انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آلبر کامو و فلسفه (۳)

دانشنامه ی فلسفی استنفورد ترجمه ی حمیرا بنایی فر

در ابتدای کتاب “انسان طاغی”، کامو باز هم در کسوت یک فیلسوف ظاهر می شود و به این نکته می پردازد که پوچ گرایی موجب چه چیزی می شود. نتیجه ی نهایی این مباحث به گفته ی کامو “رد خودکشی و تاکید بر رویارویی مایوسانه میان پرسش انسان و سکوت جهان” است. از آنجایی که نتیجه گیری این مسئله، به رد پیش فرض های کامو منجر می شود،

۴. جنایت و طغیان: انسان طاغی

در ابتدای کتاب “انسان طاغی”، کامو باز هم در کسوت یک فیلسوف ظاهر می شود و به این نکته می پردازد که پوچ گرایی موجب چه چیزی می شود. نتیجه ی نهایی این مباحث به گفته ی کامو “رد خودکشی و تاکید بر رویارویی مایوسانه میان پرسش انسان و سکوت جهان” است. از آنجایی که نتیجه گیری این مسئله، به رد پیش فرض های کامو منجر می شود، پوچ گرایی منطقا باید زندگی را به عنوان چیزی خوب و البته ضروری قبول کند. “برای گفتن اینکه زندگی محال است، آدم باید زنده باشد”. زندگی کردن و خوردن، خودشان جزو ارزش های داوری هستند. کامو در انتقاداتش نسبت به اگزیستانسیالیست ها، از اعتبار عینی دفاع کرده و با این بیانات، به روشنی بحث درباره ی شک گرایی را رها کرده است.

در اولین نگاه، موضوع کتاب انسان طاغی بیشتر ازینکه فلسفی به نظر برسد، تاریخی می نماید: “هدف این رساله، بار دیگر، درک واقعیت امروز یعنی جنایت منطقی و بررسی تفصیلی استدلال هایی است که جنایت منطقی بر پایه ی آن ها به حیات خود ادامه می دهد، کوششی است برای فهم زمانه ای که در آن به سر می بریم. شاید گفته شود عصری که در عرض پنجاه سال، هفتاد میلیون موجود انسانی را ریشه کن می کند، به بردگی می کشد و یا می کُشد، باید بی درنگ محکوم شود، اما گناه این عصر هم باید فهمیده شود.”

برخی از فضلای اهل ادب و فلسفه، با این قضیه که آیا طرح این سوال ها از جانب کامو، پایه گذاری نوع جدیدی از فلسفه است یا اینکه در امتداد کتاب افسانه ی سیزیف نوشته شده، مخالف هستند. مسئله با شرح جزئیاتی که کامو در صفحات نخستین کتاب انسان طاغی به آن می پردازد، حل نمی شود. شرحیاتی درباره ی مواجه شدن با پوچی، که از مثال های به سبک سیزیف گرفته تا کشتارهای جمعی در اواسط دهه سوم از قرن بیستم را در برمی گیرد. کامو می گوید: “عصر انکار” و سپس به بحث درباره خودکشی می پردازد و پس از آن نیز می گوید: “در عصر ایدئولوژی ها، باید تصمیم خود درباره آدم کشی را بگیریم”. آیا این “عصر” که کامو از آن نام می برد، به فاصله ی ده سال که از نوشتن کتاب افسانه سیزیف تا نوشتن انسان طاغی می گذرد، تغییر کرده یا اینکه اندیشه های کامو دست خوش تغییرات شده است؟ او شاید به درستی گفته باشد ازآنجاییکه آدم کشی بنیاد های تعقلی دارد ما “باید به پرسشی که خود و رنج سده ی ما در برابرمان می نهد، پاسخ روشنی بدهیم” اما در این تغییر رویه، از خودکشی تا آدم کشی، بسیار واضح و مبرهن است که کامو، ذره بین خود را از انسان، به متعلقات جامعه تغییر داده است.

