود. از کمیسیون حقیقت یابی که در راه بود تا پرتو روشنگری بر جنایاتی بیافکند که در سرکوب دهه ۱۹۸۰ مرتکب شده بودند (۲) هم بگوئیم که کسانی بودند که به طبیب خاطر می خواستند دست های آلوده خود را از چشم ها پنهان کنند. سیاست اجتماعی رئیس جمهور’کورئآ ‘، نزدیکی جستن وی با دولت های پیشرو منطقه و پیوستن اکواتور به صحن ’پیمان بولیواری به سود خلق های آمریکای ما (آلبا)‘، بستن پایگاه نظامی آمریکائی ’مانتا‘ را هم باید براینهمه افزود: مأموران پلیس را زیر لعاب آراسته دفاع از منافع آنها تحریک کرده بودند. این ’Sـ ۳۰‘ (۳۰ سپتامبر)، موضوع سرپیچی و نافرمانی ساده ای نبود، بلکه دسیسه درست و حسابی انجام یک کودتا بود.

آقای ’اسکار بولیلا‘ عضو کمیسیون ’Sـ ۳۰‘، مأمور کشف حقیقت در باره شورش اذعان داشت که «رؤسای جمهور معمولا به توصیه تیم های امنیتی، خود را در معرض تهدید قرار نمی دهند و در ’کاروندلت‘ خود را حبس می کنند، جائی که … چیزی نگذشته در می یابند که در آن گیر افتاده اند». ’فرانسیسکو ولاسکو‘ وزیر فرهنگ، اندیشه وی را کامل کرد: «با مأموران پلیسی که در سربازخانه ها جاخوش کرده بودند، دار و دسته های تبه کاری که هرج و مرج را در بیرون سازمان می دادند و شهروندان را وادار به ماندن در خانه های خود می ساختند، سناریوی بی نقصی بود تا پس از چند روز از بالا گرفتن قدرت شورش، گروهی از نظامیان، در پیوند با نمایندگان مخالف و با بخش های اقتصادی مرتبط با منافع بین المللی، خلاء قدرت را اعلام و بنام ’توان خویش برای حکمرانی‘ مداخله کنند.» اینجا مردم می دانند که چگونه ژنرال ها در گذشته هنگام شورش هائی ــ مردمی و عاری از خشونت ــ علیه رؤسای جمهور ’عبدالله بوکارم‘ (۱۹۹۷)، ’جمیل محوآد‘ (۲۰۰۰) و ’گوتیرز‘ (۲۰۰۵) رفتار کرده اند: وقتی تحریکات به اوج خود می رسید، ارتش آنها را به امان خود رها می کرد، و برای آرام کردن اوضاع، بر خلع آنان صحه می نهاد.

در تعارضی آشکار، رئیس کشور با نمایش بی پروائی خود که آنرا بارها نکوهش کرده اند، با رفتن به قرارگاه ’فوج کیتو‘ و عریان ساختن دسیسه، سناریوی پیش بینی شده ــ «تظاهر به خروج از بحران به راهکار قانون اساسی» ــ را زیر و رو کرد و «انقلاب شهروندی» را نجات داد.

طی روزهائی که در پی آمدند، مخالفان و رسانه های محلی به چیزی کمتر از ارائه روایت بسیار ویژه ای از رویدادها قناعت نکردند: دسیسه کودتائی در کار نبوده؛ محبوس کردنی در کار نبوده؛ هیچ عزمی در کشتن رئیس جمهور در کار نبوده است؛ یگانه مسئول این وضع خود آقای …’کورئآ‘ست. در روزنامه ’ال یونیورسو‘ سرمقاله ای به قلم ’پالاسیو‘ حتی پیشنهاد سپردن وی را به دست دیوان کیفری بین المللی به اتهام «جنایت علیه بشریت» داد، زیرا «به ارتش فرمان گشودن آتش به روی بیمارستانی را داده است». این مقاله پیگردی قضائی به درخواست رئیس جمهور و مجادله ای بر سر «آزادی بیان» و تبعید ’پالاسیو‘ به راه انداخت.

