انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نامه‌های ایران

 

دفتری برای ایران، نامه‌های فارسی به ولادیمیر مینورسکی. به کوشش  گودرز رشتیانی. تهران: انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن، ۱۳۹۸. ۷۹۱ ص. ۱۲۵۰۰۰۰ ریال.

ولادیمیر فِدِرُویچ مینورسکی(۱۸۷۷-۱۹۶۶م) بخش مهمی از زندگانی خود را در ارتباط با ایران سپری کرد؛ حدود شانزده – هفده سال آن، از اوایل قرن بیستم تا پیش آمد انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، در چارچوب مجموعه‌ای از مناصب دیپلماتیک در ایران که زمینهٔ اصلی آشنایی و دلبستگی وی را به فرهنگ ایران فراهم آورد و آنگاه تداوم پُربار این آشنایی و دلبستگی در خلال یک دورهٔ طولانی از تدریس و تتبع در مراکز دانشگاهی و شرق‌شناسی اروپایی و انتشار مجموعه‌ای از مقالات و کتب گران‌بها دربارهٔ تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران.

آنچه اینک در تکمیل این مقالات و کتب در دسترسِ علاقه‌مندان ایران و ایران‌شناسی قرار می‌گیرد نامه‌های فارسی گروهی از ایرانیان به اوست که به همّت دکتر گودرز رشتیانی از آرشیو مینورسکی در آکادمی علوم سنت پترزبورگ شناسایی، استخراج و منتشر شده است.

اگرچه در این مجموعه از دورهٔ اول، یعنی دوران فعالیت‌های مینورسکی در ایران نیز نامه‌هایی چند دیده می‌شود – نامه‌های علاءالسلطنه، میرزا جهانگیرخان یکانلوی مرندی و محمدحسین خان مکری (به ترتیب در صفحات ۴۱۱، ۴۸۳-۴۹۱ و ۵۴۵) که همگی به دورهٔ حضور او در کمیسیون مرزی ایران و عثمانی (۱۹۱۱-۱۹۱۴) برمی‌گردند- اما بخش اصلی این نامه‌ها به جایگاه او در مقام یک شرق‌شناس و دورهٔ بعدی و اصلی زندگانی او مربوط می‌شود.

مهم‌ترین بخش این مکاتبات را نامه‌های محمد قزوینی و سیّد حسن تقی‌زاده به مینورسکی تشکیل می‌دهند؛ ۱۲۶ نامه از قزوینی در فاصلهٔ دی ۱۳۰۱ تا اسفند ۱۳۱۷ شمسی که قزوینی با شروع جنگ جهانی دوم به ایران مراجعت کرد و ظاهراً باب مکاتبه میان آن دو قطع شد و ۶۸ نامه از تقی‌زاده در فاصلهٔ بهمن ۱۳۸۸ تا مرداد ۱۳۴۴، یعنی اندک زمانی پیش از درگذشت مینورسکی در ۱۳۴۵. در کنار علائق مشترک علمی در حوزهٔ ایران‌شناسی، مهر و محبت و دوستی یکی از ویژگی‌های شاخص این دو بخش است. تقی‌زاده در آخرین نامه‌اش از یک دوستی و آشنایی شصت‌ساله می‌نویسد (ص۲۲۰) که احتمالاً سرآغاز آن به دوران خدمت مینورسکی در کنسولگری روسیه در تبریز در اوایل دههٔ ۱۹۰۰ میلادی برمی‌گردد. این انس و الفت را در نامه‌های محمد قزوینی نیز می‌توان دید. علامه قزوینی در دوران اقامت مینورسکی در پاریس در دههٔ ۱۹۲۰ از لحاظ کاری ازجمله در کمک به تصحیح کتاب حدود العالم در ارتباط مستمر با او بود و در مراحل بعد نیز پس از استقرار مینورسکی در لندن در مکاتبهٔ دائم و دیدارهای گاه‌به‌گاه.

