دوران راز آموزی نزد رومیان
به گفته ی وارون[۱] مرحلی رازاموزی ( La pueritia) در نزد رومیان تا سن ۱۵ سالگی به طول می انجامیده است. پس از آن از ۱۵ تا ۳۰ سالگی دوران نوجوانی ( L’adulescntia) و ۳۰ تا ۴۵ سالگی دوران جوانی ( La Juventus) در نظر گرفته می شده است. یکی از ویژگی های منحصر به فرد رومیان، قدرت پدر ( La Patria Potestas) در خانواده بوده که به وی امکان تصمیم گیری در خصوص زندگی یا مرگ فرزندان را تا زمان مرگ خودش می داده است. پسر خانواده هم به نوبه ی خود همین قدرت را روی فرزندانش در آینده ایفا می کرده است. فلانچتی[۲] از همین مساله برای توضیح تاخیر نوجوانی و جوانی در رومیان اشاره می کند ، چرا که فرزند پسر استقلال خود را تنها در زمان مرگ پدرش به دست می آورد( فرانچتی ، ۱۹۹۶). با این حال برای جلو افتادن بلوغ در پسران مراسم خاصی هم وجود داشته است. در ماه اکتبر هر سال ، پسران جوان ۱۵ تا ۱۶ ساله لباس هایی مردانه به تن کرده و به سمت مرکز گردهمایی اصلی شهر حرکت می کردند ، بزرگان نیز به نسبت شان اجتماعی خود این گروه ها را همراهی می کرده اند. پس از پایان این مراسم این افراد به شهروندان مستقل رومی تبدیل می شدند ، البته شهروندانی که تحت سلطه ی پدر خود قرار داشتند. آن ها با لباس های مردانه ای که بر تن داشتند برای ایفای نقش های مخصوص به خودشان در جامعه آموزش می دیدند. در وهله ی اول آموزشی نظامی تا به وسیله ی آن برای حضور در ارتش بزرگ رم آماده شوند و پس از آن آموزش سیاسی. روابط همجنسگرایانه در رم ، بر خلاف یونان ، با وجود آنکه برخی مواقع صورت می گرفته ، اما عمل رایجی نبوده است. فرانچتی علت اصلی این مساله را تسلط پدر بر خانواده می داند ، پدری که تحمل حضور مردی دیگر در زندگی پسرش را ندارد.
نوشتههای مرتبط
دختران تنها آموزشی محدود مطابق با نقشی که قرار بوده در جامعه ایفا کنند ، دریافت می کردند. آن ها تا قبل از ازدواج باکره بوده اند و آیین اصلی ورود به عرصه ی اجتماعی برای ایشان ، پس از ازدواج صورت می گرفته.(شاریواری [۳])
برای مدت های طولانی ، در زمان قرون وسطا ، به هیچ عنوان درک روشنی از نوجوانی و حتی کودکی وجود نداشت. به جز زمانی که وضعیت فیزیکی نوجوان ایجاب می کند که تحت قیومت والدینش باشد؛ شخص از همان دوران کودکی درست مثل یک بزرگسال وارد جامعه شده و به ایفای نقش می پردازد. پس از آن هم به فراگیری و آموزش هنرهای مختلف نزد هنرمندان می پرداخته است. تنها مساله ای که سبب می شده نوجوان به عنوان شخصی منحصر به فرد در جامعه پذیرفته نشود ،فیزیک و وضعیت بدنی وی بوده است. مرحله ی گذار تحت نظر بزرگان و یا با گذراندن وقت در کنار ایشان صورت می گرفته است. در خانواده های ثروتمند ، کودک خیلی زود از قیومت خانواده خارج شده و تحت نظر آموزگاران متخصص حکومت حاکم قرار می گرفته است. تا قرن هجدهم ، تفاوتی میان کودکی و نوجوانی قائل نمی شدند. کودک خیلی سریع به یک مرد یا زن تبدیل می شده ، بدون آنکه والدینش نظارتی داشته باشند و یا آیین گذاری وجود داشته باشد.
