انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آل احمد و روش‌شناسی مردم‌نگاری

مقدمه
یک بخش مهم در هر علمی مبنای معرفتی روش‌شناسی آن است. قوام هر کار پژوهشی نیز بسته به اجرای درست روش تحقیق آن دارد. در سنت پژوهشی انسانشناسی و کارهای مردم‌نگاری در ایران هر چند نتوان آثار گسترده‌ای از مردم‌نگاری و مردم شناسی آکادمیک یافت، لیکن در خارج از حوزه آکادمیک کسان بسیاری بوده‌اند، که میراثی مردم‌نگارانه و مردم‌شناختی در کارهای خود برجای گذاشته‌اند. در این میان جلال آل احمد بالاخص با تک نگاریهایش، خدمات شایانی به پژوهشهای اجتماعی – فرهنگی داشته و بالاخص آثار تک‌نگاری او جزء ادبیات غیرآکادمیک مردم‌شناسی ایران هستند. در این میان «تات‌نشینهای بلوک زهرا» که حاصل یادداشتهای او طی سفرهای متعددش به این مناطق (خانه دامادشان) است، بالاخص برای تاریخ و فرهنگ مردمی که بیش از آنکه یک قوم منسجم به معنای دقیق انسانشناختی‌اش باشند، بیشتر بازمانده‌های یک قوم کهن ایرانی هستند – یعنی تاتها – بسیار ارج و اهمیت دارد.–! بخشهای بسیار مهمی از فرهنگ و زبان این قومیت یا گروه قومی – زبانی در این اثر بیان شده، اما نکته اصلی در کارهای تک‌نگاری آل احمد، جدای از جنبه‌های دیگرش، مباحث روش‌شناختی و معرفت شناسی اوست. به هر حال او با وجود عدم آگاهی آکادمیک از روشها و قواعد مردم‌نگاری و مردم‌شناسی دست به تهیه و تدوین تک‌نگاریهایی زده که جزئی از میراث این رشته در ایران می‌باشند، لذا فهم این روشهای تحقیق و پیش فرض های معرفتی آن در کارهای آل احمد، به فهم بخشی از روشها و پیش فرضهای تحقیق مردم‌شناختی غیرآکادمیک در سنت پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی ایران کمک می‌کند. برای این هدف کتاب «تات‌نشینهای بلوک زهرا» مورد بررسی قرار خواهند گرفت که پس از معرفی این کتاب و بیان خلاصه‌ای از آن به نقد روش‌شناسی انسانشناختی و نقد مردم‌نگارانه آن خواهم پرداخت.

معرفی کتاب
کتاب «تات‌نشین‌های بلوک زهرا» جلال آل احمد، از جمله آثار اوست که در زمان حیاتش چاپ شده، این کتاب حاصل سفرهای متعدد آل احمد به این روستاها است و با ازدواج خواهرش با ملایی که قرار بود به این روستاها برود، از دوران کودکی او شروع می‌شود و بیست سال ادامه پیدا می‌کند و به قول خودش هر دو سه تابستانی، سری به آنجا می‌زده و در این اثناء یادداشتهای پراکنده در ابتدا و بعد یادداشتهای منسجم و منظم‌تری را تهیه کرده است و پس از چند سال با تدوین و تنفیح این یادداشتها این «رساله» را منتشر کرده است.
آل احمد هر چند به معنای آکادمیک یک مردم‌شناس نبود، لیکن در همه کارهای او بالاخص مجموعه کارهای (تک‌نگاریها و داستانها و رمانها) که در باب فرهنگ ایران زمین، بالاخص فرهنگ روستایی نوشته، نگاه دقیق او که حاکی از بینش انسانشناختی عمیقی است، دیده می‌شود. او هرچند به انگیزه مستقیم مردم‌شناسانه به نوشتن این کتاب نپرداخته، لیکن به تعبیر خودش «سعی کرده است با صرف دقتی که اندکی از حد متعارف بیش‌تر است مجموعه مختصری فراهم بیاورد حاوی تکاپوی زندگی روزمره مردم ده‌نشین، از آداب و رسوم آنها، از سوگ و سرور گرفته تا لغات و قصه‌ها و متل‌ها و اصطلاحاتشان و از کشت و کار مزرعه گرفته تا تشکیلات اجتماعی بخصوصی که دارند» (۱۳۷۹: ص ۱۷).
این کتاب آل احمد، به همراه «اورازان» و نقدی که بر «لغات فرس اهالی رامند» به تصحیح منوچهر ستوده در مجله فرهنگ ایران زمین دارد، از نوشته‌های او هستند که به فرهنگ و زبان تاتها ارتباط پیدا می‌کنند. آل احمد به دلیل ریشه آبا و اجدادی‌اش که به قول خودش به اورزان برمی‌گردد و روابط خانوادگی با خواهر و داماد در روستاهای تات‌نشین ابراهیم‌آباد و سگزآباد، نوعی ارتباط با تاتها پیدا می‌کند که طبق عادت مالوف آل احمد به نوشتن، منجر به چاپ نوشته‌هایی در باب آنها می‌شود. شاید از میان متفکران و اندیشمندان برجسته تاریخ و فرهنگ ایران آل احمد با این آثار به همراه یار شاطر از جمله مهمترین متفکرانی بوده‌اند که به این گروه قومی – زبانی پرداخته‌اند. به همین سبب این کتاب آل احمد ارزش مهمی در تاریخ و فرهنگ تات‌ها دارد. که در این نوشتار جای پرداختن به نظرات و نوشته‌های او در مورد فرهنگ و تاریخ تاتها نیست.

