انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جایگاه سازمان‌های مردم‌نهاد در حکمرانی و مدیریت شهری در تهران

نشست یک صد و چهل و هشتم یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ
با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
یکشنبه ۲۰ آبان ۹۷ ساعت ۱۶ الی ۱۹
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات

موضوع: آسیب شناسی مدیریت اجتماعی و فرهنگی شهر تهران
عنوان: «جایگاه سازمان های مردم نهاد در حکمرانی و مدیریت شهری در تهران»

سخنرانی دکتر روح اله نصرتی
(عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو شورای مرکزی انسان شناسی وفرهنگ)

با عرض سلام خدمت دوستان گرامی. بسیار خوشحال هستم که یک بار دیگر در جمع دوستان همیشگی یک‌شنبه‏ های انسان شناسی و فرهنگ هستم. موضوعی قصد داریم درباره آن صحبت کنیم در ارتباط با نقش نهادهای مدنی در بحث حکمرانی شهری است. خوشبختانه فیلمی که نمایش داده شد، به نظر من بسیاری از آن جنبه‌‏ها یا وجوهی از زندگی شهری را که همه ما به نوعی درگیر هستیم و من نیز به عنوان یکی از مهمترین مسائل اجتماعی شهر تهران درمدنظر داشتم که به آن بپردازم را نشان می‌داد. من از پرداختن به این مسائل کلی صرف نظر می‌کنم و تنها در ارتباط با موضوعی که مشخصا یک دیدگاه یا یک الگوی نظری برای ما به شمار می‌آید و می‌تواند باب گفتگوی جدیدی را در ارتباط با مباحثی که نقشی که خود مردم در حوزه مدیریت شهری در بحث حکمرانی را نشان می دهد، بحث می کنم.
در حقیقت مساله این است که ما در این فیلم با نمایشی از وضعیت زندگی اجتماعی یا حیات شهر تهران روبرو شدیم. اما همین را می‏‌توانیم تسری بدهیم به بسیاری از کلان‏‌شهرهای خودمان و فراتر از آنها در ارتباط با مسائل اجتماعی که درگیر آن‌ها هستیم. به لحاظ موقعیت توسع‌ه‏ای ما در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که روز به روز شاهد تراکم و انباشت لایه‌‏های متعددی از آسیب‌ها و مسائل اجتماعی هستیم و اگر به طور خلاصه‏ بخواهیم بگوییم پیامدهای این مسائل چه بوده اند، حداقل در ارتباط با جامعه خودمان، از هشت گسست می‏توانیم نام ببریم. و اینها به نظر من گسست‌‏های بسیار مهمی هستند که پیامدهای برای زندگی ما در داخل شهر داشته و دارند. این گسست‏‌ها عبارتند از گسست‌‏های سنی، جنسیتی، طبقاتی، مهاجرتی، شهری و روستایی. بحثهایی مربوط به حوزه عمومی، حوزه خصوصی. بحث گسست‌های بین محلی و ملی و ملی و جهانی شدن همه اینها مهمترین گسست‏هایی هستند که به هرحال ما در زندگی خودمان با آن‌ها درگیر هستیم. نتایج این گسست‏‌ها را نیز ما در زندگی‏های خودمان به شکل بروز انواع آسیب‏های اجتماعی مختلف فرسایشی در زمینه سرمایه اجتماعی، شکاف ساختاری در واحدهای انسجام‏بخش می بینیم.
این نکات مواردی هستند که به نظر من در محتوای این فیلم می‌توانستیم ببینیم. تنش‏ها و تعارض‌‏هایی که میان سبک‏های زندگی مختلف هست، فقدان روحیه و نشاط و شادابی اجتماعی، بحران هویت، دیدگاه‏های محدود ملی‏گرایانه و مسائل این شکلی درواقع پیامدهای گسست‏هایی هستند که ما در زندگی شهری خودمان داریم. حال اگر اینها را در کنار آن مسائل مربوط به کالبد و مسائلی که مشخصاً در حوزه مدیریت شهری هستند و مسائل مربوط به حمل و نقل، ترافیک، آلودگی هوا و بحثهای مربوط به اقتصاد شهری، ناهمگنی که به لحاظ کالبدی در شهر تهران وجود دارد و غیره قرار بدهیم به سوال مهمی می‏رسیم: اینکه مدیریت شهری در این زمینه چه کارهایی کرده و یا می‏تواند انجام دهد؟ و اساسا خود این چیزهایی که ما به عنوان مسائل اجتماعی در شکل آسیب‏های اجتماعی و غیره از آن اسم می‏بریم، و اساساً آن چیزی که ما به عنوان مدیریت شهری درک می‏کنیم، این مدیریت شهری چه کاری می‏تواند برای درمان این وضعیت انجام دهد؟ دلیل شکل‏گیری این همه مسائل و آسیب‏هایی که ما از آن نام می‏بریم چیست؟ من این را در چارچوب یک دیدگاه نظری خیلی کلان‏تری راجع به مسائل توضیح می‏دهم و اتفاقا در این الگوی نظری که راجع به آن دارم حرف می‏زنم راهکارها را هم در تقویت چنین الگوی نظری می‏بینم که توضیح خواهم داد.