حتی با وجود آنکه تا قبل از قرن نوزدهم آیین های موجود برای مرحله ی گذار و رازآموزی بسیار گنگ بوده اند ولی به هر جال وجود این آیین ها بین دوران کودکی و بزرگسالی به اثبات رسیده است. جوانی ، به واسطه ی آزادی که به سبب پیوند ازدواج دارد، زمانی که دست به اعتراضات اجتماعی در قبال پدیده هایی مانند ” دورویی ” می زند ، بیشتر از سایرین تحمل می شود. برای مثال ، ازدواج مجدد و یا ازدواج دختران جوان با مردانی مسن. در قرون وسطا ، کلیسا از آزادی عمل و نحوه ی زندگی جوانان مجرد بسیار نگران بوده است. در آن زمان دانشجویان زندگی بسیار آزاد و بعضا همراه با عیاشی و افراط گری داشته اند و در جشن ها و کارناوال های فراوانی شرکت می کردند ، علاوه بر این دختران و پسران جوان خودشان در بسیاری از مواقع در راس راه انداختن جشن های مختلف بوده اند. در مغز این جوانان _چه دختر و چه پسر _ تلاش برای رویارویی با سایرین ، برقراری روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج و . . . جریان داشته است.
جوانان از شهر ها و روستاهای مختلف با هم به زد و خورد می پرداختند. جشن ها و کارناوال های مختلف به محل های مناسبی برای ملاقات و آشنایی دختران و پسران جوان تبدیل شده بودند. در اصل این ها مناسب ترین و شاعرانه ترین زمان برای برقراری رابطه بوده اند. با وجود ماهیت نا مشخص و مبهم در آن زمان ، جوانی نه کودکی بوده و نه نوجوانی ولی در آن واحد بلوغ اجتماعی هم محسوب نمی شده است.
امیل[۴] یا نوای امیال تازه متولد شده
یکی از نشانه های شکل گیری مفهوم نوجوانی در نیمه ی دوم قرن هجدهم ، انتشار کتاب امیل ( نوشته شده در فاصله ی سال های ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۲) بوده است. روسو در این کتاب منحصر به فرد بودن این دوره از زندگانی را که به دنبال کودکی آمده و شخص را برای ورود به دوران بزرگسالی آماده می کند ، مورد تاکید قرار می دهد.
« به این ترتیب برای اینکه بخواهیم بهتر مساله را بیان کنیم باید بگوییم ما دوبار متولد می شویم : یک بار برای وجود داشتن و یک بار برای زیستن . . . یک بار برای اشغالی بخشی از فضای زمین و بار دیگر برای کسب جنسیت ( . . . ) . تا زمان نوجوانی از روی ویژگی های ظاهری نمی شد پسران و دختران را از هم تشخیص داد : آن ها صورت ، ظاهر و قدی یکسان داشته و صدایشان بسیار به هم شبیه بوده است. همه چیز برابر بوده ، دختران کودک بوده اند و پسران نیز ، بنابراین تنها همین لغت برای اشاره به این انسان های غیر قابل تفکیک کافی به نظر می رسید . . . همانطور که موج های متلاطم دریا خبر از طوفانی قریب الوقوع می دهند ، نشانه های بسیاری هم بوده اند که خبر از بروز رفتارهایی جدید و انقلابی در کودکان می دادند. تغییر رفتار ، عصبانیت های لحظه ای و مسائلی که معاشرت با کودک را تقریبا غیر ممکن می ساخت. کودک دیگر به شیری غران تبدیل می شد که کوچکترین فرمانی از کسانی که تا آن زمان وی را تحت کنترل داشته اند نمی برد. این انسان جدید شیر مانند دیگر میلی به تحت کنترل بودن ندارد. » به همین ترتیب ماهیت آموزش کودک نیز دچار تحول می شود و نوجوانی به صورت ضمنی شناخته می شود. « تا به الان مسئولیت سنگینی برای نگهداری از دو کودک بر عهده ی خانواده نبوده ، اما از این به بعد شرایط فرق می کند ، طرف جساب دیگر دو نوجوان هستند.» علاوه بر این روسو به وجود رابطه بین نوجوانی و بحران نیز اشاراتی می کند : « مسئولان در خصوص کودکان برنامه های آموزشی سنگین و در اکثر موارد بی فایده ای دارند ، آن ها برای این دوره برنامه ریزی های بسیاری انجام می دهند ولی برای دوره ی نوجوانی که بسیار حساس تر است برنامه ی خاصی ندارند. آن ها هیچ صحبتی از بحرانی که در گذار از کودکی به نوجوانی ممکن است رخ دهد ، به میان نمی آورند. هدف اصلی من از نگارش این مطلب این است که تا حد امکان نگاه ها را متوجه این دوران حساس از زندگی شخص بکنم.»
