انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ساختارشکنی از اقتدار دولت، در جامعه‌شناسی پیر بوردیو (۲)

گرچه «تمیز و تشخیصِ ناخودآگاهانه ی» قلمروی رفتاریِ عادت واره ها ، کم و بیش بحث هایی هستند که در جامعه شناسی های فی المثل نمایشی و یا کنش متقابل نمادین و … با آنها آشنایی داریم اما آنچه در آن مباحث همواره ناگفته می‌ماند پرسش از این مطلب بود که مرجع صدور این ، یا آن رفتار از «کجا» آمده است . به طوری که برای مخاطب آن گونه عمل کردن ها و یا توقعِ عمل از خود و یا دیگری داشتن ها که همگی «ناخودآگاه» هم انجام می‌گرفتند، به منزله امری «بدیهی» و یا «طبیعی» می‌نمود. حال آنکه با آموزه های ساختار شکنانه ی بوردیو مهم ترین مسئله ، پی جویی از مرجع است. وی می‌گوید : «جامعه دو شکل تفکیک ناپذیر دارد ؛ از یک طرف نهادها که باید به شکل اشیای فیزیکی ، بناها ، کتاب ها، ابزارها و غیره در بیایند ، و از طرف دیگر ، قابلیت های اکتسابی ، مهارت های دراز مدتِ وجودی یا کاری که در بدن ها، در افراد تبلور می یابد و من به آن عادت واره نام می‌دهم. فردِ جامعه پذیر شده در برابر جامعه قرار ندارد ، بلکه یکی از اشکال وجودی این جامعه به حساب می‌آید » (ج ۱. ص ۱۵۳). عبارتی بسیار درخشان : «فرد جامعه پذیر شده ، در برابر جامعه قرار ندارد، بلکه یکی از اشکال وجودی این جامعه به حساب می‌آید» … بنابراین «نهادها» و «عادت واره ها»، به منزله مکمل یکدیگر از سوی دولت ، وظیفه ی جامعه پذیری افراد را بر عهده دارند. فکوهی می‌نویسد « دولت ملی می‌خواهد همه را وادار کند که از درون نظام خاصی از شناخت عبور کنند ، یک کودک را از دبستان تا دبیرستان در درون خود پرورش می‌دهد. برای نمونه ، اگر قرار است تاریخ بیاموزند ، در درجه اول بایستی تاریخ و جغرافیای کشور خودشان را یاد بگیرند و این یعنی اینکه دولت ملی می‌خواهد از شهروندش، شهروندی بسازد که مطیع باشد» (ج ۱، ص ۵۷).

بنابراین نه تنها «بدیهیات» امری بالذات و یا «طبیعی» و «غیر اجتماعی» نیستند ، بلکه از سوی دولتی که خود را جایگزین اقتدار کلیسا کرده برساخته می‌شوند ؛ آنهم از طریق حیطه ی «عادت واره» های متعلق به نظامهای مختلف (سیاسی ، اجتماعی و …) تا بدین وسیله دولت بتواند امور مدیریتیِ کنترل و نظارتش را به تثبیت برساند؛ اموری که کارشان ایجاد «همکاریِ ناآگاهانه و غیر مستقیم » کنش گران برای هستی اجتماعی دولت است …؛ اما نه به عنوان فردی بیرون از ساختارِ اجتماعی، بلکه از همان لحظه ای که عادت واره ها به امری درونی و جامعه پذیریِ فرد تبدیل می‌گردند ، کنش های فردی نیز به اشکال وجودی جامعه تبدیل می‌شوند .

بدین ترتیب اقتدار دولت در جوامع اروپایی (حداقل در فرانسه )، چیزی بیرون از کنش های فردی نیست و نهادینه شده در کنش هایی است که از فرد ناآگاهانه سر می‌زند . و اما این دقت و وارسی چیزی است که در «جامعه شناسی» بوردیو انجام می‌پذیرد ؛ توسط ساختار شکنی از بدیهیات و طبیعی سازی ها … ! از اینرو می‌توان گفت جامعه شناسیِ مورد نظر بوردیو علمی است که در پیِ هستی اجتماعی قدرتی است که برای پایداری اقتدارش ، نیازمند «بدیهی» سازی ها و یا ایجاد عادت واره ها در نظام های مختلف است. نظام های مختلفی چون آموزشی و دانشگاهی و یا رسانه ای و هنری و تا حتی نظامی و … ؛ که بوردیو همگی را به منزله «میدان» قلمداد می‌کند . زیرا به تنش هایی توجه داشته است که در همه ی نظام ها (میدان ها) رقابت آمیزند و در آن مبارزه بین افراد به امری بدیهی تبدیل شده است . اما باید توجه داشت که از نظر بوردیو در هر کدام از میدانها علاوه بر عادت واره های مختص به آن میدان که تعیین کننده ی قواعد بازی اند و کنشگران اجتماعی در هر کدام از میدانها حتما می بایست از آن ها مطلع باشند ـ تا کارایی موفقیت آمیزی در رقابت ها داشته باشند ـ حتما می‌بایست برخوردار از «سرمایه» ی مناسب آن میدان نیز باشند. به عنوان مثال سرمایه اقتصادی که شامل سرمایه های مالی ، میراث منقول و غیر منقول و .. است ؛ و یا اگر کنش گر اجتماعی در میدان دانشگاهی فعالیت می‌کند ، لازمه ی حضورش در آنجا سرمایه فرهنگی است شامل تحصیلات، بدست آوردن قابلیت های فرهنگی و هنری ، و … ؛ یا برای موفقیتش در قلمرو روزمره لازم است از سرمایه اجتماعی به بیانی شبکه ای از روابط ، دوستان و آشنایان برخوردار باشد تا درمواقع ضروری به نفع او وارد عمل شوند ؛ و یا برخوردار از سرمایه نمادینی باشد که متکی است به اقتدار کاریزماتیک نهاد ها و سازمانها و یا قومیت و دینی و … ؛ بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعه ای از افراد در جامعه دارای سرمایه ای کلی می‌شوند که خود ترکیبی از سرمایه های نامبرده است (فکوهی ج ۲. ص ۲۶۰) .

ادامه دارد…