انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انارستانِ لعل‌بار: خلاء توسعهِ تاریخ و فرهنگ‌بنیاد (۳)

اما اگر رود و گورستان و امامزاده کنار این سایت تاریخی، مرده‌ریگِ بازماندهِ گذشتگانِ ماست، اکنونیان غم و اندیشه‌ چندانی بر حفظ و کاوش و نگهداشت یکی از انگشت‌شمار آثار ناریخی و معبد و اثر اشکانی[۱] منحصربفرد ایران ندارند. و نیک می‌دانیم که اگر بعد اسلام دو قرن سکوت در اثار مکتوب داریم، در انتقال قدرت هخامنشی به ساسانی۵ قرن سکوتِ آثار باستانی داریم و دراین مورد فرضیات مختلفی طرح شده‌است. اما با وجود همه این فرضیه‌ها از نابودی اوستای طلایی گرفته تا تخریب عامدانه آثار اشکانی توسط ساسانیان، درست یا غلط، این معبد با چند سرستون یونانیِ باقی مانده، معدود و محدود سند عینی ورود،  هجوم یا نفوذ معماری یونانی در ایران است. اما از بازسازی آخر این مکان بقدری گذشته و این سایت چنان بی‌سرپناه و کم‌توجه رها شده که فاجعه از دست رفتن همین آثار کمیابِ باقیمانده نیز درکمین است. کوه‌ها و سربالایی آنسوی قمرود، در مسیر خورهه به قم، مارابه ارتفاعات آذرین و چشمه‌های اب معدنی، آب‌گرم بالا و پایین می‌رساند. علیرغم تبدیل این مکان به دهکده تفریحی توریستی، هنوز این ارتفاعات درتشنگی و انزوایِ توسعه و رونق مانده‌اند. گویا کمتر سیاستگذاری اگاه‌است که این آب‌درمانی در وسط و میانه ایران، ظرفیت پذیرش و گسیل هزاران نفر را بواسطه مرکزیت مکانی و جاده‌ای دارد و اهمیت استراتژیک آن بسا از دهکده‌ای چون سرعین در غرب ایران می‌تواند بیشتر شود و اشتغال و رونق و توسعه‌ای تفریح محور را در اینجا می‌توان با کیفیت و گونه ای بهتر درپیش گرفت. تداومِ مسیر رود، در منطقه نیزار و دودهک، محل تلاقی قمرود با آزادراه قم به اصفهان را رقم می‌زند. روستاهای کهن و کنار رود، هریک منهای ظرفیت کشاورزی، اگنده از تاریخ و میراث فرهنگی هستند که یکی با مهاجرت روستاییان و دومی با نااگاهی و بی‌برنامگیِ کارگزارانِ شهری و منطقه‌ای، روبه نابودی است. روستای قلعه‌ای دولت‌آباد به عنوان یکی از نوادر بازمانده منطقه (که به دوران زندنیه نیز منسوب شده) تنها روستای قلعه‌ای دارای سکنه درایران برشمرده شده که بازهم فاقد رونق وجایگاه لازم ‌است.

 

روستای قلعه‌ای مسکونی دولت آباد

 

اما آن سوتر، در دودهکِ اشکانی که ظاهرا از پس دودِ کوره‌هایِ آهک اردشیر و مطبخ و زرادخانه لشگرش پدیدار شده، جز کاروانسرایی قجری نمانده‌است. در رویت آن علی‌رغم تعمیر و نجات از ویرانی، چیزی که غایب است تاریخ و میراث فرهنگی آن است. کاروانسرا به یک  سالن پذیرایی و عروسی و مکان همایش درسیمای کهن بدل شده و کاربریِ رستوران و خوراک و خواب، بر میراث وتاریخ و اگاهی غالب شده‌است. دریغ از تابلو، نوشته و تصویر و خط ونشانی که لااقل، مسافرِ اکنون را به گذشتگان مهم پیوند زند و بیادش آورد یکی از آن مسافرانِ کباب‌خوری چون آنها،  قبله عالمی بوده که در سفر عراق عجم خویش شبی در اینجا با قطاری از حشم و خدم و اردوی ترکتازش خسبیده و حداقل نامش را در سفرنامه‌اش[۲] جاودان کرده‌است.خفتن و اندیشیدن به این قدرت و حشمت صاحب قران و قرن ها حاکمیت درگذرلحاظات مسافردر این مکان کم ارزشی ندارد.

