آقای مودت جواب داد:
هیچ! تو نباید گله ای داشته باشی، برای این که خودت گفتی، گفتی که اگر هم زنده بمانی خودکشی میکنی. بنابراین حتما” از ما بدت نیامده است و کینه ای به دل نگرفته ای. اما من خودکشی نمیکنم، سالم و آسوده ام وسالهاپس از تو زنده میمانم. ناشناس تبسم کرد.سپیده زد.(صادقی،۱۱۲:۱۳۷۹)
نوشتههای مرتبط
این جمله پایانی آقای مودت در داستان ملکوت است و شاید جوابی است به ازپا افتادن اژدهای خسته و از نفس افتاده که در همین تهران زندگی می کند.
اسطوره ها نه تنها ماجرای آفرینش گیتی و منشا پیدایش جانوران؛گیاهان و انسان را تعریف می کنند بلکه همه آن وقایع ازلی و آغازینی را نقل می کنند که انسان در نتیجه آنها به آنچه که امروز هست،تبدیل شده است؛یعنی موجودی میرنده،دارای جنسیت(مرد یا زن)،سازماندهی شده در جامعه،موظف و مجبور به کار و تلاش برای زندگی و کارکردن طبق قوانین و قواعدی مشخص.اگر این جهان وجود دارد و اگر انسان وجود دارد برای این است که موجودات فوق طبیعی در«ابتدا» قدرت های خلاق و آفریننده را به کار گرفتند.اما پس از این کیهانزایی و آفرینش انسان،وقایع دیگری رخ داد و انسان آن طور که امروز هست پیامد و نتیجه مستقیم آن وقایع اساطیری است و آن وقایع انسان را شکل داده اند.(الیاده،۲۴:۱۳۹۱)
در فیلم اشاره به اسطوره و باورهایی چون اژدها،شتر ،جن و قربانی که نقش های کلیدی را بازی می کنند می شود.شتر در اسطوره های ایرانی نشانهای برای گنج و گنجینه یا محلی که برای دفینه در نظر گرفته شده است،به کار می رود.و این گنج در فیلم اشاره به سرمایه انسانی به خصوص زنان دارد.شتر گوش به فرمان زن الماس است وبه نوعی فرستاده او محسوب می شود.اژدها در اسطوره و افسانه از قدرت و تاریخ فراوانی برخوردار است مانند مردم ایران که بیش از دو هزار و اندی تاریخ و تمدن سرزمین را به دوش می کشند،اژدها اشاره به مردم سرزمین ایران دارد،مردمانی که اکنون دیگر تکان هم نمی خوردند،نفس کشیدن شان بی صداست و فقط گاهی آرام پلک می زند….(اشاره به گفتار متن فیلم).
جن و قربانی از باورهای پررنگ در جنوب ایران هستند.و با افسانه پردازی های فراوانی همراه بودهاند،که مانی حقیقی توانسته از این باورها و همچنین آیین ها و مراسم های موجود در جزیره قشم به خصوص «زار»در کمک به روایت ابهام گونه فیلم به طور موفقیت آمیزی استفاده کند.او از مراسم زار برای تاکید بر وجود جن و اژدها استفاده میکند.بطور مثال صحنه ای که زن الماس شی سیگار مانندی به بابک حفیظی می دهد برای آنکه حرف او را بفهمد،این صحنه بر گرفته از مصرف ماده مخدری دست ساز به نام گرهکو در مراسم زار برای تسریع در پایین آمدن زار فرد وبرقراری ارتباط با بابای زار است.یا زمانی که بازیگر هندی «درشن»به درون حفره می افتد و بهنام برای کمک به او می رود درون تاریکی صدای بهنام را می شنویم ولی در واقع این فرد درشن است یعنی جابجایی شخصیت ها درون تاریکی اتفاق افتاده است.و بهنام بعد از بیرون آمدن می تواند زبان آلمانی و همچنین زبان اردو را بفهمد.این دقیقا اتفاقی است که در زار حادث می شود یعنی فرد زاری با بابا یا مامای زار به زبانی که تاحال نمی دانست سخن می گوید.استفاده از نمایش زار البته نه خود مراسم زیرا نه موسیقی و نه میزان سن چیدمان شده هیچ شباهتی به مراسم زار واقعی ندارد و این تعمدی است،تا با استفاده از صداهای ماورایی بعد از صدای اژدها که از سطح زیرزمین شنیده می شود ودوربین بر چهره الماس می ماند و در ادامه بیشتر شبیه صدای جیغ جن است تا نعره اژدها.
