«لیبرالیسم نظریه باستانی است که خواهان حفظ درجاتی از آزادی است در برابر تسلط یا هدایت دولت یا هر موسسه دیگری که تهدید کننده ای آزادی بشر فرض شود لیبرالیسم نهضتی است؛ که معتقد است مردم اتباع دولت خودرای نیستند بلکه قانون باید از آنها در زندگی خصوصیشان حمایت کند و در امور عمومی مردم باید از طریق مجلسی که با انتخاب آزاد برگزیده شده باشد بر دولت نظارت کنند» (آشوری، ۱۳۵۱، ۱۴۸).
جوهر لیبرالیسم تفکیک حوزه های دولت و جامعه و تحدید قدرت دولت در مقابل حقوق فرد است لیبرالیسم از آغاز کوششی فکری به منظور تعیین حوزه خصوصی(فردی، خانوادگی، اقتصادی) در برابر اقتدار دولتی بوده است و به عنوان ایدئولوژی سیاسی از حوزه جامعه مدنی در برابر اقتدار دولت و بنابراین از دولت مشروطه و مقید به قانون و آزادی های فردی و حقوق مدنی به ویژه مالکیت خصوصی دفاع کرده است.( بشیریه،۱۳۸۶، ۱۲).
نوشتههای مرتبط
عناصر اصلی لیبرالیسم عبارتند از:تفکیک قوا، جامعه مدنی، نظارت مردم، اولویت آزادی فردی بر عدالت اجتماعی،تمایز حوزه های عمومی و خصوصی، تساهل نسبت به عقیده و اندیشه دیگران، مقاومت در مقابل قدرت، حق مالکیت خصوصی(بشیریه، ۱۳۸۱، ۲۰-۲۴).
از قرن هفدهم تا نوزدهم همراه با رشد سریع سرمایه داری و تجارت در اروپا، طبقه بورژوازی نوپای به وجود آمد؛ که هدف آن مخالفت با دولت های متمرکز بود و فلسفه اصلی آن کنترل قدرت خودکامگان به واسطه قانون بود.
ایده و اندیشه اصلی لیبرالیسم، متعلق به طبقه بورژوای جدید در اروپا بود؛ -اصطلاح لیبرالیسم نخستین بار در سال ۱۸۲۳ در واژگان کلود بواست برای توصیف آموزه مشخصی مورد استفاده قرار گرفت اما جنبش فکری ای که به این نام خوانده می شود مقدم بر این تاریخ است.( بوردو،۱۳۸۳، ۱۳).
از نظر تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، لیبرالیسم ایدئولوژی طبقه بورژوای نوپایی بود که به مخالفت با دولت های مطلقه اروپایی برخاسته و خواهان تحدید قدرت خودکامه به قانون بود.(همان، بشیریه ، ۱۵).
اصل اساسی در لیبرالیسم نظریه ای بود که فرصت داد طبقه متوسط در عرصه سیاسی مقام شایسته ای به دست آورد وسیله ای که برای رسیدن به مقصود به کار برد ابداع حکومت های مشروطه و قراردادی بود برای ایجاد چنین حکومت هایی لیبرالیسم هدف خود را محدود ساختن قوای سیاسی د جامعه قرار داد و این هدف را تا آنجا که به نظم و انتظام جامعه لطمه وارد نگردد دنبال کرد.(لاسکی، ۱۳۵۳، ۲۱).
به طور کلی می توان از دو نوع لیبرالیسم سخن گفت:اول لیبرالیسم اقتصادی به مفهوم رایج که به معنی حفظ بازار و رقابتی است و ممکن است در دولت های دیکتاتور و فاشیستهم برقرار باشد دوم لیبرالیسم فرهنگی به معنی آزادی اندیشه و بیان که امکان دارد در نظام هایی با اقتصاد دولتی نیز وجود داشته باشد لیبرالیسم در اندیشه های سیاسی بیشتر به مفهوم فلسفه آزادی در معنای فرهنگی آن به کار رفته است اما در اندیشه های اقتصادی بر مفهوم اقتصادی ان بیشتر تاکید می گردد…گرچه لیبرالیسم در مفهوم فرهنگی و فلسفی آن زمینه اصلی اندیشه های دموکراتیک و حتی سوسیالیستی است از نظر اقتصادی به نظام سرمایه داری نزدیک است.(همان، بشیریه، ۱۲-۱۳).
توماس هابز، با جدا نمودن جامعه و دولت، به تفکیک حوزه کارکردی هر دو پرداخت،او که به اصالت فرد معتقد بود. عنوان داشت: انسانها با سلایق و تفکرات گوناگون و منافع متضاد، برای جلوگیری از نابودی طی یک قرارداد به دور یکدیگر جمع شده اند و اجتماعی را بوجود آورده اند؛ بنابراین مردم از حقوق خود گذشته و آن را به سیستم سیاسی واگذار نموده اند، تا از جان آنان محافظت کند.
از نظر فلسفه سیاسی می توان استدلال کرد که اندیشه اصلی لیبرالیسم در زمینه تفکیک حدود جامعه و دولت از فلسفه توماس هابز به وجود آمده است با وجود مطلق گرایی نظریه هابز ریشه اولیه شناسایی حوزه ای جدا از حوزه دولت در حکم قدرت عمومی یا انسان مصنوعی را باید در آن جست.(همان، ۱۵).
