انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ما فقط مشغول خوابیم

آیا ممکن است ما هم‌اکنون خواب باشیم؟ چقدر این احتمال می‌تواند جدی باشد؟ هیچ‌گاه این حس را تجربه کرده‌اید که شاید کل زندگی یک رویا باشد؟ و آیا اساساً این ممکن است؟ چه چیزی به ما کمک می‌کند دریابیم که اکنون در خواب هستیم یا نه؟ کدام معیار را برای تشخیص خواب از واقعیت داریم؟

معمولا بیشتر انسانها شبها می‌خوابند. میزان خواب افراد مختلف متفاوت است و چیزی حدود یک سوم اوقات شبانه‌روز را در بر می‌گیرد. انسانها اغلب موارد پس از بیداری از خواب خاطره‌ای ندارند و در بعضی موارد صحنه‌هایی گاه گنگ و مبهم و گاه کمی واضح‌تر از وقایعی تجربه شده در حین خواب دارند. اما بهرحال عمده زمان خواب، بی‌خبری و بدون ماجراست. حال این سوال مطرح می‌شود که عدم یادآوری وقایع احتمالی خواب، چیزی از واقعیت رخداد آنها کم می‌کند؟ به این معنا که چون یادآوری ما کامل نیست خواب واقعا خواب است؟ یا وقایعی که گهگاه از خواب به یاد داریم رخدادهای واقعی هستند؟ آیا این احتمال هست که زمان خواب در حقیقت دنیای واقعی ما باشد و وقتی ما در آنجا به خواب می‌رویم این جهان که اکنون مشغول مطالعه این متن در آن هستیم را تجربه می‌کنیم؟ شاید هربار که اینجا از خواب برمی‌خیزیم در دنیای دیگری در بستری به خواب رفته‌ایم و مشغول دیدن رویای این جهان می‌شویم. براستی چه گواهی هست که چنین نیست؟ به احتمال زیاد تجربه خواب دیدن برای بیشتر افراد وجود دارد. خوابها انواع مختلفی دارند که طبقه‌بندیهای متفاوتی در روانشناسی، فلسفه و آیین‌ها در مورد آنها صورت می‌گیرد. بعضی خوابها فضاهای فانتزی و نامتعارف دارند و در آنها وقایعی رخ می‌دهد که امکان تحقق آنها در این جهان کنونی که در آن مشغول خواندن این کلمات هستیم، نیست. از شایع ترین این موارد که در گزارشات خواب افراد زیادی نقل شده، توانایی پرواز کردن است. این توانایی زمانی که در خواب رخ می‌دهد کاملا بدیهی و بدون مشکل انجام می‌شود. و در مورد نحوه انجام آن و چگونگی ممکن بودنش برای آنکه مشغول پرواز است سوالی نیست. اما به محض بیدارشدن در صورت یادآوری آن صحنه‌ها به سرعت به غیرعقلانی بودن و غیرممکن بودن پرواز انسان بدون هیچ وسیله جانبی رای خواهیم داد و برچسب خواب عجیب را به آن سیرِ رویداد تجربه شده خواهیم زد. این توالی رویدادی تنها با بیدار شدن، عجیب تعبیر می‌شود ولی در حال تجربه در خواب بدیهی و متناسب با دیگر رخدادهای آن خواب است. نمونه دیگر تصاویر سقوط در خواب به اشکال مختلف است. افتادن از ارتفاعی بلند، از کوه، یا ساختمانی مرتفع. این تجربه در مواردی منجر به بیدار شدن از خواب و هوشیاری در این جهان می‌شود. آخرین صحنه‌های چنین خوابی سقوط از ارتفاعی آسیب‌زا یا مرگبار است که بیننده خواب در حین رخدادن آن متوجه فشار و ترس ناشی از این سقوط است. اما به محض سقوط یا برخورد از خواب می‌پرد و بیدار می‌شود. در چنین موردی آیا به واقع فرد در خواب سقوط مرگباری داشته است؟ آیا در آن خواب مرگ رخداده است؟ و آن مرگ به تولد در این جهان منجر شده است؟ آیا آن تجربه اصالتی ندارد؟ شاید بحث در مورد احتمال مرگ در آن رویا و بیدارشدن در این جهان نظرات متفاوتی به دنبال داشته باشد. اما در این که آن رخداد بار حسی داشته است و تجربه حسی در موردش رخ داده است، تردیدی نیست. به عبارتی فرد انقباض و سختی تجربه سقوط را حس کرده است. حتی اگر بگوییم آن تجربه‌ای خواب‌گونه و غیرواقعی بوده است. اما این سختی تجربه حتی تا دقایقی پس از بیداری در این جهان ماندگار است. از طرفی خوابهایی وجود دارند که در آنها نسبت به این جهان متعارف کنونی ما هیچ خرق عادتی رخ نمی‌دهد. و حوادث و روزمره‌هایی از همین جهان آشنای کنونی دارد. در آنها ما مشغول گفتگو و تعامل با دیگران و سپری کردن وقایع خوشایند و ناخوشایند هستیم. ولی در جایی از آن خواب بیدار می‌شویم و خویش را در جهان مورد تجربه کنونی می‌یابیم. به جهت شباهت وقایع چنین خوابهایی با رخدادهای دنیای کنونی‌مان و حضور افراد آشنا و پوشش و معماری مشترک، این دسته خوابها چالش بزرگتری برای اثبات واقعی بودن این جهان در برابر آن جهان دارند. هرچند به لحاظ منطقی جهانهای خوابِ غیرمتعارف هیچ اثبات سست‌تری در واقعی بودن نسبت به خوابهای متعارف ندارند. و همانقدر یک جهان نامتعارفِ خوابی می‌تواند واقعی باشد که یک جهانِ خوابیِ مشابه جهان کنونی ما. و از کجا معلوم که جهان اصلی همان جهانهای نامتعارف نباشند و این جهان کنونی در خوابیدن در آنها در قالب خواب رخ نمی‌دهد؟ آیا این ممکن نیست که ما در خوابی باشیم که در آن گمان داریم در جهانی با طول شبانه‌روزی بیست و چهار ساعت زندگی می‌کنیم و حدود هشت ساعت در آن به خواب می‌رویم، و در آن زمان خواب، خواب می‌بینیم؟ در حالی که در آن زمان خواب در حقیقت در جهان اصلی حضورمان مشغول روزمره‌های آن جهانیم و این جهان کنونی تنها بدل به تجربه‌ای محو و کلی شده است؟

اغلب دلایلی که در رد واقعی بودن دنیای خوابها بصورت سطحی مطرح می‌شود شامل مجموعه‌ای از تجربیات حسی است. مثلا اینکه ضربه‌ای به خودت بزن. آن را حس می‌کنی؟ پس خواب نیستی. یا به اطراف نگاه کن، لمس کن، آیا اینها را لمس نمیکنی یا نمی‌بینی؟ اینها جامد و قابل لمس هستند؟ و البته که هستند و این دلیل سست و نادرست اثبات هم‌اکنون در خواب نبودن می‌شود. در حالی که دیدیم وقایع خواب هم کاملا حسی و مورد تجربه است. و درست به همین دلایل سست می‌توان گفت دعوا در خواب با شخصی دیگر واقعا آزاردهنده است. یا بارش باران یا وارد شدن به رودخانه در خواب تجربه خیس شدن را باعث می‌شود. و کسی در خواب نمی‌گوید مهم نیست این باران در خواب است و مرا خیس نمی‌کند یا این دعوا در خواب است و آزاردهنده نیست. تمام آنچه تاکنون گفتیم بسیار قابل بسط و توصیف است. و می‌توان حالتهای پیچیده‌تری هم برای آنها در نظر گرفت. از جمله اینکه بعضی خوابهایی می‌بینند که در آن می‌دانند مشغول خواب دیدن هستند. ولی حتی با دانستن این نکته که مشغول خواب دیدن هستند قوانین دنیای خواب برای آنها صادق است. یعنی مواظب هستند با چیزی برخورد نکنند، در حفظ حیات خود می‌کوشند و از جایی بلند ناگهانی نمی‌پرند یا