به نظر من، ما در اگر بخواهیم در ارتباط با ساخت جامعه ایرانی حرف بزنیم، سه حوزه یا سه ساحت را می‏توانیم مورد تاکید قرار دهیم. سه ساحتی که ساحتی که مربوط به حوزه سیاست است که در شکل دولت ما درکش می‏کنیم، ساحت مربوط به اقتصاد که بیشتر در شکل بازار درک می‏شود و ساحت مربوط به حوزه جامعه و فرهنگ است. اتفاقی که در ارتباط با جامعه ایران افتاده است این است که دو عرصه سیاست و اقتصاد حالا یا به دلیل کارآمدی آن‌ها که عمدتا به شکل فقدان کارآمدی یا به شکل نامدیریت شده که در این فیلم هم به نظر من برجسته بود، و عملکردهای نادرستی این عرصه بوده این حوزه سیاست و اقتصاد انباشتی از مسائل را ایجاد کرده که این مسائل برمی‏گردد به حوزه جامعه. یعنی به یک معنا، سرریز اقدامات و عملکردهای نادرست دو عرصه سیاست در شکل دولت و اقتصاد باعث شده است که هزینه این دو را جامعه مجبور باشد بپردازد. جامعه و فرهنگ را من با چنین رویکردی می بینم. به اعتقاد من، هرچه عرصه سیاست و عرصه اقتصاد ممکن است عرصه‌های تخریب باشند به همان اندازه عرصه جامعه اتفاقاً می تواند عرصه ظرفیت‏بخش باشد. یعنی اگر ما در ارتباط با جامعه خودمان بخواهیم حرف بزنیم ظرفیت‏های خیلی متعددی در شکل نهادهای مختلف اجتماعی در یک پیشینه گذشته تا به امروز وجود دارد و این ظرفیت‏ها در تماما به عنوان محافظ و به عنوان ظرفیتی که انگار که حراست می‏کند از جامعه و فرهنگ در مقابل آن سلطه دو عرصه دیگر عمل می‏کنند. و از این جهت ما نقطه قوت خارج شدن از این وضعیت یا بهبود وضعیت هم در همین هرم در همین راس باید ببینیم. همین رأسی که جامعه و فرهنگ اهمیت بنیادی دارند.
حال باید توضیح دهیم که این امر چگونه اتفاق افتاده است؟ این دو عرصه سیاست و عرصه اقتصاد تلاش کرده اند که این دو عرصه جامعه و فرهنگ را تحت سلطه و تحت استعمار خود درآورده است و منطق خود را غالب کنند و جامعه ما، متأسفانه در بسیاری از موارد، تحت تبعیت این دو عرصه و سازوکارهای مربوط به خود، کمابیش بازنده بوده است. اقتصاد عمدتاً در شکل نیروهای بازار که امروز خیلی هم راجع به آن حرف زده می‏شود و یک بخش زیادی از منتقدین در ارتباط با عملکرد این نیروی اقتصاد و نیروهای بازار از جانب اتفاقا جامعه‏شناسان بحث شده است و از این منظر، ممکن است جامعه‏شناسی متهم به رویکردهای محافظه‏کارانه هم بشود ولی فرایندی که اتفاق افتاده است این است که بازار، در شکل رویکردهای اقتصادی حال چه لیبرال و چه نئولیبرال که اخیراً خیلی راجع به آن نقدی هم انجام شده و خیلی ها معتقدند که ما هم درگیر این مسائل در جامعه خودمان شده‏ایم، منطق خود را غالب کرده است بر حوزه جامعه،
اما ببینیم ما در آنجا چه منطق‏ه ایی هستند؟ نیروهای بازار عمدتاً مبتنی بر ترویج این اندیشه‏ هاست: ۱. اولین اندیشه، اندیشه فایده ‏باوری است. ۲. دومین اندیشه، این هست که افراد در تحت شرایط مختلفی به شکل اتمیزه شده همه درصدد این هستند که در قالب‏های عقلانی منفعت‏های خودشان را به حداکثر برسانند. ۳. سومین مسئله این است که در یک چنین اندیشه‏هایی افراد معمولاً به شکل کاملاً عقلانی عمل می‏کنند. یعنی عقلانیت‏باوری را به عنوان رکن اساسی یک جامعه‏ای، تصور می‏کند و آن را درواقع آن نوع منطق را تحمیل می‏کند بر عرصه جامعه و نهایتاً چیزی که برای این موضوع خیلی مهم بوده است این است که انبوه شدن تولید ، ویژگی بارز این تفکری است که در عرصه جامعه هم باید اتفاق بیفتد. به یک معنا اگر من بخواهم خلاصه کنم فردباوری، منفعت‏باوری، عقلانیت‏باوری و تولید در شکل نهایی خود یا به شکل خیلی انبوه‏شده و سازوکار یافته ویژگی‏هایی است که این منطق تلاش می‏کند آن را هم وارد زندگی جامعه هم کند و هم وارد زندگی‏های اجتماعی و حوزه فرهنگ را درگیر در این مسائل کند.
