انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تئاتر کلاس مرده اثر تادئوش کانتور

کلاس مرده، خاطره ای زنده!

فاطمه زمانی مظفرآبادی

کلاس مرده، خاطره است. خاطره ای در پستوی تاریک ذهن تادئوش کانتور. گرچه خاطره ی شاد و خوبی نیست. خاطره ی غیر معمول و زمختی ست.

کلاس درس به جای بچه های قد و نیم قد، تناقض مشهود بین چهره ی چروکیده ی بازیگران و کودکی آنها که به شکل مانکن های جوان، به دوش می کشند، زیبایی و ترس از نابودی، زندگی و مرگ را به موازات هم تصویر می کند. و این بسیار هوشمندانه است. چرا که مرگ مفهومی ست که حتی حرف زدن درباره ی آن ترس از راه رسیدنش را در انسان زیاد می کند. انسانی که تا این حد از مرگ هراس دارد؛ تا کجا می تواند ادامه دهد؟

انسانِ زمانه ی کانتور، کسی که در جنگ با مرگ رو به روست، تا کجا دوام می آورد؟

در کلاس مرده استفاده از نیمکت های قدیمی مدرسه، هیمه ای از کتاب های کهنه که از روی نخستین نیمکت برزمین می ریزد، آدم های پیری که در خوابراهی از ژست های ناخودآگاه دست و پا می زنند و هرکدام بر پشتشان جنازه ای را حمل می کنند: روح کودکی شان را!

و مرگ در تکاپوست. به شکل یک زن خدمتکار. ایده ای ظریف برای بازنمایی سالهای از دست رفته ی ۱۹۳۰

کمتر تصویر تئاتری ای، اینهمه صمیمی و حکاکی شده به نظر می رسد.

 

می گویم حکاکی شده چرا که میمیک ها، ژست ها و همینطور کلیت فضای اجرای این نمایش، قطعا در ذهن مخاطب حک می شود. هماهنگونه که پیش از اجرای اثر، این تصاویر در ذهن خود کانتور به موازات افسانه ها(mythes )  حک شده است.

 

شاهد مثال اینکه در مقاله ای نوشته بود در اولین اجرای کلاس مرده ی کانتور در فرانسه، بازخورد تماشاگران گاهی با تناقض هایی همراه بوده. برخی گریسته بودند و برخی خنده و گریه هر دورا تجربه کرده بودند. در انتهای نمایش، مردم سالن را ترک نکردند، حرفی هم نمی زدند. چون رویایی بیدار بر صندلی های نمایش تکیه زده بودند. درواقع به آنها احساسات شوک آوری تلقین شده بود. آنها خود را در برابر یک اثر انقلابی یافته بودند.روحیه ای که اکنون در آن ها هم متولد شده بود.

 

صداها، پرسوناژها، اشیا، فضا، وضعیت، کلمات، همه چیز نمایانگر تاریخ مذهبی و اسطوره ای لهستان، سرزمین مادری کانتور هستند.

پرسوناژهای کلاس مرده ی کانتور، بازیگرانی هستند که کودکی شان را بردوش می کشند و درجایی کنار می گذارند (رد می کنند).

شاهد نمایشی هستیم بدون پیچیدگی، با تاثیری غیرمعمول(همانگونه که کانتور می خواهد). بازنمایی ای از مرگ با پرسوناژهایی پیر اما با تصاویری به غایت زنده و پویا.

او تئاتری را روی کار می آورد که نشانه های جنگ مقاومت لهستان رابا خود به همراه دارد واز ترس مرگ سخن می گوید. تئاتری بازگوی شرایط لهستان در ازدحام سربازان آلمانی.

کلاس مرده نمایشی است که به گونه ای بزرگترین دلمشغولی کانتور محسوب می شود چرا که در طول عمر او تا سال مرگش، بارها روی صحنه رفته است.

کانتور در یادداشتی  بر کلاس مرده، مدرسه ای  را توصیف می کند، با تنها یک کلاس. کلاسی با دوپنجره که یکی به منظره ی غرق در سفیدی بیرون و یکی به دالان های تاریک و سیاه حافظه اش باز می شود.او درباره ی کلاس مرده می گوید:من وجودِ خاطره ام را ساختم، نه از سر وجد و نه با مبالغه. خاطره ای منطقی از دنیای واقعی.

 

او به تلخی دنیا اشاره می کند و می نویسد که گذشته همیشه تکیه گاه خوبی نیست. این حرف را اشاره ای به کمونیست های لهستانی دانسته اند.

کانتور می گوید: سختی غیرقابل تصور و راز آلودی که ساخته ام، متعلق به اصالت هنر و امر آفرینش است.

 

ارتداد(hérétique) ، مساله ی دیگری ست که به آثار کانتور نسبت داده می شود. اما در آثار کانتور چیزی که  ارتداد خوانده می شود، از تمام اتفاقات تاسف باری که در جنگ جهانی دوم رخ داده سرچشمه می گیرد. درست مثل دادائیسم که در خلال جنگ جهانی اول به وجود آمد و پرسشی بود بر هنر. دادائیسم هنر را به کلی رد می کرد چرا که معتقد بود مادامی‌که شاهد چنین قتل عام ها و اعمال خشونت بار و غیرانسانی در جهان هستیم، چگونه می شود به هنر اندیشید؟ یا کار هنری کرد؟ یا مثلا به هنربرای هنر معتقد بود؟

 

منظور از ارتداد، رد کردن تمام شیوه های پیشین برای بازنمایی و پرداخت شیوه ای جدید است.

تادئوش کانتور، این شیوه ی نو را به گونه ای پرداخته که زمانه اش ایجاب می کرده و این فرزند زمانه ی خود بودن از مهم ترین ویژگی های آثار اوست.

 

او خودش می گوید که خاطره پشت در نگاه ما زندگی می کند. پیش رویمان نیست. بنابراین کلاس مرده خاطره ای ست  زنده در دالان تاریک و عمیق ذهن انسان لهستانیِ درمعرض جنگ.

 

 

 

 

 

تصاویری از کلاس مرده