از عرض خیابان ناگهان و بی‌توجه عبور نمی‌کنند. پس حتی آگاهی از اینکه مشغول خواب دیدن هستیم استثنای تجربه‌ای ایجاد نخواهد کرد. مسئله دیگر گزارشاتی است که کسی در خواب مشغول خواب دیدن است. یعنی وقتی از خواب بیدار می‌شود مشغول تجربه دنیایی است که در آن از خواب برخاسته است اما ناگهان با رخدادی مجددا از خواب بیدار می‌شود و حالا این جهان متعارف کنونی ما را تجربه می‌کند و به یاد می‌آورد که در خواب، خواب می‌دیده است. اما در این حالت هم در حین هر مجموعه رخداد او هیچ‌گاه استثنائی از قوانین مسلط آن جهان‌ها نبوده است. و سعی در حفظ خویش از ناخوشایندها و دنبال کردن خوشایندها داشته است. نمونه تصویری از این دست خوابها و برخاستن از آنها در فیلم INCEPTION ترسیم شده است. این خواب رفتن و بیدار شدن‌های متوالی و مکرر آنقدر رخ می‌دهد که افراد کلیدی داستان برای فهم درک جهان اصلی و مرکزی خود از نشانه‌ای استفاده می‌کنند تا آن را به یاد آورند. هرچند که یادآور شوم چنین جهان مرکزی نمی‌تواند وجود داشته باشد. چرا که اگر فرد در هر خوابی در هر جهانی بیدار شود امکان دارد در حال خواب دیدن در جهانی دیگر باشد و این روند مثل لایه‌های پیازی بی‌مرکز و بی‌انتها لایه‌به‌لایه پیش می‌رود و هیچ دلیلی در هیچ کدام از آنها اثبات قطعی‌تر یا واقعی‌تر بودن هیچ‌یک از آن جهانها نخواهد بود.

آنچه تا اینجا گفته شد، بخش مهمی از خویش‌تنها‌انگاری است. اندیشه‌ای که حتی بعضی اطلاق نام فلسفه را بر آن دریغ دارند. ولی بهرحال نوعی تفکر است که هست. این نگاه قدمتی بسیار طولانی دارد. در بسیاری اقوام باستانی و سنن قدیمی جهان کنونی ما ردپای این اندیشه به چشم می‌خورد. و بسیاری از آنها امروزه برای بسیاری آشناست.

از مایا نامیدن تجربه جهان در اندیشه‌های شرقی که از کهن‌ترین روایتها در این اندیشه‌هاست تا اندیشمندان پیش از سقراط  که نمایندگان این تفکر در یونان باستان بودند و بعدها در فلاسفه قرون وسطی و تا دوران معاصر ادامه دارد. کلمه مایا معنای یک کلمه‌ای ندارد بلکه اشاره به نگاهی دارد که جهان و تجربیات آن را رویاگونه و خیال‌انگیز می‌داند. جهان و تجربیاتی که علی‌رغم لمسِ صلب ما از آنها هیچکدام واقعی نیستند و درعین حال واقعیت دارند. یعنی رخ می‌دهند و توالی و ارتباط منطقی دارند پس واقعیت دارند اما واقعی نیستند. یعنی برای تجربه‌کننده واقعی نیستند و در دنیای حضور اصیل او حاضر نیستند. همانطور که تجربیات شخصیتهای یک رمان واقعیت دارند و در خود رمان با پاسخ و تعامل دنبال می‌شوند اما برای خواننده واقعی نیستند و نمی‌توان آنها را ملاقات کرد یا در سیر حوادث مشورتی داد یا تغییری ایجاد کرد. تنها می‌توان آنها را خواند و از آنها مطلع شد. داستان یک رمان واقعیت دارد و هست اما واقعی نیست و تنها یک رمان است. همانطور که یک خواب تجربه می‌شود و واقعیت دارد. ما در خواب درد می‌کشیم، ضربه فیزیکی را حس می‌کنیم یا خوشحال و غمگین می‌شویم اما به محض بیدار شدن در این جهان کنونی آن واقعیت دیگر واقعی نیست. تنها یک واقعیت با توالی منطقی در خواب به یاد ما مانده است.