کامو، در اواسط دهه ۱۹۳۰ ، با عضویت در حزب کمونیست فرانسوی (شاخه ی الجزایر) ، به یک فعال سیاسی تبدیل شده بود. او معتقد است که با عضویتش در گروه مقاومت فرانسه و در طول اشغال این کشور توسط آلمان نازی، مرحله ی جدیدی از عقلانیت در زندگی او آغاز شده است. کامو این مرحله را با هنرمندی تمام، در رمانی به نام “طاعون”، توسط قرار دادن کنش های دسته جمعی در مقابل تهدیدات شیطانی، شرح می دهد. وی بعدها درباره این کتاب می گوید: “اگر سیرتکاملی ای بین رمان های بیگانه و طاعون وجود داشته باشد، از مسیر همبستگی و مشارکت عبور کرده است.” این بازتاب، در پاسخ به سوال های تاریخی و اجتماعی ای که کامو درباره ی فلسفه ی پوچی بیان می کند، به اوج خود می رسد. او تلاش می کند تا منطق حاکم بر این سوالات را در ابتدای کتاب انسان طاغی بیان کند.

۴.۱. طغیان، علیه انقلاب

اگر محور اصلی داستان “عیش” را عدم وجود خدا، و پوچی غیرقابل اجتناب را محور اصلی “افسانه ی سیزیف” بدانیم، متوجه می شویم که کامو، در داستان “انسان طاغی” با تاکید بر طغیان، هر دو محور را با یکدیگر تلفیق نموده است. همانطور که سارتر، از اندیشه ی دکارتی به عنوان پیش فرض نخستین خود استفاده کرد، اقدام به طغیان نیز به عنوان نخستین مبنای تجربه ی انسانی درنظر گرفته می شود. در ابتدا کامو، این مسئله را مستقیما با استفاده از “هستی” و “نیستی” توضیح می دهد. اما در نام گذاری آن و انتخاب کلمه ی “طغیان” راهی متفاوت از سارتر را برمی گزیند که با استفاده از اندیشه ی دکارتی، رساله ی هستی شناسی پدیدارشناسانه را نوشته و ابعاد وابسته به هستی شناسی را کاملا نفی کرده است. کامو در این کتاب، دغدغه ی تجارب انسان اجتماعی را دارد. انسان طاغی، شرح ماوقع قرارگیری طغیان علیه پوچی و بیهودگی است که کامو آن را در افسانه سیزیف توصیف کرده و یک بار دیگر، کامو، از طغیان علیه فناپذیری و بی معنا بودن جهان و بی نظمی صحبت می کند. اما انسان طاغی، با آن گونه از طغیان آغاز می شود که افسردگی، ستم و بندگی را برنمی تابد و به بی عدالتی جهان، معترض است.

در ابتدای این کتاب، مانند افسانه ی سیزیف، فردی طغیان گر و یاغی وجود دارد. اما تاکید کامو عمدتا بر قیام و طغیان است و معتقد است که قیام، می تواند ارزش هایی مانند احترام و عزت نفس و همچنین همبستگی ایجاد کند. او در بیانات متناقض خود می گوید: “من طغیان میکنم، پس ما هستیم”. اما این “من” چگونه به “ما” تبدیل می شود؟ “ما هستیم” چگونه از دل “من طغیان میکنم” بر می آید؟ چگونه یک نفر می تواند پوچی را تجربه کند، به طغیان علیه آن برخیزد و باعث به وجود آمدن حس بی عدالتی در دنیا و همبستگی شود؟ اگرچه عنوان “انسان طاغی/L’Homme revolte”، به انگیزه ی اصلی یک “فرد” اشاره دارد، اما در حقیقت، “ما”، موضوع اصلی این کتاب است. به پاخاستن در برابر ستم و بی عدالتی، موجب متوسل شدن به ارزش های اجتماعی می شود و به طور همزمان نیز حس همبستگی میان افراد را تقویت می کند.

