داوید لوبروتون برگردان آریا نوری
فصل پنجم
نوشتههای مرتبط
« در سن ۱۶ سالگی برای من یک دوچرخه خریدند و از آن به بعد دیگر کسی هرگز من را ندید.» ( پول موران)
جوانان تنها در چارچوب تاریخ منحصر به فرد خود در بطن شرایط خاص اجتماعی – فرهنگی ، جنسیتی و به خصوص احساسی ، وجود داشته ، دارند و خواهند داشت. از حدود بیست سال پیش تا کنون ، نوجوانی به واسطه ی تغییرات گسترده ی فرهنگی و اجتماعی ای که جوامع مدرن ما به خود دیده اند ، مفاهیم گسترده و کاملا متنوعی پیدا کرده و به معنای کلی تر شکوفایی عظیمی را به خود دیده است. دوران قبل از نوجوانی بعضا به مثابه خروج نمادین از دوران کودکی قلمداد می شود. برخی هم به ناگاه از این دوران عبور می کنند ، مثل دخترانی که بدن نابالغ خود را برای نشان دادن جذابیتی در معرض دید قرار می دهند که مختص سن ایشان نیست.
جریان های بازاریابی در دهه ی نود میلادی اصطلاح توئین ( Tween) را برای اشاره به دختران ۸ تا ۱۲ ساله ابداع کردند. مجلات سعی می کردند به این دختران چنین القا کنند که ایشان دیگر بزرگ شده و از دوران کودکی خارج شده اند ، پس باید لاغر و زیبا بوده و راه و رسم اغوا گری را بیاموزند. اشیایی تزئینی و زیبا کننده ، از وسایل ارایش گرفته تا لباس و . . . به طور مستقیم این رده ی سنی را هدف قرار داد. امروزه دختران در جوامع مدرن بسیار زودتر از آنچه که باید وارد دنیای بازاریابی و محصولاتی می شوند که تنها به منظور مصرف ایشان تولید می شود.
زنان و مردان کوچک
شکل گیری الگوی بیش جنسیتی ( ژولین ، ۲۰۱۰) سبب شد تا دختران کوچک به نحوی لباس بپوشند که به آن ها شکل و شمایل زنانی بالغ را می داد ، این مساله در شرایطی است که حتی برخی از ایشان به سن بلوغ نیز نرسیده بوده اند. ایشان خیلی زود و بیش از آنکه اولین رابطه ی جنسی خود را تجربه کرده باشند، زیر نگاه پسران قرار می گرفتند و بدون آنکه متوجه این امر باشند خود را در دسترس آن ها نشان می دادند. در طول یک دهه ی گذشته ، فرهنگ جدیدی در بین دختران جوان ژاپنی ، به منظور زیبا سازی و آرایش ، جا افتاده است ، فرهنگی که شوجو نام داشته و معادل دختر جوانیست که خود را به شکل یک عوسک در می آورد. این فرهنگ بیشتر به سان یک لولیتا است ، کسانی که وارد آن می شوند تمایل خود را برای ورود به دنیای عروسک ها نشان می دهند ؛ دنیایی که بدون شک بسیار زود گذر است اما حداقل در دوران نوستالژیک حال ، به ایشان امکان ابراز وجود می دهد. آن ها از لنزهای گوناگون استفاده می کنند ، کفش های پاشنه بلند به پا می کنند ، ابروها و موژه های خود را به شکل عروسک در می آورند ، موی سر خویش را به رنگ های نامتعارف در می آورند و در نهایت لباس هایی با رنگ های کاملا تند بر تن می کنند که با دیدن آن احساس غریبی به شخص دست می دهد. الگوی آرایشی این دختران از الگوهای رایج موجود بسیار به دور است ، ایشان برای خود الگوی خاص خود را دارند و شخصیت منحصر به فرد خود را شکل می دهند. این دختران همچنین برای خویش گروه های منحصر به فردی تشکیل می دهند و سعی می کنند با بهره گیری از بدن خویش ، وارد شخصیت موردنظر خود شوند.