تد لولن[۱] (۲۰۰۶ – ۱۹۴۰) انسانشناس فقید و استاد دانشگاه ریچموند نویسندهی یکی از چند کتابی است که به گواهی پروژه کتابشناسی دانشگاه آکسفورد[۲] از کتابهای مبنایی حوزهی انسانشناسی جهانیشدن است: «انسانشناسی جهانیشدن: انسانشناسی فرهنگی به قرن ۲۱ قدم میگذارد[۳]». کتاب در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است و – همچنان که از عنوان آن هم بر میآید- روحیهای هزارهای دارد و در پی تبیین شرایط جدیدی است که رشته انسانشناسی فرهنگی با آن مواجه است. این رویکرد، در دیگر رشتهها و حتی درون خود رشته انسانشناسی در بین حوزههای مطالعاتی مختلف آن حضور دارد که مقالات و کتابهایی منتشر میشوند تا ورود به قرن جدید و اثرات آن بر حوزههای مطالعاتی را بررسی کنند. در اینجا، لولن این ادعا را مطرح میکند که جهانیشدن آن پدیدهی نوینی است که نه فقط در انسانشناسی مطالعه میشود و حوزه پژوهشی جدیدی را میگشاید، که بر کلیت نظریه و روششناسی انسانشناسی نیز سایه میاندازد و تغییراتی در آنها پدید میآورد. او جهانیشدن را معاصرترین مرحله در توسعهی رشته انسانشناسی فرهنگی در آغاز قرن بیست و یک میداند. به دو دلیل: «نخست آنکه، جهانیشدن قلمرو جدیدی را گشوده است، جهان کرانمند جماعتها، محلها، دهقانان، قبایل و فرهنگها را که مشخصهی پژوهش انسانشناسی در گذشته بودند به چالش کشیده است. دوم آنکه، جهانیشدن به نقطهای تبدیل شده است که در آن تعدادی از گرایشهای نظری به هم میرسند: انسانشناسی تفسیری، انسانشناسی انتقادی، پستمدرنیسم و پساساختارگرایی».
لولن تلاش داشته تا کتابش کتابی درباره ایدهها باشد، کتابی مستقل که صرفا به مرور آنچه موجود است نمیپردازد. با این حال، همچنان که خود او میگوید ایدههای خاص ارتباطی تنگاتنگ با نویسندگان خاصی دارند، نویسندگانی مانند آرجون آپادورای، مایکل کرنی، اولف هانرز و جاناتان فریدمن که ایدههایشان در این کتاب بررسی شده است و از جمله اثرگذارترین انسانشناسان حوزهی جهانیشدن هستند. علاوه بر این، لولن در این کتاب بر مطالعات میدانی خاص نیز تاکید کرده است، چرا که به عقیدهی او هسته کار انسانشناسی مردمنگاری است. در حقیقت، این گزاره بیان دیگری است از آنچه پیشتر کلیفورد گیرتز بیان کرده بود: «برای فهم یک علم… باید ببینیم دستاندرکاران آن علم چه کاری را در عمل انجام میدهند. در انسانشناسی، کاری که دستاندرکاران این رشته انجام میدهند، مردمنگاری است»[۴]. از این گزارهی حالا کلاسیک میتوانیم به این نتیجه هم برسیم که محور انسانشناسی جهانیشدن نیز کار مردمنگارانه است که این خود پرتویی بر استدلالهای بعدی کتاب لولن میاندازد. چرا که امکانپذیر بودن انجام مردمنگاری در مطالعه جهانیشدن نگرشهایی را که به این پدیده در میان انسانشناسان وجود دارد افشا میکند. به هر حال، نویسنده در این کتاب در هر فصل به فراخور بحث نمونههایی از مردمنگاریهای انجامشده در حوزه انسانشناسی جهانیشدن میآورد. به نحوی که با بررسی منابع و مراجع این کتاب میتوان مهمترین آثار منتشرشده در این حوزه را شناسایی کرد.
