مادری و مراقبت هایش
دروس در مورد کودک و مراقبت از کودک بدون بحث کوششها و خشنودهای مادر ناقص خواهد بود. در اینجا، اطلاعات در مورد لقاح بارداری و تولد بچه را برنخواهم شمرد. روشن است که موضوعات مهمی هستند و معمولا جاییکه برنامه درسی مدرسه امروزی است مورد توجه قرار میگیرند. نگرانی امروزی، با لذتها، تضادها، کار سخت و خستگی نهانی همراه با تربیت کودک است.
بسیاری از نگرشها در مورد مادری در امروز غرب بر میراث ویکتوریایمان نقش میبندد. مادرها –پاک، متواضع، در حال بخشش و تحمل- در ادبیاتی که توسط مردان نوشته شده است، ستایش میشدند. تکریم شعری کانونتری پتمر، فرشته در خانه، بنابراین ویرجینیا ولف بیان کرد که طغیان کرد، می نویسد:
او همان [فرشته ای] است که بین من و نوشتهام آمد زمانیکه من تجدید نظرها را مینوشتم. او کسی است که مرا آزار داد و وقتم را تلف کرد و در نتیجه مرا شکنجه داد و در نهایت من او را کشتم. تو کسی هستی که از نسلی جوانتر و شادتر آمدی که ممکن نیست او را بشنوی… او شدیدا دلسوز بود. او بیاندازه زیبا بود. او کاملا فروتن بود. او در فنون متفاوت زندگی خانواده… از همه… برتری داشت…او پاک بود.
خلاصه، فرشته مانند شخصیتی در کارت تبریک روز مادر ظاهر میشود. ولف برای کشتن او حق داشت. ما به خوبی از او خلاص میشویم. اما، جدا از فرشته ظالم، زنان میتوانند رضایتی در مدیریت خانواده و لذتی عمیق در مادری پیدا کنند. زنان نیازی به رد هر چیزی که در ارتباط با خانه و فرزندان است به جای ایجاد یک زندگی شخصی رضایت بخش ندارند. اما، آنها باید در مورد تاریخ مادری آگاهی یابند و فرصتهایی برای انعکاس در ارزشها و امیدهایشان داشته باشند. سارا رادیک دیدگاه موزونی از تجربه مادری نشان میدهد و من نیز مطلبی در مورد لذتهای مادری دارم.
موضوع نادرستی در مورد آموزش وجود دارد که در برخورد با تاریخ مادری شکست میخورد. تولد بچه برای قرنها به صورت مشقت باری دردناک و خطرناک بود و حتی خطرناک تر میشد. زمانیکه دکتر های مرد –که با جنینهای بیماران و جسدها – شروع به آزاد کردن نوزادان میکردند. هر زن جوانی باید این تاریخ و ایگناز سملویس را بشناسد، پزشک وینس که مبارزه خشم آلودی علیه تب زایمانی انجام داد که توسط دستان آلوده پزشکان به وجود میآمد. سملویس اولین کسی نبود که پزشکان را در آلودگی که منجر به تب کودکی میشود مسئول می دانست، بلکه او مطمئنا احساسیتر بود.
پزشکان در امر بدتر کردن و رنج دادن زنان در تولد کودکان تنها نبودند. الهیدانان و واعظان در برخی امور بدتر بودند. آنها به کتاب مقدس اشاره میکردند که رنج زنان در زایمان را به عنوان تنبیهی برای عدم فرمانبرداری حوا تصدیق میکند. الهیدانان مخالف بیهوشی برای درد زایمان در سرزمین هایی بودند که خداوند رنج را در آن مقدر کرده بود. آدرین ریچ بیان میکند که ملکه ویکتوریا مرتکب عمل افراطی شد زمانیکه او بیهوشی را برای تولد فرزند هفتمش پذیرفت.
