انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لوکوربوزیه؛ شهر در قامت ماشین کنترل سرمایه داری

لوکوربوزیه؛ شهر در قامت ماشین کنترل سرمایه داری و [باز] شکست [پروژه ی ] مدرنیته در مواجه با شرق[۱]

نوشته فرانسیسکو مارُلو[۲]

برگردانی از ارش بصیرت[۳]

پیش نگاشت مترجم:

مدرنیسم در معماری غالبا با نام معمار سوییسی ـ فرانسوی، شارل ـ ادوارد ژانره گری یا لوکوربوزیه ( ۲۷ آگوست ۱۹۶۵ – ۶ اکتبر ۱۸۸۷) هم تاب است، سیر تحول اثار او از منظر نقد معماری غالبا متاثر از اولویت دادن به فرم در تحلیل بوده است: عبور از فرم های ساده و متاثر از مدرنیته کلاسیک متبلور در اثار متقدم وی و نزدیک شدن به حجم های منقلب از هیجانات فرمی در اثار متاخر او.

جدا از ان که در هر دو روی کرد ماشین وارگی جز لاینفک طرح بوده، ان چه، حداقل در متونی که به زبان فارسی و با محوریت لوکوربوزیه تولید شده اند، کمتر مد نظر امده، تاثیر سیاست، تحولات اقتصادی، جنبش های اجتماعی، روی کرد لوکوربوزیه به ماهیت توسعه، نوع مواجه وی با ساخت قدرت و مهمتر از همه مسئله جغرافیا و بوم است، مقاله پی امده که به مناسبت سالمرگ وی به فارسی برگردانده شده و عمیقا متاثر از نگره های مانفردو تافوری و مری مک لاد ـ دو نظریه پرداز و تاریخ نگار شاخص معماری ـ است سعی کرده در پرداختی فشرده، ضمن مرکز ثقل اوردن سرمایه و الزاماتش در مواجه با توسعه در دوران مدرن، ره یافت های لوکوربوزیه و به تبع ان مدرنیته در مواجه با شرق را مورد مداقه قرار دهد، نوشتار را عملا می توان زیر عنوان “چگونگی شکست نگره های یوتوپیایی سرمایه مدار به شهرسازی از منظری شرق شناسانه” صورت بندی نمود.

لوکوربوزیه در پلان اُبوس[۴]، ضمن در نظر گرفتن وجوه اجتماعی و زیبایی شناسانه طرح، نگره ای سندیکالیستی را در قالبی خوشایند و تحت شمول استعاره ای ارگانیک، به جهان بینی ای کپیتالیستی تبدیل می کند. تالم با تمرکز بر ریشه ها و دلایلش، به عاملی خنثی بدل شده به حاشیه می رود و بر بدین رو ماتریالیسم زمخت دمیده شده در طرح زیر پرداختی زیبا پنهان می گردد.

مانفردو تافوری[۵]

تا دهه بیست، لوکوربوزیه هر نوع گرایش سیاسی خاصی را نفی می کرد و صرفا خود را یک معمار حرفه ایی می دانست[۶]، او کمی بعد موضع خود را در اخرین بخش کتاب به سوی یک معماری(۱۹۲۳) و در مخالفت با بی اعتنایی معماری منطقیِ مسکوت نسبت به انقلاب های بی قید و خشونت بار برامده از افزایش فراگیر نارضایتی اجتماعی مورد بازبینی قرار داد. لوکوربوزیه بر این باور بود که می توان با به کاربردن تکنیک های ابداعی و مصالح نوینِ ساخت و ساز برامده از روش های علمی، معماری را بر سیاقی راند که علاجی باشد بر تمام دردنشان ها و خشونت موجود در ناـ ارامی های خشم الود توده ای.

اما این ایمانِ کاملا خوش بینانه به کارایی منطقیِ پیشرفت علمی ـ که غالبا به عنوان بارزه ی مشخص جنبش مدرن شناخته می شود ـ به واسطه فروپاشی هیمنه اقتصادی سرمایه داری در سال ۱۹۲۹، نتایج حاصل از رکود بزرگ دهه سی، ظهور رژیم های توتالیتر و نهایتا تبعات رقت بار جنگ جهانی دوم، به طور فزاینده ای، به زیر سئوال رفت.