با این وجود، روسو رفتاری محافظه کارانه را در پیش می گیرد. آموزشی که وی به سوفی می دهد سبب برتری وی از امیل می شود : « آموزش زنان باید با آموزش مردان مرتبط باشد. باید با نهایت دقت به آن ها آموزش داد ، از ایشان انسان هایی مفید برای جامعه ساخت ، آن ها را راهنمایی کرد ، به رشدشان کمک کرد ، در زمان بزرگسالی راهنماییشان کرد، در صورت نیاز به ایشان دلداری داد و در نهایت زندگی را برای ایشان شیرین و دلپذیر کرد.» روسو معتقد بود که باید مسئولیت آموزش از دوش کلیسا برداشته شده و به عهده ی نهادی متخصص گذاشته شود. وی در نهایت بهای دیدگاه خود را با زندانی شدن در نهم ژوییه ی سال ۷۶۲ پرداخت کرد.
برتری طبقاتی
اثر گوته تحت عنوان عذاب های ورتبر جوان[۵] که در سال ۱۷۷۷ به رشته ی تحریر درامده ، سبب شد تا جوانان بهتر با تفاوت های خود با والدینشان کنار بیایند. انقلاب کبیر فرانسه روی کار آمدن جوانانی بود که برای نیل به هدف خود کوچکترین ابایی از شورش و انقلاب نداشته اند. در نظر آریه[۶]،نوجوانی مفهومی غربی است که به آرامی در جوامع صنعتی شده گسترش پیدا می کند و به خصوص در جریان شکل گرفته در قرن ۱۹ _ که در آن تحصیل اجباری سبب تاخیر در ورود فرد به زندگی فعال می شد _ متبلور شده است. سیگفرید[۷] اثر وانیه[۸] در نظر آریه نماینده ی نوجوان مدرن است. در این اثر است که برای اولین بار ترکیبی از عواطف مرتبط با دوران بلوغ ، نیروی بدنی تازه ، تصمیمات لحظه ای و . . . به درستی به تصویر کشیده می شود تا تصویر مناسبی از نوجوان مدرن ارائه شود
( . . . ) . نوجوانی در بردارنده ی ارزش های جدیدی است که سبب بروز تغییر و تحولاتی مدرن در جامعه ی آنروزی می شد. جریان رمانتیسم توانسته بود این مساله را به تصویر بکشد اما اشاره ی دقیقی به گروه سنی خاصی نکرده بود.
ظهور و توسعه ی پدیده ی نوجوانی با شکل گیری خانواده ی مدرن در بین طبقه ی مرفه در اواخر قرن هجدهم، همراه شد. نهاد خانواده در این دوران تغییرات عمیقی را به خود دید ، خانواده های جدید به محلی برای گزینش متقابل همسران تبدیل شده و کودک در راس آن قرار می گرفت. ( شرتر[۹]، ۱۹۷۷) زوجین تلاش می کردند رابطه ی خود را بر اساس درکی متقابل بنا کنند و تا حد امکان تاثیر پذیریهای موجود از سنت ها را محدود کنند ، البته باید این مساله را مورد اشاره قرار داد که در این دوره هنوز هم ازدواج های سنتی در طبقه ی بورژوآ و اشرافیت وجود داشت. تحولاتی که در بطن خانواده شکل می گرفت، سبب گسترش احساس تفاوت بین نسل ها و تغییر گسترده ی جایگاه کودک در خانواده شد. البته موج تحول عنوان شده تا قرن نوزدهم به طبقه ی فقیر جامعه _ که اکثریت را تشکیل می دادند _ نرسید.
