انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شکسپیر، ایران و شرق؟

علی قاسمی منفرد

 

شکسپیر، ایران و شرق. سیروس غنی. ترجمۀ مسعود فرهمندفر. چ ۲. تهران:‌ انتشارات مروارید، ۱۳۹۹. ۱۴۸ ص. ۲۶۰۰۰۰ ریال.

 

برای خواننده‌ای که تا حدودی با آثار شکسپیر آشنایی دارد، تصوّر وجود نسبتی میان او و کشوری همچون ایران آسان نیست. باوجوداین، گاهی خوش‌بینی به امکان‌های خلاقانۀ پژوهشی و نامِ ‌آشنای نویسنده انگیزه‌ای می‌شود برای مطالعۀ کتابی که عنوانش عجیب به نظر می‌رسد. شکسپیر،‌ ایران و شرق[۱] آخرین کتاب زنده‌یاد سیروس غنی (۱۳۰۸-۱۳۹۴)،‌ تاریخ‌پژوه،‌ حقوق‌دان و مجموعه‌دار است که در ۲۰۰۸ توسط انتشارات میج[۲] که منحصراً به موضوعات مربوط به ایران می‌پردازد، منتشر می‌شود. ترجمۀ فارسی کتاب، به‌رغم عنوان نظربرانگیز و موضوع نشرپسند آن، پس از ۱۲ سال به دست خوانندۀ مشتاق فارسی‌زبان رسیده تا به تماشای نسبت میان شکسپیر، ایران و شرق بنشیند.

کتاب با ارائه خلاصه‌ای از زندگی شکسپیر، دوران «تودور»ها در انگلستان و عصر صفوی در ایران آغاز می‌شود؛ آغازی که یک‌سوم کتاب را در بر می‌گیرد. در این مقدمۀ تاریخی هیچ جهت‌گیری خاصی نسبت به موضوع کلی کتاب وجود ندارد و صرفاً چکیده‌ای از وقایع آشنای تاریخی در برابر خواننده قرار می‌گیرد. همین رویکرد در بخش بعدی کتاب تحت عنوان «سیّاحان و تاجران در ایران و روابط اقتصادی» قابل شناسایی است. در این بخش نویسنده به مراودات بازرگانی اسپانیا و پرتغال و جمهوری ونیز و پس از آن‌ها انگلستان در شرق می‌پردازد. نزدیک به نیمۀ کتاب، بالاخره نامی از شکسپیر به چشم می‌خورد.

مهم‌ترین نکتۀ این بخش طرح فرضیه‌ای است مبنی بر این‌که ارجاعات شکسپیر به ایران از طریق برادران شرلی و سفرنامۀ آنان بوده است. توضیح این‌که، برادران شرلی در دوران سلطنت شاه‌عباس اول با حمایت مالیِ ارلِ اسکس، دوستِ ارلِ سات‌هامپتون که حامی مالیِ شکسپیر بود، به ایران ‌آمدند و پس از بازگشت سفرنامۀ خود را در انگلستان منتشر کردند. دلیل حمایت مالیِ ارلِ اسکس از سفر برادران شرلی، تلاش آنان در جهت ترغیب ایران به جنگ با عثمانی‌ها بوده که در آن زمان خطری بالقوه برای اروپا به حساب می‌آمدند.

صفحاتی پیاپی در کتاب صرف گزارش زندگیِ ارلِ اسکس و رابطۀ او با ارلِ سات‌هامپتون و شکسپیر و سرانجام زندگی برادران شِرلی می‌شود. تمام این موضوعات در حالی بیان می‌شود که هیچ قطعیّتی در ارتباط شکسپیر با برادران شرلی وجود ندارد؛ فقط این‌که «او احتمالاً سفرنامه‌های جهانگردان (ازجمله برادران شرلی) را خوانده بود» (ص ۸۱). با دیدن عنوان بخش پایانی نور امیدی می‌درخشد که شاید قرار است ثمرۀ رنج حَرّافی‌ها و گزارش‌دهی‌ها و بی‌ربط‌گویی‌ها را بچشیم و برویم سر اصل مطلب: «ارجاعات به ایران و شرق در نمایشنامه‌های شکسپیر».

