در حوزه پژوهش های علوم اجتماعی و علوم رفتاری (و البته در رشته های دیگر علوم انسانی)، با دو روش کمی و کیفی سر و کار داریم. روش کمی که به روش اکتشاف یا پوزیتیویستی معروف است, هدفش کشف حقیقت یا ماهیت انسان و جهان است. لذا, تلاش می کند تا راه حل مسائل را بر اساس تجربه و مشاهده بیاید. روش کیفی یا تحلیلی که معطوف به فهم رمز زبان بوده, در پی تحلیل مسائل می باشد. اخیرا روش سوم به نام روش انتقادی واقع گرائی در برخی از پژوهش های علوم انسانی نیز مرسوم شده است.
از منظر ‘معرفت شناسی‘، روش کمی و کیفی رویکرد متفاوتی ندارند. هر دو روش در بدنبال طرح سؤالی اساسی, در جستجوی شناخت جهان هستی و جهان واقعیت بوده و دیدگاه شناخت گرایانه و انسان گرایانه ای دارند. منتهی هر دو، اولا موضوع را به یک شکل نمی بینند، ثانیا آن را مشابه هم بررسی نمی کنند. روش کیفی یا تفسیری یا توصیفی یا ژرف نگر، با وجود قدمت تاریخی اش پس از سالها خاموشی، در این دو دهه در علوم اجتماعی و علوم رفتاری از اقبال خوبی بر خوردار بوده است. این روش، با فرضیه ساختارمند آغاز نشده، یعنی فرضیه آزمایی از اصول آن نمی باشد. نیز آزمایش تستی را دنبال نمی کند. قصد اجرای نظریه ای را نداشته، بلکه بعد از جمع آوری اطلاعات در تحلیل ها از نظریه ها استفاده می کند. اعداد در آن جایگاه ویژه ای نداشته، در حالیکه تفسیر و تحلیل عمیق داده ها نقش مهمی را ایفا می کند. در صورت خوب انجام یافتن می تواند به تبیین نظریه ای منتهی شود.
نوشتههای مرتبط
رشته های مختلفی چون : روان شناسی، روانکاوی، روان شناسی اجتماعی، جامعه شناسی و انسان شناسی (یا مردم شناسی)، جولانگاه روش کیفی می باشند. مردم نگاری، مشاهده، پژوهش در عمل, زندگی نامه, مصاحبه و بررسی اسناد از ابزارهای رایج جمع آوری اطلاعات در روش های کیفی می باشند.
لذا شناخت و آموزش دیدگاه کیفی به پژوهشگران و وجود پژوهشگران کیفی در کنار خیل عظیم پژوهشگران کمی در جامعه علمی ما می تواند منشاء اثر خوبی در امر پژوهشهای علوم اجتماعی و رفتاری بخصوص در امر آموزش و پرورش باشد.