بر قرار ادله ی پیش امده، چندین پروژه ای که لوکوربوزیه حدفاصل سال های ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۲ ـ مقطع زمانیِ بی نهایت مهم دگرگون شدن اثار وی با گذر از ره یافت های عقلانی/کارتزینیِ اثار اولیه و نزدیک شدن به پرداخت های شاعرانه/عاطفی متبلور در اثار متاخر وی ـ در الجزیره طراحی نمود، نه فقط تبیینی از یک ترکیب بی نهایت خاص از اثار معماری اش را ارائه می دهند، بلکه همچنین تصویری اند جامع از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پایان عصر مدرن؛ ان گونه که مانفردو تافوری نشان می دهد در این دوره بحران اقتصادی گره ای عمیق می خورد با زیرـ وـ رو شدن کامل نظام معماری لوکوربوزیه، او رسالت [بعضا از نظر سیاسی و اجتماعی] منفعل بازنمایی نمادین را کناری می نهد و به انقیاد کامل نظام سرمایه داری تن می دهد و طرح به ابزار اصلی مدیریت اقتصادی، شرط لازم تسلیم شدن به روحیات بدوی بازار و رفع و رجوع کردن نگرانی های حال حاضر برای اخذ پروژه های اینده تبدیل می شود. از سال ۱۹۲۹، سرمایه نظام ذهنی اش را با استفاده ابزاری از بحران بر هر طرحی تحمیل می کند و استراتژی حاکم بر طرح را به گونه ای تعریف می نماید که با در نظر اوردن نقش هدایت کننده طبقه کارگر بر کلیت جامعه بسطی کنترلی یابد[۷].

بر ره انچه پیش امد می توان پذیرفت که ذات واقعی مدرنیسم صرفا در شیفتگی به ماشین و تکنلژی کارا نطفه نبسته است بلکه بیشتر بر گِرد استراتژی هضم بحران، هم خوان کردن امور ذاتا ناهم خوان به واسطه قطعیت [های منقاد کننده ی] طرح و تحت نظام و سیاق مشخص اوردن فجایع برای تبدیل ان ها به امور از نظر نظام سرمایه واجد بهره وری[اقتصادی و اجتماعی] است.

از این نظر، پروژه الجزیره به نوعی اولین تلاش برای محقق ساختن تعادلی بین الاضدادی است؛ هم تابی میان فرهنگ اروپایی و عربی، شهرسازی مغشوش دوره استعمار و معماری سنتی اسلامی و هم چنین هنرـ صنعتگران طبقه کارگر و بورژوازی استعمارگر طبقه متوسط، لوکوربوزیه نیز با درک موقعیت ژئوپلیتیک ـ استراتژیک الجزیره در حوزه مدیترانه پیشنهاد ایجاد یک فدراسیون لاتین[۸] متشکل از شهرهای بارسلنا، پاریس، رم و الجزیره را ارائه نمود؛ فدراسیونی که الجزیره ی سال ۱۹۳۱ با جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ هزار نفر شامل ۱۷۰ هزار اروپایی و ۸۰ هزار مسلمان بومی ساکن ان به عنوان مکانی ارام در نقطه تلاقی تمدن شرقی و غربی در نظر گرفته شد، جایی که اتحادیه جدید ملل مدیترانه ای “ترکیبی ارام و مسئولیت پذیرتر[از کشورهای عضو ] را به جهان عرضه خواهند کرد”.

این پایبندی تقریبا بی سابقه اجتماعی و سیاسی، در اغاز دهه سی، بعضا محصول حضور و مشارکت لوکوربوزیه در جنبش منطقه ای سندیکایی[۹] فرانسه به عنوان نویسنده و سردبیر فعال دو مجله سیاسی مهم ان زمان: پلان و پری لیودز[۱۰] می باشد. هدف تمام این کوشش های نوشتاری و کنش گرانه مواجه مستقیم با سرمایه داری بود، سندیکالیسم منطقه ای، از یک روی کرد اقتصادی عمیقا ملی و تمرکززدایی تدرجی از مکانیسم های قدرت بدون دامن زدن به خشونت مستتر در ذات کشمکش های طبقاتی دفاع می کرد، ان ها علاوه بر الزام به بسط الزامات و نیازهای طبقه کارگر بر کلیت جامعه، خواهان به رسمیت شناخته شدن حقوق ذاتی و جهان شمول انسان و مدافع محیط طبیعی و ارگانیکی بودند که از واجبات استقرار نظمی نوین ولی در بازه امکانات [وضع موجود] می خواندندش.