آدرس انتشاراتی این کتاب به طور دقیق بصورت ذیل می‌باشد:

آل احمد، جلال (۱۳۷۹) تات نشینهای بلوک زهرا؛ تهران: انتشارات فردوسی (۲۲۱ ص).

محتوای کتاب
این کتاب از هشت فصل تشکیل شده است. فصل اول در باب چگونگی آشنایی‌اش با محل و در فصل دوم (کلیات) در باب موقعیت جغرافیایی و وضعیت کلی زندگی این روستائیان و در فصل سوم (آب و ملک) به وضعیت آب و نقشهای اجتماعی وابسته بدان و در فصل چهارم (کار و بار)به معیشت و اقتصاد آنها، در فصل پنجم (خانه و زندگی) به معماری و مسکن و خورد و خوراک آنها و در فصل ششم (سوگ و سرور) به مراسم شادی و عزاداری و در فصل هفتم (افسانه و متل) به فولکلور و فرهنگ عامه آنها و در فصل هشتم (لهجه) فرهنگ مختصری از تاتی و مباحث زبانشناختی در باب این زبان پرداخته است.

آل احمد و روشهای انسانشناختی (مردم‌نگاری)
آل احمد در حیطه علوم اجتماعی ایران تأثیرات گسترده‌ای در مطالعات اجتماعی و فرهنگی داشته است. رویکرد آل احمد به نقش و اهمیت این مطالعات با انگیزه‌ای آگاهانه و دقیق همراه بوده است. او در باب تک نگاریهایش می‌نویسد: «غرضم از چنان کاری از نوشناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی…» (به نقل: از آزاد ارمکی و عسگری خانقاه، ۲۳:۱۳۷۷) آل احمد در این بررسی‌های دم دستی و به ظاهر ساده همیشه به دنبال نکات فرهنگی و تاریخی بوده است. او همیشه در مطالعات خودش به دنبال فهم مسائل بزرگ در مکانهای کوچک (مثل روستا و …) بود. رویکرد انتقادی و نگاه عمیق و تیزبین او در فهم و توصیف امور مورد مشاهده سبب شده جایگاه خاصی در مطالعات فرهنگی و اجتماعی به او بدهد (در این مورد ر.ک: آزاد ارمکی و عسگری خانقاه ۱۳۷۷). تک نگاریهای او نوشته مهمی از حیات روستایی ایران زمین هستند و عمق فهم و دانش او از آن جامعه باعث شده به خوبی بتواند بخش مهمی از حیات جامعه روستایی ایرانی را در آثارش تجلی دهد.

اما از آنجا که هدف این نوشتار، بررسی آل احمد از منظر روش‌شناسی انسانشناختی و مردم‌نگاری و پیش فرض های معرفت شناختی کارهای اوست ، بالاخص با تاکید بر تک‌نگاری او درباره تات‌نشینهای بلوک زهرا، لذا به سایر جنبه‌ها و تاثیرات آل احمد پرداخته نخواهد شد.

برای فهم و بررسی کارهای آل احمد در زمینه تک‌نگاری و … و نقد روش‌شناسی انسانشناختی آن قبل از هر چیز نیاز به توضیح جایگاه ده و روستا برای آل احمد و در اندیشه اوست. در نگرش خاصی که به روستا در اندیشه آل احمد هست می‌توان توجه و تاکید او را در تک‌نگاریها و رمانهایش در بیان فرهنگ روستایی فهمید. از نظر او «ده واحد بنیادی سازمان اجتماعی تمدن ایران است» و مهمترین وسیله فهم آن نیز هست (آل احمد ۱۳۷۲) او به روستا به عنوان یکی از سرچشمه‌های اصالت ایرانی توجه زیادی دارد و در این‌باره می‌نویسد: «من تو قصه‌ها یک مقداری زمینه‌ دهاتی دارم. من ناچار یک همچه علاقه‌ای دارم به آب و خاک، بعد هم توی این آنارشی که فعلاً داریم، توی این هرج و مرج ونیهیلیسم، برگشت به آب و خاک لازمترین چیزه. چرا که بزرگترین علامت نیهیلیسم در مملکت ما، فرار از دهه». (آل احمد، ۱۳۵۷ به نقل از میرزائی، ۱۳۸۰ : ۴-۳۳) به همین دلیل هم هست که آل احمد بیشتر نقدهای خودش را در همین قصه‌ها و تک‌نگاریهای مربوط به روستاها می‌زند برای مثال نقدش را از اصلاحات ارضی و تحولات شتابان جامعه ایران و توسعه شتابزده ایرانی در نفرین زمین (۱۳۷۲) که شرح یک روستا و زندگی آن است بیان می‌کند. آل احمد کسی نیست که از روستاها اطلاعی نداشته باشد. یکبار در صحبتی که با برادرش شمس آل احمد داشتم، شمس برایم از سفرهای طولانی که جلال عمدتاً با پای پیاده و در کوه و کمر و بیابانها به دنبال یافتن یک آبادی انجام می‌داد، تعریف می‌کرد. او به دنبال نگه داشتن چراغ فانوسی ده برای همیشه نبود، بلکه او به دنبال این بود که هر تحولی که هم قرار است صورت بگیرد باید از داخل و از درون همین روستاها و اجتماعات ایرانی بجوشد.

جلال آل احمد با این پیشینه فکری به بررسی روستاها می‌پردازد و به حق باید گفت که در توصیف حیات روستایی هر چند روشی کلاً مدون و یا آکادمیک را پیشه نکرد، اما کارهای بسیار پرقوتی را خلق کرد که برای فهم جامعه روستایی ایران در وضعیت سنتی و در وضعیت تحول شتابانش از مهمترین منابع‌اند.

