شهر را میتوان آکنده از یک نظام معنایی تلقی کرد که به وسیلۀ شبکۀ روابط شهری و تعامل نهادها و ساختارهای اقتصادی- اجتماعی و هم چنین با نظام رسانهای معنابار شده است. بدین مفهوم که ما آدمیان شهرنشین در شبکهای از مناسبات اجتماعی به هم پیوسته و نظام در هم پیچیده از وسایل ارتباط جمعی قرار داریم که در آن ساختار گفتمانی از یک نظام معنایی بر بینالاذهان و کنشهای شهرنشینان جریان و احاطه دارد. بر این مبنا شهر بر نوعی گفتمان مسلط ساخته و معنابار میشود. به زبان جامعهشناسی گفتمان، شهر حاصل تولید و یا بازتولید گفتمانی سازمان یافته در هر دورۀ تاریخی است. به عبارت دیگر شهر ساخته و پرداختۀ شبکۀ گفتمانی است که بر ذهن جمعی و کنشهای بینالاذهانی شهرنشینانش به کرسی مینشیند. از این لحاظ شهر فضایی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که در روابط گفتمانی به هم بافته از ساختارها و نهادهای اجتماعی، رسانهها و دیدگاهها و رویکردهای مسلط بر ساکنانش معنابار گردیده است.
در هر دورهای از حیات یک شهر نظامهای گفتمانی متفاوت و گاه رقیبی حاضرند و هر یک تلاش دارند نظام معنایی خود را بر اذهان و کنشهای شهرنشینان و توسعۀ شهری غالب نمایند و فضاها و عرصههای شهر را به وسیلۀ شبکۀ گفتمانی خویش شکل دهند و قوام بخشند. اما در همان دوره یکی از نظمهای گفتمانی توان آن را مییابد که دست بالا را بگیرد و بر دیگر گفتمانها ارجحیت پیدا کند و نظام معانی خود را بر حیات جمعی و روند تحولات شهری بنشاند و تسلط پیدا کند. به طوری که قادر میشود بر مبنای اهداف، برنامهها و شبکۀ معنایی خاص خود، ذهن جمعی و تعاملات شهرنشینان را در جهت تولید فضای شهری سمت و سو داده و گفتمان خویش را بر شهر تثبیت نماید.
نوشتههای مرتبط
امروزه در بسیاری از شهرها و متروپلهای جهان، گفتمان شهرسازی با رویکرد رشد فیزیکی و کالبدمحور بر فرایند شهری شدن سایه انداخته و مسلط گشته است و نظام معنایی شهر را در دست میگیرد. این گفتمان نوعی از گفتمان مدرنیستی است که بر رویکرد عقل ابزاری و تکنیکی استوار است که توسعۀ شتابان و ناهمگون را بر شهر مستولی ساخته است. در گفتمان کالبد محور، شهر بسان کارگاهی بزرگ است که به طور مداوم، بیوقفه و پرشتاب تخریب میگردد و از نو ساخته میشود. فضاهایی که به وسیلۀ مدیران و سیاستگزاران حاکم بر شهر، انبوهسازان، معماران، شهرسازان، تکنوکراتهای مهندس و بورکراتهای فنی دائماً در حال تخریب و تولید مجدد است. آنان شهر را چون ابژهای میبینند که باید صرفاً از منظر عقل مقتصد به آن نگریست. نزد آنها شهر یک کارگاه فنیِ پُرسود است که فضاها و عرصههای درون و برون آن به طور دائم بازنمایی و تولید و بازتولید میشوند.
در گفتمان عقل اقتصادی و فنی (گفتمان کالبد محور و سخت)، شهر به شکل افقی و عمودی حجیم، انبوه و فشرده میگردد و هر دم دوباره تخریب و دوباره ساخته میشود. این گفتمان بر عرصهها و فضاهای خاطرهانگیز و آثار و بناهای تاریخی و میراث فرهنگی و اجتماعی شهر میتازد و برحسب عقلانیت معطوف به هدف مشغول ویرانسازی، نحیفسازی و مسکینسازی آنها است.