در خارج از کشور، کثیری از روزنامه نگاران این گونه استدلالات را حجت خود کردند، یا، در بهترین حالات، بدون کوچکترین تردیدی در باره صحت آنها، بازتاب دادند. مثلا روزنامه لوموند در تاریخ ۱۲ ژانویه ۲۰۱۱ نوشت: «مخالفان (…) بر این باورند که بی احتیاطی و نخوت رئیس جمهور منشاء طغیان ها هستند.»

سزاست در باره این دوران از تاریخ اکواتور که به ندرت تحلیل شده، درنگ کنیم: این دوران نمودار سرمشقی است از استراتژی های جدید در براندازی هر رئیس کشوری که مزاحم می پندارند. البته آن زمان ها اینک گذشته دوری می نماید که در آمریکای جنوبی نظامیان، با کمک واشنگتن، حکومت های قانونی و برآمده از انتخاباتی دموکراتیک را از مسند قدرت می راندند. با اینهمه، درحالی که از سال ۱۹۹۹، موجی از رهبران وجیه و محبوب چپگرا یا چپگرای میانه رو، با بسیج بینوایان و تهی دستان در این خطه به قدرت رسیده اند، کودتاها، غصب قدرت به دست نظامیان و ترفندهای دیگر بی ثبات کردن، گاه بی فرجام و گاه به مقصود راه برده دست یازیده اند: ونزوئلا (۲۰۰۲، ۲۰۰۳، ۲۰۱۴)، هائیتی (۲۰۰۴)، بولیوی (۲۰۰۸)، هندوراس (۲۰۰۹)، اکواتور (۲۰۱۰) و پاراگوئه (۲۰۱۲). اما نیروهای محافظه کار آموخته اند که، نزد افکار عمومی بین الملل، روش های خونبار مخل به مقصود است، و اینکه دستکم در آمریکای لاتین، یک «کودتای» متعارف دیگر جا نمی افتد. از اینرو فوت و فن ها تحول یافته اند.

کُنش روانی معمول هنگام جنگ در وقت صلح هم اهمیت وافری دارد. در آغاز دهه ۱۹۷۰، روزنامه شیلیائی ’ال مرکورو‘، فعالانه زمینه کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ علیه ’سالوادور آلنده‘ را آماده کرده بود (۴). اما در آنوقت، به ویژه در اروپا، انتشارات پیشروئی وجود داشتند که می توانستند تبلیغاتی از این دست را رو کنند. اکنون به جز استثنائاتی بسیار نادر، دیگر خبری از آن حقیقت پوئی نیست. همگام با پیوستنی عام به مشی نولیبرالیسم و نیز نظم تحمیلی ایالات متحده و اتحادیه اروپا، پدیداری شبکه اینترنت (که در آن بهترین ها همنشین بدترین ها هستند) و تعمیم «کپی کردن و چسباندن»، اطلاعات را در رسانه های موسوم به «غربی» یکدست کرده اند.

’ال مرکوریو‘ که همچنان به سیره خویش در شیلی وفادار مانده است اخلافی را هم از خود پس انداخته (۵). اگر به چند نمونه بسنده کنیم: ’کلارین‘ و ’لا ناسیون‘ در آرژانتین ؛ ’او گلوبو‘ و ’فولها‘ در برزیل؛ ’ال ناسیونال‘، ’تال کوآل‘ و ’ال یونیورسال‘ در ونزوئلا؛ ’لا هورا‘، ’ال کومرسیو‘ و ’ال یونیورسو‘ در اکواتور ؛ ’لا تریبونا‘، ’ال هرالدو‘ و ’لا پرنسا‘ در هندوراس؛ ’ال دی بر‘ و ’لا رازون‘ در بولیوی؛ ’ال تیمپو‘ و ’سمانا‘ در کلمبیا؛ البته ’سی ان ان‘، ’وال استریت جورنال‘، ’واشنگتن پست‘ یا ’میامی هرالد‘ در ایالات متحده،’فاینانشال تایمز‘ در بریتانیا، ’ال پائیس‘، ’ال موندو‘ و ’آ ب ث‘ در اسپانیا، [روزنامه]’لوموند‘، ’لیبراسیون‘ و صدا و سیمای عمومی فرانسه را هم نباید از قلم انداخت.