ان سوی قمرود نی‌های نیزار، طنین انداز نبرد اردشیر و تیراندازی افسانه‌ای و دین خویانه ‌او و رشد شهرهای نامبردار از کسانی است که از امروزشان جزِ نام‌های نیست وهست شده درکتابها، چیزی نمانده‌است (مانند از بین رفتن شهر روقان (معرب رودکان) که «جوسق» میان آن و خانشاه  بدستور اردشیر بنا شده است. شرح نبرد او با دو لشگر ری که در روقان ودودهک فرود‌آمده‌اند و با لشگر همدانِ اشکانی که در سکان و هنبرد سررسیده‌اند به جنگ برخاسته‌اند در تاریخ قم (ص۲۰۷)خواندنی است) .

سیاه کوه و چند کوه کوتاه و بلندِ در دیدرس و  در نقطهِ چرخشِ قمرود از نیزار به قم، بازمانده در حاشیه هفتاد قله،  بازهم پذیرای تاریخ و فرهنگ کهن شده‌اند. کهک و راوه،  هنوزهم میزبان  قلعه‌های بازمانده قبل و بعد اسلامی هستند و یادآور حلقه اسماعلیه و ماجراهای قبل و بعدِ آقاخان محلاتی و جنبش های سیاسی از انجدان تا این روستاها. هرچند کارخانه‌های سیمان و صنعت، در کهک تا نیزار سربلند کرده‌اند و گردوخاک به هوا افکنده، اما این رود و جوی هایِ آبِ چشمه‌های سربزیر و سرازیر بر بستر خشک زمینند که بر دل این روستاها هنور حیات می‌آفرینند. محصولات کشاورزی این نقطه بر کنار آزاد راه عرضه میشوند و انار  باغهای در حال مرگ، هنوز با خود ذات وطعم اساطیری اناربار را به مسافران اثبات و تایید می‌کنند. قمرود در مسیر تاریخی خود بعد از ساریه خاتون؛ چشمه علی و امامزاده عبدالله را پشت سر‌ میگذارد وهمراه با باغهای انار، امامزاده و قلعه‌های بازمانده دیگری چون قلعه چم و خدیجه خاتون (ردپای زن بر روزگار!) را در تاریخ به ثبت می رساند و وارد شهر قم می‌شود. شهرِ آسیاها، پل‌ها و دروازه‌های کهن. شهری که اینک آب‌باریکه این رودِ لعل‌بار را به کویر تحویل می دهد. قمرود در خارج قم و قبل از فرو رفتن بر دریاچه نمک، با تلاقی با رودهای دیگر و از جمله قره چای خاطره‌ساز تاریخ حوض سلطان و قلعه، پل و کاروانسرای کهنِ جان‌سپرده درتقاطعِ پل دلاک بوده‌است. صحنه جنگ و آوردگاه رودهای خروشان کهن که درپس خاطره همین اردوی سلطانی ناصری، ثبت شده در کتب تاریخی و محو شده از محدوده کارگزاران امروزی است. و این صحنه موت و نیستی بی‌شباهت به مرگ کهن‌شهرها و مکان‌های دیروز جبال نیست. یکی از این مکان‌های عتیقِ بین تهران و قم، شهری بنام خوی و مشرف به رودخانه کرج و مجاور تهران بوده‌است که فقط نامش را قمی برایمان تحت عنوان دو رستاق خویِ قمی (سمت قم با ۳۲ ده) و خویِ رازی (مجاور ری و تهران) به یادگار نهاده‌است (قمی، ۱۳۸۵:۱۷۸).