نزد این گفتمان، شهر یک خاطره نیست، تاریخی ندارد، بلکه یک کالبد جسمیِ لبریز از سود و منفعت و یک مکان حرص و آزمندانه است که باید به رشد سوداگرانۀ این جسم منهای روح پرداخته شود. با تخریب عرصههای اجتماعی و فرهنگی و از میان بردن فضاهای دیداری، شنیداری، گفتاری و هنرورانه شهر -که یادآور تجربههای زیستۀ شهرنشینان و یا بازنمای خاطرات گذشته و زیست پیشینیان است- مدام از شهریت خاطرهزدایی و آشناییزدایی میشود و حس خاطرۀ جمعی به محاق و زوال میافتد. شهرسازی مدرنیستی با رویکرد کالبد محور و عقل ابزاری، نه تنها یادگارها و عرصههای تاریخ و میراث برجای ماندۀ شهر را که مبیّن هویت و شخصیت شهری است، هدف تخریب قرار میدهد و به دست فراموشی میسپارد، بلکه همان عرصههایی که خودش چند صباحی ساخته بود، ظرف زمان کوتاهی از میان برمیدارد و به کاربریهای جدیدی مبدل میسازد و در نتیجه فرصت ایجاد و تعمیق حس تعلق و خاطرۀ جمعی را در اذهان شهروندان بیرمق و بیجان میکند و این چنین شهر و عرصههایش در تصور ساکنانش بیگانه و ناآشنا مینماید.
در این نوع شهرسازی عرصهای مانند یک میدان یا معبری با سنگفرشهای منقشِ قدمتدار که در دو سویش درختانی تنومند سر به آسمان کشیدهاند، همراه با بوتههایی مملو از گلهای رنگارنگ و فرحبخش که سالیان سال چشمنوازی میکرد، به یکباره تغییر کاربری میدهد و به جایش بزرگراهی زمخت یا تونلی بدترکیب و یا بلندمرتبهای غول پیکر و بدقواره سر برمیآورد و این چنین همۀ حس تعلق و خاطرات آدمیانی که با آن محیط روحانگیز انس و الفت گرفته بودند، از تصور ذهنیشان رخت برمیبندد و در زمانی کوتاه خاطرهها، وقایع و یادگارهای بینالاذهانی نزد شهروندانی که دیر زمانی در آن فضا حضور و در پیوند انسانی قرار داشتند، محو و خاموش میشود.
در نقد و در مقابل گفتمان کالبد محورِ مکانیکی (گفتمان سخت)، گفتمانهای جدیدی در شهرسازی مطرح شدهاند و در صددند نظام معنایی خویش را بر صدر بنشانند و مقبولیت عام پیدا کنند. یکی از گفتمانها جدید، گفتمان کالبد محورِ ارگانیکی با رویکرد اجتماعی و فرهنگی (گفتمان نرم) است. این گفتمان، اشکال کالبدی، فضایی و فرایندهای اجتماعی و فرهنگی در شهر را از یکدیگر جدا نمیبیند. شهر از این منظر یک فرایند تاریخی و جغرافیایی و فضایی است که باید در توسعۀ آن ملاحظات فرهنگی و اجتماعی را لحاظ کرد. در این گفتمان شهر مشتمل بر عرصهها و فضاهای زندگی است. این فضاها سرشار از عرصههای احساس و تجارب زیستۀ مشترک شهروندان است. شهر جاری و ساری و زنده به آدمیانی است که با یکدیگر و با اقلیم شهری در تعامل آفرینشگر بسر میبرند. شهر حامل فضاهایی است که شهروندان باید در عرصههایش سرزنده و پویا باشند و در آن خاطرهها، افکار و ایدههایشان را به اشتراک گذارند و تعلقاتشان را به یکدیگر گره بزنند و خود را در روحی جمعی بیابند.