با آنکه مینورسکی با یک نسل بعدی از پژوهشگران ایرانی همانند عباس اقبال آشتیانی، مجتبی مینوی… و محمد معین نیز در ارتباط و مکاتبه بود اما طبیعتاً این روابط از لحاظ سوابق آشنایی و عمق دوستی و محبت به پای مناسبات پیش‌گفته نمی‌رسد.

نکتهٔ دیگری که در این نامه‌ها به چشم می‌آید تلاش بی‌وقفهٔ تقی‌زاده است برای فراهم آوردن موجبات حمایت از تلاش‌های علمی مینورسکی؛ از واداشتن مقامات فرهنگی و سیاسی کشور به ارسال آخرین کتاب‌های منتشرشده در ایران برای او گرفته تا تلاش برای انتشار آثار او و دعوت از مینورسکی برای سخنرانی و حضور در ایران به مناسبت‌های مختلف.

اگرچه در یک دوره مانند دورهٔ رضاشاه به دلیل محدودیت‌های مالی یا احتمالاً کوتاه بودن دست امثال تقی‌زاده از مسند قدرت در مقاطعی چند این حمایت و پشتیبانی به صورت دلخواه پیش نرفت اما در دورهٔ بعدی، یعنی سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ و مخصوصاً در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۳۳۰ و بعد از برطرف شدن بحران نفت فرصت و امکانات بیشتری فراهم می‌آید که بازتاب جوانبی از آن را می‌توان در این مکاتبات دید. این گشایش نسبی اما دیرهنگام – دیرهنگام به دلیل مقارن شدن آن با دورهٔ بازنشستگی و کهولت مینورسکی – در دو حوزه مشهود است: یکی گسترش حوزهٔ نشر در ایران و دیگری توجه و همراهی بیشتر مقامات فرهنگی با ایران‌شناسی و ایران‌شناسان.

در توضیح مورد نخست می‌توان به بخشی از نامهٔ ۲۶ خرداد ۱۳۳۶ تقی‌زاده اشاره کرد که در آن در چارچوب پیشنهادی برای تجدید چاپ مقالات مینورسکی در ایران، تقی‌زاده توضیح می‌دهد «از سه ‌چهار سال به این‌طرف و مخصوصاً در این دو سه سال اخیر طبع و نشر کتاب در طهران فوق‌العاده وسعت و رواج گرفته و مبالغه نیست اگر عرض کنم نسبت به ده‌پانزده سال قبل ده مرتبه مضاعف شده و ناشرین زیادند و کتاب‌فروشان به رغبت حاضرند هر کتابی را چاپ و منتشر کنند حتی در این باب رقابت و مسابقه نموده و به‌قول‌معروف بالادست هم می‌روند … و سه مؤسسهٔ جداگانه هم برای این کار هست که با دادن حق‌التألیف کتاب را گرفته و نشر می‌کنند؛ یکی بنگاه ترجمه و طبع است که متصدی آن دوست خود ما آقای یارشاطر است و دیگری مؤسسهٔ فرانکلین است که بیشتر ترجمه‌های کتب فرهنگی را از هر قبیل نشر می‌کند و دیگر دانشگاه است که حاضر است با دادن حق‌التألیف معتدلی کتاب اهل فضل را چاپ و منتشر کند» (ص۱۹۴).

در اشاره به مقولهٔ دوم، یعنی توجه و همراهی بیشتر مقامات فرهنگی با ایران‌شناسان، از بخش‌های دیگری از این نامه‌ها می‌توان یاد کرد که به مکاتبات اداری مقامات وقت در خصوص ارسال کتاب برای مینورسکی، تجدید چاپ مقالاتی از او در ایران و یا فراهم آوردن موجبات سفرش به تهران مربوط می‌شوند؛ در کنار نامه‌های ایرج افشار و احسان یارشاطر از نامه‌های بدیع‌الزمان فروزانفر، ذبیح‌اللّه صفا، علی‌اکبر سیاسی، مهدی بیانی و محمدامین ریاحی در این مجموعه نیز می‌توان یاد کرد.