چنین چشم اندازی انجام «عملیات روانی» ظریفی را مجاز می دارد،حتی بی آنکه همه بازیگران از مشارکت خویش در آنها آگاه باشند، عملیاتی که مقصود از آن نیرنگ سازی در امور یا برهم زدن ثبات دولت های مورد نظر در داخل و نمایش تصویری منفی از آنان در خارج است. ناگزیر خود رادر جایگاهی بسیار فراسوی انتقاد ضروری سیاست های پیش گرفته می نشانند. مثلا اصطلاح «عوام گرائی» (۶) که رسانه ها بی وقفه و پیاپی تکرار می کنند امکان می دهد که با تبدیل گزینه های مستقل این دولت ها به «سیاست های غیر مسئولانه ناسازگار با دموکراسی»، طرح کاهش فقر، توزیع مجدد ثروت و پیشرفت های اجتماعی گاه بسیار مهم کشورهائی که آماج حمله آنانند را به درجه دوم اهمیت عقب رانند.

در آغاز سال های دهه ۲۰۰۰ در ونزوئلا، در چشم انداز دسیسه کودتائی علیه چاوز، افکار عمومی در معرض بمباران عنوان های کوبنده و غوغا گر ’ال ناسیونال‘ و’ال یونیورسال‘ (از میان دیگران) قرارگرفت ــ «طالبان بر کرسی های مجلس ملی»، «اکتبر سیاه»، «تروریست ها در دولت» ــ و فراخوان هائی برای سرنگون کردن رئیس جمهور: مرحله ای قیاس کردنی با تدارک توپخانه پیش درآمد حمله در کارزارهای نظامی.

نخستین عنصر آماده سازی مطبوعات و دیپلومات های خارجی: «جامعه مدنی» نارضایتی خویش را نمایان می ساخت. اصطلاحی جادوئی! اعلام بسیج «مخالفان راستگرا» پوششی بر معنائی است که خواننده عادی می تواند کاملا راز گشائی کند؛ برعکس، عرضه یک «جامعه مدنی» که بنا به تعریف خود دلپذیر و دوست داشتنی است، معنای دیگری را درمی پوشد، گیریم جماعتی که این رخت را برآنها پوشانده اند ــ اما چرا باید تصریح کرد؟ ــ به اعتبار صندوق های رأی جز نمودار اقلیتی نیست.

در چهارچوب بحرانی که در ماه فوریه ۲۰۱۴ سرگرفت، اصطلاح «دانشجویان» را جانشین «جامعه مدنی» کردند که از «راستگرایان تندرو حین اقدام» بیشتر جا افتادنی است. بیاد داریم که در شیلی، در روزگار دولت ’آلنده‘، دو جنبش، در آماده سازی ’golpe‘ (کودتا ) نقشی حیاتی ایفا کردند: قدرت مؤنث، با راه پیمائی های «قابلمه های خالی»ــ که کمبود هائی توجیه می کرد که بخش بزرگی از آن سازمان یافته بود ــ و فدراسیون دانشجویان دانشگاه کاتولیک …

در تقویت سیمای جمعی متکثر و صلح جو در مقابله با یک دیکتاتوری، کارساز است که قربانیان بی گناهی را بتوان سر دست بلند کرد. روز ۱۱ آوریل ۲۰۰۲، در ونزوئلا، در حالی که همان «جامعه مدنی» مشهور دست به تظاهرات زده بود، تک تیراندازان چندین تن از اعضای آن (و همینطور طرفداران رئیس جمهور) را کشتند. بهانه ای به دست آمد تا گروهی از نظامیان ’چاوز‘ را به اتهام گسیل «شبه نظامیان» و «پیراهن قهوه ای ها»ی خود برای سرکوب مخالفان بازداشت کنند. دوازده سال بعد ’کلکتیوس‘ها (انجمن های سازمان یافته از هر سنخی: اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، ورزشی، و مانند آنها) که منظما برچسب دروغینی با صفت «شبه نظامی» بر آنها می زدند نیز، از همان کارزار ابلیس نمائی رنج بردند.