نوجوانی برای مدت های طولانی برتری فرزندان پسر در خانواده های بورژوآ به حساب می آمد. ایشان این امکان را داشتند که تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان ادامه دهند. البته این نوجوانی همیشه هم همراه با خوشبختی کامل نبوده چرا که با آن به سختی ، با احتیاط و دقت برخورد می شده است. در سال ۱۹۶۴ ، ژول سیمون[۱۰] نظر خود در این رابطه را اینگونه بیان کرد :
« در خانواده های بورژوآ و اشرافی ، شرایط برای کودکان و نوجوانان به گونه ای رقم خورده که سبب شده سختی هایی که ایشان متحمل می شوند ، دست کمی از سختی های تحمیل شده به همسالان ایشان در طبقه ی کارگر نداشته باشد.».
این نوجوانی به سبب پویایی ، شکل گیری جنسیت و میل به شرکت در حرکت های اجتماعی و اعتراضی ، موجبات هراس را رقم زده بود. از دختران در خانواده ها مراقبت شدیدی به عمل می آمد تا در هنگام ازدواج حتما باکره باشند. بر عکس ، پسران امکان ماجراجویی های جنسی را داشتند ولی باید ظاهر خود را حفظ می کردند. بنابراین زنان و دخترانی نیاز بود تا امیال جنسی این پسران نوجوان را ارضا کنند. این زنان و دختران اکثرا از طبقه ی کارگر بودند. دختران و زنان به نسبت پسران و مردان حقوق بسیار کمتری دریافت می کردند و زنان کارگری که فرزندی هم داشتند ، اغلب برای گذران امور خود مجبور می شدند تا پس از اتمام روز کاری خود ، اقدام به تن فروشی کنند.
همانطور که ویلرمه[۱۱] این مساله را مورد اشاره قرار می دهد ، مدت زمان زیادی لازم بود تا فرزندان قشر کارگر هم بتوانند وارد مدرسه شوند. زمانی که کودکان ۱۴ ساعت در روز کار می کنند _ بعضا از سن ۶ سالگی _ درس خواندن اصلا کار آسانی نخواهد بود. این افراد اغلب بی سواد بوده و نه کودکی را می شناسند و نه نوجوانی را. ویلرمه در این رابطه می گوید :
« آغاز آموزش کودکان در مدارس در سن ۶ سالگی کوچکترین فایده ای نخواهد داشت ، اصلا تجربه ثابت کرده کودکانی که تا قبل از ۱۰ یا ۱۱ سالگی وارد مدرسه می شوند نه خواندن را یاد می گیرند و نه نوشتن را. افتتاح مدارس نوبت شب ایده ی مناسبیست ، اما کودکانی که تمام روز را کار می کنند مگر دیگر تواند درس خواندن در شب را خواهند داشت؟ » در سال ۱۸۴۱ قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن ، برای اولین بار ، محدودیت هایی در ساعات کاری کودکان مشخص شد. بر اساس این قانون کودکان ۸ تا ۱۱ ساله حداکثر ۸ ساعت و کودکان ۱۲ تا ۱۶ ساله حداکثر دوازده ساعت در روز حق کار داشته اند. برای رده ی سنی ۱۲ تا ۱۶ بیشتر صحبت از ” افرادی جوان ” یا ” کارگرانی جوان ” به میان آمده بود و نه ” نوجوان”.
حکومت قبلی موفق شده بود اولین پایه های آموزش فنی را بنا نهد : مدرسه ی معدن پاریس ( ۱۷۸۳) ، مدرسه ی پلی تکنیک ( ۱۷۴۹) و در نهایت سازمان ملی آموزش هنری که در وهله ی اول موزه بوده و پس از آن به عنوان مدرسه مورد استفاده قرار گرفت. مدارس خصوصی امکانات بیشتری را فراهم می کردند : مدرسه ی عالی بازرگانی (۱۸۲۰) ، مدرسه ی ملی هنر و کارهای دستی ( ۱۸۲۹) و . . . به این ترتیب نسل جوانی که به طبقه ی بورژوآ تعلق داشت راه های بسیاری را برای فراگیری در برابر خود می دید. در دهه ی های بعدی مراکز بسیاری پای به عرصه نهادند.
منبع: داوید لوبروتون، تاریخچه مختصری از نوجوانی
[۱] Varon
[۲] Flanchetti
[۳] charivari
[۴] émile
[۵] Les souffrances de jeune Wertber
[۶] Ariès
[۷] Sigfried
[۸] Wagner
[۹] Shorter
[۱۰] Jules SImon
[۱۱] Villermé