انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

همچون پروانه‌ای در مشت؛ به یاد «فریبرز رییس‌دانا» (۱۳۹۸-۱۳۲۳)

آدم‌های بینابینی کسانی هستند که برتارک جامعه گام می‌زنند. امکان مکالمه و نقد طرفینی با آن‌ها وجود دارد. آماده‌ی پذیرش نگره‌های متفاوت با ایده‌های خود هستند ودر چالش همیشگی به سر می‌برند. تغییرات از آن‌ها شروع می‌شود و در جامعه‌ی مخاطب خود اثر می‌گذارند.

زند‌ه‌یاد «فریبرز رئیس دانا» شخصیتی بینابینی داشت، البته بدیهی است که تکلیفش با خودش معلوم بود. او ساختار فکری و ایدئولوژیک منسجمی داشت و بر پرنسیپ‌های نظری خود محکم می‌ایستاد و از مواجهه با دیگراندیشان و مخالفان نمی‌هراسید. دقیقاً به همین دلیل است که در صورت‌بندی سیاسی معاصر، طیف دوستان او در طیف وسیعی جای می‌گرفتند. از این روست که مثلا اولتراچپ‌ها او را به راست و راست‌های مهاجم او را به چپ رادیکال نسبت می‌دهند. واقعیت این است که او می‌کوشید در میان دو اکستریم به کانونی از منافع ملی معطوف به عقل مدرن و سوسیالیسم برسد. در مواجهه با منتقدین ابتدا وجه مشترک و اتفاق نظرها را پررنگ می‌کرد و بعد به اختلافات می‌رسید. وجه مهم و بارز او ستیهندگی آمیخته با نیروی درونی بسیار و دانش گسترده‌اش بود که در برخی موارد کم نظیر می‌نمایاند.

من شانس این را داشته‌ام که علیرغم تفاوت رشته‌ی اصلی دانشگاهی، در موارد متعددی از پروژه‌های کارشناسی همراه او باشم وشاهد بوده‌ام که در جلسات کاری چگونه با ساختاربندی بحث‌های دشوار چندین پارامتری، در نهایت به اعداد و نسبت‌های دقیق می‌رسید. رئیس دانا، «متخصص اقتصادسنجی برای توسعه» بود. روش‌شناسی او درمواجهه با آمارنامه‌ها و اعداد، موردی و مستقل از کیفیت‌های اجتماعی و مناسبات توزیع نبود. رئیس دانا معتقد بود که «علم اقتصاد» درمعنای اخص کلمه نداریم یا به عبارت دقیق‌تر «اقتصاد محض» صرفاً ریاضیات است. او معتقد بود در اصل، اقتصاد یعنی «اقتصاد سیاسی». به دیگر سخن او مولفه‌های اجتماعی و توزیع ثروت را نه تنها در زمره‌ی دانش اقتصادی می‌دید بلکه آن را مهم‌تر از مبانی تولید ثروت و بهره‌وری می‌دانست. او همیشه می‌گفت که اقتصاددان‌های سرمایه‌داری علاقه‌مندند تا همه چیز را «اتمیزه» کنند و به همین دلیل طوری از زیر شاخه‌های اقتصاد سخن می‌گویند که گویی با اجزای غیراندامواره مواجه‌اند.

در جریان‌های شوک اقتصادی سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ می‌گفت:

«مگر آقایان (منظور راست گرایان) باور نداشتند که دولت‌ها نباید در امور اقتصادی دخالت کنند و «دست پنهان» معادلات را خواهد گشود؟ پس چرا صاحبان صنایع و سرمایه با هواپیماهای اختصاصی خود به پایتخت‌ها می‌روند و می‌خواهند که دولت‌ها از حساب درآمدهای مالیاتی که می‌باید خرج رفاه و آموزش و درمان شود، کسری بودجه‌ی کلان آن‌ها را بپردازند؟»

او معتقد بود همان اصطلاح «ادام اسمیت» هم معطوف به ماهیت عرضه و تقاضا و گستره‌ی انتخاب‌ها بوده است، نه آنارشی بازار حول محور سودانگاری که بعدتر مفهومش را عوض کرده‌اند.

وظیفه‌ای که رئیس دانا برای خود تعریف کرده بود محدود به تحلیل رگرسون و آزمون‌های آماری و مدل‌ سازی برای همبستگی‌های اقتصادی نمی‌شد، گرچه در همه‌ی این موارد تبحری شگفت‌انگیز داشت، بلکه نگره‌های اجتماعی و نمودهای انسانی و پارامترهای توسعه‌ای را مقدم بر انبوه مدل‌های بهینه‌سازی و معادلات موهومی می‌دانست و همین نقطه او را به کنش‌های سیاسی زمانه‌ی خود و کوشش‌های بسیار گره زده بود.

نظام برنامه‌ریزی رسمی اقتصادی و آموزش دانشگاهی ایران بعد از انقلاب هیچ‌گاه او را برنتافت. او حکم اخراج دائمی و انفصال کار از دانشگاه ملی (شهید بهشتی) را داشت و بارها به سعایت افراد یا زینهار بالادستی‌ها، حتی از مشاغل پژوهشی و محدود شهری- رشته‌ای که درآن تبحر ویژه‌ای داشت- نیز کنار گذاشته شده بود.