البته اولین حوزه‏ای که در ارتباط با این موضوع آسیب‏ می‏بیند قطعاً خود فرهنگ و خود جامعه است و به همین خاطر اتفاقاً تنها حوزه‏ای هم که در مقابل این تحمیل این منطق مقاومت کرده است خود فرهنگ بوده است. بسیاری از متفکران در ارتباط با موضوع بحث کرده‏اند و دائماً نقد این موضوع را هم دارند که چگونه این منطق بازار جایی حتی تلاش کرده است که خودش را در ارتباط با حوزه فرهنگ هم تحمیل کند تحت عنوان صنعت فرهنگی و خیلی هم راجع به آن بحث شده است ولی از یک طرف دیگر، فرهنگ ساحتی است که تنها به یک معنا، تنها ساحتی است که قابلیت مقاومت در مقابل این عرصه را دارد. من حالا توضیح خواهم داد که این فرهنگ و جامعه که راجع به آن حرف می‏زنیم چگونه می‏تواند این کار را انجام دهد؟ از چه طریقی؟ قطعاً سازوکارهای بسیار متعددی می‏تواند داشته باشد برای این موضوع. یعنی، از شکل نهادی گرفته تا شکل محتوایی که بحث ارزشها، اخلاقیات و غیره است من تاکیدم رو بحث نهادسازی اجتماعی در درون سازو کار است. یعنی در درون جامعه است. نهادهای مدنی که مقوّم یک سیستم فرهنگی هستند که اتفاقا مقاومت می‏کنند در مقابل منطقی که از حوزه اقتصاد قرار است این تحمیل شود بر زندگی روزمره ما. قرار است این تحمیل شود بر جامعه. مثال روشن آن را در ارتباط با رویدادهایی می بینیم که در در این اواخر در ارتباط با جامعه ایرانی اتفاق افتاده است. حجم انبوهی از یعنی تعداد زیادی از شهروندان، دقیقاً با همین منطقی که توضیخ دادم به محض تصور وجود بحران اقتصاد می بینیم که مردم تصمیم بر آن گرفتند که برای یک دو روزه سه روزه حمله کنند به فروشگاه‏های شهروند مختلف و چیزهای مختلف که اصلا نیازشان نبوده برای شش ماه، یک سال آینده برای خودشان ذخیره کنند. این با چه منطقی قابل توضیح است؟ در حالی که با این منطق که من فقط در چارچوب یک تفکرات که فقط به خودم به نفع فردی خودم، به چیزی که در یک چارچوب عقلانی بیشترین نفع را از این وضعیت ببرم قابل تحلیل است. این منطق از کجا وارد حوزه جامعه شده است؟ این منطق دقیقا از دل تحلیل‏های اقتصادی درمی‏آید که ما را ترغیب می‏کند به این که شما فقط خودتان را دریابید. فقط به به فکر خودتان باشید. اگر قرار باشد که جامعه با همین مسیر ادامه پیدا کند حرکت شما به این سمت باشد که چیزهایی که الان نیاز ندارید، همین را الان بخرید نگه دارید و در آینده از طریق فروش اینها خودتان را نجات دهید.
باید متوجه باشیم که این منطق بسیار ناسازگار با آن منطق فرهنگی است در جامعه که ما می‏خواهیم در مورد آن حرف بزنیم. آن منطق، منطقی است که افراد را دائماً، منطق زندگی روزمره به یک معنا، آن چیزی که من در ارتباط با جامعه می‏گویم. منطقی است که افراد را دائماً یعنی ترغیب و تشویق می‏کند به دیدن چیزی به اسم خیر جمعی، به دیدن چیزی به اسم نفع جمعی، به دیدن چیزی به اسم رعایت اصول اخلاقی، به دیدن چیزی به اسم این که من متحد در ارتباط با جامعه، در ارتباط با دیگران هستم. من مسئولیت دارم. در ارتباط با منطق دو عرصه سیاست و اقتصاد هیچ‏کدام از اینها محلی از اعراب ندارد. و اصلاً مهم نیست که این مسائل. یعنی این چیزهایی که ما راجع به جامعه داریم حرف می‏زنیم. پس، بنابراین این منطق تحت فشار آن تحمیل دو منطق حوزه اقتصاد و سیاست بر خود است که نمی‏داند چگونه این کار را باید انجام دهد. برای این مسئله، قطعا ما باید برگردیم به یک چارچوبی که بتواند به ما کمک کند. در عین اینکه ظرفیت جامعه و فرهنگ در مواجهه با این قضیه دیده شود، لحاظ شود و تقویت شود. ولی در عین حال دو عرصه دیگر را در عرصه عمل نمی‏شود کاملاً حذف کرد. یعنی ما اقتصاد و سیاست را نمی‏توانیم در عرصه عمل و اقدام حذف کنیم و بگوییم هیچ کاری ما با این دو عرصه نداریم و بنابراین، تنها چیزی که مسئولیت درقبال این کار داریم، بهبود وضعیت دارد خود جامعه است خود مردم است. نه این هم به نظر من خیلی حرف صحیحی نیست کما اینکه تجربه خیلی از کشورهای دنیا به این رسیده‏اند. تجربه کشورهای دیگر به ما می‏گوید که امکان مدیریت کردن این وضعیتی که ما در ارتباط با حوزه شهرداری می‏بینیم که بسیاری از این مسائل را هم شما در این فیلمها دیدید و مسائل اجتماعی متعددی که راجع به آن اصلا حرفی زده نشد ولی وجود دارد، از طریق چیزی به اسم الگوی حکمرانی خوب قابل تحقق است. چیزی که در ارتباط با مدیریت شهری تهدید شده است علی‏رغم اینکه تمام ظرفیت‏هایی که به لحاظ نهادی لازم است ایجاد شدند ولی استفاده آنچنانی از این ظرفیت نمی‏شود. حکمرانی خوب به ما می‏؛وید که الان دیگر در دنیای امروز در ارتباط با مباحث توسعه در ارتباط با مباحث مدیریت شهری اندازه این دولت، حالا ما شورای شهر ، شهرداری و بخش حاکمیتی هم که اینجا بحث شد مثل استانداری و فرمانداری و غیره را همه در قالب دولت درک می‏کنیم. معتقد بر این است که اندازه دولت در پیشبرد و بهبود وضعیت مهم نیست . چون سالهای سال تجربه شده بود که ما حرف از دولت حداکثر و دولت حداقل می‏زدند. این تجربه را الگوهای توسعه غربی به ما می‏گفت که برای یک دوره‏ای از سال ۱۹۷۰ به دلیل شرایط اقتصادی خود جامعه غربی عملا تحت تاثیر سیاست‏های اقتصادی کینزی دولت خیلی اهمیت داشت و به همین خاطر تلاش شد همه مسائل اجتماعی با محوریت خود دولت انجام شود. برای یک مقطع کوتاهی از سال ۱۹۹۰ این به دلیل شکست‏هایی که در ارتباط با سیاست‏های اقتصادی وجود داشت، سیاست‏ها رفت به این سمت که دولت به تنهایی درواقع موفق نبوده است بنابراین باید نقشش کاملاً کم‏رنگ شود و مدیریت باید واگذار شود به حوزه‏ای به اسم حوزه بازار، و بخش خصوصی و غیره آن می‏تواند وضعیت را بهتر کند.