در کتاب انسان طاغی، کامو کمی فراتر از همیشه رفته و اندیشه های خودش را درباره ی طغیان ها و شورش های تاریخی و متافیزیکی، علیه مفهوم انقلاب بیان می کند که بیشتر مباحث کتاب را نیز همین اندیشه ها تشکیل می دهد. دیدگاه های فلسفی و سیاسی کامو در این کتاب، مستقیما تحت تاثیر آزادسازی فرانسه در سال ۱۹۴۴ است و به همین علت است که کامو، مارکسیست و بالاخص کمونیست را مجرمانی تلقی می کند که از قبول “پوچی” طفره می روند و می خواهند در جامعه تغییرات عظیمی را ایجاد کنند که این تغییرات لاجرم خشونت بار خواهد بود. و حالا، کامو در کتاب انسان طاغی، این مسئله را به عنوان نقطه انحراف در تاریخ جامعه ی مدرن معرفی می کند و اصطلاحاتی را که قبلا درباره ی دین و گریز فلسفی در کتاب افسانه ی سیزیف بکار برده بود، دوباره در اینجا به کار می برد.

اما روند این کتاب چگونه است؟ در کتابی که پر از معانی و مفاهیم سیاسی است، کامو نه تنها هیچ مبحث روشن و معینی را ارائه نداده و چیزی را اثبات نمی کند، بلکه مقدار اندکی تحلیل های اجتماعی و مستندات تاریخی ارائه می دهد. کتاب انسان طاغی، بیشتر مانند رساله ای فلسفی در چارچوب تاریخی است که درباره ی ایده های اساسی و رفتارهای متمدنانه بحث می کند. دیوید اسپرینتزن David Sprintzen معتقد است که این رفتارهای تقدیر نشده، به صورت تلویحی عمل می کند و با توجه به شرایط انسان، ندرتا هوشیار خواهد شد.

در کتاب انسان طاغی، کامو احساس کرده است که زیرسوال بردن این گونه رفتارها، در جهانی که جنایت در آن به امری طبیعی بدل شده است، بسیار ضروری است. او ایده ها و دیدگاه های پوچ گرایانه ی خود را در سیاست اعمال می کند و در این کتاب سعی در معرفی جامعه ی مدرنی دارد که از سویی ، به صورتی مصیبت بار از رویارویی و پذیرفتن پوچی سرباز می زند و از سوی دیگر با آن زندگی می کند. این کتاب، چشم اندازی منحصر به فردی از ساختار منظم و اصلی چارچوب ها و پیش فرض ها، حالات، توصیفات، فلسفه، تاریخ و حتی تعصب را به ما ارائه می دهد.

۴.۲. در برابر کمونیسم

کامو بر این نکته بسیار پافشاری می کند که جذابیت ها و همچنین نکات منفی کمونیسم، هر دو ریشه در انگیزه های سرکش انسانی دارند، بدین صورت که انسان، با پوچی و بی عدالتی در جهان مواجه شده، ولی وجود و پذیرش آن ها را قبول نمی کند و در عوض به دنبال ساختن جهانی بهتر است. اینگونه است که کامو، طغیان را لاجرم نقطه ی آغاز به حساب می آورد و به سیاست هایی که هدف آن ها ساختن هرگونه اتوپیا یا آرمانشهر است، انتقاد می کند و معتقد است حال که تنها یک بار زندگی می کنیم، باید از تمام لذات این جهان بهره مند شویم. او تاریخ ادیان گذشته، اندیشه های نهیلیستی و همچنین جنبش های ادبی را تشریح کرده و با استفاده از دیدگاه های خودش درباره ی محدودیت ها و همبستگی، به خشونت های سیاسی به شدت حمله می کند و دست آخر نیز همانطور که سیاست های افراطی ِمحدودکننده را شرح می دهد، درباره ی نقش متافیزیکی هنر سخن وری می کند. کامو به جای تلاش برای تغییر جهان، از “اندازه/measure” بر مبنای تناسب و هماهنگی و همچنین زندگی میان شهوات انسانی صحبت می کند. وی این چشم انداز را به دلیل منطقه ی جغرافیایی که در آن بزرگ شده است و هم به دلیل زنده کردن حس هارمونی و قدردانی از زندگی فیزیکی در خوانندگانش، چشم انداز “مدیترانه ای” می نامد. البته باید دانست که هیچ پشتوانه ای اساسی ای در این نام گذاری وجود ندارد و نمی توانست هم وجود داشته باشد چرا که همچین چیزی برای مثال شامل یونانی ها و رومن ها نمی شود. کامو به جای هرگونه استدلال، نمایی از هارمونی مدیترانه ای را ترسیم می کند و امیدوار است تا خوانندگانش به دیدگاه های او بگروند.