مولفه های پسامدرنیستی فیلم:
۱)درهم تنیدگی خیال و واقعیت، از ابتدا تا انتها در فیلم مخاطب را درگیر خود می کند.
۲)برجسته شدن سبک زندگی،همراه با نمادهای فرهنگی مربوط به قشم مانند تمیز کردن چشم الماس.این سبک از زندگی برگرفته از توانایی زنی بنام فاطمه در روستای سلخ قشم است، او قادر است با فرو بردن زبان خود در پشت چشم هر آنچه که در پشت کره چشم وجود دارد را با زبان خود بیرون بکشد.
۳)سیطره گفتمان،رفتار شخصیتها یا ادراک آنها از محیط پیرامون شان نتیجه گفتمانی است که آن شخصیتها را به نحو نامحسوس اما اثرگذار در برگرفته است.مانند رفتارکیوان حداد با محیط وضبط صداهای سکوت اطراف و مرموز بودن و چشیدن خاک توسط بهنام شکوهی.
۴)هجو به منزله صناعتی راهبردی،این فیلم نیز مانند بسیاری از این قبیل فیلمها با اقتباس از داستان های کهن ولی به سبک هجو آمیز ساخته شده است.که در اینجا داستان صندوقچه قدیمی پدربزرگ است.
۵)ساخت التقاطی شده فیلم،بین گزارش-فیلم یا فیلم مستند-داستانی یا داستانی تاریخی خود ساخته، تمایزات را نادیده می گیرند.
۶)نگارش بازیگوشانه فیلم ،پست مدرنیسم وسیله ای است برای به سخره گرفتن نابخردی انسان معاصر که در اینجا نام دختر بچه یعنی والیه،شهرزاد بشارت ،سعید جهانگیری و نام گروه تئاتری همگی در تیتراژ پایانی فیلم که شاه کلید قفلهای آن محسوب می شود می بینیم که همه ساختگی هستند و علی رغم ادعای فیلم بر واقعی بودن داستان تمامی افراد هنرپیشه هستند.حتی والیه دختر که در اصل پسر است.و نام گروه تئاتری که از سرهم کردن پنج حرف خ،گ،آ،ش،ی درست شده و جابجا می شوند.حتی بازی با عدد پنج مانند پنج نفر،پنج ریشتر،پنج نقطه برای سنجش زلزله،تاکید بر شهرزاد نفر پنجم گروه،زنان فیلم،پنج گلوله.که این اعداد را اگر جزو علوم غریبه به حساب آوریم مانی حقیقی برای وهم آلود کردن بیشتر فیلم از این مورد نیز استفاده کرده است.
۷)جایگزین شدن ایماژ به جای روایت،فیلم سازان پسامدرنیسم ایماژهای گسیخته را جایگزین روایت می کنند چراکه این دسته فیلم ها براساس منطق روایی بیان نمی شوند.
علاوه بر این مولفه ها فیلم دارای نشانه های دیگری نیز هست که به وهم آلود بودن فضای آن کمک می کند.که در اینجا به آنها اشاره می کنیم:
الف)داستان ملکوت،این داستان با توجه به اشاره به حلول جن در بدن آقای مودت و الباقی داستان خود دارای فضای سورئال است.کارگردان از این فضای سورئال به خوبی استفاده کرده و لنجی را درون بیابان درکنار قبرستانی می گذارد؛که داستان نوشته شده بر بدنه لنج از زبان سه نفر در زمان های مختلف روایت می شود: اول شتر،بعد تبعیدی(سمیعی)و سرانجام خود راوی داستان ملکوت.کارگردان با یکی کردن شخصیت کیوان حداد با نویسنده لنج او را در روایت داستان خود شریک می کند و از اینجاست که مرزبین واقعیت و خیال در هم می آمیزد.