نوشتههای مرتبط
انسانشناسی جهانیشدن را به عنوان یک حوزه پژوهشی واحد و مستقل بر چه مبنایی باید تعریف کرد؟ بنا به نظر لولن، عنوان «انسانشناسی جهانیشدن» حوزههای مطالعاتی مختلفی را گرد هم میآورد که هرچند ممکن است بر وحدت ساختگی و مصنوعی این حوزه اشاره کند، اما در آنها و ذیل این عنوان، مشترکاتی وجود دارند که از آن یک حوزه پژوهشی واحد میسازد: مشترکاتی مرکب از نگرشها و مفروضاتی موردتوافق درباب ماهیت جهانیشدن و اثرات آن، و همچنین موضوعاتی که به خوبی در طول زمان توسعه یافتهاند تا در حوزه مطالعاتی جهانیشدن قرار گیرند. لولن امیدوار است این کتاب به کتابی درسی تبدیل شود و دورههای انسانشناسی جهانیشدن کاربرد یابد. این امیدواری را نیز دارد که در دورههای نظریه انسانشناسی، انسانشناسی مهاجرت و انسانشناسی هویت نیز به کار آید که اشارهای غیرمستقیم است به حوزههای مرتبط با انسانشناسی جهانیشدن. این اشاره را میتوان در ادبیات انسانشناسی جهانیشدن به وفور مشاهده کرد. در حقیقت، این حوزه با موضوعاتی همچون مهاجرت، دیاسپورا، هویتها و قلمروزداییشدن تعریف میشود. مایکل کرنی (۱۹۹۵) در مقاله بنیادینش با عنوان «امر محلی و امر جهانی: انسانشناسی جهانیشدن و فراملیگرایی»[۵] برای تاکید بر نزدیکی حوزه انسانشناسی جهانیشدن و موضوعات پیشگفته، واژگان کلیدی مقالهاش را از بین آنها انتخاب میکند. لولن در جای دیگری آنچه در حوزه انسانشناسی جهانیشدن انجام شده است را طیف گستردهای از موضوعات میداند که نمیتوان در یک کتاب آنها را جمع کرد: جنسیت، گردشگری، نیروی کار جهانی، زنجیره کالا، مناطق مرزی، محیطزیستگرایی، ایدز و به صورت کلی پزشکی، سازماندهی تودهای، شهرهای جهانی و حقوق بشر.
لولن برای آنکه اهمیت جهانیشدن برای انسانشناسی را روشن سازد، پیامدهای آن را درون این رشته مشخص کند و نمونهای از یک مطالعه در حوزه انسانشناسی جهانیشدن ارائه دهد، مقدمه اثرش را به بیان نقاط عطف زندگی یک زن، که آلما باشد، اختصاص میدهد و از خلال زندگی آلما جهانیشدن و پیامدهایش برای انسانشناسی را نشان میدهد. چرا که زندگی آلما با زندگی تمام زنانی که پیش از این در انسانشناسی مطالعه شدهاند متفاوت است. او داستان آلما را از کتابِ نورما ایگلسیاس پریتو به نام گلهای زیبای مکیولادورا (۱۹۹۷) گرفته است. باید توجه داشت که این مَجاز را میتوان نمونهای از مردمنگاری جهانیشدن نیز دانست. در ادامه مروری مختصر میکنم به آنچه لولن از زندگی آلما تعریف میکند و آنچه از پیامدهای جهانیشدن برای انسانشناسی بیان میکند.
