انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

او رفته با صدایش اما خواندن نمی‌تواند

درباره‌ی پروژه‌ی صدای شاعر در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

بارها گفته‌ام و تا حدی نوشته‌ام را در این زمینه پیش برده‌ام که سه مرکز یا کانون در نوشت و سرنوشت هنر و فرهنگ معاصر ما آن‌قدر تأثیر زیادی داشته‌اند که اگر سهم آن‌ها را در تولید آثار و همچنین در تربیت و رشد هنرمندان و نیز شیوه‌های تفکر برآمده از تضارب آرا و تنوع اندیشگی کسر کنیم، بی‌تردید با وضعیتی کویری، خشک و بی‌آب‌وعلف در اقلیم هنر و فرهنگ مدرن و معاصرمان روبه‌رو می‌شویم. سه مرکزی که بنا به سنتِ وطنی‌مان، به‌قدر منزلت و اهمیتشان، قدر ندیده‌اند و دیده نشده‌اند. آن‌قدری که حتی به‌اندازه‌ی ثبت و ضبط‌های آرشیوی برای رجوع و رفع تکلیف هم ماده خام و منبع مراجعه و دانستن در مورد آن‌ها نیست و هرچه هست یا پراکنده‌نویسی است یا کتاب‌های منتشرشده‌ای کمتر از انگشت‌های دست. اگر بخواهم به‌لحاظ تاریخی از این سه مرکز نام ببرم: اول، «هنرکده‌ی هنرهای تزیینیِ هوشنگ کاظمی» است که اواخر دهه‌ی سی تأسیس می‌شود، هنرکده‌ای که نقش شگفت‌انگیزی در هنرهای تجسمی و تصویری معاصر دارد، اما شگفتا که حتی یک کتاب هم درباره‌ی خدمات و دستاوردهای این هنرکده، اساتید و هنرجویانش وجود ندارد. دوم، «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» است که اواسط دهه‌ی چهل تأسیس می‌شود و مدیریتش به عهده‌ی چند نفر آدم کاربلدِ علاقه‌مند و باسواد است تا به‌منظور شکل‌گیری ادبیات و هنر مستقل و آزاد برای کودکان و نوجوان با اسلوب‌های نوین و منعطف برای بچه‌ها تلاش کنند. سوم، «کانون نویسندگان ایران» است که سرانجام، بعد از کش‌وقوس‌های زیاد، در سال ۱۳۴۸، فعالیت رسمی خود را شروع می‌کند. اما اینجا و اکنون صحبت ما درباره‌ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است، آن‌هم به شکلی کاملاً مشخص وجزئی‌نگرانه درباره‌ی یکی از خدماتش. خدمتی که انگار طوری طراحی، برنامه‌ریزی و اجرا شده است که جزئی از بدنه‌ی فرهنگی و هنری معاصرمان محسوب می‌شود و نمی‌توان آن را از حافظه‌ی فرهنگی‌مان پاک کرد.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از آن نهادهایی است که به‌مرور و طی سال‌ها به ما نشان داد اگر در کارهای فرهنگی و هنری، مثل هر حوزه‌ی دیگری، آدم‌های کاربلد و حرفه‌ای در کنار جوان‌های مشتاق و عاشقِ کارِ فرهنگی قرار بگیرند و پشتوانه‌ی اقتصادی و آزادی عمل مورد نیاز را در حوزه‌ی هنر داشته باشند، می‌توانند کارها و آدم‌های ماندگار بسازند و تأثیری ریشه‌ای در فرهنگ و هنر معاصر بگذارند.

پنجاه سال پیش، کانون به‌قصد تولید آثار ادبی مستقل با شیوه‌های نوین برای کودکان راه‌اندازی شد و با رویکردی کاملاً آزاد به‌‌سراغ نویسندگان و شاعران و نمایشنامه‌نویسان رفت و خواست هرکسی در حوزه‌ی کاری خود و با نگاه خودش آثاری درزمینه‌ی کودک خلق کند. این نگاه هوشمندانه و سفارش کار به آدم‌های اهل، علاوه بر اینکه پایه‌های کانون را مستحکم کرد، باعث شد در کوتاه‌مدت و میان‌مدت آثاری تأثیرگذار تولید شود و البته نمی‌گویم بلندمدت چراکه اغلب کارهای ماندگار تولیدشده‌ی کانون مربوط به همان ده‌دوازده سال آغازین کارش است.

پنج‌شش سال بعد از راه‌اندازی کانون به درخواست خانم امیرارجمند، یکی از مؤسسان کانون، مرکز تهیه‌ی نوار و صفحه برای کودکان و نوجوانان راه‌اندازی می‌شود که مدیریت آن را احمدرضا احمدی به‌عهده داشت. مرکزی که بنا بود عهده‌دار تولید موسیقی برای کوکان و نوجوانان باشد و کارهای زیادی درزمینه‌ی موسیقی فولکلوریک، موسیقی کلاسیک و ترانه‌ی ملی و بومی تولید کند، شرح و جزئیات این آثار تولید‌شده در این‌سو و آن‌سو دیده می‌شود.