اما هدف ما در اینجا پرداختن به نقد معرفت شناختی و روش شناختی آثار اوست ، که این کار را بر مبنای مباحث روشی انسانشاسی و مباحثی از گادامر در باب انواع رابطه میان (من و تو) و مباحثی از پتر وینچ انجام خواهم داد . از این پس با بیان مقدمه‌ای کوتاه در مورد روش‌شناسی انسانشناختی به بررسی کار آل احمد در تات نشینها خواهیم پرداخت.

روشهای انسانشناختی به صورت یک اسطوره عمدتاً مشهورند به روشهای کیفی و عمقی؛ مولفه‌ای که عمدتاً آنرا وجه تمایز این رشته می‌دانند(هر چند که امروز این تفکیک روششناختی اعتبار علمی ندارد، چرا که سایر رشته ها نیز از روش های کیفی همان قدر استفاده می کنند که انسانشناسی از روش های کمی ). این روشها که عمدتاً بر مشاهده مشارکتی و کسب اطلاعات دست اول از موضوع تحقیق و تجربه زیسته‌شده‌ای از حیات فرهنگی و اجتماعی مردم موضوع تحقیق به همراه توصیفات مفصل و بسیار دقیق از اجزای زندگی آن مردم مبتنی است، قاعدتاً در وجوه مختلف خویش مستلزم ریزه‌کاریهای متعددی است که به خوبی در کتابهای مربوطه بیان شده است. عمده مکاتب انسانشناختی جدای از رویکردهای نظری مختلفی که دارند وجه مشترکشان تاکید بر مشاهده مشارکتی در کارهای دست اول است و همه این نظریات و مکاتب نیز به نوعی مبتنی بر کارهای میدانی خاصی بوده‌اند. برای مثال اندیشه‌های کارکردگرایی مالینوفسکی نشأت گرفته از کارهای میدانی او در تروبریاند هستند یا مارگارت مید در ساموآ و. . . ، هر کدام به نحوی نظریه‌شان را به نسبت تجربه‌ای که در کار میدانی داشته اند، تدوین و سازماندهی کرده‌اند (ر. ک: پواریه ۱۳۷۰ و فکوهی ۱۳۸۱) در این میان اختلاف نظرهای خاصی در نحوه توصیف وتحلیل داده‌های میدانی و همچنین نوع رابطه ایجاد شده میان محقق و موضوع وجود دارد. به طور سنتی عمدتاً انسانشناسی دعوت به نوعی بی‌طرفی عینی در توصیف مسائل میدان می‌شود و اینکه چه در مشاهده و چه در بیان باید به عینیت پرداخت هر چند کسانی مثل روبرکرسول این عینیت به مفهوم مطلق را «نوعی فکر باطل» می‌داند و مردم‌شناسی را که چنین پنداری را دارد در اشتباه می‌داند و در نهایت نیز عینیت علمی تحقیق در مردم‌شناسی را بطور نسبی‌تری تعریف می‌کند اینکه «عینیت علمی در انتخاب مشکلاتی نیست که قابل بررسی‌اند، بلکه در صحت و دقتی است که بوسیله آن مسایلی را که مناسب مطالعه تشخیص داده شده است، شرح می‌دهد. (قبلی ۱۱۳) از سوی دیگر تاکیدی که در انسانشناسی بر روش‌های emic و ethic در فهم موضوع می‌شود، به نوعی بحث برسر کم و کیف رابطه محقق با موضوع است و اینکه همدلی و رابطه emic مطمئن‌ترین راه برای فهم موضوع است (پلتو، ۱۳۷۵) در مجموعه این آثار نیز سعی شده قواعدی و معیارهایی برای کارهای اتنوگرافیک و مونوگرافیک درنظر گرفته شود.

با توجه به مباحث روش‌شناختی انسانشناسی و مردم‌شناسی، در بررسی کتاب تات‌نشینهای بلوک زهرا می‌توان گفت که از منظری آل احمد را نمی‌توان یک مردم‌شناس به معنای رسمی و آکادمیک دانست. به گفته خودش «نویسنده این مختصر نه لهجه‌شناس است و نه در این صفحات با مردم‌شناسی و قواعد آن و یا با اقتصاد سروکاری دارد» (۱۶:۱۳۷۹) از سوی دیگر یکی از وجوه مردم‌شناسی پیشاعلمی و غیرآکادمیک، نبود انگیزه آگاهانه در کارهای مردم‌شناسی است. به عبارت دیگر کار آل احمد وجوه مردم‌شناختی و ارزش مردم شناختی دارد، اما از آغاز با انگیزه یک انسانشناس و مردم شناس انجام نگرفته او خود در این باره می‌نویسد: «در این مدت بیست سالی ]که خواهرم ده‌نشین بود[، هر دو سه تابستانی یکبار سراغ خواهرم می‌رفتم هم ییلاق بود و هم تعطیلات را می‌ارزید و هم از خواهر دور افتاده‌مان دیدنی می‌کردم… در این اقامت‌های دو سه ماهه در ده معمولاً یادداشتهایی تهیه می‌کردم که در اوایل سرگرمی یا تفننی بود و هیچ قرار و قاعده‌ای در آن رعایت نمی‌شد و هیج هدفی نداشت و بعدها گرچه بازهم چیزی جز سرگرمی یا تفنن نبود ولی قرار و قاعده‌ای در آن رعایت شده…» (قبلی، ۱۶-۱۵). آل احمد هدف انتشار این کتاب را نیز نه یک هدف صریح مردم‌شناسانه، بکله انگیزه‌ای ضمنی که مربوط به جایگاه روستا در اندیشه او می‌شود و دلیلی شخصی‌تر یعنی تجدید خاطره‌ای می‌داند و می‌نویسد: «نویسده این مختصر… سعی کرده با صرف دقتی، که اندکی از حد متعارف بیشتر است، مجموعه مختصری فراهم بیاورد، حاوی تکاپوی زندی روزمره مردم ده‌نشین. از آداب و رسوم آنها از سوگ و سرور گرفته تا لغات و قصه‌ها و متل‌ها و اصطلاحاتشان و از کشت و کار مزرعه گرفته تا تشکیلات اجتماعی بخصوصی که دارند. اما این را نیز باید بیفزایم که در تهیه این دفتر آنچه نمی‌تواند برای نویسنده مورد تردید قرار گیرد، تجدید خاطره روزها و ماههایی است که در آن نواحی گذرانده و عمری که با هزاران خیال و آرزو در آنجا به سر آورده است». (قبلی، ۱۷-۱۶)

