لوسین (سرژ)گینزبورگ [Serge Gainsbourg]، شاعر، نویسنده، آهنگساز، ترانهسرا، نقاش، کارگردان و بازیگر مشهور فرانسوی، ۲ آوریل ۱۹۲۸ در خانوادهای روس و یهودیتبار، در پاریس متولد شد. پدرش که آهنگسازی قابل و اهل هنر بود؛ نخستین معلم پیانوی لوسین جوان شد. پس از دوران دبیرستان، لوسین در مدرسهی «هنرهای زیبا» ثبت نام کرد و همزمان در «آکادمی مونمارتر» حضور مییافت، جایی که اساتید نقاشی مانند «آندره لوت» و «فرنان لژر» در رشد هنری او موثر بودند. لوسین در «آکادمی مونمارتر»، با همسر اول خود، «الیزابت لویتسکی» نیز آشنا شد که دختر یکی از نجیبزادگان روسی مقیم پاریس بود و با گروه سوررئالیستها آشنایی و دوستی نزدیک داشت. این آشنایی در نوامبر ۱۹۵۱ به ازدواج انجامید.
پس از ازدواج و در حوالی سال ۱۹۵۴، لوسین رفته رفته نقاشی و ژانر بوهمی را رها کرد و در کازینوهای معروف مناطق ساحلی مانند Le Touquet Paris-Plage (و رستوران معروف Club de la Forêt Flavio) یا کازینوی Deauville و بعدتر در کابارههای پاریس به اجرا و ساخت موسیقی پرداخت. در همین دوران، لوسین، نامهای متعددی برای خودش انتخاب میکرد؛ امّا از آوریل ۱۹۵۷، او با نام مستعار قطعی خود، یعنی «سرژ» شناخته شد. «سرژ»، علت چنین انتخابی را تداعی تبار روسی خود برشمرد و همچنین آن را پاسخ به معلمان دوران مدرسهاش دانست که نام خانوادگیاش را بهطور غیرعادی تلفظ میکردند تا ریشهی یهودی-روسی او را یادآوری کنند!
نوشتههای مرتبط
در همین سال «سرژ» تصمیم گرفت که کلاً نقاشی را رها کند تا تمام وقتش برای آهنگسازی باقی بماند. امّا این تصمیم، را با کاری غیرمعمول همراه کرد و تقریباً همهی آثار نقاشیاش را به آتش کشید و سوزانید! اکنون نیز غیر از چند تابلو که او به دیگران هدیه داده بود، کار مهمی از او در زمینهی نقاشی باقی نمانده است.
همسرش، «الیزابت»، از این کار سخت برآشفت و اغواگریهای متعدد «سرژ» در کابارهها، و اشتیاق زنان به او نیز، به دوری بیشتر آنها افزود که در نهایت، منجر به طلاق در اکتبر همان سال شد.
علیرغم اینکه گفته شده، «سرژ» به هیأت و چهرهاش بدگمان بود و خود را زیبا نمیشمرد، زنان همکارش او را بسیار جذاب میدانستند. «سرژ» در دورانی با «بریژیت باردو» و بیش از همه، به مدت دوازده سال با «جین برکین» روابط عاشقانه و زندگی مشترک داشت. البته هر چند وقت یکبار، در مجلات هفتگی عامهپسند، خبر یا عکسی از او با یک مدل، خواننده یا یکی از بازیگران زن سینما منتشر میشد که سر و صدای زیادی به پا میکرد.
گینزبورگ در جریان جنگ شش روزهی اعراب و اسراییل در سال ۱۹۶۷، ابتدا با حرارت تمام در حمایت از اسراییل ترانه و سرود ساخت و در رادیوهای متعدد به نفع اسراییل سخن گفت و حتی مدعی شد حاضر است برود و علیه دشمنان اسراییل بجنگد. اما در دورهای بعد که گویا کوتاه آمده بود؛ گفت: «من از ریشههای یهودی-اشکنازی خودم دفاع میکردم و اسرائیلی نیستم!»
در ماه مه ۱۹۷۳، «سرژ» ، هنگام ضبط آلبوم جدیدش که Vu de l’extérieur [دید از بیرون] نام داشت دچار سکتهی قلبی شد و به بیمارستان منتقلش کردند؛ اما روی تخت بیمارستان در مقابل ژورنالیستها و دوربینها، الکل مینوشید و سیگار میکشید! بعدتر در سال ۱۹۸۰، او ترانهی معروفی ساخت که عنوان آن اکنون در فرانسه ضربالمثل شده است: «خدا سیگار برگ هاوانا میکشد! خودش به من گفت!»*
کارهای غیر متعارف سرژ کمنبود؛ در ۱۱ مارس ۱۹۸۴، او در یک برنامهی زندهی تلویزیونی، به نام «هفت روی هفت»[Sept sur Sept] که از کانال TF1 پخش میشد، یک قطعه اسکناس پانصد فرانکی را آتش زد و سوزانید و کوشید با این کار نمادین، به وضع مالیاتها در فرانسه اعتراض کند و عامل آن را «دولت خود دولتی شده» معرفی کرد.
امروزه، گینزبورگ، به عنوان یکی از بزرگترین و محبوبترین نویسندگان آهنگهای فرانسوی شناخته میشود. ترانههای او غالباً بازتابی از احساسات شخصی و مسائل اجتماعی است که موفق شدند در میان مردم فرانسه و بسیاری از جهانیان راه بگشاید.