کامو در کتاب انسان طاغی به عنوان یک اثر سیاسی، اینگونه بیان می کند که کمونیسم، بی رحمانه به جنایت ختم خواهد شد و سپس توضیح می دهد که انقلاب ها، چگونه از دل ایده های مشخص بیرون می آیند. اما وی، هیچ تحلیل مشخصی از جنبش ها و وقایع ارائه نداده و نیاز ها و تضادهای یک انقلاب را بازگو نمی کند و تنها چیزی که معرفی می کند، تلاش برای رسیدن به عدالت اجتماعی به عنوان یک الهام متافیزیکی برای قرارگیری “قلمرو لطف توسط حکومت عادلانه” است. پس از مباحث اولیه درباره طغیان علیه ستمگری و بی عدالتی، کامو در بیشترین و تاریخی ترین بخش کتاب، از جایگاه تاریخی بشریت و همچنین تلاش انسان درباره ی سرنگون کردن خدا صحبت می کند.

کامو بر این قضیه پافشاری می کند که این گونه رفتارها، در جهت هواخواهی از مارکسیسم به وجود آمده اند. او در برخی از مقاله هایی که سال ۱۹۴۶ در روزنامه های متفاوت نوشته است، خود را با بکارگیری عبارت “دیگر نه قربانی و نه جلاد”، یک سوسیالیست و نه فردی مارکسیست معرفی می کند و دو اصل مهم در مارکسیسم یعنی انقلاب خشونت بار و نتیجه گرایی یا همان جمله ی معروف “هدف، وسیله را توجیه می کند” را به شدت رد می کند. وی می نویسد: “در چشم انداز مارکسیست ها، مرگ صدها هزار نفر، تنها بهای اندکی برای شادی صدها میلیون نفر است.” همچنین کامو معتقد است که مارکسیست ها بر این باورند که تاریخ، ضرورتا یک راه منطقی را برای رسیدن به خرسندی و رضایت بشریت ، طی می کند بنابراین قبول خشونت {برای رسیدن به این خرسندی}، امری طبیعی است.

در کتاب انسان طاغی، کامو کمی بیشتر به این مسائل می پردازد: مارکسیست در ابتدا درباره ی یک تغییر اجتماعی نیست اما طغیانی است برای تلاش جهت پیشبرد تکامل بشریت. انقلاب هنگامی به وقوع می پیوندد که طغیان به دنبال انکار محدودیت های زندگی بشری بر می آید. کمونیسم با استفاده از منطق غیرقابل اجتناب نهیلیسم، در جایی به اوج خود می رسد که به نوعی نقطه ی انحراف مدرن محسوب می شود و آنجا، جاییست که بشر پرستیده می شود و جهان درصدد یکی شدن بر می آید. انقلاب های امروزی، نکته ای را فریاد می زنند که پیشتر در افسانه ی سیزیف به آن پرداخته شده بود :” تقاضای نظم و هماهنگی میان بی نظمی، و یکی شدن در این زودگذری ” طاغی کسی است که تبدیل به فردی انقلابی شده و دست به جنایت می زند و سپس به آن مشروعیت می بخشد.

طبق گفته های کامو، اعدام لویی شانزدهم در زمان انقلاب فرانسه، گامی قطعی جهت اثبات عدالت بدون هیچ گونه محدودیت بوده است که البته این مخالف دیدگاه های مثبت به زندگی و همچنین به خود است و هدف آن در نهایت، آماده کردن افراد برای طغیان است. کامو می گوید: “تاریخ ِافتخار اروپایی ها” که ایده های اولیه اش توسط یونانی ها و همچنین مسیحیت شکل گرفته است و سپس شوروشوق عجیب مردم به پیدایش مدرنیته. کامو تمرکز اصلی اش را روی جنبش ها و افراد و کارهای ادبی مانند مارکی دوساد، رمانتیک گرایی، شیک پوشی، برادران کارمازوف، هگل، مارکس، نیچه،سوررئالیسم، نازی ها و همچنین بولشویک ها قرار می دهد. کامو معتقد است که شورش و طغیان، با پیشروی زمان، قوی تر خواهد شد و حتی به نهیلیسم خواهد رسید که در این نقطه، خدا را سرنگون و بشر را جایگزین او خواهد کرد و قدرت را به دست خواهد گرفت. طغیان های تاریخی، ریشه در طغیان های متافیزیکی دارند و به انقلاب هایی ختم خواهند شد که به دنبال حذف پوچی در جهان با استفاده از جنایت به عنوان تنها ابزار اصلی کنترل جهان هستند. کمونیسم، بیان معاصری از این بیماری غربی است.