همه اینها ممکن است برای زندگی معاصر چنان بیگانه باشد که نیازی به حضور در برنامه درسی مدرسه نباشد. افزون بر آن جنگهای بیپایان تاریخ نیز (که هنوز در برنامه درسی حضور دارند) بیگانه است، فرض میکند که کشفهای پزشکی را کمتر اهمیتتر از سملویس برمیشمرد و در نزد ملکه ویکتوریا اهمیت کمتری دارند. به علاوه، نکته این است که افراد جوان به تفکر در مورد تغییر و مقاومت شدید برآمده وا میدارد زمانیکه سنت و حامیان سرسختش احساس تهدید میکنند.
چگونه بسیاری از افراد میدانند که کلیسای کاتولیک همیشه آن زندگی بشر را (کامل با روح) که در لقاح آغاز می شود، حفظ نمیکند؟ در واقع، این تصور رسما تا اواخر قرن نوزدهم مورد دفاع قرار نمیگرفت. داستان آنچه که قبلا مورد باور قرار گرفت در نوع خودش جذاب است، اما، مهمتر، دوباره توضیح میدهد که داشتن اطلاعات کافی امکان دارد مسیر کلی تفکر کسی را تغییر دهد. متخصصان در هر زمینهای اطلاعات و آگاهی برای عموم مردم فراهم میآورند اما آنها منجر به ترس و نگرانی میشوند و سپس آنها ذهنشان را تغییر میدهند!
مادران همیشه احساسات مبهم نسبت به فرزندانشان دارند. شاید هیچ چیزی در مورد مادری مهمتر از این برای افراد جوان برای درک آن نباشد. حتی بهترین مادران گاهی اوقات به فرزندانشان خشمگین میشوند. زمانیکه این اتفاق میافتد، مادران نیاز به مرخصی و زمانی برای خودشان دارند. زمانیکه هیچ مرخصی وجود ندارد و هیچ کس، مادر خسته را حمایت و درک نمیکند، حادثههای ناخوشایندی اتفاق میافتد و گاهی نتایج فاجعه باری به وجود میآورد. برای زن جوانی که سلامت ذهنی لطیفی دارد، مراقبت از فرزندان میتواند خیلی دشوار باشد. به علاوه، اگر، همانطور که گاهی رخ میدهد، شوهر، بزرگتر، واعظی به او بگوید که چگونه شادی او باید هدیهای برای فرزندانش باشد، سلامتی او را به طور کامل ممکن است نابود کند. نوجوانان این مورد جوان میکالسکی، مادر هشت فرزند، را بشناسند که او در یک روز تابستان دو فرزندش را تکه تکه کرد و تکه هایشان را در جلوی مرغزار نمایش داد و اخیرا، مورد اندری یتس، کسی که پنج فرزندش را در وان حمام خفه کرد. زنان بیچاره. هر وقت او شروع به ظهور ذهنی کرد، وحشت آنچه انجام داده بر او غلبه میکند و او را به امنیت نسبی بیماری میفرستد. این امکان ندارد که از همه چنین بدبختیهایی جلوگیری کند- امکان ندارد که به طور کلی از فقدان هویت اخلاقی در جدال جلوگیری کند – اما ما میتوانیم در مسیر مستقیمی با دادن اطلاعات به افراد جوان حرکت کنیم و به آنها کمک کنیم تا آنها درک کنند که تربیت فرزند میتواند سخت و خستهکننده شود، اینکه مادری به اندازه کافی در ادبیات احساسی جای نگرفته است، اینکه خشم کسی (مادامیکه آسیب واقعی رخ نداده است) قابل بخشش است و کمک به کسی که سلامت عاطفیاش متزلزل میشود قابل پذیرش است.