اما خروجی عملکرد هر دو حوزه نشان داد که هیچ کدامشان موفقیت‏های لازم را نداشتند و گفتند که بنابراین بهترین مدل آن است که ما به مثلث سه‏گانه‏ای باید معتقد باشیم که در یک بخش آن دولت هست با همه امکاناتش، بخش اقتصاد و بازار است با همه امکاناتش و بخش جامعه است. جامعه منظور نهادهای مدنی است که سازمانهای غیردولتی نمی‏دانم شورایاری‏ها و غیره ذیل نهادهای مدنی تعریف می‏شوند. با تکیه بر یک چنین ظرفیتی چنین چارچوبی می‏شود وضعیت را بهتر کرد مدیریت کرد. حال، وقتی برمی‏گردیم به جامعه خودمان، می‏بینیم که ما در چارچوب یک چنین مدلی در کجای کار قرار داریم، ببینید جامعه ایرانی، جامعه‏ای است که برای سالهای سال، قبل از انقلاب دغدغه‏هایی در ارتباط با نحوه مشارکت دادن مردم در عرصه مدیریت شهری در جامعه وجود داشته است و این از زمانی که به شهر در چارچوب بلدیه درک می‏شد تا امروز آن موقع که تحت عنوان انجمن‏های ولایتی و تا به امروز که تحت عنوان شوراها و شورایاری‏ها و غیره درک می‏شود وجود داشته بعد از انقلاب در قانون اساسی هم بسیار روی آن تاکید شد و به عنوان یکی از محورها، بحث‏ شوراها مطرح شد و معلق ماند تا سال ۱۳۸۱ – ۸۲ اگر اشتباه نکنم که شوراها عملاً در ایران تاسیس شدند. به عنوان نهادی که وظیفه یا رسالتی که در حوزه شهرداری کمک به حوزه حکمرانی بهتر شهری است. و مشارکت دادن بیش از پیش مردم در این فرایند بوده است. خب، این هم برای اولین دوره همان مقطع دولت آقای خاتمی تاسیس شد و نهادی تحت عنوان شورا شکل گرفت، و به تبع آن شورایارها محلات و غیره هم شکل گرفتند ولی اینها فقط در شکل نهادسازی اجتماعی توانستیم این ظرفیت‏ها را در جامعه خودمان ایجاد کنیم. اما در واقعیت ، در بحث مدیریت هیچ کدام اینها محل آنچنانی از اعراب ندارند. در کنار همه اینها ظرفیت‏های دیگری که من امروز به عنوان سازمانهای غیردولتی و مردم نهاد نام می‏برم به معنای اصلاً یک چیز دیگری می‏شود. یعنی کاملاً ابزاری درواقع وجود دارند این نهادها. در حالیکه ظرفیتهای بسیار مهمی در ارتباط با بسیاری از مسائل شهری دارند که من مصداق‏هایی از آن را در ارتباط با کشورهای دیگر توضیح خواهم داد.
