انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب امپراطوری نشانه ها

بارت، ر.، امپراتوری نشانه‌ها، ۱۳۹۲، ترجمه‌ی ناصر فکوهی، تهران: نشر نی

«آن‌ها خواهند مرد، آن‌ها این را می‌دانند، و این در چهره‌هایشان دیده نمی‌شود.»

«چه فراغتی! آن‌جا خود را از شر حماقت‌ها و ابتذال‌ها، خودخواهی‌ها و شادخواری‌ها، ملیت و هنجارها رها می‌یابیم. با این همه هر اندازه بیشتر جابه‌جا می‌شوم، زبان ناشناس که نفس‌ها، جریان‌های حسی(عاطفی) و در یک کلام قالب‌هایش را درک می‌کنم، گرداگرد من، سرگیجه‌ای سبکبار پدید می‌آورد و مرا درون خلأ ساختگی خویش فرو می‌برد؛ خلائی تنها برای من: درون شکاف بزرگی جا خوش می‌کنم و از تمام حس‌های آکنده رهایی می‌یابم.»

عبارت بالا، عبارتی است که روح آن، روح کتاب را تداعی‌گر است. بنظر می‌رسد سراسر کتاب، نویسنده در پی فراغتی است از معانی، در امپراتوری‌ای که در ذهنش تداوم یافته‌است. این امپراطوری و نشانه‌هایش لاجرم بایستی در ذهن نویسنده حیات یابند، چرا که فهم نشانه‌شناختی از پدیده‌های فرهنگی، خواه، ناخواه انعکاس جهان‌بینی و مسأله‌ی نشانه‌شناس است، ولو این مسأله یافتن فراغت باشد.

به‌این سبب بارت به این انعکاس آگاهی دارد و پیش از هر چیز آن را اعلام می‌کند. اعلام می‌کند ژاپنی که وصفش می‌کند و در نشانه‌های کوچکش جهان بزرگی می‌یابد، چندان دور نیست و چندان نزدیک هم نمی‌آید. این سرزمین بیش از هرچیز در ذهن او حیات می‌یابد و پرورده می‌شود، جایی‌که امکان‌های موازی برای زیستن و فهم را می‌یابد و به آن‌ها می‌آویزد، گرچه نگاهش همواره فاصله‌دار است.

آن‌چه شرح می‌دهد گریزاننده‌ی معناست. چیزهایی که معانی را می‌شکنند، فراری می‌دهند، از نو می‌سازند و تهی می‌کنند. گریزگاه‌هایی پر گسست و پیوست که بسیار نفوذپذیر و نفوذکننده هستند. سکوت‌هایی که نه برا بیان منظور یا آداب‌مندی خاص، که تنها برای سکوت بودنشان تبلور می‌یابند. «غیبت هایکو (به همان‌گونه که می‌توان از غیبت یک روح غیر واقعی و یا از صاحب‌خانه‌ای به سفر رفته سخن گفت) به نوعی ما را به گمراهی، به شکستن [درهای این خانه] و در یک کلام به آزمندی بزرگی می‌کشاند که همان [جست‌وجوی] معناست.»

نوشتار از نظر بارت نقش پر رنگی در این امپراتوری بر عهده دارد و نیز زبان (به‌ویژه با سکوتش). چیزی که تا حد زیادی بارت را به ساختارگرایی پیوند می‌دهد. زمانی که بارت از چهره‌های نوشتار شد می‌گوید، می‌توان میزان این توجه را دریافت. گویی نوشتار ساختاری است که مفاهیم بسیاری از این فرهنگ را در آغوش می‌گیرد. «موضوع مغازه‌ی نوشت افزار ژاپنی نیز همین نوشتارِ پندارانگارانه است که در نگاه ما، ظاهراً از نقاشی ریشه گرفته است (در حالی‌که درست برعکسْ این نوشتار است که نقاشی را بنیان می‌گذارد (این نکته‌ی مهمی است که بدانیم هنر ژاپنی منشاء نوشتاری دارد و نه منشاء بیانی).»