اندیشه خویش‌تنهاانگاری طیف وسیعی دارد. از رادیکال‌ترین انواع آن که در نهایت کار به جایی می‌رسد که گفته می‌شود نه تنها خوابهای ما بلکه جهان کنونی مورد تجربه ما هم یک رویاست. و اضافه می‌کنند تمام افراد و عناصر مورد تجربه در جهان هم حاصل رویای آنهاست. و هیچکدام هستی و موجودیت قائم به ذات ندارند. و ساخته و پرداخته آنی هستند که مشغول خواب دیدن است. یعنی تمام انسانها و سایر موجودات، معماری‌ها و عوارض طبیعی جهانها تنها و تنها ساخته و پرداخته ذهن کسی هستند که مشغول دیدن خواب آنهاست، بی‌آنکه واقعا حضور و هستی داشته باشند. توجه کنید وقتی که کسی از خواب بیدار می‌شود تمام صحنه‌های آن خواب برچیده و جمع می‌شود. و هیچکس جز کسی که خواب را دیده است دسترسی به آن صحنه‌ها و وقایع ندارد. پس می‌توان گفت تمام آن شخصیتها و وقایع و عناصر آن جهان، خواب دیده شده و ساخته و پرداخته بیننده خواب هستند، بی‌آنکه دیگری به آنها دسترسی داشته باشد. و مدرکی برای اثبات واقعی بودن آنها نیست. حال می‌توان گفت تمام رخدادها و افراد مورد تجربه در جهان کنونی هم تنها در خواب دیگری که ما مشغول دیدن آن هستیم در حال وقوع و تجربه‌اند. و با برخاستن از این خواب کل این تصاویر و بازیگران آن برچیده خواهند شد.

در بخشهای میانه اندیشه خویش‌تنهاانگاری موجودات انسانی را صاحب ذات و هستی می‌دانند و بیان می‌کنند این جهان کنونی یک خواب مشترک میان انسانهاست. و همه حاضرین انسانی مشغول مشاهده و مشارکت در آن هستند. خوابی که همه‌چیز آن ساخته و پرداخته انسانهایی است که با هم مشغول دیدن این خواب هستند. و در بخشی از این روایتِ میانه حتی حیوانات و سایر موجودات زنده را هم در این خواب سهیم می‌دانند. و به عبارتی برای هر بخشی از جهان که وجهه‌ای دارای هوشیاری یا آگاهی یا بخش ماورای این جهانی قائل هستند، سهمی در ترسیم خواب متصور هستند. و تمام موجودات صاحب شعور یا هوشیار را عناصر اثرگذار بر این خواب و برپاکننده این خواب می‌دانند.

این سیر اندیشه در تمام طول تاریخ طرحش از ابتدا تاکنون طرفداران و منتقدان جدی داشته است. آنقدر که بعضی آن را فلسفه نمی‌دانند. چراکه امکان برپاداشتن اجزای فلسفی جهان مورد اشاره‌اش را بر اساس عدم انطباق با روشهای متعارف در نظر می‌گیرند و به نتیجه نمی‌رسند. و طرفداران آن این سیر اندیشه را خدشه‌ناپذیر می‌دانند. بهرحال تاکنون راهی نبوده که بتوان اثبات کرد که کسی در حال خواب دیدن نیست. چراکه بدترین تجارب هم می‌تواند در خواب رخ دهد، اما خواب همچنان خواب است. و حتی اگر حیات کسی در این جهان تمام شود، ممکن است در جهانی دیگر که مشغول دیدن خواب این جهان است، سالم و بدون مشکل در اتاق خوابی امن و مرفه یا بر لب نیمکتی زیر درخت بید مجنونی از خواب برخیزد.