بنابراین مدیریت شهری که تاکیدم بر مدیریت اجتماعی شهری است، مدیریت اجتماعی و فرهنگی شهری ظرفیت‏هایی ایجاد کرده ولی این ظرفیت تبدیل به عمل نشده است. یک ضعف اساسی که در این زمینه وجود دارد کلاً در ارتباط با بحث مدیریت اجتماعی در ایران، حالا فارغ از شهرداری و جاهای دیگر هم وجود دارد این است که اساساً نگاه به بحث مدیریت اجتماعی، یک نگاه خیلی بوروکراتیک است در جامعه ایرانی. و به همین دلیل حتی فکر می‏کنیم اگر یک جاهایی از سیستم اداری را درست کنیم ، مسائل اجتماعی را بهتر می‏توانیم مدیریت کنیم. اما این اتفاق نمی‏افتد. یعنی ساختار مدیریت اجتماعی کشور اگر در ۴۰- ۵۰ سال پیش یعنی سابقه بوروکراسی از زمان رضاخان تا الان در نظر بگیریم به نظر من هیچ تفاوتی نکرده است در این فاصله زمانی تا به امروز. یعنی همچنان یک دولتی وجود دارد یک وظایفی برای خود قائل است و احساس می‏کند با همان ابزارهای بوروکراتیکی که در اختیار دارد می‏تواند مسائل اجتماعی را مدیریت کند. در حالی که در این فاصله زمانی خیلی اتفاقات مهم و بزرگی در جامعه ایرانی افتاده است. این همه ظرفیتی که به عنوان نهادهای اجتماعی ایجاد شده است بخش مهمی از آن اتفاقات و تغییرات است. در کجای این، مدیریت اجتماعی از این ظرفیت استفاده می‏شود. در هیچ جایی. تعریف نمی‏شود. و ما همچنان درگیر مسائل اجتماعی، موضوعات اجتماعی مختلفی در شهر در مسائل کلان‏تر دیگر در کل کشور و غیره و غیره هستیم همچنان رسالت برای دولت قائل هستیم که باید اینها را مدیریت کند و اتفاقا منابع هم برای این موضوع تدارک ببیند ولی عملاً موفق نیست. چون با یک ساختار بوروکراتیک نمی‏شود مسائل اجتماعی را حل کرد. و اینجا، آن ظرفیتی که به عنوان تشکلهای مردم نهاد یا سازمانهای مردم نهاد داریم می‏گوییم دیده نمی‏شود.
ما برای این موضوع در حوزه مدیریت شهری نیازمند بازنگری در الگوی مدیریتی خودمان هستیم. ما ایجاد کردیم مثلاً شهرداری تهران ، با همین هدف شورایاری‏های محلات را ایجاد کرد. شورایاری‏های محلات را در یک چارچوب ساختاری بوروکراتیک مدیریت شده از بالا نمی‏شود اداره کرد. شورایاری محلات یعنی همه اختیارات باید به محلات سپرده شود، پاسخگویی در مقابل آن نهادهای اجتماعی از جانب شهرداری و غیره و غیره هم باشد هیچ کدام از اینها وجود ندارد. و آنها در خود محلات تبدیل می‏شوند به بخشی از به عنوان بخشی از خود این سیستم شهرداری یا دولت یا هرچیز دیگر و چون خودشان اینگونه تعریف می‏کنند احساس می‏کنند در چارچوب چیز شهری هستند چون اساساً نگاه ما به شهر هم یک مکان توزیع و تولید و توزیع رانت است و احساس می‏کند که در این چارچوب ما هم به عنوان بخشی از این سیستم باید از رانت شهری استفاده کنیم. در مدیریت اجتماعی شهری، یا مدیریت حالا مدیریت شهری برای بهبود وضعیت نیازمند بازنگری در این ساختار مدیریتی است. ساختار مدیریت باید بخشی را به عنوان ان اجی اوها به عنوان سازمانهای غیردولتی شورایاری و غیره به رسمیت بشناسد. اختیارات بدهد ، وظایف بدهد پاسخگویی هم بخواهد و خود شهرداری هم به بخشهای دیگر هم پاسخگو در مقابل او باشد نه یک طرفه. هدف ما این است که رسیدن به یک الگویی که همه بخشها در ارتباط با همدیگر باید پاسخگو باشند و عملکرد داشته باشند مثل وضعیت فیلم امروز نشود. یعنی یک مسئله‏ای ایجاد شود بخش دولتی علاقمند آن باشد که دائما به دنبال «مقصر» باشد و تقصیر را را همه به گردن یکیگر بیندازند. بلکه باید در جاهایی که اتفاقا ممکن است که تقسیم وظایف و غیره شود بپذیرند ولی وقتی مقام پاسخگو می‏رسد نخواهند به دلیل اینکه خلاءهایی در این زمینه وجود دارد و اجازه چنین چیزهایی را به آن ساخت مدیریت اجتماعی در کشور بدهند.
حال در شهر تهران در ارتباط با شهر تهران موضوع را ببینیم. چگونه می‏شود مباحث بین شهرداری تهران، فرمانداری و غیره را بررسی کرد؟ و این دوستان که مضغول صحبت کردن بودند به گونه ای برای ما حرف می‏زنند که انگار ما وطیفه داریم مسائل را درست کنیم. این مسئله‏ای است که اتفاقا همینها بودند که در همین عرصه ها ایجاد کرده‌اند. اما چرا این اتفاق صورت نگرفته است؟ چرا این درک وجود نداشت که ساختار مدیریت اجتماعی نیازمند به بازنگری است نه از بالا به پایین اتفاقا باید از پایین به بالا باید بازنگری شود. یعنی من وقتی ساختار را ایجاد می‏کنم بقیه را کارمند خودم درک نکنم، فکر کنم ان جی او کارمند من است. شورایاری محلات کارمند من است. جایی که تحت مواضع من عمل نکند من می‏توانم برخورد کنم، مشکل ایجاد خواهد شد و به اینگونه نمی‏شود مدیریت کرد. البته همه این‌ها دلایل تاریخی هم دارند که نمی‏خواهم وارد آن بحث تاریخی شوم که چرا چنین دولت حداکثری در ارتباط با جامعه ایران شکل گرفته و همچنان دولت اعتماد به بخش مردمی، در چارچوب مشارکت دادن آنها در عرصه مدیریت شهری ندارد یا ناقص است در جامعه ما، این یک دلیل تاریخی دارد. که بحث شد در یک جلسه دیگر می‏شود راجع به آن بحث کرد.