آلما در روستای کوچکی به نام Cacahuatepec در ایالت Oaxaca مکزیک به دنیا آمده است. در خانوادهای فقیر. پدر آلما برای آنکه دخترش را از دام میراث پردوام خانواده که همان فقر باشد برهاند، ایثار میکند و برای آلما چرخ خیاطی میخرد. با این امید که آلما به عنوان یک خیاط بتواند وضعیت بهتری داشته باشد. آلما در جوانی ازدواج میکند. با کشاورزی که فعالیت کشاورزی به سختی میتواند معیشتش را تامین میکند. آلما بچهدار میشود، هفت بچه. در سی و دو سالگی، شوهرش را با زمینهای بیحاصل ترک میکند تا همراه با فرزندانش به یکی از خویشاوندشان در شهری مرزی بپیوندد که عضو یک شبکه خانوادگی است. پس از چندماه کار کردن به عنوان خدمتکار، غیرقانونی از مرز میگذرد. در لانگ بیچ در نزدیکی لس آنجلس، به عنوان یک خیاط در کارخانه کوچکی مشغول به کار میشود که کوباییها آن را اداره میکنند و خارجیهای غیررسمی را استخدام میکنند. این شغل و شغلهای مشابه به آلما کمک میکند تا فرزندانش را در مدرسه ثبتنام کند و برای شوهرش پول بفرستد. بعد از سفرهای بسیاری که به دو سوی مرز دارد- و به صورت دورهای از سوی سازمانهای رسمی دستگیر و بازگردانده میشود- دوباره در همان شهر مرزی در مکزیک ساکن میشود و در یکی از کارخانههای maquiladora کاری پیدا میکند. این کارخانهها در نزدیکی مرز مکزیک – ایالات متحده از سوی سرمایهداران آمریکایی ساخته شدهاند و محصولاتشان به ایالات متحده صادر میشود. این کارخانهها عمدتا زنان جوان مجرد را استخدام میکنند که میخواهند چند سالی را با شغلهای خستهکننده و کمدرآمد مونتاژ سپری کنند. از آنجایی که کارخانههای پوشاک maquila به کارگر ماهر نیاز دارند، آلما میتواند شغلی را با حقوق مکفی پیدا کند تا فرزندانش را به مدرسه بفرستد. دختر ارشد او آموزش پرستاری دیده است و دختر دیگرش در کارخانه الکترونیک maquila کار میکند و همزمان به عنوان یک تکنسینِ تولید آموزش میبیند.
لولن، آلما و زندگی او را چیزی غیرمعمول نمیداند و آن را مشابه زندگی میلیونها زن در سرتاسر دنیا توصیف میکند. بعلاوه، او را یکی از بزرگترین چالشهایی میداند که انسانشناسی فرهنگی با آن مواجه شده است. «در مقابلِ «مردمان بومیِ» محدود-به-سنت و جماعت محوری که موضوع پژوهش انسانشناختی در بیشتر قرن بیستم بودهاند، آلما کاملا زنی مدرن (یا مطابق نگرش برخی پژوهشگران، پستمدرن) است. او به آسانی میان جهانهای مختلف در حرکت است، در خانه بر روی زمینهای تفتیدهی Cacahuatepec یا در میان آسمانخراشهای لس آنجلس. او بخشی از یک اقتصاد جهانی است، در بخشی استخدام شده است که از سوی برنامه صنعتیسازی مرزی ۱۹۶۵ ساخته شده است و با توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) تقویت شده است. شغل او در Maquila با بینالمللیشدن اقتصاد مالی و مسائل مرزی میان دو دولت مرتبط است. او در روستای کوچکی بزرگ شده که در آن فرهنگی غلبه داشته که حفظ پیوندهای خویشاوندی و همدردی میان اعضا ارزش است. او در شهرهای بزرگی در ایالات متحده و مکزیک زندگی کرده است. اغلب فرزندانش در ایالات متحده آموزش دیدهاند و انگلیسی را روان صحبت میکنند. نه او و نه فرزندانش خودشان را با هویت ملی مکزیکی نمیشناسند» (لولن، ۲۰۰۲: ۲).
لولن سپس این پرسشها را مطرح کند: آلما کیست؟ فرهنگ او چیست؟ او در ادامه، از تجارب روزمرهای که آلما در زندگیاش داشته استفاده میکند تا پیامدهای جهانیشدن را برای انسانشناسی و اقتضائات مطالعهی آن را بیان کند. «آلما، همزمان و پی در پی، چیزهای بسیار زیادی است: زن، دهقان، مهاجر داخلی، مهاجر خارجی، کارگر ماهر، مادر، بزرگ خانواده، خانهدار، کارآفرین، مکزیکی، دورگه». آلما همهی این هویتها است. بنا به استدلال لولن، «ردهبندیهای سهل و آسانِ گذشته در دنیایی که تکهتکهشده است، در فضا و زمانی که در هم فشرده شدهاند، به کار نمیآیند» (پیشین: ۲ و ۳).