سندیکالیست ها با برائت جستن از مخالفت های خشن جنبش های رادیکال، با سازمان های اجتماعی راسیونالیستی ای همراه شده بودند که غالبا پی گیر احیای سنت های سیاسی فرانسه قرن هجدهم و نوزدهم بودند، سازمان هایی که تلاششان بیشتر تحقق نگره ای انقلابی از جامعه در یک چارچوب علمی بود تا تحقق یک جامعه انقلابی از طریق فعال ساختن تنش های طبقاتی واجد پس زمینه تاریخی.

در یک چنین فضایی، داعیه پی گیری نیازهای زیستی انسان و تقویت منش معنوی اش، سپیده دمان نوع جدیدی از چارچوب های ذهنی را به همراه داشت، چارچوب هایی که لوکوربوزیه در اولین پروژه اش در الجزیره؛ اُبُوس الف[۱۱]، در ابعادی وسیع مورد مداقه قرار داد. پروژه ترکیبی از مجموعه ماشین های قلمرویی[۱۲]؛ پل های روگذر میان دره ای، بود تمهیدی که از یک سو می توانست طبقات کارگر را با یکدیگر متحد سازد، اما از سوی دیگر تحرک کنشگرانه [و قابل تبدیل به نیروی فعال سیاسی شونده] ی ان ها را به کمک مُسَکـِـنی به نام پلان ازاد[۱۳] کنترل نماید: سازمان دهی و فراهم اوردن سلول های منفردی به مساحت ۱۴ متر مربع که برای سکنای ساکنان و جا دهی مایحتاج شخصی شان طراحی شده بود و در قامت ابزاری ظاهر می شد که مردم را به مشارکت کنندگانی فعال در طراحی شهر تبدیل می نمود.

پدیده ای به نام مشارکت فردی در سازه گانی انسانی، کار بن مایه مادی خود را حفظ می کند، اما به واسطه روح انسانی جلا می یابد، باز هم تکرار می کنم، همه چیز در این عبارت نهفته است: قدرت تثبیت کننده عشق. رسیدن به چنین ارمانی است که مجابمان می سازد تا دنیای نویی که در حال ساختش هستیم را به کمک صورت های جدید حکمرانی فارغ از کژی و مملو از صداقت هدایت کنیم، جهانی که به ما خواهد گفت چه هستیم، چه کاره ایم و چه کمکی می توانیم انجام دهیم. این ارمان نقشه های راه را بر ما عیان می سازد و ان ها را برایمان شرح می دهد و ما را متحد می سازد . . . اگر شما بتوانید چنین نقشه های راهی را به ما نشان و ان ها را برایمان شرح دهید، شکاف کهنه میان دارا و ندار برطرف خواهد شد و نهایتا یک جامعه واحد و منفرد، هم زبان و هم دل در باور و رفتار شکل خواهد گرفت . . . ما در دوره ی تمامیت طلبانه ترین و سخت گیرانه ترین گونه ی عقل باوری زندگی می کنیم، دوره ای که مسئله اصلی در ان وجدان است.[۱۴]

جدا از ان چه پیش امد انعطاف پذیری موجود در سازمان معماری خطی [مد نظر لوکوربوزیه در طراحی شهری] از یک سو رشد تدریجی ولی ارگانیک اجتماعات را ممکن می سازد و از سوی دیگر مناطق شهریِ به نسبت تولید محوری را در بافت شهری محقق می سازد؛ نرمش ناپذیری[۱۵] موجود در شهر معاصر[۱۶](۱۹۲۲) که رگه هایی از ان را ـ ملهم از تجربیات شهرسازی شورایی اتحاد جماهیر شوروی ـ می توان در پروژه شهر درخشان[۱۷](۱۹۳۰) نیز یافت در طرح پیشنهادی الجزیره حد اعلای شکوفایی منطقی خود را به رخ می کشد.

لوکوربوزیه که به درستی نیاز به مواجه با شهر در یک مقیاس خُرد را درک کرده بود؛ در طرح نهایی پیشنهادی اش برای الجزیـــره ؛ پـِـلـَـن دیرکتور، شکستن توالیِ به هم پیوسته معماری در قالب محله های شهری را پیش گرفت ـ شهری از قطعه های معاصری ساخت او؛ هدف طرح تمرکز بر کنترل حدود شهر و توسعه های بعدی ان و همچنین تحت نظارت اوردن چرخه تولید و بازتولید اجتماعی اش است؛ پل های روگذر دره ای و بِـلـُـک های بزرگ مقیاس اپارتمانی نواریِ[۱۸] محله فُــرت اِل اِمپـِــرُر نه فقط عناصر متشکله سازه عظیم شهری ای بودند برای کنترل کشمکش های احتمالی طبقاتی و مدیریت تنوع فرهنگی شهر بلکه همچنین حفاظی بودن برای مدیریت توپوگرافیِ پیچیده ی قلمروهای متنوعی که چشم انداز کلی بافت را به یک ابژه مجسم [و از این رو تحت انقیاد] تبدیل می کردند.