کامو معتقد است که در قرن بیستم، جنایت به امری طبیعی، قابل دفاع از نظر تئوری و قابل توجیه به وسیله دکترین تبدیل شده است. او می گوید که مردم به “جنایات منطقی” عادت کرده اند و مرگ های دسته جمعی اینگونه قابل توجیه است. در حالیکه کامو، جنایت منطقی را مسئله اصلی قرن بیستم می شمارد، به دنبال ارزیابی با دقت آن نیز هست و می خواهد این نکته را بیابد که قرن بیستم، چگونه به قرنی برای قتل عام مردم تبدیل شد.

ممکن است ما از کامو انتظار تحلیل و بررسی گفتارهایش را داشته باشیم، اما در انسان طاغی، تمرکز اصلی چیز دیگری است. کامو در این کتاب می گوید که دلایل انسانی، دچار بهت و حیرت شده اند: “اردوگاه های برده داری زیر پرچم آزادی و کشتارهایی که با گرایش به انسان دوستی و ابرمرد توجیه می شوند” که دوتای اولی به کمونیسم و سومی به نازیسم اشاره دارد. در متن کتاب، به نازیسم اشاره ی زیادی نشده و تنها کامو از آن به عنوان “ترور غیرمنطقی” نام می برد که ابدا مورد علاقه ی کامو نیست و پس از آن نیز صحبت های کامو محدود به یک مسئله می شود و با این سوال آغاز می کند که جنایت، چگونه می تواند با نیت قبلی انجام شده و توسط فلسفه نیز توجیه شود؟ کامو معتقد است که جنایت عقلانی، نه توسط کاپیتالیست ها یا دموکرات ها، و نه توسط استعمارگران و امپریالیست ها و نه حتی توسط نازی ها اتفاق افتاده، بلکه این امر تنها توسط کمونیست ها به وقوع پیوسته است.

کامو به هولوکاست اشاره ای نمی کند و حتی صدای اعتراض به آنچه که در تابستان ۱۹۴۵ در هیروشیما اتفاق افتاده نیز، نیست و حتی درباره چگونگی اتفاق آن ها نیز سوال نمی کند و به عنوان یک روزنامه نگار، جزو معدود کسانی است که به استعمارگری فرانسوی ها آن هم تنها در یک پاورقی اشاره می کند. کامو چگونه می تواند تمرکز اصلی اش را تنها بر کمونیسم قرار دهد آن هم در حالیکه ویتنام در حال درگیری با استعمارگران فرانسوی است و درحالیکه وی می داند اتفاقات مشابهی برای الجزیره افتاده است. به نظر می رسد که کامو، در این برهه از زمان چشم خود را به روی اتفاقات دیگر بسته و کمونیسم را از دیگر شیاطین قرن بیستم جدا کرده و تنها قصد تخریب آن را دارد. اندیشه های کامو مطمئنا طی سال هایی که وی شروع به نوشتن کرده است، به یک بلوغ نسبی درباره ی طغیان، رسیده است. اما در این بین اتفاق دیگری افتاده: برنامه های او، تغییر کرده است. پوچی و طغیان، محورهای اصلی کامو در نوشتن، به ابزاری برای مخالفت با کمونیسم به عنوان دشمنی بزرگ تبدیل شده است. فلسفه ی طغیان، بعدها به ایدئولوژی اصلی جنگ سرد تبدیل شد.