در گفتمان شهرسازی ارگانیگ، شهر با آثار فرهنگی و هنری و عرصههای جمعیِ خاطرهانگیزش، چهرهای درونماندگار مییابد و تعلقاتش بسان جسم و جانی درهم تنیده در اذهان ساکنانش به گونهای سیال، منعطف، هویتبخش و زیباییشناسانه معنابار میگردد. در این گفتمان هر نوع طراحی و یا بازسازی فضاهای شهری منوط به احساس بازآفرینیِ خاطرات جمعی، احساس تعلق به شهر و شهروندیت است. در این گفتمان، به طور مداوم آثار و بناهای فرهنگی و عرصههای باز شهری و محلهای در خاطرات جمعی تبلور و حضور پیدا میکنند و شهروندان در این خاطرهها یکدیگر را پیدا و ملاقات میکنند و احساس همبستگی و همدلی را در خود به شکل یک روح جمعی عینیت میبخشند و هویت اجتماعی و فرهنگی خویش را هر چه همبستهتر دنبال میکنند. گسترش و تعمیق حس خاطره جمعی و مشترک از فضاهای شهری به مثابه بخشی از روح جمعی معطوف به ارزش زندگی، میراث بازمانده و آفرینشهای زندۀ شهری است. در این گفتمان شهر محمل تولید و بازتولید عرصههای خاطرهآفرینی، خاطرهاندوزی و خاطرهبرانگیزی است که در آنها حس صمیمیت، یاریگری و مشارکت شهروندی تقویت میشود و ارزشهای انسانگرایی و طبیعت دوستی به ظهور میرسند. شهر فضایی پدیداری است که خاطرهها و یادگارها در آن به طور جمعی حضور پیدا میکنند و بازآفرینی میگردند و امید و فرحبخشی همگانی را به همراه میآورند. شهر فضای یادآوری و حضور خاطرهها و یادگیریِ سنتهای پویای انسانمداری و فراخناهای اخلاقی، میراث گرانبهای فرهنگی و هنری در راستای بهبود مناسبات اجتماعی و زندگیِ پویای روزمره است. در این نظم معنایی، شهر به یک اثر درونماندگار فرهنگی و هنری و سرشار از تعلق خاطر به مکان و دلبستگی به عرصهها و فضاهای پایدار و بالندۀ شهری ارتقاء مییابد.
در گفتمان شهرسازی ارگانیک، رهیافت فنی و تکنیکی نفی و رد نمیشود، بلکه ابزار توسعۀ کالبدی و فنی و معماری شهری در خدمت بازآفرینی خاطرهها، خاطرهآفرینی و خاطرهانگیزی پایدار قرار میگیرد و در ساحت فضاهای عمومی شهر و با مشارکت شهروندی سازماندهی میشود. به طوری که جسم و جان شهر یک کالبد ارگانیک و پویا است. در این کالبد، گفتمان عقل ابزاری در آغوش گفتمان خِرَد فرهنگی، زیستجهان اجتماعی و زندگی پُربار شهروندان با احساسی سرشار از خاطرات جمعی دست اندرکار پویایی درونماندگار شهری است. به وجهی که حس بیگانگی و دلزدگی را به احساسی پرشور و شعور از تصورات جمعی زنده و دینامیک در جهت تدوام حیات شهری مبدل میسازد. در این نوع شهرسازی هر نوع تجدید ساخت در فضاهای شهر مشروط به مشارکت فعال شهروندان توأم با گسترش فزایندۀ حس خاطرۀ جمعی و تعلق خاطر به عرصههای عمومی شهر است. در این نظم معنایی، نمادهای شهر در عرصههای عمومی بازنمای خاطرات مشترک، هویتبخش، دلپذیر و زیباییشناسانه است که تجارب ناب انسانی و روابط عمیق عاطفی و اصیل با خویشتن، با دیگر شهروندان، با شهر و با طبیعت و با هستی بیکران را معنا و جان میبخشد.
*این مطلب نخستین بار در ویژهنامۀ ۱۴۰۴ منتشر شده است.