بازگشت نظامیان به پادگان های خود

از این تک تیراندازان مشهور که از مزیت غیر قابل شناسائی بودن هم برخوردارند، باز هم استفاده شد، اینبار به شکل غیر مستقیم، برای برانگیختن سرنگونی آقای ’فرناندو لوگو‘ در پاراگوئه. در حالی که از زمان دستیابی وی به مسند قدرت مخالفانش مرتبا به بهانه های گوناگون، لزوم «خلع» رئیس جمهور را پیش می کشیدند، کشمکشی روستائی فرصتی فراهم آورد تا عملیات [بی ثبات کردن] را جا بیاندازند. طرح آنها در روز ۱۵ ژوئن ۲۰۱۲، در محلی موسوم به ’مارینا کوئه‘ جریان یافت؛ مداخله پلیس علیه اشغال زمین، در فرجام تیراندازی ها، به مرگ هفده تن انجامید: یازده روستائی و شش تن پلیس. مسئولیت این رویداد غمبار را به گردن «کشاورزان فاقد زمین» انداختند،که گویا دامی برای شبیخون زدن به نیروهای انتظامی چیده بودند.

با اینهمه، ’ویدال وگا‘ رهبر روستائیان (از میان شاهدان دیگر ماجرا)، که دست به یک بررسی موازی زده بود، تصریح می کرد که گویا «رخنه کردگانی» با تیراندازی هم به روی همراهان وی و هم به سوی مأموران پلیس این زد و خورد را به راه انداخته بودند. در پایان قضاوت سیاسی شتابناکی، که کنگره با مهارت پیش برد، این ماجرا خلع آقای ’لوگو را میسر ساخت، که متهم شده بود با سیاست خود بر آتش خشونت علیه زمین داران دمیده بود. پس از آن بود که ’وگا‘ را دو ’سیکاریوس‘ نقابدار (آدمکشان اجاره ای) به قتل رساندند (۷).

روز ۲۸ ژوئن ۲۰۰۹، نوبت به هندوراس عضو ’پیمان بولیواری به سود خلق های آمریکای ما‘، رسید که چون آزمایشگاهی در خدمت این گونه «کودتاهای قانونی» به کار آید ــ آسان ترین ترفندها برای قالب کردن براندازی، زیرا کودتا چیان می توانستند اصطلاح «استعفائی به اجبار» را به کار برند ( ومطبوعات بین المللی را که وسواس چندانی در گزینش واژگان ندارند، به جائی بکشانند که عنوان «رئیس جمهور برافتاده» را پیش کشند). نمایندگان مجلس آقای ’مانوئل زلایا‘ را به بهانه دروغینی خلع کردند: عزم فرضی وی به انتخاب مجدد با نقض قانون اساسی، در حالیکه او به واقع خواسته بود با فراخواندن یک مجلس ملی مؤسسان، مشورتی را بدون ماهیتی الزام آور سازمان دهد (۸). اما نفع فن به کار رفته به همان انداره در ماجرائی بود که در پی داشت.

روز ۲۸ ژوئن، نظامیان تکاور آقای ’زلایا‘ را دستگیر و در هواپیمائی به مقصد کوستاریکا نشاندند و به سرکوب خشن هوادارانی پرداختند که به خیابان ها ریخته بودند. با اینهمه، ژنرال ’رومئو واسکوئز‘، مجری کارهای کثیف، بی درنگ قدرت را به ’رُبرتو میکلتی‘ رئیس کنگره سپرد. مانور بی نقصی بود: نظامیانی که «گوش به فرمان قدرت غیر نظامی» بودند، امکان «جانشینی ریاست جمهوری» را فراهم آوردند. چیزی نگذشت که رژیم کودتاگر آقای ’میکلتی‘ این مزیت را یافت که خود را «حکومت انتقالی» بنامند. در سال ۲۰۰۲، در ونزوئلا نیز، وقتی ژنرال ها و دریاسالاران نافرمان مأموریتشان را به پایان بردند، همان پویه را دنبال کرده و دسته کلید کاخ ریاست جمهوری را به ’پدرو کارمونا‘ ارباب اربابان سپرده بودند.

خلاصه کنیم، در حالی که در گذشته نظامیان پس از اقدام به نفع این یا آن جناح، در قدرت باقی می ماندند، از این پس به پادگان های خود بر می گردند. حکومت دیکتاتوری که حالا دیگر غیر نظامی است شفاف می شود و دیگر کسی نمی تواند ’اوگوستو پینوشه‘ نوظهوری را ملامت کند. کافی است که، چند ماه بعد، انتخاباتی «مهار شده» به راه انداخت که طرد کوتاه مدت کشور به وسیله جامعه آمریکای لاتین (یا بین المللی) را معلق سازد، و مقصود حاصل است (۹).