این عدم جهت‌گیری صریح علمی که به طور ضمنی در کارهایش و به طور اشکار در بیانش وجود دارد «حتی عده‌ای را به ارائه تعابیر نارسا در مورد کارهایش واداشته است. این افراد ضمن اینکه اعتقادی به ارتباط کارهای آل احمد با جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، مردم‌نگاری و یا بررسی‌های اجتماعی – فرهنگی ایران نداشتند، او را نویسنده‌ای متوسط با جهت‌گیریهای سیاسی و نه علمی دانسته‌اند (آدمیت ۱۳۶۰) و در مقابل عده‌ای او را مؤثر در شکل‌دهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی (کتبی، ۱۳۷۰) و شکل‌گیری تفکر انتقادی و علمی (آزاد در مکی، ۱۳۷۷): در ایران قلمداد کرده‌اند» (عسگری خانقاه و آزاد ارمکی، ۱۱:۱۳۷۷) اما با همه اینها هر چند کارهای آل احمد از جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و مردم‌نگاری آکادمیک سرشار نیست و «می‌توان اظهار نمود که آل احمد مردم‌نگاری به معنای رسمی ودانشگاهی نبوده است، ولی با مراجعه به آراء و نظریاتش و ارزیابی منتقدانش می‌توان آل احمد را از محققان فرهنگی – اجتماعی یا مردم‌نگاری بدون مدرک و نام قلمداد کرد (قبلی ۲۱).

به همین دلیل هم باید در فهم و بررسی آثار آل احمد این ملاحظه را داشت که کارهای او دقیقاً در قالبهای آکادمیک قرار نمی‌گیرند هر چند که ظرافت و دقت نظر او سبب شده که آثارش خالی از دقت و وسواس علمی نباشد، ولی به هر حال باید او را یک مردم‌نگار و مردم‌شناس غیر آکادمیک دانست که البته در تمام تک‌نگاری‌هایش روح مردم نگارانه عمیقی (به معنای سنتی‌اش) جریان دارد.
با همه اینها آل احمد در تک‌نگاریهایش بخوبی تجربه مردم‌شناسی را در زمین تحقیق حس کرده است. اینکه زمین تحقیق و میدان تحقیق به جزئی از وجود او بدل شده است و او تعلق خاطر انسانشناسانه‌ای به موضوعش پیدا کرده است که در نوشته‌اش بخوبی نمایان است. آنجا که درباره یادداشتهایش در مورد این روستاها می‌نویسد: «نمی‌توانی دل از همین برگه‌های ناقص بکنی و آنها را بسوزانی، چون جزئی از تو است.و از شور و شوق جوانی است، از تب و تابی که به تحقق چیزی یاری نداده.» (۱۸:۱۳۷۹) و اینکه «در تهیه این دفتر آنچه نمی‌تواند برای نویسنده مورد تردید قرار گیرد تجدید خاطره‌ها روزها و ماههایی است که در آن نواحی گذرانده و عمری که با هزاران خیال و آرزو در آنجا به سر آورده … هم اکنون نیز از به یاد آوردن این خاطرات ]در نتیجه مرور نوشته‌هایم[ چنان شادی و سروری به سراغم می‌آید که همه غم‌ها را فراموش می‌کنم و از کجا که حفظ این یادداشتها و سرانجام چاپ و انتشار آن دستاویزی برای حفظ همان خاطرات نبوده باشد؟ یا دست کم برای فرار از چنگ آن خاطرات؟» (قبلی، ۱۲۷) از سوی دیگر آل احمد همیشه دل در گرو مردمی دارد که در نتیجه توسعه شتابان و برنامه‌های مدرنیزاسیون کشور زندگی‌شان آسیب دیده و آرامش زندگی را از دست داده‌اند. حالات او مصداق احساس نگرانی و تاثر انسانشاسان فرهنگی است. «انسانشناسان فرهنگی هواره نگران مردمی هستند که مدتها در میان آنها زندگی کرده و به مطالعه و تحقیق پیرامون زندگی آنها پرداخته‌اند… هنگامی که انسانشناس درمی‌یابد مردم مورد مطالعه وی به دلایل سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی ]زندگی خود را از ست داده‌اند یا [ محل زندگی خود را ترک کرده‌اند، متاثر می‌شوند. (عسگری خانقاه، ۷۰:۱۳۷۷) این احساس نگرانی و تاثر از دگرگونی شتابان و بی‌حساب و کتاب زندگی روستائیان در جای‌جای کتاب تات‌نشینها به خوبی مشهود است و آل احمد همچون نظاره‌گری که از بیرون به موضوعش می‌نگرد (موضوعی که او نیز خود تعلق بدان دارد) با دلواپسی تحولات آنرا و خاموش شدن سنتهایش را به نظاره نشسته است. طعنه‌ای که او به ماشین می‌زند نیز ناشی از تاثیری است که ماشین در برهم‌زدن زندگی مردم روستایی دارد.