در نامه‌های قزوینی و تقی‌زاده در کنار مباحث علمی، هرازگاه پاره‌ای از ملاحظات شخصی نیز منعکس است که از لحاظ آشنایی با حال و روز آن دو بزرگوار اهمیت دارند، ازجمله اضطراب و استیصال قزوینی از یک اختلال چندروزه در روال کاری‌اش به دلیل اسباب‌کشی: «مثل اینکه معلق بین السماء و الارض باشم این روزها زندگی می‌کنم…» و «…بعضی گرفتاری‌های بی‌معنی از قبیل آنکه عملهٔ الکتریسیته و فلان و فلان باید بیایند در منزل جدید و بعضی جزئیات را اصلاح کنند… (صص۶۰-۶۱).

علامه قزوینی از کنفرانس و نطق و تدریس نیز «… که باعث اتلاف وقت است و منافی با گوشه‌گیری و اشتغال به بحث و فحص امر کتاب …» احتراز داشت و هنگامی‌که مینورسکی در تدوین «دستورالعمل برای طلاب ایرانی در اروپا» پیشنهاد کرده بود از حضور و وجود وی نیز استفاده شود از مینورسکی خواهش اکید کرد «…اسم بنده را که بدیهی است از راه لطف و مرحمت در این ورقه مرقوم فرموده‌اید قلم بزنید زیرا که این فقره به کلّی اسباب تلف وقت عظیم برای بنده خواهد شد، زیرا اگر یک‌میلیون به من بدهند بنده نه وقت و نه حوصلهٔ کنفرانس دادن یا نطق کردن یا تدریس نمودن برای شاگردها دارم، وانگهی این نوع کارها باعث این می‌شود که کارهای بسیار مهم‌تری مانند طبع جهانگشای و غیره زمین خواهد ماند. بنده را خداوند برای این کار خلق نکرده است که سر و کلّه با مردم بتوانم بزنم»(ص۷۸). قزوینی در ادامه و تأکید مجدد بر این امر به تجربهٔ گذرایی در این حوزه اشاره می‌کند: «یاد دارم مرا در طهران در مدرسهٔ افتتاحیه معلم ادبیات فارسی نمودند. بنده روز سیّم ظهری استعفا دادم و آمدم منزل و دیگر نرفتم و گفتم اگر مرا به دار بزنید این کار کار من نیست کس دیگری را برای این کار پیدا کنید…» (صص۷۸-۷۹).

آنچه در حوزهٔ مکاتبات از تقی‌زاده منتشر شده است بیشتر نامه‌های دیگران به اوست و کمتر نامه‌های او به دیگران. ازاین‌رو این ۶۸ نامه‌ای که از تقی‌‌زاده در این مجموعه منتشر شده‌اند مهم هستند. یکی از ویژگی‌های مکاتبات تقی‌زاده احتراز او هرگونه بحث سیاسی است؛ اگرچه مینورسکی در این دوره نظر به سوابق دیپلماتیک و دانش تاریخی و جغرافیایی طرف مشورت تهران در پاره‌ای از مناقشات منطقه‌ای چون مباحث مربوط به موضوع موصل (صص۴۶-۴۷)؛ قضایای بحرین و خلیج‌فارس (صص۷۰، ۷۶ و ۷۹) در بسیاری از امور فرهنگی نیز به او مراجعه می‌شد – ازجمله تدوین یک اطلس فارسی (صص۳۴۵ و ۳۵۳) – اما در این مکاتبات نشانی از مباحث سیاسی نمی‌بینیم و چه‌بسا مطرح نبودن چنین مضامینی در حفظ این مراودات و جلوگیری از گسسته شدن رشتهٔ دوستی بی‌تأثیر نبوده است. البته این احتیاط و خودداری شامل احوال شخصیه نمی‌شود و پاره‌ای از نامه‌های تقی‌زاده به مینورسکی از لحاظ روشن ساختن حال و روز او، به‌ویژه مراحل پایانی زندگی‌اش درخور توجه هستند.