در برخی از کشور ها نیز دختر بچه های دوازده یا سیزده ساله زندگی جنسیتی منظمی دارند ، گروهی از آن ها حامله هستند ، حال به این علت که شناختی از ابزار جلوگیری از بارداری ندارند و یا به این خاطر که برای تضمین وجود خویش در جامعه ، مادر شدن را بهترین راه ممکن می بینند. پسران در همین سن و سال هم سابقه ی جرم زیادی دارند. تبلیغاتی که به نوعی نشان دهنده ی واگرایی نسلیست ، پسران و دختران کوچکی را نشان می دهد که به مادر و پدرانشان در امور مختلف آموزش می دهند ، پدر و مادری که متوجه هیچ چیز نمی شوند. کودکان جوامع امروزی دیگر خیلی ” کودک ” نیستند ، هر روزه بیش از پیش از ایشان خواسته می شود تا با استقلال بیشتر تصمیم گیری کنند. کودکان امروزی وظیفه پیدا کرده اند تا نحوه ی استفاده و بهره گیری از تکنولوژی مدرن را به والدینشان آموزش دهند. امروزه اغلب از ایشان خواسه می شود مسئولیت هایی را به عهده گیرند که مناسب سنشان نیست. برخی از جوانان ، که در شرایطی حاشیه ای زندگی می کنند – به خصوص در محله های پرجمعیت – و دسترسی مناسبی به فعالیت های اقتصادی یا مدنی ندارند ، سعی می کنند تا خیلی سری شکل و شمایلی مردانه به خود گرفته و از قدرت ها و اختیارات بزرگترها بهره مند شوند ؛ در اصل ایشان به مردانگی حالتی کاریکاتور مانند می دهند . آن ها سعی می کنند کنترل شرایط را در دست بگیرند ، بر دخترهای محله شان تسلط داشته باشند ، به قوانین راهنمایی و رانندگی کوچکترین توجهی نمی کنند ، دائما با نیروهای پلیس درتضاد و درگیری به سر می برند و . . . تردیدی که در مردانگی ، به واسطه ی شرایط بد اجتماعی به وجود می آید ، اغلب سبب می شود تا این نوجوانان میل به زورآزمایی یدا کرده و کوچکترین مساله ای تبدیل به چالش شود.
نوجوانی ابدی
بر عکس گروه قبلی ، جوانانی که بیست سالگی را پشت سر گذاشته اند ، به ثبات دوران جوانی پی می برد. برخی از این جوانان ، به سبب شرایط نامناسب زندگی و بیکاری نمی توانند استقلال لازم را داشته باشند. ایشان دائما مجبور به اشتغال در کارهای موقت و کمک گرفتن از خانواده و قرار گرفتن در زیر چتر حمایت آن هستند. برخی از آن ها هم شرایطی نامتعارف داشته و اصلا به پایان دوران نوجوانی خود ، نمی رسند. پی . بلاس در این رابطه می گوید : « آن ها همواره سعی میکنند تا به هر نحوی که شده شرایط دردآوری که دارند را برای خود بهبود بخشند.» گروهی دیگر هم ، مثل تانگی ( قهرمان فیلم اتین چاتیلیز) و یا جک اس ها ( برنامه ای که روی شبکه های کابلی پخش می شد ، این برنامه روایت گر ماجراهای جوانان منحصر به فردی بود که دادما به دنبال زورآزمایی و رقابت بودند.) برای خود نوجوانی بی پایانی را تصور کرده و به هیچ عنوان حاضر نیستند از این دوره از زندگی خود خارج شوند. در اصل آن ها تمایلی به ” رشد کردن” و ورود به دنیای بزرگسالی ندارند. این دسته بیشتر شامل پسرها می شود تا دختران. طولانی شدن دوران نوجوانی و جوانی همچنین شامل افرادی می شوند که درسشان طولانی شده و با تاخیر وارد بازار کار می شوند. برای دانشجویان ، سن استقلال در حدود ۲۵ سالگی است. آن ها دوران طولانی ای از تعلیق اجتماعی و اقتصادی را از سر می گذرانند. دوران نوجوانی و یا دوران پس از آن نشان دهنده ی بودن در آغوش خانواده و گرایش به لذت های لحظه ای ، میل به پس زدن زمان بر عهده گرفتن مسئولیت های گوناگون ، تمایل به بودن با دوستان و تجربه کردن لحظات تنهایی که ممکن است دیگر پیش نیاید ، گرفتاری در میل وابستگی به خانواده و در آسایش بودن از یک طرف و احساس نیاز به استقلال و جدایی از داشتن دیدی بازیگوشانه نسبت به دنیا ، همه و همه از نشانه ها و مشخصه های بارز دوران نوجوانی و دوران پس از آن است.