انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (۸)

فصل اول: اقتدار، اتوریته و فرهنگ
۳. ساختار شکنی از اقتدار دولت، در جامعه شناسی پی یر بوردیو (ادامه از قبل)

بدین ترتیب اقتدار دولت در جوامع اروپایی (حداقل در فرانسه)، چیزی بیرون از کنش‌های فردی نیست و نهادینه شده در کنش‌هایی است که از فرد ناآگاهانه سر می‌زند. و اما این دقت و وارسی چیزی است که در جامعه‌شناسی بوردیو انجام می‌پذیرد ؛ توسط ساختارشکنی از بدیهیات و طبیعی‌سازی‌ها … ! از این‌رو می‌توان گفت جامعه‌شناسیِ مورد نظر بوردیو علمی است که در پیِ هستی اجتماعیِ قدرتی است که برای پایداری اقتدارش، نیازمند بدیهی‌سازی‌ها و یا ایجاد عادت‌واره‌ها در نظام‌های مختلف است. نظام‌های مختلفی چون آموزشی و دانشگاهی و یا رسانه‌ای و هنری و تا حتی نظامی و … ؛ که بوردیو همگی را به منزله «میدان» قلمداد می‌کند. زیرا به تنش‌هایی توجه داشته است که در همه نظام‌ها (میدان‌ها) رقابت آمیزند و در آن مبارزه بین افراد به امری بدیهی تبدیل شده است. اما باید توجه داشت که از نظر بوردیو در هر کدام از میدان‌ها علاوه بر عادت‌واره های مختص به آن میدان که تعیین کننده قواعد بازی‌اند و کنشگران اجتماعی در هر کدام از میدان‌ها حتما می بایست از آن‌ها مطلع باشند ـ تا کارایی موفقیت آمیزی در رقابت‌ها داشته باشند ـ حتما می‌بایست برخوردار از «سرمایه» مناسب آن میدان نیز باشند. به عنوان مثال سرمایه اقتصادی که شامل سرمایه‌های مالی، میراث منقول و غیر منقول و .. است؛ و یا اگر کنش‌گر اجتماعی در میدان دانشگاهی فعالیت می‌کند، لازمه حضورش در آنجا سرمایه فرهنگی است شامل تحصیلات، بدست آوردن قابلیت‌های فرهنگی و هنری، و … ؛ یا برای موفقیت‌اش در قلمرو روزمره لازم است از سرمایه اجتماعی به بیانی شبکه‌ای از روابط، دوستان و آشنایان برخوردار باشد تا درمواقع ضروری به نفع او وارد عمل شوند؛ و یا برخوردار از سرمایه نمادینی باشد که متکی است به اقتدار کاریزماتیک نهادها و سازمان‌ها و یا قومیت و دینی و … ؛ بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعه‌ای از افراد در جامعه دارای سرمایه‌های کلی می‌شوند که خود ترکیبی از سرمایه‌های نامبرده است (فکوهی ، ۱۳۹۶ ، ج ۲ : ۲۶۰) .