پایان بخش اول – ادامه دارد این متن ابتدا در فصلنامه انسان شناسی (جهاد دانشگاهی دانشکده علوم اجتاعی دانشگاه تهران) پیش شماره خرداد ۱۳۸۴ چاپ شده است و برای تجدید انتشار در اختیار پایگاه قرار داده شده است . تاریخ ورود به پایگاه: ۶ دی ۱۳۸۵

اما تات نشینها و اورازان حاصل بخشی از تجربه زندگی آل احمداند که نه به انگیزه تحقیق که به عنوان بخشی از زندگی و روال معمولی حیات او تجربه شده‌اند و سرانجام با نگاه ریزبین و نکته‌سنج آل احمد به هدف شناخت خویش با معیارهای خودی به دامان نشر سپرده شده‌اند. هر چند آل احمد بطور ضمنی به این اجتماعات روستایی تعلق خاطر داشته، اما او توانسته با وجود وضعیت واقعی emic که داشته، از چنبره الزامات آن خارج شود و همچون محققی برون‌نگر و از موضعی بیرونی به توصیف آن بپردازد.

اما از منظر متداول می‌توان کار آل احمد را در وجه روش شناختی‌اش به صورت ذیر صورتبندی کرد: «آل احمد در انجام پژوهش اجتماعی‌اش به سه اصل توجه می‌کند، ۱- مشاهده ۲- بهره‌گیری از روش جمع آوری اطلاعات در مردم‌نگاری تحت عنوان تک‌نگاری ۳- تبیین پدیده‌های فرهنگی (عسگری خانقاه و آزادی ارمکی، ۲۵:۱۳۷۷) او در همه آثار پژوهشی‌اش جایگاه خاصی به مشاهده می‌دهد و در تمام توصیفاتش در این کتاب نیز بیش از هر چیز به اموری که خود مشاهده کرده و یا مشاهده مشارکتی داشته، تاکید دارد و از اموری که صرفاً در باب آنها چیزهایی شنیده و نتوانسته آنها را مستقیماً مشاهده کند. کمتر صحبت کرده است. آل احمد از آنجا که همیشه ماده خام اندیشه‌ها و قصه‌هایش را در این پژوهشها فراهم می‌کرده است، لذا وسواس خاصی در جمع آوری اطلاعات داشته است. او ظرافت و نکته‌بینی عمیقی را در سراسر کارش در جمع‌آوری اطلاعات درباره موضوعش به کار می‌برد و همیشه توصیفی روشن و واضح بدون ابهام‌گویی از موضوع ارائه می‌دهد. او همیشه در کارهایش؛ «قصدش از استفاده از روش تک‌نگاری ارائه گزارش نسبتاً منسجم از اوضاع اجتماعی – فرهنگمی مناطق انتخاب شده است» (قبلی: ۲۷) و در میان این گزارش به تبیین امور و بررسی مسائل کلان و بزرگ در محل‌های کوچک مورد بررسی‌اش است. او به خوبی در مقایسه ابراهیم آباد و سگزآباد و تحولات ابراهیم آباد و شهری شدن آن بر اثر ورود ماشین بدان، اهمیت و پیامدهای ورود تکنولوژی که برای آل احمد در ماشین بیش از همه خلاصه می‌شود را نشان می‌دهد. او نقدهای فرهنگی‌اش را هم بر توسعه شتابان و عوامل آن در کنایه‌های ضمنی و آشکارش در این کتاب بیان می‌کند و بخوبی اندیشه اجتماعی‌اش را در خلال کتاب جریان می‌دهد. او همیشه روستاهای مورد بررسی‌اش را یک نمونه مثالی از جامعه روستایی ایران فرض می‌گیرد و در این نمونه مثالی به دنبال مسائل کلی جامعه ایران نیز می‌گردد و آنرا بیان می‌کند.
با همه دقت نظر و عمق و نکته‌سنجی‌ای که در کارهای آل احمد دیده می‌شود، او در سنتی از مردم‌شناسی کلاسیک یا غیرآکادمیک قرار دارد که نقد خاصی را می‌توان بر آنها وارد کرد ، که این نقد بیشتر متوجه نوع رابطه میان من (به عنوان یک سنت یا یک محقق )و تو( به عنان یک سنت دیگری یا یک موضوع) است . در این قسمت برای فهم نقد کار آل احمد به بیان دیدگاههای نظری گادامر در باب انواع رابطه میان «من و تو» و دیدگاههای وینچ در بحث فلسفه علوم اجماعی و نقدهای فلسفی به تحقیقات اجتماعی خواهیم پرداخت و سپس به نقد کار آل احمد برمی‌گردیم.