در این میان روانکاوان از سندروم پیترپن سخن به میان می آورند. در نظر ایشان نوجوانی بیش از آنکه زمان جدایی از دوران کودکی باشد ، دورانیست که فرد تمایل دارد تا حد ممکن دوران کودکیش را امتداد دهد و از مزایایی بودن زیر چترحمایت خانواده بهره مند شود ، در عین حال که توقع دارد آزادی های مخصوص دوران نوجوانی نیز به وی اعطا شود. بلوغ اجتماعی به مثابه یک رویا برای ایشان نیست چرا که در نظر ایشان به مثابه آغاز پایان است. در نظر نوجوانان امروزی، تنها جوانی ارزش صبر کردن دارد. درست است که جوان شدن و جوان بودن الزامی اجتماعیست ، اما این بازه از زندگی نزد افرادی که به واسطه ی جایگاه مدنی خویش وارد این دوره از زندگی می شوند و به نوبه ی خود تمایلی به ترک دوران راحتی ندارند ، بازتابی دوچندان دارد.
برای بسیاری از جوانان ، ورود به زندگی دیگر نه یک حتمیت که یک جست و جوست. دیگر هیچ جیز وجود ندارد که این مساله را برای ایشان تضمین کند که سختی هایشان به زودی به اتمام رسیده و وارد مرحله ی آسانی از زندگی خویش خواهند شد. این مرحله از زندگی برای ایشان تبدیل به دورانی حساس از آزمایش های گوناگون ، نبرد و تلاش برای یافتن مرزهای مفاهیم گوناگون شده است. به هیچ عنوان دیگر نمی توان این مرحله از زندگی را یک ” بحران نوجوانی” ساده قلمداد کرد ، بلکه به معنای عمیقتر ، بهتر است از آن ها به عنوان بحران زندگی و در نتیجه بحران جوانی در ورود به مرحله ی بزرگسالی نام برد.
« ضمیر ناخوداگاه کودکان امروزی که بیشتر طالب لذت هستند ، دیگر سنگ بنایی مشابه نسل گذشته ندارد ( . . . ) پاتولوژی منحصر به فرد دنیای سابق ، بحران های عصبی بوده است و پاتولوژی دنیای جدید ، ورود به زندگی ( . . . ) مشکل اصلی نوجوانی جدید دیگر نه ریزش درونی که پیمایش راه پایانی به سوی خویشتن است.» ( گوشه ، ۲۰۰۸)
پیمودن مسیر بدون چمدان
به استثنای گذار از سن ۱۸ سالگی ، جوامع غربی به هیچ عنوان تغییرات وضعیت اجتماعی شخصی که وارد دوران بزرگسالی می شود ، را در نظر نمی گیرند. هیچ آیینی وجود ندارد تا بتواند به مثابه کمکی در راه پر فراز و نشیبی باشد که باید طی شود. مدارک تحصیلی ارزش نمادین خود دال بر تغییرات گسترده در جایگاه اجتماعی را از دست داده اند ، مراسم مذهبی یا دیگر اصلا برگزار نمی شوند و یا در صورت برگزاری ، اهمیت بسیار کمی به آن ها داده می شود ، در این دوره روابط عاشقانه یکی پس از دیگری می آیند و شخص وارد بازار کاری موقت با حقوقی نامناسب می شود. هیچ رخداد اجتماعی مشخصی وجود ندارد که به جوان احساس ترک گفتن دوران نوجوانی و تبدیل شدن به یک مرد یا زن کامل را بدهد. آزادی برای خود سازی ، حتی با وجود آنکه سبب می شود بسیاری نسبت به وجود خود احساس رضایت پیدا کنند ، سبب می شود تا سایرین دائما برای به دست آوردن جایگاهی والاتر در نبرد باشند. (لوبروتون،۲۰۰۷)