پیش از این، انسانشناسان فرض میکردند که هویت با فرهنگ همسو است، یک فرد به سادگی مایا، نئور یا آپاچی بود. اما هویت امثال آلما را باید کجا بیابیم؟ در حالی که میان این نقشها و جهانهای گوناگون جابهجا میشود. لولن با ارجاع به جیمسن (۱۹۸۸: ۳۵۱) از نگرش برخی پستمدرنیستها صحبت میکند که فرد معاصر را با عبارت «تمرکززدایی تکهتکهشده و شیزوفرنیک» تصویر کردهاند. اما درست بر خلاف این تصویر، آلما استاد تطابق با محیطهای متعددی است که در آن قرار میگیرد. «اگر هم چیزی باشد، این جهان اوست که تکهتکهشده، شیزوفرنیک و تمرکززداییشده است و نه خود او». البته، آلما تنها یکی از بیشمار واکنشهای ممکن به جهان کنونی را نشان میدهد. لولن اشکال دیگری را نمونه میآورد که میتوان در جهان معاصر داشت: برخی که در دیاسپوراهای دائمی گرفتاراند، ممکن است فرهنگهای نسبتا دستنخوردهای را با خود حمل کنند و جماعتهای محصوری را در خانه جدیدشان دور از مکانی که ریشه در آن داشتند بسازند، یا اینکه ممکن است خودشان را از نو اختراع کنند، ملیگراییهای آتشینی که بر تاریخها و اسطورههای ساختهشده استواراند. مردمان بومی در جماعتهای دستنخورده ممکن است مناسک مقدس را برای گردشگران تجاریسازی کنند. بومیان آمازونی در معرض تهدید، ممکن است با ایمیلهای بسیار زیاد به نمایدگان سیاسیشان یا فیلمبرداری مذاکراتشان با نمایندگان دولت به دنبال توانمندسازی خودشان باشد.
لولن در ادامه، به برخی پیامدهای جهانیشدن بر انسانشناسی میپردازد. بیشتر در سطح روششناختی. به عقیده او «واقعیت» انسانشناختی ساختهی روشهای انسانشناختی است، به ویژه مشاهده مشارکتی در کار میدانی و تطبیق میان-فرهنگی. «کار میدانی به طور سنتی جماعتمحور بوده است و به صورت ایدهآل دستکم یک یا دو سال طول میکشد. با این وجود، چنین پژوهشی به سختی میتواند پیچیدگی روزمرهی زندگی آلما را درک کند. تطبیق میان – فرهنگی سنتی، مجبور خواهد شد تا آلما را قطعه قطعه کند تا بتواند او را در دستهبندیهای محدودِ خویشاوندی، جنسیت یا شغلی جای دهد» (پیشین: ۳).
در نهایت، لولن با دو جمله مقدمه را به پایان میبرد. در جمله اول نتیجه بحثهای قبلیاش را بیان میکند و در جمله دوم مسیر پیشروی کتاب و انسانشناسی را بیان میکند: «آلما انسانشناسی را برای گام گذاشتن در قرن ۲۱ به چالش میکشد. گرچه مسیر پیشرو روشن نیست، اما تعداد شگفتآوری از نظریهپردازان و مردمنگارانی که کار میدانی انجام میدهند راهی طولانی را برای نقشهبرداری از این زمین طی کردهاند». این راه طیشده، در فصلهای بعدی کتاب بررسی شدهاند. کوششهای نظری و روششناختی برای مطالعهی جهانیشدن در انسانشناسی.
در یادداشتهای بعدی به فصلهای دیگر این کتاب میپردازم.
[۱] Ted C. Lewellen
[۲] https://www.oxfordbibliographies.com/view/document/obo-9780199766567/obo-9780199766567-0010.xml
[۳] The Anthropology of Globalization: Cultural Anthropology Enters the 21st Century
[۴] گیرتز، کلیفورد (۱۳۹۹) تفسیر فرهنگها، ترجمه محسن ثلاثی، نشر نی: تهران. ص ۱۰.
[۵] Kearney, Michael (1995) The Local and the Global: The Anthropology of Globalization and Transnationalism, Annual Review of Anthropology, Vol 24, pp. 547 – ۵۶۵.