بخش مهمی از نامه‌های قزوینی و پاره‌ای از دیگر دانشمندان طرف مکاتبه را از لحاظ احاطه به دقایق و جزئیات علمی می‌توان مکمل مجموعهٔ گسترده‌ای از یادداشت‌های قزوینی دانست که پیش‌تر به همّت ایرج افشار منتشر شده‌اند اما در کنار این موارد که قاعدتاً مخاطبی خاص و محدود خواهند داشت از مضامین دیگری نیز سخن به میان آمده که جوانبی کلّی‌تر و احیاناً مخاطب عام‌تر دارند، مواردی چون نظر نه‌چندان مثبتِ قزوینی نسبت به مجموعهٔ ناسخ التواریخ و گردآورنده‌اش (صص۵۰-۵۸) و یا انتقاد قزوینی از ترجمهٔ فارسی تذکرهٔ جغرافیای تاریخی ایران بارتولد توسط حمزه سردادور که به عقیدهٔ او یک ترجمهٔ فوق‌العاده خراب و مغلوط بود (۹۳). از دیگر ملاحظاتی که در یکی از نامه‌های قزوینی دیده می‌شود برحذر داشتن مینورسکی از افتتاح باب مکاتبه با سیّد احمد کسروی است «چون ممکن است استناداً به سرکار بر طامات و Bluffهای خود بیفزاید» (ص۸۸).

در مکاتبات تقی‌زاده از این‌گونه اظهارنظرهای صریح نشانهٔ چندانی نمی‌بینیم و اگر هم به تحولات روزگار و حالات اشخاص اشاره دارد کوتاه و تلویحی است، برای مثال در اشاره به دگرگونی‌هایی که در آلمان هیتلری پدید آمده بود بدون پرداختن به موجبات امر، صرفاً از کم شدن تعداد مستشرقین و علمای ایران‌شناس در آن سامان و توجه بیشتر آنان به «تاریخ قدیم قوم ژرمنی و ملل نوردیک» (ص۱۵۲) می‌نویسد و یا در پاسخ به یکی از نامه‌های مینورسکی دربارهٔ بحث کاپوس‌نامهٔ فرای، افشاگری تندوتیز مجتبی مینوی در باب مجعول بودن نسخه‌ای از قابوس‌نامه که ریچارد فرای شناسایی کرده بود تلویحاً نظر مینورسکی را در باب زیاده‌روی مینوی تأیید می‌کند و از تلاش خود برای جمع کردن دامنه‌های این جدل می‌نویسد (ص۱۹۱). البته در این خصوص خود مینوی نیز نامهٔ مهمی به مینورسکی نوشته و توضیحاتی می‌دهد (ص۲۸۱).

دفتری برای ایران فقط به مکاتبات قزوینی و تقی‌زاده با مینورسکی محدود و منحصر نمی‌شود؛ از حدود ۶۰ ایرانی دیگر نیز نامه‌هایی دریافت کرده بود ازجمله از ایرج افشار و احسان یارشاطر در چارچوب حمایت از ایران‌شناسی و ایران‌شناسان به گونه‌ای که تقی‌زاده بنیان آن را نهاد و نامه‌های تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم بریتانیا مانند جواد شیخ‌الاسلامی که برای شناسایی منابعی پیرامون ریشه‌های تاریخی استبداد در ایران از استاد راهنمایی می‌خواهد. نامهٔ شیخ‌الاسلامی در این خصوص که با تأکید بر این مقدمه آغاز می‌شود که «… خود شما بهتر می‌دانید که تاریخ کشور ما بدبختانه چیزی جز حکومت مسلسل جباران نبوده و حوادثی نظیر مشروطیت تقریباً جملهٔ معترضه‌ای در میان سطور مسلسل این تاریخ هستند…» با مجموعه‌ای از پرسش‌های مشخص در باب جوانب مختلف بحث در تاریخ ایران دنبال می‌شود که مبیّن جدّیت و دقّت دکتر شیخ‌الاسلامی در به سامان رساندن رسالهٔ دکتری در دانشگاه هایدلبرگ آلمان بود (صص۴۲۸-۴۲۹). فخرالدین شادمان و همسرش فرنگیس نمازی (شادمان) نیز از دیگر دوستان و آشنایان مینورسکی هستند و طرف مکاتبهٔ با او. پاره‌ای از ملاحظات دکتر شادمان پیرامون تغییرات فاحش ایران در آن ایام – «بعضی خوب و پایدار و بعضی بد» – نیز در بخشی از نامه‌ها بازتاب دارند؛ بحثی که دکتر شادمان در کتاب تسخیر تمدن فرنگی به صورت مبسوط بدان پرداخت و نسخه‌ای را نیز تقدیم مینورسکی داشت (ص۴۸۳).