گادامر برای توضیح آرای خود سه نوع رابطه «من – تو» (I-Thou) را مشخص می‌کند. توجه به این نکته لازم است که این «من» و «تو» لزوماً اشاره به دو فرد نیست، بلکه هدف بیشتر اینست که «من» به عنوان یک سنت می‌خواهد «تو» به عنوان سنتی دیگر را بفهمد یا «من» به عنوان یک نسل یا قشر می‌خواهد «تو» به عنوان نسلی دیگر و قشری دیگر را بفهمد. در رابطه اول، «تو» ابژه یا موضعی در دسترس است. در رابطه دوم، «تو» نوعی فرافکنی تاملی است و در رابطه سوم، «تو» سنتی است که سخن می‌گوید. در رابطه اول «من» و «تو»، «تو» ابزاری است در خدمت اهداف «من» و برحسب مضامین کلی درک می‌شود. تفکر قیاسی پوزیتیو به این حوزه تعلق دارد و کلیه تحقیقات آماری و تجربی در واقع فقط با تبدیل «تو» به شی و موضوع مورد مطالعه و با ابزارهای تحقیقی گوناگون (آمار و پرسشنامه و…) قادرند به نوعی رابطه شناختی با «تو» دست یابند اگر بر مبنای این رابطه به سنت نگاه کنیم، سنت به موضوعی جدا از ما بدل می‌شود و در خدمت اهداف ما قرار می‌گیرد…. در دومین رابطه «من – تو»، «تو» به عنوان امر شخصیت یافته مدنظر قرار می‌گیرد. این نوع آگاهی تاریخی از دیگری بودن دیگری و از غیریت و غیر، نه برحسب مضامین کلی (که مشخصه نوع اول رابطه است) بلکه برحسب خاص بودن آن شخص موردنظر قرار می‌گیرد. یعنی دیگری بودن دیگری و گذشته بودن گذشته، به کمک تامل «من» بر «تو» انجام می‌گیرد. زمانی که من ادعا می‌کنم که دیگری را در شرایط او و وضعیتهای عینی او می‌فهمم، در واقع به نوعی مدعی هستم که بر او تفوق و برتری دارم. این نوع عینیت که حاصل تامل «من» است، از نظر گادامر فهم اصیل را نابود می‌کند. گادامر در مورد رابطه سوم معتقد است که این رابطه برترین نوع تجربه هرمنوتیکی است زیرا که در این نوع رابطه، نوعی گشودگی به سنت وجود دارد که آگاهی موثر تاریخ فراهم‌کننده آنست. رابطه سوم، رابطه‌ای است که در آن «من»، معنا را به «تو» فرا نمی‌افکند بلکه اجازه می‌دهد که دیگری یعنی «تو» با توجه به دیگری بودنش، خود سخن بگوید. حاصل این رابطه نوعی گفتگوی اصیل است و به عبارت گادامری نوعی پیوند افقها رخ می‌دهد که در آن «یکی»، «دیگری» را به موضوع شناخت خود بدل نمی‌کند، بلکه با او درگیر گفتگویی باز و گشوده می‌گردد که حاصل آن از قبل معین نیست و «من» و «تو» هر کدام با سنتهایشان و با آگاهی کامل از حضور و دخالت سنتهایشان به گفتگو می‌نشینند و حقیقت نیز حاصل گفتگوی سنتهاست. (آزاد ارمکی و لاجوردی، ۱۳۸۲ : ۱۰۹-۱۰۷)

هر چند توضیح این سه نوع رابطه قدری به تفصیل انجامید ولی این تقسیم‌بندی گادامری در فهم تاریخ متدولوژیک انسانشناسی بسیار مفید است. چرا که در آغاز سنت انسانشناسی عمدتاً موضوع، ابژه‌ای بود که صرفاً ابزاری در دست فاعل شناسایی به حساب می‌آمد. و این نوع رابطه که پیش از هر چیز در علوم پوزیتیویستی فیزیکی و طبیعی رواج داشت در انسانشناسی نیز حضور یافت. اما بعدها سوژه بودن موضوع و دیگر بودگی انسانی آن نیز پذیرفته شد، اما این بار هم فاعل شناسایی یعنی محقق، درباره موضوع صحبت می‌کند. وجه ممیز این دو حالت تک صدایی بودن آثار انسانشناختی این دوران‌هاست. تنها صدایی که شنیده ی‌شود، صدای محقق است که هم به جای خودش و هم به جای موضوع صحبت می‌کند و اگر هم صدایی ازموضوع، احیاناً به گوش می‌رسد، در ذیل صدای محقق یا در حاشیه کار اصلی و بصورت بدون اهمیت وجود پیدا می‌کند. در سالها و دهه‌های متاخر است که انسانشناسی و مردم‌نگاری سعی کرده صدای موضوع را نیز در متن خودش محور قرار بدهد که در کارهای میشل لیریس ومارسل گریول تا حدودی این رویکرد دیده می‌شود (ر. ک: فکوهی، ۱۳۸۱).

از سوی دیگر تاکیدی که پیتروینچ در فلسفه علوم اجتماعی خودش بر معنا و قاعده دارد و همچنین تاکیدی که بر بیان و معنای موردنظر خود مردم از کنش‌هایشان دارد، وجه خاصی به صدای برآمده از خود موضوع به عنوان یک سنت سخنگو می‌دهد. وینچ رویکردی را که می‌توان آنرا به نوعی هرمنوتیک شبهه خواند، هر منوتیکی که در آن تفاسیر و معناهای بیان شده توسط خود موضوع یا ندیده انگاشته می‌شود یا باطل فرض می‌شود، را رد می‌کند و بر این مبنا کارهای مارکس و نیچه و فروید و سنتهای علوم اجماعی متاثر از آنها را نمی‌پذیرد وینچ مرجع اصلی را معنای ذهنی کنشگر می داند که در بیان خودش حضور دارد. از این منظر فهم معناها و قاعده‌هایی که در ذهن سوژه فاعل و سخنگو برای کنشهایش و معنای آن کنشها دارد، اصالت می‌یابد و هدف پژوهش نیز بیان اینهاست. (ر. ک: سروش ۱۳۷۶ و وینچ ۱۳۷۲)

به عبارتی رویکرد موردنظر وینچ شباهت زیادی به رابطه نوع سوم گادامر دارد. وجه ممیزه وینچ تاکید او بر ذهنیت خود سوژه است و معنایی که او برای کنشهایش قائل است. وینچ نیز همانند گادامر تک‌گویی‌های محقق درباره موضوع و مهر سکوت زدن بر دهان موضوع را رد می‌کند و البته هر کدام تعابیر خاصی در این باب دارند. لکن از منظر وینچی تاکید ما بر ذهن موضوع و معنای فرهنگی موجود در این ذهن است اما از زبان خود موضوع. فاعل شناسایی حق تک‌گویی و تحلیل و تبیین ابعاد موضوع را بالاخص آنجا که به رد و باطل پنداشتن بیانات خود موضوع می‌پردازد، را ندارد.