 

اماپشت سرگذاشتن تاریخ زمانی که در حجاب فراموشی رود دردناک و چالش برانگیز خواهد‌شد. سیاست توسعه محلی و منطقه‌ای بر مبنای صنعت و بی توجه و در نااگاهیِ گاه مطلق کارگزاران از تاریخ و فرهنگ و سرشت و سرگذشت محلی، در بیشتر اوقات و مکانها، یا فاجعه و پسرفت آفریده یا با ناپایداری و تولید بازی برنده-بازنده، عده‌ای کثیر را قربانی و پل پیروزی و منفعت عمدتا قلیل کرده‌است. انچه در توسعه‌ایران و شهر و روستاهای ما بمقدار زیاد غایب است، توسعه پایدار و مبتنی بر اقلیم، تاریخ و فرهنگ است.گویی «توسعه‌پایدار» جز واژه ای سطحی و ورد سخنرانی و گنده‌گویی چیز دیگری نیست. امروزه کارگزاران، گاه چنان در ساخت شهرک صنعتی و دانشگاه  بعنوان حلال اشتغال و تابلو مدنیت و توسعه و شبه‌مدرنیسم راه افراط‌پیموده‌اند که با اقداماتشان، آلایندگی و زیرساختِ سترون و زمین‌های دراندشتی در مناطق روستایی بوجود آمده که نگهداشت انها چالش اکنون و آتی خواهد‌بود (مانند شهر دانشگاهی ساخته شده بر زمین های پای کوه‌های این منطقه درشهرک دانشگاه‌ آزاد نراق یا دانشگاه آزاد روستای جاسب موطن حامی آن  و…). وبدتر آنکه این نهادهای دارای عنوان و جامه فرهنگ و فر و دانش،  در انبان خود محصول و محتوایی که بر دانش ما از فرهنگ و تاریخ جوامع محلی بیفزاید چیزی ندارند و دستانشان از شناخت خود و منطقه، که مقدمه شناخت وضع موجود برای طرح ریزی وضع مطلوبست، خالی است[۳].  اما اتخاذ رویکرد اقلیم وفرهنگ و تاریخ محور در اداره و توسعه نهادهای منطقه، نه تنها حفظ و بازسازی میراث فرهنگی و تاریخی را به همراه دارد بلکه برخلاف تکیه صرف و افراطی برصنعت، هویت‌ساز یا بازسازنده هویت اماده و موجود نیز هست. بعلاوه خود این رویکرد، راه نجات این میراث روبه نابودی به حساب می‌آید و به مثابه  سیمان اتصال انها به اطراف و اکناف و ماندگاریِ جمعیتی ولو اندک اما کارا در این مناطق رو به تخریب بشمار می‌رود. البته این استراتژی را باید هوشمندانه از نگاه کالایی و اقتصادمحور میراث و گردشگریِ سوداگرانه و آسیب‌زا بازشناخت وجدا کرد و در عمل زیرساخت های مهممی چون آب و برق و جاده و ارتباطات و… را با بیشترین و ارزان ترین دسترسیِ اقشار مولد و موثر، درخدمت  معرفی، شناسایی و توسعه کشاورزی و میراث تاریخی و فرهنگی قرارداد.

بدین‌سان شاید، با همین حاشیه گردی در کنار قمرود، بیراه نباشد که مرکز ایران را قطب و گره‌گاه فرهنگی و گردشگری درنظر بگیریم و بجای تبدیل امثال سلطانیه عراق عجم به اراک صنعتی آلوده، روی همین دو پتانسل آب‌گرم درمانی و کشاورزی و میراث فرهنگی مغفول (تفریح و تاریخ) تمرکز شود .شاید این راهبرد بهتر بتواند به عاملِ پیشران حیات و معاش و هویت و توسعه و ماندگاری نقاط مختلف آن منجر شود.

 

منابع

عدل، شهریار ۱۳۷۹ خورهه، طلیعه کاوش علمی ایرانیان،  طاووس، بهار و تابستان ۱۳۷۹ , دوره  ۱ , شماره  ۳ و ۴.

اعتماد السلطنه،  محمد حسن خان  ۱۳۴۵ روزنامه خاطرات به کوشش ایرج افشار امیرکبیر

قمی،  حسن ۱۳۸۵ تاریخ قم تحقیق وتصحیح انصاری قمی نشر کتابخانه ایت الله مرعشی.

ابن فقیه ۱۳۵۷ البدان تصحح محمدرضا حکیمی  بنیاد فرهنگ ایران

حاجی سیاح ۱۳۵۹ خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت به کوشش حمید سیاح. چ سوم، امیرگبیر

فرهادی، مرتضی ۱۳۸۸ انسانشناسی یاریگری،نشر ثالث.

صفری، حسین ۱۳۸۲ ؛تاریخ و فرهنگ دلیجان نشر بلخ.