در این آغاز قرن بیست ویکم، واشنگتن همچنان دموکراسی را چیزی جز ابزاری نمی انگارد که کارکرد خوب بازار را میسر سازد. «چپ جدید» آمریکای لاتین با پایان بخشیدن به رُمان بزرگ جهانی شدن مسرت بخش، با ملی کردن منابع طبیعی و با تصریح استقلال خود، از سیطره سنتی ایالات متحده شانه خالی می کند. پس چه باید کرد؟ در دوران ’ریچارد نیکسون‘ و ’رونالد ریگان‘، مسلح به «آموزه امنیت ملی»، کتاب مقدس آنان، مطلب روشن بود: برای حفظ کنترل، دست یازی به جنگی تمام عیار، همه گیر، مطلق مطرح بود. با آقای ’جورج دبلیو بوش‘ نیز راهکار باز همان بود: ایالات متحده مستقیما دستی در دسیسه کودتای سال ۲۰۰۲ ونزوئلا داشت.

در بولیوی، کشوری که ’اوو مورالس‘ بومی سرخ پوستی بر آن حکومت می کند که «نه دیگر اربابانی بالای سر بلکه شرکائی دارد (۱۰)»، در اکتبر ۲۰۰۶ ’فیلیپ گلدبرگ‘ سفیر آمریکا سر رسید، رشته های پیوند محکمی را با مخالفان دولت در ’مدیا لونا‘ («نیمه ماه»)، بخش های کشوری سرشار از نفت و گاز ’سانتا کروز‘، ’تاریخا‘، ’بنی‘ و ’پاندو‘ گره زد (۱۱). او از سال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۰۶، هیئت نمایندگی آمریکا در ’پریشتینا‘ مرکز ’کوسوو‘ را رهبری کرده بود. انگار تصادفی بود که با پیکار علیه طرح آقای ’مورالس‘ که آنرا با عباراتی چون دولتی، زور گویانه و بومی گرا (در اینجا «بومی گرا» جای «عوامگرا» را می گرفت) می نکوهیدند، بولیوی «از اقمار چاویسم (۱۲)» هم به نوبه خود به پویه … تکه پاره شدن (بالکانیزاسیون) وارد شد.

اتاق های فکر رازآلود

از روز ۴ مه ۲۰۰۸، ولایات ’مدیا لونا‘ پیاپی همه پرسی های غیرقانونی برای تصویب وضعیت حقوقی خود مختاری بسیار شبیه اعلام استقلال را سازمان دادند. آشوب های خشونت باری درگرفت. گروهای ضربتی «خودمختاری خواه» تخم وحشت کاشتند، فرودگاه ها را مانند تأسیسات و بناهای دولتی گرفتند. در ماه سپتامبر، شبه نظامیان سی روستائی را در ولایت ’پاندو‘ به قتل رساندند.

در هیچ لحظه ای اعلامیه سنتی کودتا چیان مبنی بر «به دست گرفتن قدرت» به میان نیامد. اما مانند ونزوئلا در سال ۲۰۱۴ (۱۳)، مطلب ریختن خون بود، یا با «خشونتی خود جوش»، و یا از طریق سرکوب دولتی همان «خشونت خود جوش»، و مهار ناشدنی کردن کشور، با این هدف که به محکومیت فراگیر قدرت زمامدار از سوی «جامعه بین الملل» بیانجامد تا استعفای اجباری یا برکناری رئیس کشور را پذیرفتنی سازد.

در بولیوی، آقای ’مورالس‘ با بسیجیدن توده ها به جای سرکوب نظامی، و افزون بر آن پشتگرم به حمایت ’اتحادیه ملت های آمریکای جنوبی‘ طرح را به شکست کشانید. آیا نیازی به تصریح هست؟ وقتی در روز ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۸ ’لاپاز‘ هفتاد و دو ساعت به ’گلدبرگ‘ سفیر آمریکا مهلت داد تا کشور را ترک کند، تب جدائی طلبی هم ناگهان فروکش کرد.