ب) بادکنک آبی و قرمزی که بهنام بادکرده و رها می کند،نماد آرامش و عصیان است. ما در فیلم می بینیم که بادکنک آبی می رود وبادکنک قرمز می ماند و این نشانه شروع دردسر و بهم ریختگی اوضاع است.
ج)بخشهای از فیلم خشت و آینه ابراهیم گلستان را می بینیم که مردی بچه ای را که پیدا کرده در دست دارد و وارد کافه می شود. این بچه و والیه دختر بچه فیلم هردو والدینی ندارند.
د)تئاتر اول که در فیلم اشاره می کند و می گوید:«مراد مراندیدید؟ شیخ مرا ندید؟»اشاره به گم شدن کیوان حداد می کند.
ه)زنان فیلم:والیه،زن الماس،شهرزاد و حلیمه؛زنانی هستند که هیج دخالتی در تعیین سرنوشت خود ندارند،حتی شهرزاد که در تهران زندگی می کند به نوعی دستخوش این بازی مردانه قرار می گیرد در واقع تمامی زنهای فیلم به نوعی آلت دست مردان هستند.تنها زن الماس است که تقدیر شوم را با سرنوشتی خود خواسته رقم می زند.
و)بهنام شکوهی،کیوان حداد و بابک حفیظی هرسه مثلث علم،احساس و جستجوگری را که نماد یک ایرانی است دارا هستند،که تحت تاثیر فشارهای قانونی قرار می گیرند و هر سه به نوعی پراکنده می شوند وشیرازه گروه از هم می پاشد و اژدها خسته از ناملایمات زمانه دیگر آن شور گذشته را ندارد.
جمع بندی:
بسیاری مانی حقیقی را به نمایش فیلمی غیر واقعی و تخیلی متهم کرده اند که مخاطب را به بازی گرفته است. امابه نظر نگارنده هدف کارگردان از ساخت فیلم این است که بگوید جهانی که در آن زندگی می کنیم غیر از این نیست که مرز بین دروغ و واقعیت درهم تنیده است و ما همواره در مقابل دیگران با نقش های گوناگونی ظاهر می شویم.می خواهم سخن پایانی را از گی دوبور بیاورم که به خوبی درباره این جامعه که همه چیز را به نمایش می گذارد می گوید:«نمی توان نمایش و فعالیت واقعی اجتماعی را به طور انتزاعی در تقابل نهاد،این دو قسمت شدگی خود دو قسمت شده است.نمایش که واقعیات را وارونه می کند خود به طور واقعی تولید می گردد. در همین حال واقعیت زیسته شده به طور مادی زیر هجوم نظارهی نمایش است،و نظم نمایشی را با توافق و تعلقی مسلم درخویش می گیرد.واقعیت عینی حضوری دو سویه دارد.هریک از مضامین تثبیت شده،بدین سان،بنیانی جز گذار به قطب مقابل خود ندارد:واقعیت از درون نمایش ظهور می کند،و نمایش واقعی است.این از خود بیگانگی پایاپای اُس و اساس جامعهی موجود است.»
منابع:
الیاده ،میرچا(۱۳۹۱)اسطوره و واقعیت،ترجمه مانی صالحی علامه،تهران:پارسه
پاینده،حسین(۱۳۹۰)داستان های کوتاه درایران،داستانهای پسامدرن،جلد سوم،تهران:نیلوفر
دوبور،گی(۱۳۹۳)جامعه نمایش،ترجمه بهروز صفدری،تهران:اگه
صادقی،بهرام(۱۳۷۹)ملکوت،تهران:زمان