انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ماجراجویی و درخت گلابی وحشی

کیمیا نیک‌پور

واژه‌ی یونانی Nostos به معنای بازگشت به خانه به‌عنوان یک تم در آثار ادبی و سینمایی حضور دارد. مهم‌ترین نماینده‌ی این تم اودیسه‌ی همر است. این تم می‌تواند ذیل ژانر ماجراجویانه دسته‌بندی کرد. در ژانر ماجراجویانه یا چگونگی رفتن قهرمان از خانه / سرزمین‌اش به یک سفر را شاهدیم یا آنچه در سفر رخ می‌دهد، یا ماجرای چگونگی بازگشت او از سفر به خانه. یا همه‌ی این موارد باهم. آنچه در این ژانر مهم است قسمی تغییر و تحول و جابه‌جایی است. این جابه‌جایی و تحول لزوماً به‌تمامی فیزیکی نیست، بلکه می‌تواند درونی باشد. مسئله‌ی هویت از دیگر مؤلفه‌های مهم این ژانر است. فرد چه آگاهانه و چه ناآگاهانه در جست‌وجوی هویت و چیستی خود است و با پشت‌سر گذاشتن مراحل و مراتبی دیدگاه نویی به چیستی خود می‌یابد.

در آثار نوری بیلگه جیلان ژانر ماجراجویانه کمابیش حضور دارد. در ابرهای ماه مه مظفر از شهر به روستای زادگاه خود بازمی‌گردد تا فیلمی تجربی بسازد. در اوزاک بازهم دوگانه‌ی شهر و روستا حضور دارد، این‌بار یوسف از روستای زادگاهش برای یافتن کار به شهر می‌آید و در منزل مهمت که سال‌هاست از روستا به شهر مهاجرت کرده‌ است ساکن می‌شود و بازهم مسئله‌ی هویت این هردو مطرح می‌شود. در روزی روزگاری آناتولی عده‌ای برای یافتن جسد مقتول راهی سفری می‌شوند و در بازگشت تغییر و تحولاتی در آن‌ها رخ داده است.