از این منظر و بر این مبنای نظری، کار آل احمد (بالاخص در تات‌نشینهای بلوک زهرا) در ذیل نوع دوم رابطه «من – تو» گادامر قرار می‌گیرد. آل احمد در سراسر کتاب، سخن‌گوی واحد است. آل احمد دیگر بودگی و غیریت موضوعش یعنی مردم روستاهای ابراهیم‌آباد و سگزآباد را پذیرفته و به نوعی سوژه بودن و شخصیت داشتن آنان را می‌پذیرد اما این دیگر بودگی و شخصیت داشتن حاصل تامل «من» آل احمد بر آنهاست. او به طور ضمنی و ناخودآگاه در تمام کارش این فرض حضور دارد که بخوبی توانسته این امور متعلق به ابراهیم‌آبادی‌ها وسگز‌آبادی‌ها را بفهمد و عینیت این فهم نیز حاصل تامل خودش است. این حالت به تعبیر گادامری متضمن این ادعاست که محقق بر موضوع برتری دارد، حداقل از وجه معرفت‌شناختی بر موضوع برتری دارد. همانطور که گفته شد این نوع رابطه، نوعی تک‌گویی هم هست و مسلماً از زبان موضوع چیزی بیان نمی‌شود. هر چند اگر آل احد را هم جزئی از موضوع بدانیم، می‌توان این توجیه را بیان کرد که صدای او صدای موضوع است نه صرفاً صدای نویسنده، اما باید دقت داشت که آل احمد از همان آغاز توصیفش سعی می‌کند از یک موقعیت برون موضعی و در یک وضعیت عینی به توصیف موضوعش بپردازد و آنها را شرح دهد. این تک‌گویی آل احمد درباره روستائیان ودهاتی‌هایی که غیریت دارند ولی دیگر بودگی آنها حاصل تأملات آل احمد بر آنها و در بیان آل احمد است، منجر به این شده که در سرتاسر متن صدایی از روستائیان شنیده نشود و او در توصیف موضوعش استنادی به گفته‌های خود مردم نداشته باشد. و تنها در یک جا در صفحه ۱۰۸ آنجا که درباره داماد و عروس می‌نویسد: «ساقدوشها در اطرافش ایستاده… به قول خودشان داماد را شاه کرده‌اند و ساقدوش‌ها وزرای دست چپ و راست او هستند» صدای روستائیان هم شنیده می‌شود ولی بسیار کوتاه و منقطع و سپس دوباره این صدای روستائیان، در هیاهوی صدای آل احمد در توصیف عروسی گم می‌شود. تازه آل احمد این گفته روستائیان را نیز به طور ضمنی و در حاشیه آورده بود، نه بطور مرکزی و برای استناد. به همین دلیل هم او در جاهای دیگری که پای دانش خودش لنگ می‌زند، مطلب را قطع می‌کند و سعی ندارد ارجاعی به گفته‌های مردم داشته باشد. برای مثال در صفحه ۱۹۹ در باب نقوش سنگ قبر که «به عقل او چیزی قد نداده» خیلی سعی نکرده معنای آنها را از مردم بپرسد و چون خودش هم نمی‌دانسته صرفاً اشاره‌ای کرده و گذشته و در صفحه ۱۲۴ نیز که به روایات عامه در باب وجه تسمیه روستای رستم‌آباد می‌پردازد می‌نویسد: «پیداست که این تعبیر بسیار لوسی است از یک واقعیت تاریخی» و سپس توضیح و تبیین درست و عقلانی خودش را می‌آورد. این لوس بودن، هر چند هم روایت عامه نادرست باشد، ناشی از این نظر آل احمد و تک گویی اوست تا خود اشتباه بودن روایت عامه.
شاید هم سوء تفاهمهایی هم که در ترجمه واژه‌های تاتی سر زده از این منظر و رویکرد او باشد آنجا که واژه maye fer را «مادر به خطا» ترجمه می‌کند، غلط است چرا که این واژه در میان تاتها نوعی واژه برای خطاب طرف مقابل است که معنای لغوی آن «پسر مادر» است. چیزی شبیه به واژه‌های عزیز بابا یا پسرخاله که با لحنی تحقیرآمیز و دلالت از فرودستی طرف مقابل به او خطاب می‌شود، یا در جای دیگری که xole را به خاک ترجمه می‌کند که درست آن خاکستر است.

این اصلاحات را به دلیل آن عنوان می‌کنم که زبان خود من نیز تاتی است و از بالاخص با تاتی سگزآبادی‌ها نزدیکی زیادی دارد و از کاربرد دقیق آنها مطلع هستم.