این انتخاب و البته واکنش احمدرضای شاعر به این موضوع و تولیداتی که زیر نظر او طی سال‌های ۵۰ تا ۵۷ صورت می‌گیرد برای وضعیت فعلی تولید و نشر آثارِ کودکان و نوجوانان جای تأمل بسیار دارد. احمدرضا شاعر آوانگارد دورانش است؛ یعنی، با چاپ اولین مجموعه‌ شعرش در سال ۱۳۴۱ به نام طرح و دو‌سه سال بعد، روزنامه های شیشه‌ای نشان داد که نوعی نگاه متفاوت به شعر و جهان پیرامونش دارد که چندان با نگاه متعارف دورانش همخوانی ندارد. اما وقتی به هفت سال مسئولیت او به‌عنوان مدیر تولید صفحه و کاست در کانون برمی‌گردیم و به کارهای صوتی منتشر شده، مانند مجموعه‌ی قصه برای کودکان، مجموعه‌ی آهنگ‌های محلی، مجموعه‌ی ردیف موسیقی، مجموعه‌ی زندگی و آثار موسیقی‌دان‌ها و مجموعه‌ی صدای شاعر نگاهی می‌اندازیم متوجه می‌شویم که احمدرضا به‌شکلی کاملاً درونی توانسته است آثاری را به تولید برساند که از نظر هنری عمیق و تأثیرگذار هستند و از تنوع خوبی برخوردارند. جالب اینجاست که احمدرضا تخصص و دانش چندانی در حوزه‌ی موسیقی نداشته است، اما انتخاب‌هایش برای اجراها از بهترین انتخاب‌ها و بهترین آدم‌ها بوده است. احمدرضا شاعر است و باید به سراغ شعر برود، همین کار را هم می‌کند. تلاش‌های صوتی‌اش را در قالب صدای شاعر دنبال می‌کند. یکی‌دو سال قبل از احمدرضا و کانون، حسن هنرمندی، شاعر و مترجم خوب آن سال‌ها، و همین‌طور، در دوره‌هایی، ایرج گرگین در رادیو برنامه‌ای داشتند که به معرفی و نقد شعر نو می‌پرداختند. درواقع، اولین بار ترکیب صدای شاعر در رادیو شنیده شد، اما صدای شاعر را امروز با پروژه‌ی صدای شاعر احمدرضا در کانون می‌شناسیم و توجهمان به‌سمت تولید آثار شنیداری و شعر خواندن با صدای شاعران می‌رود. خودش می‌گوید این پروژه از ابتدا با دعوت از احمد شاملو شروع شد که انتخاب شعر برای خواندن هم از خود شاملو بود. درواقع، اولین اثر تولیدی صدای شاعر شعرهای نیما بود با صدای شاملو و موسیقی احمد پژمان. فکر می‌کنم حتماً عمدی بوده است که پروژه‌ی صدای شاعر با شعرهای نیما شروع شود، نیمایی که آغازکننده بوده است و لابد ادای دینی هم به استاد در خود مستتر دارد، حالا که این کلمات را می‌نویسم صدای جادویی شاملو را می‌شنوم که چگونه فضای تهی این اتاق را پر می‌کند:

دارد هوا که بخواند
در این شب سیاه
او نیست با خودش
او رفته با صدایش
اما خواندن نمی‌تواند.