در تمام طیف اندیشه خویش‌تنهاانگاری موضوع مشترک مهمی همواره از رادیکال‌ترین بیان آن تا سایر انواع وجودی غیرقابل انکار دارد. و آن بیننده خواب است. در تمام این اندیشه همواره این بیان حاضر است که کسی مشغول خواب دیدن است. کسی باید باشد که خواب ببیند و طبعا این خواب بیننده نمی‌تواند در خواب حاضر باشد. او خودش را در قالب کالبدی در خواب حس می‌کند اما آن بخش اصیل و هسته مرکزی وجودش در خواب حاضر نیست. و نمی‌تواند باشد. ناظر از منظره جداست. کسی خواب را می‌بیند و مشغول خواب دیدن است. و البته بخش اصیلش در خواب نیست، چون آنگاه که در خواب با مرگ یا پایان مواجه می‌شود در جهانی دیگر برمی‌خیزد و متوجه می‌شود که مشغول خواب دیدن بوده است. تمام اندیشمندان خویش‌تنهاانگار، جدایی هستیِ اصیل از تجربه‌ها را در خوانش خود از این اندیشه دارند. اما این اندیشه از سوی مخالفین آن اغلب با تلخکامی و رد سریع بدون بررسی کافی مواجه شده است. منشا این تلخکامی تصنعی جلوه کردن تجربیات کنونی و دستآوردها و مجموعه شناختهای کنونی جهان حاضر در این اندیشیدن است. گویی خواب‌پنداری تجربه زیسته کنونی، آن را به ورطه پوچی و بی‌حاصلی می‌کشاند و از اصالت آن می‌کاهد. یا آن را بدلی از تجربه‌ای اصیل می‌سازد که تاکنون تجربه نشده است. و جستجوی آن بخش اصیل هم البته ساده نخواهد بود. و از سویی بخشی از پس‌زدن و رد این اندیشه مربوط به احساس تنهایی پنهان در آن است. چراکه در رادیکال‌ترین بیان خویش‌تنهاانگاری بیننده خواب در حقیقت مالک خواب خویش است. و او یگانه عنصر اثرگذار بر کل جریان خواب و تنها بخش دارای هوشیاری در خواب است. و اوست که تمام مناظر، ساختارها، روابط و محیط‌ها را می‌سازد و افراد را چهره‌سازی می‌کند و آنها حرفهای او را به زبان می‌آورند و مکالمه دو نفر در خواب هر دو توسط بیننده خواب تنظیم شده است. این‌گونه اندیشیدن تنها یک گزینه اصیل را به رسمیت می‌شناسد و اصالت و ذات خویش‌بسنده را متعلق به یکی می‌داند و آن یکی همان بیننده خواب است. با این طرز تلقی طبیعتاً از اولین عوارضِ درکی، تنها یافتن خویش است. یعنی بیننده خواب به درستی در این سیر اندیشه به نتیجه می‌رسد که او تنهاست و دارای اختیار تام در برنامه‌ریزی خواب است. و همه منعکس کننده خواستها و درونیات او هستند و او مشغول خواب دیدن خواب خویش است. این نتیجه از خویش‌تنهاانگاری نوعی تنهایی وجودی را سبب می‌شود که ظاهرا برای دیگران و منتقدین این اندیشه تلخکام کننده است. نوعی تنهایی که چاره‌ای ندارد. و جز خویش، صاحب هوشیاری واقعی نمی‌شناسد. و نمی‌تواند بیابد. اما با توجه به احوال سردمداران این اندیشه در حال و گذشته، نشانی از ناخرسندی آنها دیده نمی‌شود. و دلیل نبود این ناخشنودی نکته‌ای مورد غفلت واقع‌ شده است. که البته پیشاپیش یادآور شوم ادراکی با توضیح نامأنوس و کمتر آشناست. خویش‌تنهاانگاران خود را تنها در عالم وسیع نمی‌دانند. یعنی آنان خود را فردی انسانی در جهان وسیع با این حجم از کهکشانها و ابعاد سال نوری و بی‌انتهایی فیزیکی حس نمی‌کنند. چراکه در این حالت تنهایی خردکننده‌ای نتیجه مستقیم چنین نگرشی است. تنها موجود هوشمند کائنات بودن بی‌هیچ هم‌سخنی یا دیگری که او را