از آنجایی که کتاب انسان طاغی بیان کننده ی رفتارها و ویژگی های انقلاب های معاصر است، می توان گفت که جزو یکی از اثرهای مهم سیاسی این دوره محسوب می شود. در این کتاب، خوانندگان با توصیفاتی مواجه می شوند که کامو به وسیله آنها تشریح کرده است که چگونه انگیزه های رهایی خواه انسان، به امری سازمان یافته و سپس به جنایت ها عقلانی و همچنین طغیان گر به فردی انقلابی برای نظم بخشیدن به یک جهان پوچ تبدیل شده است. در این کتاب کامو زیاد به دنبال نقد استالینیسم نیست و هدف اصلی اش را کمونیسم و افراد معتقد به آن قرار داده است. کمونیسمی که خودش در دهه ۱۹۳۰، به آن گرویده بود!

یکی از این اهداف، ژان پل سارتر بود و کامو در اواخر کتاب انسان طاغی، قصد حمله به اندیشه های سیاسی دوست سابق خود را دارد. کامو روی طرز فکر تاریخی تمرکز می کند که بیشتر کتاب نیز از این طرز فکر پیروی می کند و همچنین معتقد است که اگزیستانسیالیست، که توسط سارتر رهبری شد، قربانی اندیشه ای شده است که اعتقاد دارد طغیان الزاما به انقلاب ختم خواهد شد. در چارچوب اندیشه های کامو، سارتر فردی است که بنیان های فکری اش مانند شخصیت داستان افسانه ی سیزیف، به چالش کشیده شده و برای فرار از پوچی، به مارکسیسم روی آورده است. این می تواند کمی ناعادلانه باشد زیرا سارتر چندین سال بعد به مارکسیسم گروید و این نکته نشان می دهد که کامو، به جای استفاده از تحلیل های دقیق، گاها به تعمیم های ناروا دست می زند. اما از طرف دیگر، می توان گفت که این گفتارها، نشان دهنده ی ظرفیت بالای کامو برای تحلیل اندیشه های مخالف در گستره ی اندیشه های ممکن و در تعارضی بنیادین با فلاسفه است.

متن کتاب انسان طاغی، سرشار از کلماتی مانند: بدین ترتیب، بنابراین، در نتیجه، به این دلیل است که… ( alors, donc, ainsi, c’est pourquoi) است که بر نتیجه تاکید می کنند. این کلمات به ندرت درباره آنچه که قبلا اظهار شده و بیشتر بر چیزی که قرار است در آینده اتفاق بیافتد، بدون هیچ گونه مدرک و یا تحلیلی، تاکید دارند. همچنین برخی از موضوعات این متن آراسته به جملاتی است که برای ایده های بزرگ، بسیار با دقت نوشته شده و در خواننده این انتظار ایجاد می شود که این امر در تمامی پاراگراف ها، صفحات و بخش های کتاب رعایت شده، اما این آراسته نویسی میان یک موضوع رها می شود و تا موضوع دیگری شروع شود، نشانی از آن نمی بینیم. خصوصا در سه بخش پایانی کتاب، این انتظار می رود که باید از بخش های اولیه ی کتاب، یک نتیجه گیری کلی را شاهد باشیم، اما باز هم آغاز موضوعاتی دیگر و از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن را می بینیم. اما با وجود تمام نقطه ضعف ها، این کتاب به عنوان یک اثر اصیل و به عنوان اثری که تلاش می کند تا انحراف در آزادی خواهی های جامعه ی مدرن را شناسایی کند، شناخته می شود و همچنین قدرت توصیفی کامو را به ما نشان می دهد. این کتاب، هنوز که هنوز است به دلیل انتقادهایی که به تمدن غربی، پیشرفت و جهان مدرن دارد، توانایی جذب خوانندگان را در خود حفظ کرده است.