او ترجیح می‌داد مشاور مراکز اقتصادی مستقل مانند برخی شرکت‌های«مهندسان مشاور» برای پروژه‌های اقتصاد شهری یا «سندیکای کارخانجات چای شمال» در زمینه‌ی «اقتصاد چای ایران» یا واحدهای صنعتی تولیدی باشد تا این که برای گرفتن کار دانشگاهی، جامه و قیافه عوض کند و منش و صراحت نقادانه و بی‌باک خود را فروبگذارد.

دوستان رئیس دانا خصایص صمیمانه و به قول معروف طبع رفاقتی او را حتما به یاد دارند. او علیرغم چپ‌گرایی آشکار، به دایره‌ی تفریط‌های غیرتاریخی نمی‌غلطید و ابایی نداشت که دستاوردهای تمدنی بورژوازی را ارج بگذارد، ضمن این که از مقدس‌سازی انواع مالکیت و توجیه نظریه‌های تجمیع ارزش اضافی برحذر بود.

یک بار از او پرسیدم که در رشته‌ی تخصصی‌اش چه کسی را قبول دارد و توقع داشتم مثلا از «تینبرگن» نام ببرد که او پاسخ داد: «پروفسورهاشم پسران» و افزود که مدل سازی او بی نظیرو به تعبیر خودش «قیامت» است!

انبوه کتاب‌هایی که رئیس‌دانا نوشته یا ترجمه کرده است، مشخصه‌ی چهره‌ی پرکار اوست. چهل و پنج عنوان کتاب و دست کم سیصد عنوان مقاله و پژوهش کاربردی کارنامه‌ی پرباری است که درذیل اسم هرکسی نیست.

امیدوارم نوع نگاه و رویکرد او به حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی توسط اقتصاددانان دیگر و البته رفقای او ادامه یابد.

نقطه‌ی عزیمت رئیس دانا به جامعه، همیشه «ترجیح توسعه‌ای» داشت. «توسعه» نه به مثابه‌ی رشد اقتصادی بلکه به مثابه‌ی گسترده‌تر شدن انتخاب‌های فردی و جمعی و به تعبیر «آمارتیاسن»- که استاد محبوب او در دوره‌ی دکتری بود – به مثابه و هم ارز «آزادی».

رفتار و منش او با نوعی شوریدگی و عرفان شخصی همراه بود و گرچه گاه به تعجیل‌ها و برخی عصبیت‌ها و لجاجت‌ها می‌کشید، اما وجه غالب شخصیت او حس عمیق رفیقانه و صمیمیتی آشکار بود.

رئیس دانا به طور جدی در ادبیات و فرهنگ دست داشت. کتاب‌های او در حوزه‌ی ادبیات، هنر و شعر به هیچ وجه تفننی نیستند. کتاب «گفت و آمد‌هایی درشعر معاصر ایران» که «نشردیگر» در سال ۱۳۸۵ انتشار یافت و نیز کتاب شعر خودش با عنوان «یادی از خیالی» که گویا بدون ویراستاری نهایی، هنگامی که زندان بود، منتشر شد، مورد استقبال شاعران و اهل ادب قرار گرفت و بحث‌های جدی و قابل تأمل ادبی حول آن رخ داد.

این موارد جدا از پژوهش‌هایی بود که درباره‌ی «اقتصاد هنر» در سال‌های قبل انجام داده بود و مضایق و مشخصه‌های اهل هنر به عنوان کسب و کار را می‌نمایاند.

از فریبرز رئیس دانا بسیار می‌توان گفت و یاد و خاطره‌اش همیشه گرامی است. این مطلب که صرفا نمودهایی از کارکردهای فردی و کارشناسی او را در بر می‌گیرد و به اقتضای شرایط از مسایل سیاسی و چالش‌های متعدد او در این زمینه‌ها پرهیز شده است، را برای مجله‌ی «صنعت حمل ونقل» نوشته‌ام که فریبرز خود را همیشه متعلق به آن می‌دانست و بعدتر در «نقد نو» – البته در ساحتی دیگر- از تجربه‌های تحریریه‌ی آن بازگو می‌کرد.

نکته‌ی آخر این که فریبرز رئیس دانا انسانی بود که با تمامی قوای انسانی و شناختی خود ستایشگر آرمان زندگی بود. اگر که به فرودستان و ضعفا دل سپرده بود به این دلیل بود که عناصر اخلاقی و انسانی را نزد کارگران و زارعان و تهیدستان شهری و مهاجران و اقلیت‌های اجتماعی نسبت به بالادستی‌ها و ثروتمندان بیشتر و قوی‌تر می‌دید. تبیین سازوکارهای ارزش اضافی برای او نمودگاه‌هایی انضمامی داشت و عین زندگی بود و به عنوان شغل یا شهرت یا نردبانی برای مقام بدان نمی‌نگریست.

به یاد دارم در یکی از سفرهایمان، وقتی مسیر لاهیجان به تهران را با هم می‌آمدیم، رییس‌دانا، پس از این که گلویی‌ تر کرد، بدون مقدمه، شعری از شاعری به نام «علی اشتری»، متخلص به «فرهاد» خواند و در توضیحش هم گفت که او، غزل‌سرایی هم‌عصر «رهی معیری» بوده و وقتی به این بیت رسید، با لختی درنگ، مشت‌هایش را گره کرد ودر حالی که سر تکان می‌داد مجدداً آن را، گویی که برای خود و درباره‌ی زندگی خودش زمزمه می‌کند، خواند:

طفل زمـان فشرد چو پروانه‌ام به مشت
جرم دمی که بر سر گل‌ها نشسته‌ایم

عکس‌ها از فرشین کاظمی‌نیا

۱۷ آوریل ۲۰۲۰

پاریس