تعدادی از دیگر نامه‌های این دفتر را می‌توان از لحاظ موضوعی تقسیم‌بندی کرد؛ مثلاً حوزهٔ مطالعات کردی با تأکید بر ادیان و مذاهب آن حدود که یکی از نخستین مضامینی بود که مینورسکی موضوع تحقیق قرارداد؛ نامه‌های واصله از رشید یاسمی، دکتر سعید خان کردستانی، کریم سنجابی، حسین حزنی مکریانی و محمد مکری را می‌توان در آن چارچوب قرار داد. یکی از مهم‌ترین اسناد این بخش، نامهٔ دکتر سعید خان – سعید مطبّب کردستانی – است که از شخصیت‌های درخور توجه و کمتر شناختهٔ عصر پهلوی اول است و در کنار پاره‌ای از دیگر ویژگی‌ها، صاحب‌نظر در امور فرق و مذاهب ایران معاصر (صص۴۵۱-۴۵۵). و به همین ترتیب مکاتبات او با حوزهٔ تبریز در درجهٔ اول با عبدالعلی کارنگ، پژوهشگر صاحب‌نام و ایران‌دوست تبریز، که در کار ترجمهٔ بعضی از نوشته‌های مینورسکی همّت داشت (صص۳۷۱-۳۸۷) و آنگاه نامه‌های حسین نخجوانی در حوزهٔ نسخه‌شناسی (صص۴۴۵-۴۵۰) و نامه‌ای از علی‌اصغر مجتهدی، نویسندهٔ کتاب امثال و حکم در زبان محلی آذربایجانی، در پاسخ به نامه‌ای از مینورسکی (صص ۵۶۵-۵۶۶).

نامه‌های فارسی به ولادیمیر مینورسکی نامه‌هایی مهم و خواندنی هستند به یادگار دوره‌ای که آدم‌حسابی‌های این مملکت کم و انگشت‌شمار نبودند. در ترتیب و تنظیم و آماده‌سازی آنها برای چاپ نیز دقت بسیار به کار رفته است و جز یکی دو مورد که در ادامه به آن‌ها اشاره‌ای می‌شود – لااقل به نظر نگارنده – کاستی‌هایی به نظر نرسید. یکی از این موارد نام عبدالحسین حمزاوی از کارمندان سفارت ایران در لندن است که در دستخط تقی‌زاده «خمراوی» خوانده شده است و مورد دیگر نام سر دنیسُن راس، شرق‌شناس بریتانیایی، است که محمد قزوینی از او به نام «دنیزن راس» نیز یاد کرده (ص۱۲۶) و در فهرست اعلام تحت عنوان «رسد نیسن» ثبت شده است. البته فیشرآباد نیز سپهبد قرنی فعلی است (ص۲۱۵).

 

نویسنده یادداشت کاوه بیات است. این یادداشت در راستای همکاری انسان‌شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب بازنشر می‎شود.