۵. فیلسوفی برای امروز

کامو در کتاب انسان طاغی، گفتارهای پیچیده و پراکنده ی فلسفی، تاریخ اندیشه ها و جنبش های ادبی، فلسفه ی سیاسی حتی زیباشناسانه اس را مطرح می کند که پیشتر از آن، در کتاب عیش و افسانه ی سیزیف نیز به تفصیل به آن ها پرداخته بود: انسان ذاتا موجودی ناامید است، اما برای رفع محدودیت ها و ناامیدی هایش به دنبال راه حلی مانند دین است و به این وسیله، نه تنها به خود خیانت کرده بلکه به یک فاجعه التماس کرده است. “طاغی، سرسختانه و به پشتوانه ی تمایل خویش به زندگی، و وضوح مطلق، با دنیایی محکوم به مرگ و ناشناختگی مصیبت بار وضعیت انسانی روبرو می شود. او بی آنکه خود بداند، در جستجوی یک فلسفه ی اخلاقی و یا یک آیین است.” جایگزین ما برای این مسئله، می تواند قبول یک جامعه ی بدون خدا و یا تبدیل شدن به فردی طاغی باشد. فردی که عملش، مانند افراد دین باوری است که به پیروزی عدالت در آینده معتقدند و از زندگی در لحظه سرباز می زنند.

کامو، در کتاب عیش نقدی بر دین دارد که به صورت خودآگاه، به تشریح آن می پردازد و آن را نقطه ی آغاز، طرح، نقطه ضعف، توهم، و فریب سیاسی در یک جهان پسامذهبی می داند. وی تصریح می کند که چگونه یک دین یا آیین سنتی الزامات خود را از دست داده و چگونه نسل جوان تر، با یک نوع حس خلا رشد می کند و همه چیز را ممکن می داند. او معتقد است از آنجایی که سکولاریسم مدرن، به درستی راه خود را از دین جدا نکرده است، به طرف یک نوع حالت ذهنی پوچ گرایانه لغزیده است. “آنگاه یگانه قلمروی که قلمرو لطف را به ستیز می خواند، باید پی افکنده شود: یعنی قلمرو عدالت و جامعه انسانی باید بر خرابه های شهر سقوط کرده ی لطف ، بنا گردد. شکستن بت ها و بنا نهادن معبدی نوین، هدف دائمی و متناقض طغیان است*.” جامعه ی مدرن ما، نیاز به آفرینش یک قلمرو/حکومت دارد و تلاش های ما برای رسیدن به رستگاری، راهی است که به فاجعه ختم خواهد شد. این راه ِ یک طغیان متافیزیکی است که این را نمی بیند: “شورش انسانی در شکل های والا و دردمند خویش، اعتراض پایداری است به مرگ و کیفرخواستی علیه محکومیت همگانی به مرگ و چیزی جز این نمی تواند باشد.”

کامو می تواند از پیش تازان عرصه ی پست مدرنیسم به شمار آید. اما پیروان این عرصه، هرگز کامو را به عنوان پیشکسوت خود نمی پذیرند چرا که تمرکز اصلی آثار کامو بر پوچ گرایی و طغیان است و همچنین وی در آثار خود، میل زیادی به قضاوت داشته و کمتر به تحلیل می پردازد و کتاب انسان طاغی او، با آثار افرادی همچون آدورنو و دیالکتیک روشنگری اثر هورکهایمر تفاوت دارد. اما از جهات بسیاری، این کتاب می تواند نمونه ی مناسبی برای تشریح ذات متناقض عصر مدرن باشد و دیدگاه کامو درباره ی طغیان را می توان نوعی پیش بینی برای آینده ی پسامارکسیست ها و پسامدرن گرایان چپ به شمار آورد.

کامو همواره در آثار خود، با دیده ی حقارت به تمدن غربی، پیشرفت ها و جهان مدرن می نگرد، اما در عمق اندیشه هایش، اظهاراتی دوگانه درباره زندگی در جهانی بدون خدا داشته است. “با سرنگونی تخت، انسان طاغی در می یابد که اکنون وظیفه ی اوست که آن عدالت، نظم و وحدت که به خیره، در وضعیت خود خواستار بود بیافریند و از این راه سقوط خدا رو توجیه کند. پس تلاش نومیدانه برای آفرینش حکومت انسان حتی اگر لازم باشد به بهای گناه، آغاز می گردد.” اما برای محدود کردن تلاش کسی در این زمینه باید او را از تحقق عدالت، نظم و وحدت ناامید کنیم. کامو معتقد است که امید و انقلاب در راستای همان روح حاکم بر تمدن غرب است و ریشه در فرهنگ، اندیشه و احساسات مردم دارد.