در کمال حیرت می‌بینیم که در این بخش جز ارجاعات مستقیم و غیرمستقیم شکسپیر به شرق و ایران که از نمایشنامه‌ها استخراج‌شده چیز دیگری نصیبمان نمی‌شود. ابتدا خلاصه‌ای از داستان نمایشنامه آورده شده و سپس بخش مربوطه با توضیحی مختصر همراه شده است. ارجاعاتی از قبیل «صوفی» در اشاره به پادشاهان صفوی و «بیابان‌های هیرکانیا» [در تاجر ونیزی]، «داریوش» و «کوروش» [در هنری ششم]، «کمبوجیه» [در هنری چهارم،‌ بخش نخست] و «لباس‌های فاخر ایرانی» [در شاه‌لیر]. ارجاعات شکسپیر به ایران فراتر از این‌ها نیست و خواننده که با وعدۀ مطالعۀ کتابی دربارۀ نسبت میان شکسپیر،‌ ایران و شرق به سوی آن جلب شده، با ارجاعاتی خشک‌وخالی مواجه می‌شود که نویسنده قلم‌رنجه کرده و این‌ها را پشت سرهم ردیف کرده است.

در این میان، نویسنده گاهی به فراخور میل شخصی در چند جمله دیدگاه‌هایش را دربارۀ نمایشنامه‌ها نوشته که در بافت چنین کتابی به‌کل زائد و بی‌ثمر است. گاهی هم چنان بی‌ربط می‌نویسد که برق از سر خواننده می‌پرد. برای نمونه دربارۀ رومئو و ژولیت به‌یک‌باره به یاد می‌آورد: «رابرت کندی در ستایش برادرش جان کندی، رئیس‌جمهور از این جملات احساسی ژولیت بهره گرفت» (ص ۱۱۵).

نکتۀ دیگر اینجاست که غیر از بخشی که به سفر برادران شرلی می‌پردازد، اصلاً مسئله ایران مطرح نیست. اساساً موضوع بر سر ارجاعات شکسپیر به شرق است که در ذیل آن اشاره‌هایی کم‌شمار به اسامی مربوط به ایران هم می‌شود. ولی مشکل اصلی به ناهمخوانی عنوان ادعایی کتاب و محتوای آن محدود نیست، به‌طورکلی کتاب نظم و انسجام لازم را ندارد و صرفاً پیش‌نویس‌هایی است که فاصلۀ بعیدی تا «کتاب» شدن دارند.

جالب ‌توجّه است که در زمان انتشار یکی از مجلّدات کتاب مشهور غنی با عنوان ایران و غرب: کتاب‌شناسی نقادّانه[۳] منتقدی به گمراه‌کننده بودن عنوان کتاب و منابعی که چندان ارتباطی با ایران ندارند، اشاره کرد و نوشت:‌ «درمجموع نمی‌توان کتاب را یک کتاب‌شناسی معمول برای مطالعات مربوط به ایران در نظر گرفت. چون نه‌چندان جامع و کامل است و نه‌چندان دقیق.»[۴] نکاتی که در کتاب مورد بحث نیز قابل ‌مشاهده است. نویسنده اطلاعات فراوانی دارد، به تعبیری خویی «دانش‌نامه‌ای»[۵] دارد، اما در مقام پژوهشگر نه می‌تواند با اطلاعات خود قدم در مسیر تحلیل و تفسیر بگذارد و نه این‌که انسجامی معنادار به آن‌ها ببخشد. درنهایت آنچه به چشم می‌آید، این است که نویسنده هر اطلاعاتی را که به‌گونه‌ای با موضوع ادعایی کتاب نسبتی داشته (و حتّی گاهی نداشته!) در کیسۀ کتاب ریخته است.