اما در درخت گلابی وحشی ژانر ماجراجویانه به‌گونه‌ی ویژه‌ای حضور دارد. این اثر را بیشتر در ژانر درام می‌گنجانند، اما برخی از عناصر کلیدی ژانر ماجراجویانه و حتی الگوی سفر قهرمان در آخرین فیلم جیلان نمود دارد. سینان که برای تحصیل به شهر رفته است، حالا پس از اتمام تحصیلش به زادگاهش یکی از روستاهای چاناق‌قلعه بازمی‌گردد. نکته‌ی جالب توجه این است که چاناق‌قلعه به لحاظ جغرافیایی همان جایی است که جنگ تروا رخ داده است و آن دسیسه‌ی معروف اسب تروا از سوی یونانیان برای ورود به درون مرزهای تروا در حوالی این منطقه اتفاق می‌افتد. درست در ابتدای فیلم که سینان وارد زادگاهش می‌شود دوربین مجسمه‌ی اسبی را نشان می‌دهد که شاید به عنوان نماد چاناق‌قلعه و جذب توریست آنجا گذاشته‌اند، اما این مجسمه برای موضوع بحث این نوشته می‌تواند مصداقی برای ماجراجویی در ادامه‌ی فیلم باشد، چنان که مثلاً نشان دادن لاستیک در ابتدای روزی روزگاری آناتولی نشان از آن دارد که با فیلمی جاده‌ای مواجه‌ایم. سینان به خانه بازمی‌گردد، کشمکش و ماجراجویی اصلی اگرچه در رخدادها و فرازونشیب‌های فیزیکی نیز حضور دارد اما بخش اعظم آن در درون کاراکتر منزل می‌کند. دلیل اینکه نمی‌توان این فیلم را به‌راحتی در این ژانر گنجاند این است که فیلم از آنجایی آغاز می‌شود که کاراکتر اصلی سفر را پشت سر گذاشته و حالا بازگشته است. اما نکته‌ این است که بازگشت به خانه/زادگاه خود حامل ماجراجویی تازه‌ای است، درواقع سینان نوعی ماجراجویی وارونه را تجربه می‌کند. ماجراجویی او در خودِ خانه / زادگاه رخ می‌دهد. فرد پس از پشت سر گذاشتن تجربه‌ای نو و زندگی‌ای جدید، به خاستگاهش بازمی‌گردد و در آن با نگاه یک outsider غور می‌کند تا شاید بتواند به هویتی پایدار دست یابد. او زندگی در شهر را تجربه کرده است، به دانشگاه رفته است، و حالا به زندگی قبلی‌اش بازگشته است، این تجربه‌ی نو که عموماً در مکانی دیگر رخ می‌دهد فرد را دچار نوعی انقسام هویت می‌کند، حال چه این فرد یک روستازاده باشد چه شاهزاده‌ای دانمارکی. سینان با نوعی هویت شکاف‌خورده و منقسم در وضعیتی آستانه‌ای قرار دارد، او جعفرخان از فرنگ برگشته‌ای نیست که تماماً غرق در هویت تازه‌اش باشد. وقتی سینان برای چاپ کتابش به شهر می‌رود با صحنه‌ی درخشانی مواجه می‌شویم که سینان پس از تخریب یک مجسمه خود را به سان یک بیگانه درون اسبی چوبی مخفی کرده است. سینان نه در شهر احساس خانه بودن دارد و نه در زادگاهش.  او از یک سو به زادگاهش به چشم یک انسان شهری، تحصیل‌کرده و روشن‌فکر می‌نگرد و از سوی دیگر با هویت رشدیافته‌اش در حاشیه مرکز را به پرسش می‌کشد. او از نگاه توریستی و مرکززده به چاناق‌قلعه گله می‌کند و نام کتابش را درخت گلابی وحشی می‌گذارد که بومی آن منظقه است و به جزئیات مهمی می‌پردازد که در نظر دیگران دربرابر منطقه‌ی جنگ تروا حاشیه به حساب می‌آیند. سفر و تحول در نمودهای کوچک چندین‌بار در فیلم تکرار می‌شوند، بازگشت به زادگاه، رفتن مجدد به شهر برای چاپ کتاب، رفتن برای خدمت نظام وظیفه، و حتی خود فعل رفتن به خانه‌ی پدربزرگ، و رفتن به خانه‌ی پدری. پس سینان در ابتدا جدایی‌ای را تجربه می‌کند و سپس بازمی‌گردد، نوستوس اتفاق می‌افتد، و حالا تازه پس از بازگشت است که زمان تشرف فرامی‌رسد، یعنی آغاز ماجراجویی سینان که حالا در وضعیتی آستانه‌ای قرار دارد و نگاهش نگاه یک outsider است در درون خودش و در درون خانه‌اش. این جدایی و بازگشت، این رفت و برگشت، چندین‌بار در طول فیلم رخ می‌دهد، تحولات اصلی در شخص و در هویت نه در خارج و بیرون به‌تمامی و نه در درون و در خانه به ‍تمامی رخ می‌دهند، بلکه تنها و تنها رفت‌وبرگشت‌های مداوم، ایستادن در آستانه، در جایگاه قیاس و سبک‌سنگین‌کردن تشابهات و تناقضات، و غورکردن در درون و خانه است که شناختی نو می‌زاید. سینان به‌نوعی در جاده‌ی آزمون‌ها گام برمی‌دارد: مسئله‌ی راه و در راه بودن سینان خود می‌تواند مصداقی از ماجراجویی باشد، در صحنه‌های بسیاری می‌بینیم که سینان در حال قدم‌زنی، پرسه‌زنی در جاده‌ها و مسیرهاست و هربار با کسی مواجه می‌شود یا با خدیجه که گویا معشوقه‌ی پیشینش است (که می‌تواند مصداق جاذبه‌ی جنسی و زن افسونگر باشد) یا با امام جمعه‌ی جدید مسجد یا گفت‌وگوی تلفنی با همکلاسی‌اش یا با نویسنده‌ا‌ی موفق یا با تاجری موفق یا با شهردار و از همه مهم‌تر پدرش ادریس. هر برخوردی و هر کشمکشی میان سینان با دیگران حامل قسمی آگاهی است، فرایندی که هر فردی در مسیر ماجراجویانه‌اش بدان می‌رسد. این مواجهات برخورد اذهان‌اند، برخورد فکر‌ها و ایده‌هایند که مجسم شده‌اند و منجر به تحولات در سطحی درونی و ذهنی می‌شوند. شاید بتوان گفت نوعی سنتز در هر برخورد اتفاق می‌افتد. و درنهایت نوعی وحدت و آشتی را شاهدیم، چه در بازگشت ادریس به خانه‌ی پدری‌اش و چه در بازگشت سینان به پدرش در صحنه‌ی پایانی. یعنی آشتی با پدر نمادین، آشتی با خانه، از طریق شناخت تازه‌ای که در این جاده‌ی آزمون‌های فکری طی کرده است.