ولی مسئله‏ای که وجود دارد این است که در هرحال جامعه‏ای مثل جامعه ما، ظرفیت‏هایی که ایجاد کرده است من چند نمونه از آن ظرفیت‏ها را می‏گویم. ببینید جامعه ایرانی من فقط آمارهایی در ارتباط با ان جی اوها اگر برآورد بگویم، سه چهار دستگاه هستند که مشخصاً در ارتباط با سازمانهای غیردولتی در ایران مجوز صادر می‏کنند مثل وزارت کشور و بعید نمی‏دانم سازمان بهزیستی، نیروی انتظامی و غیره و اینها. من یک مطالعه‏ای داشتم و یک بررسی‏هایی کردم فکر می‏کنم حول و حوش ۱۰ تا ۱۲ هزار سازمان غیردولتی هستند که در ایران مجوز گرفتند و فعال هستند. بخش قابل توجهی از این سازمانهای غیردولتی به عنوان سازمانهای غیردولتی ملی در خود تهران هستند. یعنی تهران نزدیک به فکر کنم ۷۰۰ – ۸۰۰ تا سازمان غیردولتی که فقط از وزارت کشور مجوز گرفته است، و بخش قابل توجهی از آنها در تهران هستند به عنوان ملی فعالیت می‏کنند، نزدیک به ۵۰۰ تا تشکل غیردولتی دیگری داریم که از استان تهران مجوز گرفتند و در تهران فعالیت می‏کنند. یعنی ظرفیت اینها را در ارتباط با خود تهران بخواهیم در نظر بگیریم بالای هزار ان جی او ، هزار سازمان غیردولتی فقط در مجموعه خود تهران فعال هستند یعنی دارند فعالیت می‏کنند. موضوع فعالیتشان در حوزه‏های مختلف است. که بخش اتفاقاً قابل توجهی از آنها در ارتباط با مباحث اجتماعی هم هست. و خودشان خرده خرده اگر در ارتباط با ، من چون با تعداد حداکثر غالب آنها ارتباط دارم نتایج‏های عملکردی هرکدام از اینها بسیار درخشان است. منتهی خرد خرد دارند کار می‏کنند. یعنی هرکس کار خودش را دارد انجام می‏دهد. و بخش قابل توجهی از آنها اتفاقا شکایتشان از این است که چرا سیستمی، به نام سیستم دولت یا شهرداری یا جای دیگر اصلاً جایگاهی برای این حوزه تعریف نمی‏کند و نمی‏بیند. در حالیکه این ظرفیت وجود دارد. مهمترین ظرفیت در بسیج منابع انسانی است که خیلی قابل توجه است. در ظرفیت‏های انسانی تو این تشکلها آن انگیزه و علاقه‏ای که در این تشکلها هست و این به عنوان یک ظرفیت در جامعه‏ای مثل جامعه تهران با این همه مسائل اجتماعی کاملاً تعطیل شده است و هیچ توجهی به این حوزه هم نمی‏شود. مدیریت شهری، در درجه اول ما اگر بخواهیم راهبرد برای این موضوع بدهیم، در درجه اول باید به نظر من نیازمند یک بازنگری در این است که اعتماد نسبت به بخش مردمی به نسبت سازمانهای غیردولتی و غیره باید داشته باشند و این فهم را باید در واقع داشته باشد که اساسا بدون مشارکت مردمی، این شکل از با این تراکم مسائل و آسیب‏های اجتماعی امکان مدیریت کردن نیست. یعنی اگر تمام ظرفیت دولت برای نمونه بخش شهرداری و غیره بسیج شود که با اتکاء بر خود این همه مسائل را حل کند، نمی‏تواند انجام دهد. این با بدون کمک مردمی محقق نیست. تجربه خیلی از کشورهای دنیا در بسیاری از موضوع‏ها گویای کشورهای خیلی موفق اروپایی و غیره را نمی‏خواهم من اصلا اسم ببرم مثل آن داستان توسعه آنها خیلی متفاوت از شاید خیلی دور از ذهن است که ما یک مدل مدیریت حکمرانی خوبی مثل سوئد بتوانیم درواقع ایجاد کنیم. چون اصلا داستان ما، اولاً سیستم حکمرانی ما با سیستم حکمرانی آنها خیلی متفاوت است با جاهایی مثل سوئد و غیره علی رغم اینکه ما شهردار را از آنجا گرفتیم ولی سازوکارهای داخلی ما با آنها خیلی داستان دارد. و آن اختیاراتی که به اجتماعات محلی در آنجا داده شده است، خب آن اختیارات را ما مطلقا نداریم. که اجتماعات محلی ما آن قدر اختیارات داشته باشند که محلات خودشان، خودشان درواقع اداره کنند. سوئد را اگر نخواهم بسیاری از کشورهای اروپایی که تجربه خیلی موفقی داشتند را اگر نخواهیم مثال بزنیم، چند تا مثال در ارتباط با کشورهایی که شرایط توسعه‏یافتگی مثل ایران و حتی ممکن بود بدتر از ایران داشته باشند بزنم. و تجربه موفق آنها در کاهش فقر را من می‏خواهم بگویم به عنوان یکی از مهمترین مسائل شهری. ببینید کشورهایی مثل هند، بنگلادش و فیلیپین مثالها را من چون برای جلسه امروزم اماده می‏کردم یک مطالعه‏ای داشتم در بحث تجربه این کشورها در ارتباط با مباحث حاشیه‏نشینی و سکونت‏گاه‏های غیررسمی که یکی از مسائل جدی جامعه ایرانی است. یعنی آمارهایی که الان گفته می‏شود نزدیک به فکر کنم ۱۳ میلیون حاشیه‏نشین ما در ایران داریم که بخش قابل توجهی از آنها در دو استان تهران و مشهد است. این رقم خیلی رقم بالایی است. یعنی حاشیه‏نشینی انواع متعددی از آسیبهای اجتماعی و متاسفانه وضعیت، اتفاقا این وضعیت‏هایی که ما امروز تحت عنوان وضعیت‏های اقتصادی و غیره هم حرف می‏زنیم و سیاست‏های خاص در این زمینه روز به روز این روند حاشیه‏نشینی را بیشتر خواهد کرد. یک برآوردی یک آماری من می‏خواندم و من خودم، دیدم که تا خد زیادی هم درست باید باشد.