پیوست کتاب جدولی است از ترجمه‌های فارسی نمایشنامه‌های شکسپیر. این پیوست با توضیحاتی همراه شده که مبنای روشنی ندارند. درباره برخی از ترجمه‌ها اظهارنظرهایی کلّی شده است مثل این‌که «ترجمه‌ای خوب و خوش‌خوان» (ص ۱۴۱) یا «ترجمه‌ای دقیق» (همان). همچنین اشتباهات و ابهاماتی به این پیوست راه یافته: تاریخ انتشار ترجمۀ ناصرالملک از اتللو که ۱۳۴۴ ذکر شده، ظاهراً در ۱۳۴۷ در انتشارات زمان بوده است (چاپ نخست آن در ۱۹۶۱ در فرانسه)، محلّ نشر ترجمۀ میرزا محمد بهادر خان از جولیوس قیصر بصره است نه تهران یا هند، ترجمۀ نوشین از اتللو نخستین بار در ۱۳۱۹ منتشر شده، ترجمۀ به‌آذین از اتللو در ۱۳۳۷ منتشر شده نه ۱۳۴۲، چاپ نخست ترجمۀ جواد پیمان از لیرشاه در ۱۳۳۹ بوده نه ۱۳۴۲،‌ نخستین انتشار ترجمۀ رضا براهنی از ریچارد سوم در ۱۳۴۳ بوده نه ۱۳۷۲، همچنین ترجمۀ ابراهیم یونسی از طوفان نخست در ۱۳۵۱ منتشر شده است.

تاریخ انتشار برخی از ترجمه‌ها هم ذکر نشده، ازجمله ترجمه مسعود فرزاد از رؤیا در شب نیمۀ تابستان (۱۳۲۰) و آنتونی و کلئوپاترا ترجمۀ محمدعلی اسلامی ندوشن (۱۳۶۳).[۶] نام بهمن محصص به‌اشتباه به‌عنوان مترجم هانری چهارم بخش نخست آمده است، درحالی‌که بهمن محصص هانری چهارم اثر لوئیجی پیراندللو را ترجمه کرده (۱۳۴۶) نه نمایشنامۀ شکسپیر را.

جز این اشتباهات فاحش، نقص مهم این جدول از قلم انداختن ترجمۀ افرادی است همچون احمد خزاعی، میر شمس‌الدین ادیب سلطانی و عبدالله کوثری. بدیهی است که از چنین پیوستی انتظار دقّت، صحّت و جامع بودن می‌رود و مترجم یا ناشر می‌توانستند با اندکی جست‌وجو به داد این جدول بی‌نظم و ناقص و غلط برسند یا دست‌کم به‌کلی آن را از کتاب حذف کنند.

با همۀ این‌ها، بی‌تردید نباید از اندیشۀ پیگیرانه دربارۀ نسبت شکسپیر و وضعیت خودمان دست برداریم، اما زمانی می‌توان نتیجۀ واکاوی چنین نسبتی را روشنگر دانست که منظر تازه‌ای از واقعیت در برابرمان آشکار شود. منظر تازه با گشت‌وگذار در سطح و دست‌چین کردن «ایرانیجات» در آثار شکسپیر- از قبیل «صوفی» و «کوروش» و «هیرکانیا»- پیدا نمی‌شود؛ همچنین با تفسیرهای گشوده و گاهی مبتذل نیز که نمونۀ آن را در برخی از اجراهای ایرانی در این سال‌ها می‌شد دید، نمی‌توان به منظری تازه دست یافت. روشنگری ارمغان مواجهه‌ای جدّی، پیگیر و عمیق با شکسپیر خواهد بود؛ و اگر به دنبال مواجهه‌ای عمیق باشیم، شاید باید «حافظۀ شکسپیر»[۷] را به چنگ آوریم؛ یعنی از درک عمیق نظرگاه شکسپیر به درک موقعیت خودمان برسیم، نه برعکس.

 

[۱]. Shakespeare, Persia, and the East

[۲]. Mage Publishers

[۳]. Iran and the West: a critical bibliography (۱۹۸۷)

.[۴] برگرفته از سایت دانشگاه کمبریج:

Burrell, R. (1988). Cyrus Ghani: Iran and the West: A critical bibliography, viii, 967 pp. London and New York: Kegan Paul International, 1987. Bulletin of the School of Oriental and African Studies, ۵۱(۳), ۶۲۳-۶۲۳. doi:10.1017/S0041977X00117409

.[۵] تعبیری از حسن کامشاد دربارۀ سیروس غنی در جلد دوم حدیث نفس (تهران: نشر نی، ۱۳۹۲).

[۶]. تصحیح این تاریخ‌ها بر مبنای کتاب‌شناسی تئاتر (تهران: انتشارات نمایش، ۱۳۷۰) و سایت کتابخانۀ ملی بوده است.

[۷]. نام داستانی از خورخه لوئیس بورخس.