شاملو، در همان سال، بجز نیما سه کار دیگر را می‌خواند: شعرهای حافظ با موسیقی فریدون شهبازیان، غزلیات مولوی با موسیقی فریدون شهبازیان و شعرهای خودش را با موسیقی اسفندیار منفردزاده. به لیست اولین تولیدات صدای شاعر که نگاه کنیم، می‌فهمیم شاعر آوانگارد و عصیانگر ما هوش و شعور درخوری داشته است که در کنار شعر مدرن، رد شاعران کلاسیک را هم گرفته و به تولید رسانده است. شعرهای رودکی با صدای منوچهر انور و موسیقی فریدون شهبازیان و آواز پری زنگنه، شعرهای سعدی با صدای هوشنگ ابتهاج و موسیقی فریدون شهبازیان، شعرهای ابوسعید ابوالخیر با صدای بیژن مفید و موسیقی کامبیز روشن‌روان، شعرهای باباطاهر با صدای امیر نوری و موسیقی شیدا قرچه‌داغی و موفق‌ترین صفحه، ازنظر اقبال عمومی و فروش، رباعیات خیام با صدای شاملو و موسیقی فریدون شهبازیان و البته آواز محمدرضا شجریان که در ۱۳۵۵ به شکل کاست منتشر شد. درواقع، اولین تولید صدای شاعر به شکل کاست این کار بوده است و همه‌ی کارهای قبلی روی صفحه‌های ۷۸ دور و ۳۳ دور منتشر می‌شدند. از شاعران معاصر دیگری که در آن سال‌های محدود صدا و شعرهایشان منتشر شد، هوشنگ ابتهاج بود که شعرهایش را با موسیقی پرویز اتابکی خواند و همین‌طور مهدی اخوان ثالث که شعرهایش را با موسیقی فریدون شهبازیان اجرا کرد. شهریار و نادر نادرپور شعرهایشان را با موسیقی کریم گوگردچی خواندند. شعرهای فروغ فرخزاد با صدای فروغ و پروین زرآزوند و موسیقی مجید انتظامی اجرا شد و در آخرین سال تولید کاست در پروژه‌ی صدای شاعر؛ یعنی، سال ۱۳۵۶ شعرهای نصرت رحمانی و یدالله رؤیایی با صدای خودشان در کنار موسیقی مجید انتظامی خوانده می‌شود. با توجه به اسامی شاعران، این سرعت تولید و تعدد هنرمندان نوعی پیشرفت است؛یعنی، شاعران با تنوع شعری‌شان صدایشان شنیده می‌شد؛ بنابراین، نسل بعدی نسل خود احمدرضاست که می‌توانستند شعرشان را بخوانند. از قضا یکی از صداهای مطبوع برای شعر خواندن صدای خود احمدرضاست که در سال‌های بعد شعرهای زیادی می‌خواند و منتشر می‌کند. با وقوع انقلاب اسلامی و توقف کارهای کانون دیگر اثری از تولیدات بعدی نیست. شعرهای فریدون مشیری، محمدعلی سپانلو و همین‌طور شعرهای منوچهر آتشی با صدای م. آزاد هم خوانده شدند که به علت تعطیلی کانون هیچ‌وقت منتشر نمی‌شوند.

کل آثار منتشرشده در پروژه‌ی صدای شاعر شانزده شاعر بودند، اما همین تعداد محدود، درواقع، سنگ بنای خواندن شعر همراه با موسیقی را در فرهنگ معاصر ما بنا نهادند. رویکرد حرفه‌ای در تولید آثار به‌وضوح دیده می‌شود، از ضبط حرفه‌ای صدا گرفته تا ساخت موسیقی برای شعرها (برخلاف نمونه‌های جدید که برای شعر موسیقی را انتخاب یا به آن وصله می‌کنند). احمدرضا گفته است که وقتی می‌خواستیم شعرهای اخوان ثالث و شهریار را ضبط کنیم، چون این شاعران تهران نبودند، تیم صدابردار و ضبط صدای کانون برای کار به آبادان و تبریز رفتند تا صدای شاعران را ضبط کنند. پروژه‌ی صدای شاعر نمونه‌ای از تولید حرفه‌ای در کنار ایده‌ی نو محسوب می‌شود. همچنین طراحی گرافیک و عنوان‌های این آثار ، درجای‌خود، مثال‌زدنی است. فرشید مثقالی اغلبِ طراحی‌ها را انجام‌ داده است و مصطفی اوجی و ابراهیم حقیقی نیز طراحی یکی‌دوتا از آن‌ها را برعهده داشته‌اند. غرضم از این حرف‌ها آن است که نگاه حرفه‌ای به پروژه می‌تواند نتایج خوبی به‌جا بگذارد، چیزی که امروزه فقدان و غیابش در حوزه‌ی هنر و فرهنگ در زمینه‌های بسیاری احساس می‌شود. از همان سال‌ها تا به الان صدای شعر و شاعر تولید می‌شود و به حیاتش ادامه می‌دهد. هرچند که اغلب و بجز یکی‌دو نمونه در اقبال عمومی چندان مورد توجه نبوده‌اند، ولی زندگی کند و الکن صدای شاعر دارد راه خودش را می‌رود. نمی‌توانم یادداشتم را به پایان ببرم و اذعان نکنم که صدای شاعر برای من و احتمالاً خیلی‌های دیگر مترادف است با شعرخوانی احمد شاملو با همان صلابتی که در صدای جادویی‌اش هست و هنوز دارد می‌خواند:

ری‌را … صدا می‌آید امشب
از پشت کاچ که بندآب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند
گویا کسی است که می‌خواند …

نویسنده رسول رخشا است و مطلب اولین بار در آنگاه منتشر شده و براساس یک همکاری رسمی و مشترک با انسان‌شناسی و فرهنگ بازنشر می‌شود.