تحت کنترل داشتن قلمرو، حفظ چشم انداز و کنترل تغییراتش برای حدوث ماشینی مولد به کمک ترکیبی از ابژه های معمارانه و همچنین تحقیق بر توسعه مجموعه ای از پروژه های کوچک مقیاس دلمشغولی های ان زمان حکومت الجزایر بود و تمام این ها ایده هایی هستند که لوکوربوزیه در طرحش بدان ها توجه خاصی نشان می دهد، طرح های ارائه شده برای مزارع درخشان و روستاهای درخشان[۱۹] که در واقع داعیه هم بندی زیستی انسان با طبیعت، تعریف اکوسیستمی پایدار در ترکیب با سکونت گاه های صنعتی ولی با نور مناسب و نهایتا سازمان دهی و حفظ واقعیت های حیات روستایی از طریق ایجاد تعاونی های سندیکالیستی و گروه های کشاورزان طرفدار کشاورزی صنعتی با مشی سیاسی میانه رو را پی می گیرند با همین روی کرد تدوین شده اند.

علی رغم ان که لوکوربوزیه در پلان ابوس الف، تمام تمرکزش را بر محله ی سنتیِ اسلامیِ شهر؛ کازبا معطوف داشت و تلاشش تحقق ترکیبی متعادل میان مرکز تجارت اروپایی ماب طرح و بارزه های سنتی کازبا[۲۰] بود، در طرح های پیشنهادی بعدی به تدریج ارزش های انسانی برامده از تجربیات سندیکالیستی اش را به حاشیه راند و روی در گرو خواست های ملی گرایانه حکومت ویشی نهاد و تنش میان سکونت گاه های سنتیِ اسلامی و سکونت گاه نوـ پدید دوره استعمار را به حال خود رها کرد. پروژه با روی برگرداندن از ره هیافت های شاعرانه و ارگانیکش و متمایل شدن به سوی نوعی خود ارجاعی و تن دادن به روی کردهای توسعه کم و بیش سرکوب گرانه تزریق شده از سوی شورای عالی شهرسازی، تبدیل به طرحی مجزا گردید، کاملا، منفک از ان کازبای واقعا موجود. بر این سیاق است که در طرح پیشنهادی نهایی، اسمان خراش های تجاری تبدیل به نقطه عطف پروژه گردیده اند، پروژه ای که علی رغم تبدیل به نمادی از دژ فاتح دوران استعمار شدن، ان چه پسِ نمای پرداخت شده اش پنهان کرده، شکوه حسی و ارگانیک طرح های پیشنهادی پیشین است.

 

[۱] – این مقاله پیش از این با عنوان لوکوربوزیه و شهر در قامت ماشین کنترل سرمایه داری در شماره ۲۲۵۱ روزنامه اعتماد به چاپ رسیده است.

[۲] – پژوهشگر دکترای موسسه The City as a Project، وی مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه دلفت دریافت کرده است و سابقه همکاری با شعبه رتردامِ دفتر معماری مادرشهر OMA را نیز داراست.

[۳] – شهرساز، مدرس دانشگاه و سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ

[۴] – از نظر لغوی ریشه ای المانی دارد و از نظر کارکردی در متون نظامی به کار می رفته است و از نظر معنایی به مسیر حرکتی یک پرتابه ی مشتعل توپ ارجاع می دهد.

[۵] – منتقد، تاریخ نگار و معمار ایتالیایی ۱۹۳۵-۱۹۹۴

[۶] – “من یک معمار هستم و هیچ کس نمی تواند از من یک ادم سیاسی بسازد، هر کس می تواند دانش خودش را در همان حوزه ای که تخصص دارد به کار گیرد و راه کارهایش را به نتایج منطقی رساند” به نقل از مقاله “معماری یا انقلاب: تیلریسم، تکنوکراسی و تغییرات اجتماعی” نوشته مِری مَک لاد منتشر شده در مجله ارت ژورنال، مجلد ۴۳، شماره ۲، تابستان ۱۹۸۳: ۱۳۲-۱۴۷.