جوامع فرد گرا دیگر در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند به نهادینه کردن نقش های مختلف در جامعه بپردازند ، به همین علت مسئولیت انجام این کار به صورت جداگانه بر عهده ی هر شخص می افتد ، هر شخص باید بتواند خود را از دیگران جدا کرده و به قطار زندگیش نظم و ترتیب دهد. روز به روز بر تعداد معیارها و الگوهای اجتماعی و فرهنگی افزوده می شود ، معیارهایی که گاه در تضاد و رقابت با یکدیگر هستند و گاه در ارتباط. تعدد معیارهای موجود سبب ایجاد آشفتگی می شود ، به خصوص برای نوجوانان و جوانان خانواده های مهاجر. در حال حاضر دیگر اساس و پایه ی محکم وجودی در جوامع به چشم نمی خورد. هر شخص باید به وجود خویش مشروعیت بخشد و بعضا باید این کار را بدون سایرین به منصه ی اجرا دراورد. یک جامعه ی فردگرا ، بدون شک منجر به فردگرایی معنایی می شود ، مساله ای که باعث می شود هر شخص در ابتدا برای خودسازی مجبور باشد تنها بر خودش تکیه زند ، همین مساله ایست که بعضا نوجوانان و جوانان را با مشکل مواجه می کند. نوجوانان و جوانان امروزی مجبورند با مسائل گوناگونی مثل تلاش برای یافتن مرز معانی و مفهوم زندگی ، احساس زنده بودن کردن در رقابت و تقابل با سایرین – حال این تقابل می تواند با نزدیکترین افراد باشد ، مثل پدر یا مادر و یا کسانی که نوجوان یا جوان ممکن است آن ها را به صورت یک مانع ببیند- در تلاش باشند. تلاش نوجوان و جوان رسیدن به احساس ” یک شخص کامل بودن ” است ، همانگونه که نورما ژان مورتنسن جوان ، که هنوز به مرلین مونور مشهور تبدیل نشده بود، به این مساله اشاره کرده است. فرایند آهسته ی رسیدن به خویشتن خویش ، برای برخی از نوجوان و جوانان ، مسیری بسیار سخت تر از سایرین است.
در جوامع امروزی ما ، نوجوانی زمان بسیار مهم برای پرداختن به بدنی در حال تغییر، طرز تفکری جدید نسبت به دنیا ، تقابلی جدید با سایرین ، دست یابی به اطلاعاتی جدید در قالب یک مرد یا زن کامل ، گسترش روز افزون آزادی عمل و در نهیات کشف جنسیت است. این دوره ی زندگی از زمان رسیدن به بلوغ تا رسیدن به دنیای بزرگسالان امتداد داشته و منجر به شکل گیری تغییراتی در نگاه یک نوجوان نسبت به دنیا می شود. این تغییرات نمادین و احساسی مسبب شکل گیری دورانی از آشفتگی ها و مشکلاتی کم و بیش حاد ، برای نوجوان از یک طرف و والدین وی از طرف دیگر ، می گردد. نوجوان در این دوره از زندگی خویش برای کشف هرچه بهتر دنیایی که در آن زندگی می کند ، به تقابل و بعضا تعارض با اطرافیانش می پردازد. نوجوان به دنبال یافتن خویشتن خویش است ، مسیر وی باز است اما توام با شک و تردید و بعضا سرگشتگی، چرا که وی احتمالات فراوانی را در برابر خود می بیند. وی در این دوره از زندگی خود ، حق رای به دست می آورد ، اجازه پیدا می کند رانندگی کند و وارد روابط عاطفی شود ، ولی در عین حال هنوز هم خود را از لحاظ مالی وابسته به پدر و مادرش می بیند و ورای آن هم مساله ی وابستگی عاطفی در میان است. او در این دوره دیگر یک کودک نیست ، اما هنوز هم نمی شود وی را یک مرد یا زن بالغ در نظر شمرد و همین مساله بعضا او را با احساس دوگانگی مواجه می سازد. نوجوانی زمان شکل گیری تدریجی هویت شخصی و احساسی است. این بازه از زندگی بعضا آنقدر به طول می انجامد که نمی شود آن را به صورت یک دوران انتقالی در نظر گرفت ، این دوره معیارها و الگوهای فرهنگی مختص به خود را دارد .
آری ، نوجوانی زمانی سرشار از زندگی است ، نمی توان تنها آن را دورانی انتقالی در نظر پنداشت.