همچنین مهم است برای دانش آموزان تا بدانند که مردان – سیاستمداران، الهیدانان، متخصصان- به مدت مدیدی کنترل بر روز تولید مثل دارند. نازی ها ، مادری آریایی را تکریم کردند و بعد از جنگ جهانی دوم، دولت روسیه مدال هایی را به زنانی که ده یا بیشتر فرزند داشتند، اهدا کرد. هر دو کشور به افراد بیشتری احتیاج داشتند. در مقابل، زمانیکه دولتی (برای مثال چین) از زیادی جمعیت رنج میبرد، والدینی که دومین فرزند را داشته باشند، جریمه میشوند یا حتی مادر مجبور به سقط میشود. این تصمیمات سیاست سطح بالا براساس ارزشهای ابدی نامعلوم اخلاقی نیستند. آنها صرفا مصلحت آمیز هستند و با شرایط ملی و فرهنگی تغییر میکنند. زنان انعطافناپذیر اغلب با آنها محبوس میشوند.
درک چیزی از تاریخ مادری و مرتبط با موضوعات سیاسی ممکن است زنان جوان را مطمئن سازد که به آنها اجازه داده میشود، حتی تشویق میشوند تا به عمیقترین آرزوها، نقاط قوت و ضعفهایشان فکر کنند. دگربار، موضوع، طغیان بدون تفکر اتوماتیکی در مقابل مقتدران و متخصصان را افزایش نمی دهد. هر فرد معقولی برای گلو درد با پزشک مشورت میکند و نه با کفاش و به طور مشابه، هر فرد معقولی به صدای قدرت گوش خواهد داد، اما آنها خودشان به طور شایسته آگاه خواهند شد بنابراین آنها میتوانند سوالاتی به وجود آورند و آنها اعتمادی در حقشان برای جدایی به دست خواهند آورد.
دانشآموزانی که وابستگی دینی دارند بحثهایی را خواهند شنید در مقابل اعمال متنوعی که بسیاری از زنان برای سلامتیشان و فردیت کامل ضروری میپندارند. اما، آنها ممکن است داستانهایی در مورد زنان شجاعی نشنیده باشند که وابستگی دینیشان را برای مبارزه با حق زنان برای انتخاب جلوگیری از بارداری و سقط جنین قربانی میکنند. بدون دفاع از موقعیت، مدارس باید مطمئن باشند که دانشآموزان دست کم از این داستانها باخبر باشند. برخی از آنها، مانند زنان تارک دنیا سابق باربارا فرارو، و پارتسیا هاسی، نسبتا فوق العاده هستند. خواه دانشآموزان موافق و یا مخالف موقعیتهایی باشند که توسط این زنان مخالف رخ داد، آنها یاد خواهند گرفت که افراد متعهد، در وجدان (هوشیاری) خوب میتوانند موقعیتهای متفاوت بسیاری در موضوعات حیاتی ایجاد کنند. هر آنچه که در درسهای انتقادی در مورد مادری آموخته شد، بسیاری از دانشجویان (احتمالا اکثر آنها) سرانجام والدین خواهند شد. چه چیزهای دیگری را مدارس ما باید در مورد وظیفه خیلی مهم فرزندپروری آموزش دهند؟
ادبیات کودکی
یکی از لذتبخش ترین وظایف والدینی، خواندن برای کودکان و خواندن با کودکان است. نه تنها کودکان آن را دوست دارند، بلکه این عمل به والدین فرصت میدهد تا ادبیاتی را که آنها به عنوان کودک دوست داشتند، مرور کنند. باز، توجه به اینکه افرادی که تجربیات رضایتبخش داشتند در ادبیات با والدینشان سهیم هستند و مزیتی دارند بر آنهایی که این چنین تجربیاتی نداشتند. اما مدارس میتوانند احتمال آن را بیشتر کنند تا والدین آینده با کودکانشان بخوانند.
مدارس میتوانند تکلیف انگلیسی را باز طراحی کنند، بدین معنا که یک یا دو دو نیمسال تحصیلی در دبیرستان برای ادبیات کودکی اختصاص داده شود. برای برخی از دانشآموزان این فرصتی برای مرور ادبیات کودکی از یک نقطه نظر توسعهیافته برای دیگران، تجربهای برای پر کردن شکاف مهمی خواهد بود، که آنها را با داستانهایی آشنا میکند که ممکن است در غیر اینصورت کاملا از دست دهند.