درک کند، تنهایی هولناکی است. اما خویش‌تنهاانگار تمام آنچه از جهان می‌داند و درک می‌کند را خواب خویش می‌داند. او اینگونه می‌اندیشد که بی‌کرانگی جهان حاصل خواست متجلی شده او در خواب خود اوست. او اعتباری برای بی‌کرانگی جهان قائل نیست. آن را واقعیت موجود و ملموس در خواب خود می‌داند، اما آن را واقعی نمی‌داند. یعنی در خارج از خوابش اعتباری برای این ایده قائل نیست. او خود را تنها وجود واقعی و حضور اصیل می‌داند و نقطه حضور او تنها نقطه واقعی است. نقطه‌ای خارج از خوابی که می‌بیند. او خود را تنها حضور واقعی می‌داند. بنابراین در خواب حاصل تخیلِ خودش هر چقدر هم که بزرگ و وسیع باشد حسی از تنهایی ندارد. همان طور که هیچ نویسنده‌ای در اثرش هر چقدر هم که داستان طولانی و ادامه‌دار باشد احساس تنهایی و بی‌سرانجامی نمی‌کند و در کشاکش حوادث اثرش حس درماندگی شخصیتها و حوادث روزگار طراحی او و نه عاملی جبری و ناشی از فشاری بیرونی است. خویش‌تنهاانگاران بدون حس تنهایی در آسودگی خود را مشغول مشاهده بر خواب کیهانی خویش در هستی می‌دانند و بدون اینکه تحت شرایط حاکم بر خواب خویش باشند، خود را مسلط و تعیین کننده شرایط آن می‌دانند. آنها خود را حاکم مطلق‌ خواب خویش می‌دانند. و تمام مباحث مطرح در این خواب از مهمترین تا ساده‌ترین را مکالمات یک خواب می‌دانند بی‌آنکه اهمیتی بیشتر از هر ماجرای مطرح در یک خواب برای آن قائل باشند. و خود را مصون از تمام رخدادهای خواب خویش می‌دانند. چراکه هیچکس در خواب خود آسیب نمی‌بیند. آنها ناظران آسوده یک خوابند. خوابی که می‌تواند به درازای یک عمر باشد. و می‌توان فهمید که خویش‌تنهاانگار نامی است که دیگران به آنها نسبت می‌دهند و آنها حسی از این تنهایی ندارند. و اندیشه در مورد تنهایی یا تمام سوالات اساسی دیگر مطرح شده در خواب را تنها موضوعات خواب خویش می‌دانند که با بیدار شدن فاقد اهمیت خواهند بود. آنها خود را تنها ذات اصیل می‌دانند که روایت زمان و مکان دنیای کنونی را در خوابی می‌سازند و نظاره‌گر آن هستند. و تنها حضورِ ممکن بدون زمان و مکان را تنها نمی‌دانند، چراکه تنهایی در بودن کسی در مکانی و زمانی بی‌همراهی دیگران است. اما آنها نه مکان و نه زمان و نه دیگران را به رسمیت نمی‌شناسند و اصیل نمی‌دانند. بلکه خود را بیرون زمان و مکان و تنها هوشیاری حاضر و قطعی می‌دانند. و یک حضور که محیط  بر خوابِ مکان و زمان است و همه چیز را درون خود می‌داند و در این دنیایی که در درون خویش می‌داند امکانی برای تنهایی ندارد. تمام رخدادها داخل او رخ می‌دهد، بی‌آنکه محیط دیگری باشد که او خود را در آن تنها بیابد. آنها خود را یک هستِ بی‌مکان و بی‌زمان و تنها حضور ممکن می‌دانند. و تنها حضور بدون هیچ مکان و زمانی، تنها نیست. و البته آنها خویش‌تنهاانگار دیگری را نمی‌شناسند. چرا که تنها خود را شناسایی می‌کنند و تمام این نوشته را هم در دنیای خواب خویش می‌خوانند. گویی یکی از اشخاص خواب اقدام به نوشتن مطالبی در توضیح وضعیت وجودی کرده است. و البته تمام کلمات انتخاب خود بیننده خواب است اما از زبان یک نویسنده حاضر در خواب روایت می‌شود. یک حضور هوشیار بدون زمان و مکان در حال خواب دیدن زندگی است.