صرف نظر از «میدان نظامی» که خشونت، ویژگی غیرقابل تفکیک (ماهیت وجودی) آن محسوب می‌شود و از این‌رو نیازی به زیباسازی ندارد، معمولا میدان‌ها، همراه با تنش و وضعیت‌های رقابت‌آمیزی هستند که نمی‌توانند عاری از خشونت باشند. خشونتی که همواره به صورت بالقوه وجود دارد و نگرانی از بابت عملی شدنش باعث می‌شود فرد خشونت را درونی سازد. به عنوان مثال در میدان دانشگاه‌های معمول، صِرفِ سلسله‌مراتبی بودن دانشگاه همواره توام با خشونت بالقوه‌ای است که به مثابه امری «طبیعی» نهادینه شده است. به بیانی استاد تازه کاری که همواره دلهره عدم تأیید خود را دارد و حتی سال‌ها بعد از استخدام و تائید شدنش دلهره از دست دادن شغل و یا نپذیرفتن مقاله‌اش و یا دیگر نگرانی‌های به اصطلاح امتیازی خود را به دوش می‌کشد، خشونت را درونی کرده است و دائم مراقب است تا سخن و یا رفتاری خارج از چارچوب نظام دانشگاهی از وی سر نزند؛ تمامی این نگرانی‌ها بیانگر این مطلب است که از همان ابتدا وی این خشونت را درونی ساخته است. آن‌هم با ظرافت تمام؛ چرا که نگرانی‌هایش را به امری افتخارآمیز و به بیانی زیباسازی تبدیل ‌کرده است. و این بدین معنی است که به طور ناخودآگاه، بدون آنکه خشونتِ درونی و دلهره وجودیِ برآمده از آن از بین برود، آن خشونت به کمک سازکار موجود و مشروع در جامعه به استحاله زیباسازی درآمده است. و بدین ترتیب فی‌المثل اضطراب از بابت نپذیرفتن مقاله‌اش را با تلاش برای ارائه مقاله برتر و یا استاد نمونه جابه‌جا و یا به عبارت بهتر زیبا سازی می‌کند. آشکار کردن این پروسه سرکوبگرایانه اگزیستانسیالیستی، همان روشنگریِ برآمده از جامعه‌شناسی پی‌یر بوردیو است که از طریق بررسی تنش‌های رقابت‌آمیزِ میدان‌های مختلف می‌تواند به بسیاری از دلهره‌های روزمره جهان سرمایه‌داری راه برد… اما این فقط در چارچوب نظریه نیست چرا که با وجود «کلاس های عمومی» فی‌المثل در دانشگاه کلژدوفرانس در فرانسه و یا در برخی دیگر از کشورهای اروپایی، می‌توان بر خلاف آنچه در دانشگاه‌های معمول می‌گذرد، به دانشِ خارج از سلسله‌مراتب دست یافت: به بیانی دانش فاقد خشونت؛ کلاس های عمومی‌ای وجود دارند که کاملا جدا از دانشگاه‌های معمول عمل می‌کنند. چنانچه فکوهی در این‌باره می‌گوید: “اساتید کلژدوفرانس کسانی هستند که ضمن اینکه در استخدام دولت‌اند، اما دولت اقتدار و تسلطی بر رفتار و کار آن‌ها ندارد بلکه فقط به آن‌ها حقوق و دفتر کار می‌دهد. و یک کلاس عمومی هم در سال دارند که هر کسی می تواند در آن حضور داشته باشد. در این دانشگاه نه ثبت نامی وجود دارد و نه مدرکی داده می شود…” (فکوهی ، ۱۳۹۶ ، ج ۱ : ۸۱ ؛ تأکید از من است).

به بیانی بدون هر گونه خشونتی نمادین و نیاز به «زیباسازی»ها …! بنابراین صرف‌نظر از این نوع کلاس‌های عمومی در اروپا، در روال معمول، میدان آموزش یکسره تحت کنترل و نظارت دولت است؛ اگر صِرفِ ساختار آموزشی و پرورشی را ـ از مهد کودک تا آموزش عالی ـ ، به عنوان قلمروی قلمداد کنیم که در آن دولت ملی، نظام اجتماعی و فرهنگی مورد نیاز خود را بازتولید می‌کند، در این صورت می‌توان دید که در قلمروی انتقادیِ اندیشمندان فرانسوی، این بدگمانی و بی اعتمادی نسبت به ساختار آموزشی، یک نسل قبل از پیر بوردیو هم وجود داشته است. به طوری که در نظریه «ایدئولوژیِ ساز و برگ دولت» از لویی آلتوسر (مارکسیست ساختارگرای فرانسوی) این پی‌جویی در اقتدار دولت دیده شده است. وی در خصوص ساز و برگ مدرسه می‌نویسد:
“این ساز و برگ بر کودکانِ تمامی طبقات اجتماعی از مهد کودک به بعد سیطره دارد و از همان مهد کودک با تکیه بر راه و روش‌های کهنه و نو، سالیان دراز تحت این سلطه است، سال‌هایی که کودک بیش از پیش آسیب پذیر بوده و میان ساز و برگ‌های خانواده و مدرسه اسیر است. «لیاقت» هایی در جامعه ایدئولوژی مسلط (…) تا سن شانزده سالگی به خورد بچه می‌دهد. (…) واقعیت امر این است که مدرسه امروزی در ایفای نقشِ ساز و برگ غالب ایدئولوژیکِ دولت، جانشین کلیسا شده است … ساز و برگ آموزشی دولت، کارکردهای ساز و برگ ایدئولوژی مسلط سابق یعنی کلیسا را بر عهده گرفته است و حتی می توان این نکته را افزود که دو گانه مدرسه ـ خانواده ، جانشین کلیسا ـ خانواده شده است”. (آلتوسر، ۱۳۸۷ : ۴۷ ، ۴۹ و ۵۱).
(ادامه دارد …)