چه چیزی را باید برای ساختن اتاقی برای داستانهای افسونگری، افسانهها، شعر کودکان، داستانهای کلاسیک و کتابهای کودکان معاصر با کیفیت بالا، رها کرد؟ چه زمانی ما با این حقیقت رو به رو میشویم که بسیاری از چیزهایی که ما اکنون در کلاسهای ادبیات دبیرستانی انجام میدهیم به نظر تاثیر منفی بر علاقه ویرانکننده در خواندن دارد، کل برنامه آموزشی باید تحت کنترل برای تحصیل و ارزیابی دوباره قرار گیرد. چرا شکسپیر تدریس شود اگر نتیجه پایانی این است که بسیاری از جمعیت فارغ التحصیلان کسانی هستند که از شکسپیر در بزرگسالی اجتناب خواهند کرد، اگر دانشی در مورد شکسپیر برای ادبیات فرهنگی ضروری به نظر میرسد، بنابراین ما باید فرصتهای چندگانهای برای رجوع به اثر شکسپیر کلا از طریق برنامه آموزشی بیابیم. من به یک چنین امکانی در ذکر ارجاع ارم به شخصیت جاکس، شکسپیر در آنگونه که تو آن را دوست داری اشاره کردم. مطمئنا چنین فرصتهایی مکررا در تاریخ، جغرافیا، روانشناسی و هنر به وجود میآید. آیا میتوان موقعیتهایی مشابه در ریاضیات و علوم پیدا کرد؟ من اعتقاد ندارم که شکسپیر کلا از برنامه آموزشی انگلیسی از قلم انداخته شود. بلکه، معتقدم که اثر شکسپیر نه تنها بیان بلکه در نمایش هم ظاهر شد که آن بخشی از فرهنگ عمومیمان است. یک اثر که به خوبی با حمایتهای زیاد رشتههای دیگر مورد مواجه شد، ممکن است علاقه را به طور چشمگیری افزایش دهد.
خواندن داستانهای افسانهای باید توسط مطالعه روانشناسی که در مورد موضوع صحبت میکنند، همراه شوند. برای مثال، چرا برنو بتلهیم داستانهای افسانهای و خیالی برای کودکان را توصیه میکند؟ اما، چرا او در مقابل استفاده داستانهایی اخطار میدهد که مادران را به عنوان جادوگران یا پدران را به عنوان غولها قرار میدهد؟ کدام داستانهای افسانه ای و چه استعارههایی در آن در داستانهایی که مرتبا در ادبیات بزرگسال مآید، ظاهر میشوند؟
دانشآموزان ممکن است از خواندن آسپو فابلس و شاید نوشتههای در حال تغییر در مورد گفتههایی که از این داستانها میآید، لذت برند: آواز خواندن در تمام تابستان، رفتن به رختخواب بدون غذا در زمستان، پرندگان دسته جمعی باهم، در مورد هیچ چیز زیاد تقلا نکنید، (فرصتی برای رجوع به شکسپیر)؛ ممکن است حقیقت را شکل دهد؛ درستکاری بهترین سیاست است… و بنابراین داستانی در مورد روباه و انگورهای ̎̎ ترش̎ و یک غاز (یا مرغ) که تخهای طلا گذاشت، وجود دارد. به علاوه، در همکاریهای روشن به ادبیات فرهنگی، دانشآموزان باید قدرت امور اخلاقی را مد نظر داشته باشند که با این داستان ها همراهی میکنند. آیا باید ادبیات یک پیام اخلاقی را ایراد کند یا باید سرگرمی و لذت را فراهم سازد؟ آیا نیاز به کسی یا دیگری دارد؟ آیا داستانی از پستی و فرومایگی میتواند پیام اخلاقی را ایراد کند؟
افلاطون تنها فیلسوفی نبود که در مقابل تاثیر بد ادبیات اخطار داد. اخیرا، روسو در مقابل استفاده از ادبیات به دانشآموزان جوان آگاهی میدهد. نصیحتش به معلمان این بود که کتابها را رها کنند و دانشآموزان را برای یادگیری از تجربه مستقیم تشویق کنند. در واقع، اکثر یادگیرندگان در بسیاری از قرنها معتقدند که ادبیات استفاده شده در آموزش رسمی باید اخلاقیات را آموزش دهند؛ هر ادبیات دیگری باید منع شود یا شدیدا سست شوند. امروزه، کسانی هستند که به ما اصرار میکنند تا در نظر بگیریم که آیا کتاب هایی نظیر مجموعههای هری پاتر، باید منع شوند یا فراموش شوند. آیا این کتابها، جادوگری را حمایت و تشویق میکنند؟ اگر آنها این کار را میکنند، باید آنها را منع کرد؟ تاریخ نگرشها نسبت به ادبیات کودکان، تکه دیگری از تاریخ ارزشمندی است که در خودش کشف میشود.