هنگامی که رویدادهای ۲۸ ژوئن ۲۰۰۹ هندوراس را به تکانه ای در انداخت، آقای ’باراک اوباما‘ در کاخ سفید جانشین آقای ’بوش‘ شده بود. با اینحال هواپیمائی که به انتقال اجباری آقای ’زلایا‘ از ’تگوچی گالپا‘ به ’سن خوزه‘ در کوستاریکا (پروازی نیم ساعته) آغازیده بود، فرودی نیمه راه در پایگاه آمریکائی ’پالمرولا‘ کرد، که از سال های دهه ۱۹۸۰ در سرزمین هندوراس جای دارد. اما کسی متوجه چیزی نشد! ’خوان پاز ای مینیو‘ (۱۴)در ’کیتو‘ به خنده می گفت «وقتی از رئیس جمهور ’کورئا‘ پرسیدم که آیا دست ایالات متحده پشت ماجرای ’S ــ۳۰‘ بوده، به من جواب داد: گواهی در دست نداریم اما… هرگز نمی توان این امکان را از نطر دور داشت.» بعدها، رئیس جمهور اکواتورهنگامی که، ضمن نفی تمام و کمال مسئولیت مستقیم ’اوباما‘ رئیس جمهور آمریکا، سازمان مرکزی اطلاعاتی آمریکا (سیا) را دخیل دانست، اندیشه خویش را دقیق تر بیان کرد: «آنچه ما بدان یقین داریم آنست که [در ایالات متحده] گروه های راستگرای افراطی و چندین و چند بنیاد هستند که پول در اختیار گروه ها و دسیسه چینان فراوانی می گذارند که به مخالفت با دولت ما برخاسته اند (۱۵) …»

در سال ۱۹۸۳، به ابتکار’ریگان‘ و حمایت کنگره آمریکا ’ودیعه ملی برای دموکراسی‘º به قصد «ترویج دموکراسی» درجهان برپا شد. در پیوند با ’آژانس بین المللی برای توسعه‘ (یو.اس.اید)، ’مؤسسه بین الملی جمهوریخواه‘، ’مؤسسه بین المللی دموکرات‘ و ’مؤسسه ایالات متحده برای صلح‘، اما همچنین توده راز آلودی از اتاق های فکر و بنیادها ــ ’فریدم هاوس‘ [سرای آزادی]؛ ’اوپن سوسایتی اینستی توت‘ [مؤسسه جامعه باز] ــ، و حتی به یمن امداد سازمان های منطقه ای دور افتاده ای،مانند ’ Otpor ‘ («مقاومت»)، که در پایان قرن گذشته در صربستان سر برآورد، نیازهای مالی مخالفان و سازمان های غیر دولتی آنها را تأمین و هم مبانی ایدئولوژیکی و هم دستمایه فنی [براندازها] را مهیا کرده اند.

«همان بازیگران، همان ساختارها …»

تنها در فاصله زمانی ۲۰۱۴ــ ۲۰۱۳، چهارده میلیون دلار از مجاری مختلف، مخالفان ونزوئلائی را سیراب کرده اند، خواه برای کارزارهای انتخاباتی و خواه برای راه اندازی «اعتراضات صلح آمیز» سال ۲۰۱۴، که همگی خصلت بلواهائی غیر دموکراتیک را نمایان می سازند. ’خط مشی وحدت دموکراتیک‘، ۱۰۰ هزار دلار (۷۳ هزار و ۵۰۰ یورو) در تأمین طرح مبادله با سازمان های کشورهای بولیوی، نیکاراگوئه و آرژانتین دریافت کرده است، تا « درس های آموخته در ونزوئلا را به اشتراک بگذارد و فرصتی فراهم آورد تا آن تجربه با موقعیت این کشورها سازگاری یابد (۱۶)».

غالبا در مورد ’جمهوری بولیواری ونزوئلا‘ فقط دسیسه کودتای آوریل ۲۰۰۲ را به خاطر سپرده ایم. اما در واقع، تهاجم نه هرگز پیش از آن مقطع باز ایستاده بود و نه پس از آن باز ایستاده است. دسامبر ۲۰۰۱: اعتصاب سراسری (به ساماندهی کارفرمایان)؛ دسامبر ۲۰۰۲ـ ژانویه ۲۰۰۳: بی ثبات کردن اقتصادی از طریق فلج کردن شرکت ملی نفت، نظامیان از «ناحیه آزاد شده» میدان ’آلتاماریا‘ (محله اعیانی کاراکاس) دعوت به شورش کردند؛ ۲۰۰۴: نخستین سد معبر و سنگر چینی در خیابان ها، گشت حدود صد تن شبه نظامی کلمبیائی در نزدیکی کاراکاس؛ ۲۰۱۴ … ’میگوئل رودریگز تورز‘ وزیر کشور ونزوئلا با ما در میان گذاشت که «اینجا چیزی کار برد دارد که چپگرایان آنرا” ترکیبی از همه اشکال نبرد“ می نامیدند. اگر فهرستی از بازیگران دست اندر کار فراهم آورید، از همان آغاز همه همانها بوده اند؛ همان ساختارها، با تنوعی چند. چیزی که هربار عوض می شود روش است.»