[۷] – این گزاره ها کاملا وامدار ایده پردازی های مانفردو تافوری در کتاب معماری و یوتپیا: طراحی و توسعه سرمایه داری، ترجمه شده به انگلیسی توسط باربارا لویجا لا پنتا، انتشارات ام آی تی، ۱۹۷۹ است، تافوری در صفحه ۱۷۱ کتاب پس از اشاره به این نکته که مسئله اصلا طراحی خوب و بد نیست، نحوه مواجه با عمق نفوذ سرمایه را در فهم سازوکارهایی می داند که تعیین کننده ساختارهای طرح اند، طرحی که در هر مورد باید اهداف طبقه کارگر را در نظر اورد، و این ره یافت البته به هیچ وجه مورد تایید تافوری نیست چرا که از نظر او رویای خلق جهان نو از طریق طرح به واسطه ظهور خردی که انگاره اتحاد مجدد طبقه کارگر را به کناری می گذارد دفن می شود و تمامی این ره یافت ریشه در انحراف نگره ها و تعهدات جریان های روشنفکری دارد، جریان هایی که توسط سرمایه و حین عقلانی شدنشان از منویات اولیه و احتمالا اصیلشان دور می شوند و البته شایان ذکر است که تافوری این پردازش از وضعیت را کاملا وام دارد ماریو ترُنتی فیلسوف کمونیست ایتالیایی است، فیلسوفی که باور داشت تمام دستگاه کارکردی ایده ئلژی بورژوایی توسط خود نظام سرمایه در اختیار جنبش کارگری ای قرار گرفته که توسط خود نظام سرمایه تایید شده است و از همین رو که سرمایه دیگر احتیاجی به تلاش برای مدیریت ایده ئلژی اش به هزینه خودش ندارد، بلکه این وظیفه ایست که بر دوش جنبش کارگری نهاده.م

[۸] – در این تقسیم بندی لوکوربوزیه حوزه تمدنی اروپا را به سه منطقه اروپای مرکزی، اروپای مدیترانه ای یا همان فدراسیون لاتین و اروپای حوزه اتحاد جماهیر شوروی تقسیم می کند، برای مطالعه بیشتر ببینید مقاله لوکوربوزیه و الجزیره نوشته مری مک لاد در شماره ۱۹ و ۲۰ مجله آپُـزیــشـِـن منتشر شده به سال ۱۹۸۰ را.

[۹] – سندیکالیسم یک جنبش مبارز کارگری است که هدفش واگذاری کنترل و مالکیت وسایل تولید نه به دولت بلکه به اتحادیه‌ها بود. م

[۱۰] – Preludes واژه ریشه ای فرانسوی دارد و به معنای سراغازها، مقدمات و پیش درامدها می باشد، بنا به شواهد تاریخی این مجله تعلقات و ارتباطاتی با فاشیست های ایتالیا داشته است، البته به گمان بسیاری مواجه لوکوربوزیه با فاشیسم حداقل تا پیش از زمانی که موسولینی از ایده شهر درخشانش استقبال کند، مواجه ای محتاطانه بوده است.

[۱۱] – اشاره به اولین طرحی دارد که لوکوربوزیه در سال ۱۹۳۲ برای الجزیره تهیه کرد، حدفاصل سال های ۱۹۳۳ تا ۳۹ لوکوربوزیه چهار طرح دیگر نیز ارائه نمود، اما اخرین طرح ارائه شده در سال ۱۹۴۲ بازتفسیری بود نزدیک به ارزش های قابل دفاع طرح الف لوکوربوزیه که به ظن همگان با مد نظر اوردن بارزه های جغرافیایی و جهت گیری بر اساس منظرهای مدیترانه ای و تدقیق بخشی از طرح برای طبقه کارگر، با فاصله بسیار زیادی نسبت به پنج طرح بعدی به عنوان بهترین طرح او در میان شش طرح ارائه شده به حساب می اید.م