بعد از مطالعهی برخی از داستانهای جادوگری و افسانهها، معلمان باید دانشآموزان را به تشکیل انجمنهای کتاب کوچک از یک نوع دعوت کنند. تصور کن معلمی که کتابهای زیر را لیست کرد: کنت گراهام، باد در درختهای بید؛ لوئیزا ما آلکات، زن کوچک؛ کارلس کینگسلی، نوزادان آب؛ ای. ای میلن؛ و بتریکی پاتر، داستان خرگوش پیتر. دانشآموزان ممکن است گروه کتاب را انتخاب کنند تا بپیوندند، در بحث شرکت کنند و برای مرور شفاهی برای کلاسهایشان برنامهریزی کنند. نیازی به گزارشهای کتاب نوشتهشده نخواهم داشت، زیرا آنها روشی برای نکته عمل خواندن دارند و این تفکر برای لذت بردن و سهیم شدن در کتابها است همانطوری که بزرگسالان در انجمنهای کتاب انجام میدهند.
هر کسی میتواند بحث کند که دانشآموزان دبیرستانی نیاز به تمرین در نوشتن دارند و اینکه چرا آنها باید گزارشهای کتاب را انجام دهند. اما تمرین در نوشتن نباید با هزینه قربانی کردن لذت خواندن و شریک شدن باشد. معلمان باید از دانشآموزان بخواهند تا مرور کوتاه در کتابهای کودکان، فرض کن، در نیویورک تایمز، را بخوانند و از این مرورها به عنوان الگوهایی برای گزارشهای موقعیتی در ادبیات کودکان معاصر استفاده کنند. تکالیف درسی فردی این نوع، میتواند در یک مجموعه از مرورها به اوج برسد تا تالیف شود و با کل کلاس شریک شود. نوشتن یک مرور، هدفی را پیشنهاد میکند و میتواند روش خوبی باشد تا با ادبیات کودکان معاصر آشنا شود.