از سال ۱۳۷۵تا سال ۱۳۹۵ نوزده میلیون روستایی روستاها را خالی کردند. رقم خیلی قابل توجهی است. نوزده میلیون. کجاها می‏روند اینها. مگر داخل شهر تهران می‏آیند زندگی می‏کنند؟ بخش قابل توجهی از آنها به کلانشهرها و شهرهای منطقه رفتند و بخش قابل توجهی از آنها به زندگی حاشیه نشینی تبدیل شدند. پس بنابراین موضوع خیلی مهمی است برای جامعه‏ای مثل جامعه ایرانی. درک کنیم که شرایط زندگی حاشیه‏نشینی فقط زندگی حاشیه‏نشینی در شکل کالبدی نیست. این زندگی حاشیه‏نشینی انواع مدیریت‏های مختلف اجتماعی می‏خواهد. انواع مسائل و آسیب‏های اجتماعی، خدمات زیرساخت شهری، مسائل مربوط به شهروندی ، مسئولیت‏های شهروندی و هزار مسئله دیگر. راهکار ما یا برنامه‏های ما برای اینها چه هست؟ آیا ما می‏توانیم از طریق تزریق پول یا چیزی بتوانیم این مسائل را حل کنیم قطعاً نمی‏توانیم. تازه در ارتباط با خود این موضوع، الان شما با دستگاههای مختلف صحبت کنی دائماً پاس‏کاری صورت می‏گیرد. مثلا وزارت مسکن می‏گوید مربوط به من نیست، قانون می‏گوید که وزارت مسکن مسئولیت دارد. شهرداری همینطور ، وزارت کشور همین‏طور. یعنی یک به هم ریختگی هم به یک معنا مدیریت‏ناشدگی در این زمینه نه مدیریت شدگی وجود دارد که کار را خیلی سخت‏تر می‏کند. همین موضوع را می‏خواهم بگویم که کشورهای دیگر با همین ظرفیت‏هایی که در چارچوب حالا مشارکت مردمی داشتند چگونه توانستند مدیریت کنند؟ ببینید یک تجربه‏ای در ارتباط با بحث حوزه حاشیه‏نشینی و سکونت‏گاه‏های غیررسمی در کلان‏شهر داکا در بنگلادش بوده است که زاغه یکی از مهمترین مشکلات این شهر بوده، این پروژه، پروژه زاغه‏ها به عنوان زاغه‏ها در سال ۱۹۸۵ شروع شد تا سال ۱۹۹۴ اینها توانستند که ۱۹۲ زاغه یا شرایط زندگی زاغه‏نشینی را تحت پوشش قرار بدهند و وضعیت زندگی آنجا را بهتر کنند. عمدتا این پروژه‏ها اساس این پروژه‏ها بر این بوده اول یک کمیته مدیریتی ملی شهری و محلی یعنی محلی همان اجتماعی محلی مدنظر است. هدایت کل این پروژه را در اختیار داشت برعهده داشت. دومین مسئله، رویکرد و جهت‏گیری پروژه رویکرد مشارکتی بود. یعنی رویکرد استفاده از ظرفیت‏ها و پتانسیل‏ها که در درون تمام این مناطق زاغه‏نشین وجود داشت. که البته این الزاماتی دارد که حالا این الزامات را می‏شود راجع بهش بحث کرد که چگونه می‏شود جامعه یا اجتماع محلی را ترغیب کرد در پروژه‏های محلی و غیره مشارکت کنند. خود این، یک فرایندی دارد. با توصیه اتفاق نمی‏افتد. نیازمند به یک تقویت در حوزه سرمایه اجتماعی، بحث اعتماد جلب اعتماد آن و غیره است. ولی در هرحال این اتفاق در رابطه با این جامعه اتفاق افتاد. و سومین مسئله این بود که مقامات محلی در مشارکت با اجتماعات شهری موسسات خصوصی و عمومی پیشرفت‏های خیلی زیادی در ترمیم زیرساختهای آن منطقه کردند. و اقدامات حاصل شده باعث شد که اولاً برنامه‏های اعتبارات خردی داشتند یکی از مهمترین برنامه‏های پروژه‏شان ارائه یک سری تسهیلات و اعتبارات خردتر به جامعه محلی بود که موفق بود. خانواده‏های فقیر با وام‏های کوچک تلاش کردند یا توانستند که درآمد خود را افزایش دهند. و این اقدامات اینها باعث افزایش آگاهی‏های مردم در ارتباط با بسیاری از بیماری‏هایی بود که درگیر آن منطقه شدند. نهایت وضعیت این شد که و جایگاهی که برای زنان در ارتباط و پیشبرد برنامه‏ها قائل شدند خود این باعث شد که جایگاه زنان در خانواده افزایش پیدا کند و موجب مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی شد. این بخشی از نتایج عملکرد دولت بنگلادش در ارتباط با ساماندهی موضوعی به نام حاشیه‌‏نشینی در یکی از کلانشهرهای خود به اسم داکا بود. تجربه