جان لاک مبدع اصلی لیبرالیسم، چنین می پندارد، که انسانها در دفاع طبیعی نیز دارای حقوق و
آزادی هایی بوده اند، و برای حفاظت از این حقوق طی یک قرارداد اجتماعی نظام سیاسی را
به وجود آورده اند؛ که وظیفه اصلی آن حفظ حقوق و آزادی های انسان ها می باشد. لاک بر خلاف هابز برای سیستم سیاسی محدودیت هایی قائل بود. اگر دولت از حدود قانونی خود خارج شده و از روی اعمال قدرت با مردم برخورد نماید، دیگر مشروعیت اصلی خود را از دست داده است.
منتسکیو اندیشمندی است که پس از هابز و لاک به لیبرالیسم ورود نمود؛ وی با بیان نظریه معروف خود یعنی «تفکیک قوا» راهی جدید را برای سیستم های سیاسی گشود و تلقی جدیدی از لیبرالیسم بیان داشت. منتسکیو در روح القوانین برای جلوگیری از قدرت مهار نشده دولت ها ابراز می دارد که در هر واحد سیاسی بایستی سه قوه اصلی وجود داشته باشد؛ و این برای جلوگیری از فساد و قدرت سیاسی است. در نگاه او مردمی آزاد هستند که نظام سیاسی آنها دارای «تفکیک قوا» باشد .
« برای لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی تفکیک قوا از اهمیتی اساسی برخوردار است اصولاً ایدئولوژی لیبرالی را می توان با تمام نقاط ضعف و قوتش در اصل تفکیک قوا خلاصه کرد و آنگاه منشاء ضعف لیبرالیسم نیز عیان می شود این منشاء ضعف بوروکراسی به مثابه تبلور کادرهای رهبری کننده دولت و عامل اجرائی قوه قهریه است که در تقاطع معینی می تواند به یک کاست بدل شود» (گرامشی، ۱۳۷۷،۷۷).
اصالت فایده، را می توان اساسی ترین پایه لیبرالیسم به حساب آورد،که از رواقیون واپیکورها گرفته شده است؛ کانت آن را پردازش و به وسیله جرمی بنتام گسترش یافت. بنتام معتقد است هر کس آزاد است باید آن گونه رفتار نماید که موجب افزایش خوشی و لذت شود. هر چند این خوشبختی بایستی به سعادت عمومی منجر گردد. اصل سود همگانی یا مکتب فایده گرا کمک قابل توجهی در پیشبرد لیبرالیسم کرد. جرمی بنتام نظریه لذت حداکثری یا عمومی را بیان به نحوی که قدرت و قانون، بایستی برای افزایش لذت تلاش کنند.
جان استوارت میل را باید چکیده لیبرالیسم کلاسیک دانست، در واقع او عامل اصلی انتقال لیبرالیسم کلاسیک به لیبرالیسم مدرن و از سویی لیبرالیسم به لیبرال- دموکراسی به حساب می آید. وی « در قلمروی آزادی» بیان می دارد که در یک جامعه انسانها آزاد هستند که بر اساس خواست خود زندگی کنند اما این آزادی نبایستی منجر به لطمه به سایرین شود.
لیبرالیسم یک مکتب انسان محور است که آدمی را کانون و نقطه اصلی تمام هستی می داند
از دیدگاه فلسفی وجودی، دید لیبرالیسم یک دید اومانیسم محور است.« اومانیسم موجود در نگاه لیبرالیسم مشروعیت همه چیز را در خدمت انسان و برای او تعریف می کند به تعبیر دیگری می توان گفت لیبرالیسم حاصل گرایشهای انسان محورانه ای است که از نوزایی به این طرف در غرب پدید آمد» (هاشمی، ۱۳۸۲، ۱۷- ۱۶).
به هر ترتیب لیبرالیسم با نظرات توماس هابز آغاز گردید و توسط جان لاک، منتسکیو، کانت، بنتام میل رشد یافت و به مرحله لیبرالیسم مدرن انتقال یافت.
در لیبرالیسم کلاسیک آزادی به صورت آزادی منفی وجود دارد. بر اساس دیدگاه تی اچ گرین آزادی منفی بدین شرح تعریف می شود:
« آزادی منفی بر خلاف آزادی مثبت یعنی نبود مقاومت است. بر اساس این دیدگاه شما آزادید به شرطی که کسی مانع انجام کاری که می خواهید نشود»
در واقع لیبرالیسم … فرض را بر این می نهد که آزادی وجود دارد و این اصل موضوعه هر گونه بحثی را در این باره کنار می دانداز این رو کافی است اعلام شود انسان از هنگامی که فقط به خویشتن خویش تمکین نهد آزاد است.(همان، لیبرالیسم، ص ۴۷).
منابع
آشوری،داریوش، “فرهنگ سیاسی”، ۱۳۵۱، چاپ پنجم، تهران، نشر مروارید.
بشیریه، حسین، “لیبرالیسم و محافظه کاری”، ۱۳۸۶، چاپ هفتم، تهران، نشر نی.
بشریه،حسین، “درسهای دموکراسی برای همه”، ۱۳۸۱، چاپ دوم،تهران، نشر نگاه معاصر.
بوردو، ژرژ،”لیبرالیسم”۱۳۸۳،چاپ اول، ترجمه عبدالوهاب احمدی،تهران، نشر نی.
گرامشی، آنتونیو، “دولت و جامعه مدنی”، ۱۳۷۷، چاپ اول، ترجمه عباس میلانی، تهران، نشر جاجرمی.
لاسکی، هارولد جی،”سیر آزادی در اروپا”۱۳۵۳،چاپ اول، ترجمه رحمت الله مقدم مراغه ای، تهران، انتشارات فرانکلین.
هاشمی، طه، “اسلام و دموکراسی”، ۱۳۸۲، چاپ اول، تهران، نشر زیبا.