در حالیکه دانشآموزان، مرورهای کتابهای کودکان را میخوانند، آنها باید در مورد جوایز نیوبری، و کالوکات، بدانند و کتابهایی را جستجو کنند که این جوایز یا تقدیر پسندیدهای دریافت کردهاند. آموزش آن تصویرگران و نیز نویسندگان در دنیای ادبیات کودکان شناخته میشود، دانشآموزان ممکن است که بخواهند تا کار مشترک انجام دهند و برخی داستانهای کودکان را – یک نویسنده و یک هنرمند برای هر داستان- بنویسند. زمان باید صرف کتابهای مصورشده – مخصوصا آنها برای کودکان کوچکتر- شود. همان طوری که برای کودکان میخوانیم، میتوانیم به رنگها، شکلها و یا اندازهها اشاره کنیم. همچنین ما میتوانیم آنها را برای شمارش اعداد کوچک تشویق کنیم. با نگاه کردن به تصویر، میتوانیم از کودک بپرسیم که آیا او̋ مرغها̎̏ را بر روی صفحه میبیند؟ کجا؟ مرغکها چه رنگی هستند؟ چند مرغک هستند؟ در اینجا، دانش آموزان میتوانند درس مهمی از یادگیری شمارش بگیرند. کودک کوچک میتواند یاد بگیرد که از بربخواند ̋̎یک، دو، سه، چهار̏ بدون اینکه قادر باشد تا از این واژگان برای شمارش استفاده کند. با اشاره کردن به سه مرغک، او ممکن است بگوید ̋̎یک، دو- سه، چهار̏. مشخص میشود که او هنوز ارتباط یک به یک را نمیفهمد یا اینکه او نیاز به تمرین بیشتر در هماهنگی دست – چشم دارد. گاهی اوقات این کمک میکند (اما ما نباید به آن سخت بگیریم- آن باید برای سرگرم شدن حمایت شود) تا انگشت کودک نگه داشته شود و آن را به آرامی به هر یک از پرنده اشاره کند، در حالی که میگوید، ̋یک̏ (انگشت را بلند می کند)، ̋دو̏ (انگشت را بلند می کند)، ̋سه!̏ بدون منحرف کردن خودمان از داستان، ممکن است ما به شمارههای صفحه حاضر و بعد اشاره کنیم و بپرسیم، ̋صفحه بعدی شماره چند است؟̏
خواندن با هم باید لذتبخش باشد، رابطه بزرگسال- کودک را تقویت کند، اما این روش برای همه انواع چیزها مزیت نیست. برخی از کتابها در احتمالات بیش از دیگران غنی هستند. برای مثال، آلیس در سرزمین عجایب، درسهای بلقوهای در منطق، فلسفه، ریاضیات، علم، تاریخ و هنر ایجاد می کند. آلیس مشروح، با نکتههایی توسط مارتین گاردنر، منبعی برای همه انواع اطلاعات است. گاردنر حتی سوالی را مورد توجه قرار میدهد که زودتر توسط بتلهیم در مورد اثرات خشونت در ادبیات کودکان شکل گرفته بود. در یکی از یادداشتهای حاشیهای، او تعجب میکند که چگونه کودکان به ملکه شرور قلبها ̋دستوراتی پایدار برای سر بریدنها̏ واکنش نشان خواهند داد. سپس او مینویسد:
تا آنجا که میدانم، هیچ مطالعه تجربی در مورد اینکه چگونه کودکان به چنین صحنههایی واکنش نشان می دهند و اینکه چه مضراتی هر یک از آنها بر روح کودکان کودکان داشته باشد، انجام نشده است. حدس من این است که کودک نرمال آن را کلا خیلی سرگرم کننده مییابد… اما کتابهایی شبیه آلیس در سرزمین عجایب و جادوگر شهر از نباید اجازه داده شوند تا به طور نامشخصی در میان بزرگترهایی که تحلیل را تحمل میکنند، توزیع شود.
در شرایط تروریستی امروزی، واکنش کودکان ممکن است متفاوت باشد. اما، دانشآموزان ممکن است که بخواهند برای مطالعات تجربی حاضر حمایت یا طرح کردن شک در مورد نتایج گاردنر و بتلهیم را چک کنند. آنها توسط دانشوری گاردنر و حس شوخ طبعی فریب میخورند، همچنین آنها میخواهند که بعضی از رکنهایش در مورد معماهای ریاضیات را بخوانند یا به شیوهای او به سوالات شخصیاش در مورد دین پاسخ دهد.
قبل از کنار گذاشتن آلیس در سرزمین عجایب، ما باید در مورد منطق (و خلاف منطق) شرح داده شده در آنجا بیشتر صحبت کنیم. در فصل ۱، من تردیدهایی در مورد غیر مفید بودن تدریس منطق سمبولیک را به عنوان هدف تفکر انتقادی شرح دادم. من آن را پذیرفتم، علی رغم تردیدها، من هنوز منطق را هم در ریاضیات و هم فلسفه درس خواهم داد. بحثهای زیادی در مورد آلیس وجود دارد که به عنوان نکات شروع کننده برای آموزش در منطق به کار می رود. در یک تبادل، آلیس نصیحت میشود تا بگوید آنچه را که او قصد دارد:
آلیس باعجله پاسخ داد:
«بسیار خوب. دستکم میدانم که چه میگویم… این همان چیز است، شما باید فهمیده باشید.»