«هیچ ابداعی به شکل پاک‌کن یا جایگزین‌های آن انجام نمی‌گیرد (پاک‌کن، شیئی برجسته در ارتباط با معنا است [به‌ویژه آن‌گاه] که ما تمایل زیادی به پاک کردن یا دست کم سبک کردن و کاهش دادن آکندگی داشته باشیم؛ اما در روبه‌روی ما، در شرق، آن‌جا که آیینه‌ها تهی هستند، چه نیازی می‌تواند به پاک‌کن‌ها وجود داشته‌باشد؟)»

بی‌معنایی، بی مرکزی، گسست و ناشناسی مفاهیمی هستند که بخش‌های کوچک کتاب بر آن‌ها مبتنی است. جزییات و ریزبینی‌های بارت قابل توجه است و چیزی است که او را بنا به گفته‌ی مترجم کتاب، به رویکرد انسان‌شناختی پیوند می‌دهد، «نوعی انسان‌شناسی مجازی». توجه به امر روزمره، به کالبدها، به خیابان و کوچه، به چیدن غذاها، به هایکوها، به لغزش قلم، به گریم بازیگر تئاتر باستانی، به پلک‌ها، تمرکز زدایی و اندکی لبخند، خواننده را از لحظه‌ای و حالتی به لحظه و حالتی دیگر می‌افکند و رها می‌کند.

«مردمک، پر تراکم، شکننده، با تحرک، هوشمند ( زیرا به‌نظر می‌رسد این چشم مسدود شده و باز ایستاده، با لبه‌ی بالایی شکاف نوعی اندیشمندی پنهانی وجود دارد، مازادی از فرزانگی ذخیره شده، نه در پشت نگاه بلکه بر فراز آن)، مردمک به هیچ رو در کره‌ی چشم أن‌گونه که در ریخت‌شناسی غربی می‌بینیم، شکل دراماتیک به خود نمی‌گیرد؛ چشم در شکاف خود (که آن را با اِشراف و ظرافت پر می‌کند) آزاد است و ما به اشتباه (و براساس یک خود محوربینی افسارگسیخته) آن‌را کشیده می‌نامیم: هیچ چیز نمی‌تواند این چشم را بازدارد و از آن‌جا که بر پوست نوشته شده و نه آن‌که در استخوان‌بندی تراشیده شده باشد، فضای آن تمام چهره است.»

انتقادی مداوم در کتاب موج می‌زند، انتقادی به آن‌چه مسلم می‌پنداریم، نقدی به انباشت، بهره‌وری حداکثری، مرکز گرایی، پیچیدگی ادبی، احترام پر تکلف و تمامیت از جمله‌ی آن‌هاست. بارت از نشانه‌هایی می‌گوید که متکثر، نو شونده، گریزان و پوشاننده هستند، آن‌چنان پوشاننده که جایی برای معنا نمی‌گذارند. انباشت نشانه‌های در حال تکوین!

«نشانه‌ی ژاپنی قدرتمند است: به صورت تحسین برانگیزی نظم و ترتیب دارد و خود را به نمایش می‌گذارد، بی‌أن‌که هرگز به طبیعت بدل گردد و نه به عقلانیت. نشانه‌ی ژاپنی تهی است: معنایش گریزان است، در عمق قالب‌هایش نه اثری از خدا هست، نه از حقیقت و اخلاق؛ و این قالب‌ها بی‌آن‌که جبرانی در کار باشد سلطه دارند. نشانه‌ی ژاپنی، بیش از هر چیزی کیفیتی عالی دارد، نجابتی در بروز خویشتن، افسونی شهوانی که بر همه چیز می‌نشاندش و ما عموماً آن را به بی معنایی و ابتذال خویش می‌رانیم.»