ºمقاله ’هرناندو کالوو اوسپینا‘، «بنیاد آبرومندی که وظیفه سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) را به جا می آورد»، در شماره ماه ژوئیه ۲۰۰۷ لوموند دیپلوماتیک بخوانید:

(http://ir.mondediplo.com/article1135.html)

پی نوشت:

۱. از سال ۲۰۰۷، دستمزد مأموران پایه پلیس از ۳۵۵ به ۸۸۶ دلار (از۲۶۰ به ۶۵۰ یورو) افزایش یافته است و حقوق ماهیانه یک استوار، از ۷۰۷ به ۱۳۲۹ دلار (از۵۳۰ به ۹۸۰ یورو).

۲. نگاه کنید به:

Cf. hernando Calvo Ospina, Tais-toi et respire, Bruno Leprince, Paris, 2013.

۳. مقاله ’موریس لوموآن‘، «وضعیت استثناء در اکواتور» را در بخش ’والس دیپلوماتیک‘ بر روی سامانه اینترنتی لوموند دیپلوماتیک به تاریخ اول اکتبر ۲۰۱۰، بخوانید (http://www.monde-diplomatique.fr).

۴. مقاله ’ارمان ماتلار‘، «”گردباد“، وقتی دنیای کهن از مردن سربرمی تابد» را در شماره ماه سپتامبر ۲۰۱۲ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۵. مقاله ’رنو لامبر‘، «در آمریکای لاتین، دولت ها با اربان مطبوعات سرشاخ می شوند» را در شماره ماه دسامبر ۲۰۱۳ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۶. مقاله ’ژرار موژه‘، «”عوامگرائی“، خط سیر واژه ای مسافر» را در شماره ماه ژوئیه ۲۰۱۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۷. مقاله ’موریس لوموآن‘، «’سویا‘ پاراگوئه را بلعیده» را در شماره ماه ژانویه ۲۰۱۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۸. مقاله ’موریس لوموآن‘، «”گوریل ها“ در هندوراس» را در بخش ’والس دیپلوماتیک‘ بر روی سامانه اینترنتی لوموند دیپلوماتیک، ژوئیه ۲۰۰۹، بخوانید (http://www.monde-diplomatique.fr).

۹. مقاله ’رنو لامبر‘، «هندوراس: آیا بازگشت ’سازمان کشورهای آمریکائی‘، بازگشت به وضعیت عادی است؟» را در بخش ’والس دیپلوماتیک‘، ژوئن ۲۰۱۱، بخوانید (http://www.monde-diplomatique.fr).

۱۰. روزنامه ’کوریه‘، ژنو، ۳۰ ژوئن ۲۰۰۷.

۱۱. مقاله ’هرناندو کالوو اوسپینا‘، «دقت کوچکی به روی برهم زدن ثبات در بولیوی» را در شماره ماه ژوئن ۲۰۱۰ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۱۲. «بولیوی ماهواره مطلق ’چاویسم‘ است»، ال پائیس، مادرید، ۹ اوت ۲۰۰۸.

۱۳. مقاله ’الکساندر مین‘، «ورود جناح راست مخالف چاوز به صحنه» را در شماره ماه آوریل ۲۰۱۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید (http://ir.mondediplo.com/article2129.html).

۱۴.

Juan J. Paz y Miño Cepeda, Insubor- dinación o golpe, Abya Yala, quito, 2011.

۱۵. ’Telesur‘، ۴ ژانویه ۲۰۱۱.

۱۶. ’اوا گولینجر‘، «در پی دست های آلوده ’ودیعه ملی برای دموکراسی‘ در ونزوئلا»، ۲۱ آوریل ۲۰۱۴: (www.actualidad.rt.com).