دیگر، تجربه پروژه توسعه شهری در فیلیپین بود. تحت عنوان توسعه شهری تاندو در فیلیپین. راهبرد این امر عین راهبرد کشور بنگلادش مشارکت ساکنین بود، و عموماً به جای اینکه اینها راهبرد جابجایی ساکنین را مدنظرشان باشد تلاش کردند که وضعیتی که وجود دارد را بهتر کنند. چیزی که ما الان در جامعه خودمان بسیار درگیر این مسائل هستیم و قطعاً آینده در این زمینه خیلی چالش خواهیم داشت. الان یکی از مسائل که ما در ارتباط با این شرایط زندگی حاشیه‌‏نشینی حالا لزوماً نیست ولی بخشی از درگیری‏های زندگی حاشیه‏نشینی را می‏توانیم ببینیم همین پروژه مسکن مهر در سراسر کشور هست. حداقل به لحاظ برخورداری از آن امکانات اولیه شهری و مباحث مربوط به توسعه شهری. و این مسئله مطرح است که این را چگونه می‏شود سامان داد. این تجربه در جاهای دیگر نشان داده که ما، این امکان وجود دارد که به جای اینکه ما به جابجایی فکر کنیم به بهسازی فکر کنیم، راهبرد بهسازی مشارکتی از هم گسیختگی اجتماعی را در آن جامعه کمتر می‏کرد، هزینه‏‌ها را نسبت به جابجایی یک چهارم کاهش داد و در طی ۱۲ سال، یعنی در یک فاصله ۱۲ سال ، به کلی منطقه‏ای را که دارای هزار مشکل بود را متحول کرد و منطقه رو به ترقی گذاشت. تجربه دیگر در ارتباط با پروژه بهسازی کامپوکا در کشور اندونزی بود که در اواخر ۱۹۶۰ انجام شد هدفشان هم بهبود بهسازی مساکن و بهبود معیشت اقتصاد افراد کم درآمد و فقیر در شهرهای جاکارتا و سورابایا بود از افراد محلی و بومی و نهادهای مردمی و سازمان‏‌های غیردولتی در اجرای پروژه‏ استفاده شد به گونه‏ای که همه کارهای مربوط به پیمانکاری و غیره و اینها با مشارکت‏‌های محلی انجام شد.
اینها، تجربه‌‏های خیلی کوچکی از تجربه‏‌های کشورهای دیگر در راستای کاربست نهادهای مدنی و نهادهای مردمی برای حل یک معضل تحت عنوان معضل حاشیه‌‏نشینی و فقر و غیره بوده است. ببینید ما در ارتباط با مدیریت شهری بسیاری از این مسائل اجتماعی را داریم. حال فرصت آن نیست که من روی بحث‌های کالبدی، بحث ترافیک، بحث آلودگی هوا، بحث ناهمگنی کالبد با کارکردهای خود شهر و غیره صحبت کنم. در ارتباط با خود موضوعات اجتماعی، در ارتباط با مسئولیت‏های شهروندی، حقوق شهروندی آسیب‏های اجتماعی مختلف، گروه‏های حاشیه‏ای و غیره ما هزاران مسئله داریم. مدیریت شهری برای حل این مسئله هیچ راهکاری دیگری غیر از بسیج کردن نهادهای مدنی و وزن دادن به این نهادهای مدنی به عنوان بخش مهم و قدرتمند در کنار بخشهای دیگر نه به عنوان بخش حاشیه‏ای امر دولت یا امر بازار نه به عنوان یک گروهی که به عنوان یک بخشی که درواقع وظایف دارد مسئولیت دارد اختیارات دارد. به عنوان نگاه ابزاری نسبت به مشارکت اصلا مدنظر من نیست می‏تواند درواقع چارچوبی را فراهم کند که بتواند بخشی از مشکلات شهری را مدیریت کند. من هدف اصلی‏‌ام از بحث امروزم این بود که اول بگویم که دلایل شکل گرفتن این مسئله اجتماعی چیست. به نظر من ناکارآمدی دو حوزه دولت و بازار باعث شکل‏‌گیری چیزی به اسم مسائل اجتماعی شده است هزینه‏‌های آن سنگینی می‏کند بر دوش جامعه، و راهکار حل مسئله هم قطعا در همکاری هر سه بخش با هم دیگر است. امکان حذف هیچ کدام از آنها با توجه به تجربه تاریخی جامعه ایران و غیره میسر نیست و ساختار مدیریت اجتماعی باید به این موضوع فکر کند که نیازمند بازنگری اساسی برای حل این مسئله است و این از طریق یک الگوی بوروکراتیک از بالا به پایین قابل حل نیست و نیازمند مشارکت دادن واقعی مردم برای حل یک مسئله است. در انتها چون باید سخنرانی خود را به پایان ببرم خیلی خلاصه‌‏وار بحثهای خودم را جمع‌‏بندی کردم اگر پرسش و پاسخی باشد من در خدمت شما خواهم بود.