 

یاددداشت ها

[۱]   اعتماد السلطنه و ناصرالدین شاه در خاطرات سفرخود به محلات  از این قلعه باشکوه اقاخان  اما در حال تخریب گزارش هایی ارائه کرده اند.

[۱]   گویند که نیم‌ور سه برادر بنا کرده‌اند… و خفرهادخواهر ایشان (خفریده) بنا کرده است و به نام خود نهاده. و گویندکه خفرهادبن سهره …. بنا کرده است و به نام خود نام نهاده و آن بنایی عجبست است و تا الیوم قایم و محکم است و نقش‌های آن باقی‌اند، کوئیا نقاشان  وصانعان آن بامداد در آن آمده و شبانگاه بیرون رفته.»(قمی۱۳۸۵:۲۱۶).

[۱]  «به علت نامعلومی اعتمادالسلطنه نتوانست خود به خورهه برود وگرنه مسائل روشن‌تر بیان می‌شد. اگر او ستون‌ها را می‌دید به احتمال قریب به یقین متوجه سبک یونانی آنها می‌شد و در ثبت خاطراتش در روز یکشنبه ٢ ذی القعده ١٣٠٩ /٢٩مه ١٨٩٢(ص ٩٣٢، یعنی دو روز پیش از کاوش در خورهه) بجای یونانی دانستن مسجد محلات، خورهه را از ایشان می‌دانست: “بمسجد جامع محلات رفتم که حالا خراب است. خیلی قدیمی است. اصلا معبد بت‌پرستی یونانیان بوده در دو هزار وسیصد سال قبل، لیکن در غلبه اسلام مسجد شده، از وضع محراب و بعضی علائم پیداست که در زمان اسلام ساخته نشده است” عکس مسجد را که قطعاً منوچهر میرزا برداشته فوریه به چاپ رسانده است(ص ٣٢٩ متن فرانسه سفرنامه و ٢۶۶ متن فارسی). بعید نیست که او خود واژه “یونانی” را که عامه هنوز با آن آشنا نبودند و گاهی ناخودآگاه کلمه “رومی” را بجای آن استعمال می‌کردند جایگزین “رومی” که در محل شنیده بوده کرده باشد. غیر محتمل نیست که در ضمیر ناخودآگاه مردم محلی جابجائی پیش آمده بوده و آنچه که در خورهه است به محلات نسبت داده باشند» (عدل ۱۳۹۷).عکس های تاریخی  جستار  نیز از مقاله عدل برگرفته شده است.

[۱]  در کوه خورزن خورهه، دره ای بنام لاسگر بنام سرداری هخامنشی هم منتسب شده است(ویکیپدیای خورهه)

[۱]   سه سفرنامه چمن سلطانیه(۱۲۷۵ق)،سفرنامه عتبات (۱۲۷۸ق) و سفرنامه عراق عجم (۱۳۰۹)  ناصرالدین شاه حاوی قدوم قبله عالم براین حوزه اناربار است. البته و ازاقبال بلند این ناحیه، اعتماد السلطنه و دکتر فوریه نیز به موازات سلطان صاحب قران  یادداشت هایی را از این سفر قلمی‌کرده اند.

[۱]   درجستجوی منابع و ماخد و رجوع به مجلات علمی دانشگاه های متعددِ سربلند کرده در این منطقه، به ندرت به مقاله و پژوهشی  در مورد اماکن و شهرهای این ناحیه (یعنی ماموریت اصلی این دانشگاه‌ها  که توسعه و تولید دانش . علم محلی  است) برمی‌خوریم. مثلا پایگاه مقالات چندساله مجله تاریخ که عنوان علمی پزوهشی را در دانشگاه آزاد محلات یدک می کشد باگذشت ۱۶دوره انتشار فاقد حتی یک مقاله درمورد خود شهر محلات است .بقیه نقاط به کنار!! جالب‌تر آنکه تا زمان نگارش این جستار (زمستان ۱۴۰۰) معیار وشرط پذیرش مقاله در این پایگاه ارجاع به خود و درج حداقل دو مقاله از  همین مجله در ماخذ  برای بالارفتن شاخص های کذایی و پوچ تولید علم و پزوهش علمی اعلام شده است.

ت.