این تک صدایی تا حدود زیادی ویژگی پارادایم مردم شناسی غیر آکادمیک در ایران است ، و آل احمد نیز ذیل همین پارادایم قرار می گیرد. اما ّّّّّ ّ تجربه نزدیک ّ ّ و عمیق او از فرهنگ و زندگی روزمره مردم مورد بررسی اش مزیتی است که تا اندازه ای این نقص را جبران می کند، به عبارتی در پاره ای موارد آنجا که به جای روستائیان حرف می زند، می توان صدای او را بیانگر صدای موضوع هم دانست . اما این مساله ویژگی شخصی آل احمد و بطور موردی ایست و یک قاعده برای پارادایم مربوطه نیست. قاعده اصلی در این پارادایم همان تک صدایی بودن و غلبه رابطه نوع اول گادامری ( در بیشتر موارد) و رابطه نوع دوم( در موارد متاخرتر) است .
در آل احمد به عنوان یکی از مهمترین مردم شناسان غیر آکادمیک ایران همسو با فضای فکری و فرهنگی دوران خودش که بسیاری از اهل قلم و اندیشه در تکاپوی ثبت فرهنگ و رندگی مردم بودند(بالاخص تحت سیطره گفتمان هویت گرایی و بازگشت به خویشتن و اصلت گرایی) ، ذیل همین پارادایم دست به قلم برده که بعضی از نتایج آن همین تک نگاری ها با ویژگی هایی که برشمردم ، بوده است.

نتیجه‌گیری
در کل کار آل احمد با همه‌دقت و ظرافتی که در بیان زندگی روستایی دارد قابل تحسین است چرا که با وجود تعلق کارهای آل احمد بالاخص این کار او به رابطه دوم گادامر و عدم توجه او به توجیهات مردم روستایی از اعمالشان – اگر هم توجهی بکند بسیار حاشیه‌ای و فرعی است – سبب شده صرفاً صدای او در تحقیق و توصیف موضوع به گوش خواننده برسد. اما با همه اینها همانطور که در آغاز بخش روش‌شناسی نیز گفته شد، آل احمد از این روستاها تجربه‌ای محققانه و عالمانه و آکادمیک صرف نداشته، بلکه او قبل از هر چیز خودش بخشی از این زندگی بوده، هر چند بطور فصلی و از طریق خانواده خواهرش، تجربه زیسته شده‌ای را از حیات و فرهنگ روستائیان داشته است و لذا او نیز در این فرهنگ حتی به نحوی جزئی سهیم بوده است به همین دلیل با وجود تک‌گویی و رابطه نوع دوم گادامری در کارش و عدم توجه به ذهنیت بیان شده خود مردم، توانسته در روش خودش و کسب تجربه‌ای انسانشناختی بسیار موفق باشد و توصیفی جامع و دقیق و حداقل در پاره‌ای موارد نزدیک به اصل واقعیت فرهنگی خود مردم، ارائه بدهد. نگاه تیزبین آل احمد و دقت نظر او، سبب شده که کتاب تات‌نشینها از بسیاری از کاستی‌هایی که ناشی از رویکرد تک‌‌گویی و رابطه نوع دوم است، فارغ باشد.

در نهایت آل احمد به عنوان یک مردم نگار غیرآکادمیک و بدون مدرک دانشگاهی، بینش مردم‌نگارانه نسبتاً عمیقی (حداقل در معنای سنتی‌اش) در کارهایش داشته است و توانسته با تلاشهای گسترده‌اش در انجام این تک‌نگاری و کارهای دیگرش بخشهایی از میراث فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم را در لابه‌لای کتابها به ثبت برساند. لذا تقدیر از او به دلیل خدمات شایانش حداقل در حیطه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و سنت مردم‌شناسی غیردانشگاهی امری است بایسته و شایسته. و می‌تواند در بسیاری از وجوه روشی و اندیشه‌ای اش بالاخص در پشت کار و دقت نظری که در جمع‌آوری اطلاعاتش داشته و سختی‌هایی و رنجهایی که برای تجربه یک روستای دورافتاده به جان می‌خرید، الگویی باشد برای دانشجویان مردم‌شناسی و انسانشناسی.

منابع
۱- آل احمد، جلال (۱۳۷۹) تات‌نشینهای بلوک زهرا؛ تهران: انتشارات فردوسی.
۲- آل احمد، جلال (۱۳۷۲) نفرین زمین؛ تهران: فردوسی.
۳- عسگری خانقاه، اصغر (۱۳۷۷). «انسانشناسی کاربردی و آینده‌ انسانشناسی». در نامه علوم اجتماعی شماره ۱۱، بهار وتابستان ۱۳۷۷ ویژه مردم‌شناسی (صص ۹۵-۶۹)
۴- عسگری خانقاه، اصغر و آزاد ارمکی، تقی (۱۳۷۷) «سهم جلال آل احمد در شکل‌گیری پژوهشهای فرهگنی و اجتماعی ایران» . در نامه علوم اجتماعی شماره ۱۱، بهار و تابستان ۱۳۷۷ ویژه مردم‌شناسی (صص ۳۰-۹).
۵- آزاد ارمکی، تقی و لاجوردی، هاله (۱۳۸۲) «هرمنوتیک: بازسازی یا گفتگو» در نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۱، مهر ۱۳۸۲ (صص ۱۱۲-۹۳)
۶- پواریه، ژان (۱۳۷۰) تاریخ مردم‌شناسی، پرویز امینی؛ تهران. خردمند.
۷- میرزائی، حسین (۱۳۸۰) جلال اهل قلم؛ تهران: سروش.
۸- فکوهی، ناصر (۱۳۸۱) تاریخ اندیشه و نظریه‌های انسانشناسی؛ تهران: نی.
۹- وینچ، پتیر (۱۳۷۲) ایده علم اجتماعی؛ ترجمه زیرنظر سمت؛ تهران: سمت.
۱۰- سروش، عبدالکریم (۱۳۷۶) درسهایی در فلسفه علم الاجتماع: تهران: نی.
این متن ابتدا در فصلنامه انسان شناسی (جهاد دانشگاهی دانشکده علوم اجتاعی دانشگاه تهران) پیش شماره خرداد ۱۳۸۴ چاپ شده است و برای تجدید انتشار در اختیار پایگاه قرار داده شده است .