گینزبورگ، ترانهسرایی خلاق و با استعداد بود که توانست ترانههایی در سبکهای مختلف از جمله شانسون، پاپ، جاز، فانک، راک، کلاسیک و حتی موسیقی کوبایی بنویسد. او به عنوان یک هنرمند چندگانه فعالیت میکرد و در کنار سرودن ترانهها، به نوشتن موسیقی فیلم و تئاتر و خوانندگی هم اشتغال داشت.
ترانههای او که غالباً به زبان فرانسوی است، به عنوان یکی از نمادهای موسیقی فرانسوی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شناخته میشوند. او در زمان حیات خود بیش از بیش از پانصد ترانه نوشت که توسط هنرمندان مشهوری مانند «ادیت پیاف» و «خولیو ایگلسیاس» به اجرا درآمدند.
همچنین، سرژ، ترانهسرایی منحصر به فرد و تکرار نشدنی بود که در طول زندگیاش، تاثیر بزرگی بر صنعت موسیقی فرانسه و جهان داشت.
وی در ۲ مارس ۱۹۹۱ درگذشت، اما ارث بزرگی را به عنوان یک هنرمند نابغه در جهان موسیقی به جا گذاشت. مزار جمعی او و پدر و مادرش در گورستان مونپارناس پاریس، نزدیک به آرامگاه «ژانپل سارتر» و «سیمون دوبووار» واقع است. بر روی سنگ قبر سادهی او اغلب جملات و متنهای دوستدارانش از سراسر دنیا دیده میشود. مثلاً یک بار دیدم که کسی برایش نوشته بود:
«آمدهام به تو بگویم که دارم میروم!**
تو همیشه در قلب ما خواهی بود.»
این جملات به آهنگ مشهوری از او با همین عنوان، اشاره دارد و عشق و یادگاری جاودانهای را که طرفداران پرشمارش از او حفظ میکنند، نشان میدهد.
چند ماه پیش، طی ژانویه تا مه سال جاری، «کتابخانهی اطلاعات عمومی مرکز فرهنگی پمپیدو» پاریس، برای اولین بار برخی وسایل شخصی، یادگاریها،صفحهها، نوارها، عکسها و فیلمها، اوراق، دستنوشتهها، اسناد و کتابهای حاشیه نویسی شده توسط «سرژ گینزبورگ» را در معرض نمایش گذاشت. این مجموعه از خانه او، در خیابان «دو ورنوی» [Rue de Verneuil] واقع در محلهی هفتم پاریس، به آنجا منتقل شده بود. این نمایشگاه، با عنوان «واژهی دقیق» [Le Mot Exact] را، من در ماه مارس- درست شب سال نوی ایرانی- دیدم و تحت تاثیر کار منظم کارشناسان این مجموعه در ثبت و تدقیق کرونولوژی روند زندگی و فعالیتهای هنرمند، با توجه به انبوه مسایل جانبی قرار گرفتم.
کتابخانهی سرژ گینزبورگ با انعکاس ذائقه او، ذهن و کار او را تغذیه میکرد و مرور این کتابها و اشارات و گاه نوشتههای او در مورد نویسندگان، درهای جدیدی برای شناخت هنرمند میگشاید. در این مجموعه، کلاسیکها، شاعران، رمبو، بودلر، مارکی دو ساد، رمانتیکها، نمادگراها و بالاخره سوررئالیستها با هم ملاقات میکنند و نشانهی مستقیم هرکدام را در فلان اثر موسیقی یا ترانه میتوان ردیابی یا رمزگشایی کرد. البته فرهنگ پاپ نیز در آن میان، جایگاه مهمی دارد. بیوگرافی نوازندگان، رمانهای پلیسی، کتابهای کمیک، کتابهای اروتیک، نقاشیها و بسیاری چیزهای دیگر را نیر میتوان به این مخزن فرهنگی افزود.
سرژ گینزبورگ تصویر خود را از طریق ارجاعات این نمایشگاه مروری، در شناخت بازدیدگنندگان توسعه میدهد و منابع پربار نوشتههایش را مینمایاند و همهی آثار خود را در شبکهای وسیع از آثار بینامتنی قرار میدهد.
جز آن، یادداشتهای روزانه، متنهای گذری، نوشتافزارها، عکسهای متعدد با سوژههای گوناگون، علاقهمندیهای شخصی مثل تمبر و پرسوناژهای کمیک، و مواردی از این دست را نیز در این نمایشگاه عرضه شده بود.
سرژ گینزبورگ، طی مجموعهای چشمگیر، بیش از پانصد متن را به یادگار گذاشته است که ابتکارات بیبدیل زبانی و قابلیتهای او در زبان فرانسه را نشان میدهد و از این مسیر، تأثیر او را در آواز معاصر فرانسوی توضیح میدهد.
در واقع، هدف این نمایشگاه نشان دادن تمام ارتباطات بین «سرژ گنزبورگ» و دنیای ادبی او است. در این نمایشگاه، بازدیدکنندگان با ملاحظهی گزینش وسیعی از آثار کتابخانهی ناهمگون هنرمند، در چشمانداز ادبی او و الهامات قرن نوزدهمیاش غرق میشوند. چهرهی دوگانهای که رسانهها از این پرسوناژ ساختهاند، با فکتها و ارجاعات مکرر به ادبیات قرن نوزدهم، از «اسکار وایلد» گرفته، تا «بوسکه»، «برتون»، «هورلای گای»، «ناباکُف» و «دو موپاسان»، تصحیح میشود.
از این نمایشگاه فیلمی گرفتهام که در زیر آوردهام:
* Dieu est un fumeur de havanes C’est lui-même qui m’a dit Que la fumée envoie au paradis.
** Je suis venu te dire que je m’en vais,1973
۳ ژوئیه ۲۰۲۳