این مسئله ما را به یکی از جالب ترین و عجیب ترین اندیشه های کامو می رساند: عزم جدی کامو در به نقد کشیدن رفتارهایی که وی آن ها را طبیعی و غیرقابل اجتناب یافته است. کامو هرگز به طور مستقیم به نویسندگان مکتب اگزیستانسیالیسم حمله نمی کند، اما در مواقع بسیار زیادی، دست به تخریب آن ها از طریق تشریح و توصیف ناتوانی هایشان زده و معتقد است که آن ها از اصول اولیه ی خود فاصله گرفته اند. همچنین وی در کتاب انسان طاغی، صراحتا بیان می کند که طغیان متافیزیکی ضرورتا به ترورهای متعلق به کمونیسم و گولاگ ( اردوگاه های کار و اصلاح) ختم خواهد شد. اندیشه های انعکاسی او در زمینه های ضد کمونیستی، باعث شد تا همدلی زیادی بین او و دیگر مخالفان کمونیست (حتی با وجود اختلافاتی دیگری که بین آنها بود) شکل گیرد چرا که هر دو بر چشم انداز ها و اغواگری های کمونیسم آگاه بودند. اگرچه کامو در اکثر موارد از استدلال سیاسی پرهیز می کند و خود را پشت دیوارهای برتری اخلاقی پنهان می کند، اما در آثار خود این مسئله را روشن نموده است که مخالفت او با شک گرایان، ازین جهت است که آن ها از پذیرفتن مسئله ی پوچی فرار می کنند.

این اخلاق گرایی پیچیده، به وضوح در رمان کوتاه کامو به نام “سقوط”، به چشم می خورد. کاراکتر اصلی این رمان شخصی به نام کلمانس است که به عنوان شخصیت کامویی یا حتی سارتری می توان آن را تعریف کرد. کلمانس فردی است که خود را با صفات شیطانی و همچنین مقصر در خودکشی یک زن جوان، می پندارد.در این شخصیت، کامو به دنبال تعریف و متهم کردن نسلی است که خود، دشمن خویش است. زندگی کلمانس، سرشار از کارهای خوبی است که انجام داده اما وی در حقیقت فردی دو رو و ریاکار است که خود نیز به آن واقف است. مونولوگ های او، بیشتر شامل قضاوت درباره ی خودش است و حالتی اعتراف گونه دارد. کلمانس در باری در شهر آمستردام، که در حقیقت همان جهنم خودش است، نشسته و در حال تعریف کردن قصه ی زندگی اش برای خوانندگان است. در قصه ای که کلمانس تعریف می کند، کامو به همدلی و از طرف دیگر به محکوم کردن او می پردازد. شخصیت کلمانس هیولایی است که در حقیقت آن روی دیگر انسان است.

کامو در سال ۱۹۵۷، برنده ی جایزه نوبل ادبیات پس از انتشار کتاب “سقوط” شد. این داستان، یک شاهکار ادبی است و جنبه هایی از اندیشه های منحصر به فرد فلسفی کامو را ارائه می دهد. اینکه زندگی ابدا چیز ساده ای نیست اما سرشار از لذات و دوراهی هاست و حتی بی پرده ترین حقایق این زندگی نیز خود دارای ابهام و دارای تناقضاتی است. توصیه ی کامو این است که از حل کردن این تناقضات بپرهیزیم و با این حقیقت روبرو شویم که هرگز نمی توانیم فشارهایی که باعث تهدید و تخریب زندگی ما می شوند را تخلیه کنیم. اگر فلسفه ی کامو را در یک پیام خلاصه کنیم، اینست که ما باید تحمل کردن را بیاموزیم و به استقبال ناامیدی و دو رویی هایی برویم که بشریت قادر به فرار از آن ها نیست.

پایان

{توضیح مترجم: در متن انگلیسی به جای لطف،”city of God” بکار رفته است، اما لطف کلمه ایست که در ترجمه ی اصلی این کتاب توسط مهبد ایرانی طلب، نشر قطره بکار رفته است }