[۱۲] – نگارنده واژه territorial machine را از ژیل دلوز عاریه گرفته است، دلوز تولید ماشینی را نقطه اغاز نظریه اجتماع به مثابه ماشین می داند، اطلاق صفت قلمرویی نیز نه بدان سبب است که این ماشین بر قلمروها عمل می کند، بلکه در جوامع ابتدایی، خود زمین است که سطح ثبت کننده یا پیکر کامل تمام فرایندهای اجتماعی است، زمین واحد اولیه و بدوی تولید است، بر روی زمین است که تمام فرایندهای تولید ثبت می شوند و عاملان تولید در ان توزیع می شوند، از این روست که زمین شبه دلیل تولید و ابژه میل است، یعنی بر روی زمین است که میل، اسیر یرکوب گری خویش می شود، ماشین قلمرویی ماشین کلانی است که یک حوزه اجتماعی را پوشش می دهد و تولید اجتماعی و تولید میل را به صورت یک کلیت واحد بر زمین منتاژ می کند، این نیروگذاری اجتماعی و جمعی مستلزم ثبت واقعی بر پیکرهاست. این امر موجب می شود تا پیکرهای بیولوژیک افراد تبدیل به پیکرهای اجتماعی شود و اندام ها متناسب با الزامات حیات اجتماعی تعریف شوند. ایوایوا دیچف؛ مدرس انسان شناسی فرهنگی دانشگاه صوفیه در مقاله ای تحت عنوان شهرسازی کمونیستی و شهروندی در انقیاد که در سال ۲۰۰۵ در شماره سوم، مجلد نهم مجله شهر به چاپ رسیده است، ماشینِ قلمروییِ میل را منبعث از نگاهی می داند که بر سیاق ان شهروند می تواند به شرط ان که هم گنی خود با چارچوب تدقیق شده از سوی قدرت را حفظ کند، شهروندی خود را با کوچ از حوزه ای به حوزه ی دیگر به محک تجربه زند.

برای اگاهی بیشتر ببینید کتاب دلوز و امر سیاسی نوشته پال پیتون، ترجمه ی محمد رافع از انتشارات گام نو و هم چنین کتاب ژیل دلوز نوشته کلر کولبروک با ترجمه رضا سیروان از نشر مرکز را.م

[۱۳] – یکی از پایه ای ترین مفاهیم معماری مدرن که به واسطه ان غالب قیود معماری پیش مدرن از قبیل وابستگی به دیوارهای باربر، محدودیت در تخصیص و تعریف فضاهای داخلی و تنگناهای فضایی به کناری رفت، در این متن تاکید بر جهان شمول بودن ایده و تبدیل بنا به سلول زیستی و نه مسکن در تفسیر پدیداری اش دارد.م

[۱۴] -Le Corbusier, ‘Spectacle de la vie moderne,’ Plans, n. 13, March 1932

[۱۵] – مراد از اصطلاح “نرمش ناپذیریrigidity ” تمرکز بر گونه طراحی راست گوشه و ماشین وار مجتمع های مسکونی است و هیچ تضادی با “انعطاف پذیریflexibility ” مطرح شده در مورد بافت شهری ندارد، چرا که همین سادگی فرمی مجتمع های مسکونی امکان جا نمایی انعطاف پذیر ان ها در بافت شهری را مهیا می سازند.م

[۱۶] – اشاره دارد به پروژه ی اجرا نشده ای که لوکوربوزیه با ایده اسکان ۳ میلیون نفر در اسمان خراش های ۶۰ طبقه طراحی نمود.م

[۱۷] – اشاره دارد به پروژه اجرا نشده ای که لوکوربوزیه متاثر از طرح اجرا نشده ی شهر معاصر، هم نشینی با معماران و طراح سبک بین الملل و عضویت در جنبش سندیکالست ها با هدف اصلاح اجتماعی طراحی نمود، طرح هیچگاه به مرحله اجرا نرسید اما تاثیری عمیق بر الگوهای شهرسازی پس از خود نهاد، لوکوربوزیه در دهه ۵۰ ایده ی طرح را در مقیاسی بی نهایت محدود در مجمتع مسکونی مارسی اجرایی کرد.م

[۱۸] – لوکوربوزیه فرهنگ اصطلاحات گسترده ای دارد برای ترکیب بِـلـُـک های بزرگ مقیاس اپارتمانی نواری نیز واژه redents را استفاده کرده است.م

[۱۹] – Le Corbusier; Les trois etablissements humains, (Paris: Denöel, 1943)

[۲۰] – واژه Casbah با تلفظ عربیِ قصبه، ریشه در زبان عربی مناطق شمال افریقا دارد و به معنای دژ نیز می باشد و در این متن به محله مرکزی و تاریخی شهر الجزیره و محلات اطرافش اشاره دارد.