کلاه بسر گفت:
«نه اینطور نیست؛ شما میتوانی بگوئی… من هرچه را میبینم میخورم دست مثل اینست که بگویم… من میخورم هرچه را که میبینم!»
خرگوش گفت: «همینطور میتوانی بگوئی که … من هرچه را دوست دارم به دست میآورم برابر است با، هرچه را بدست میآورم دوست دارم!»
موش همیشه در خواب به نظر میرسید در خواب صحبت میکرد افزود:
«همنیطور میتوانی بگویی که … من هنگام خواب نفس میکشم عیناً مثل اینست که بگوئی… من هر وقت نفس میکشم میخوابم!»
در اینجا، اشتباه منطقی چه چیزی است و چه کسی آن را ایجاد میکند؟ همه دانشآموزان باید با اشتباه بسیار ارتکابی اثبات نتیجه یا آنگونهای که ما در ریاضیات سخن میگوییم، منتج شدن از مذاکره، آشنا شوند. مکالمات از آلیس باید بای در در معرفی قوانین منطق در شروع با سفسطههای منطقی استفاده شود. اگر علاقه وجود دارد (و تجارب من نشان میدهد که وجود خواهد داشت)، معلمان ممکن است از سفسطهها در داستانها و آگاهی دادن به یک عملی با منطق سمبولیک و داستانهای حقیقی حرکت کنند، و سپس به داستانها و موقعیتهای روزانه برگردند. آموزش در منطق رسمی قطعا برای فراگیری تفکر انتقادی کافی نیست، اگرچه ممکن است کمک کند، اما دانشآموزان باید دلیلی برای آزار دیدن با آن ببینند.
والدین و کودکان میتوانند از بازی کلمات لذت ببرند. علاوه بر توسعه لغاتشان از طریق داستانها و شعر، اکثر بچهها قافیهها و آهنگ شهر را دوست دارند. آنها اغلب با آهنگ شعر خواهند رقصید و یا به این سو و آن سو میروند، و شیفتگی اولیهشان به اصوات را به سوی علاقه مادامالعمری رشد دهند. دانشآموزان دبیرستانی باید در نظر داشته باشند که چگونه است که ما میتوانیم حسی خارج از شعر مانند ̋جابر وکی̏ ایجاد کنیم. چه چیزی در مورد زبان وجود دارد که ما را قادر میسازد تا حسی از یک مجموعه واژگانی که، در خودشان، بیمعنا هستند، استخراج کنیم؟
در اینجا، من نکته نظر شخصی اضافه خواهم کرد. من از خواندن ساعتهای سیزده توربر برای نوههایم لذت میبرم. در این داستان فوق العاده، دوک شریر دائما تهدید میکند تا دشمنهایش را ̋از بالا به پایین̏ دو تکه کند. کودکان بعد از شنیدن این، احتمالا شروع به فریاد کشیدن میکنند ”از بالا به پایین دو تکه خواهم کرد“ و سپس با خنده غش میکنند. من هرگز هیچ خشونتی که تابع این ضرب و شتم شفاهی باشد، ندیدم. اما، خشونت تصویری ممکن است به طور کل پدیدهای متفاوت باشد، و تاثیراتش ممکن است زیانآور باشند. حتی در این، خشونت ترکیب شده است، اما والدین عاقل ممکن است بخواهند میزان چنین خشونتی را نسبت به آنچه فرزندانش در معرض قرار می گیرند، کنترل کنند.
هدایت و احترام
خواندن با هم روش خوبی برای شروع گفتگوای است که هم هدایت و هم احترام را به همراه دارد. والدین، وظیفهای برای هدایت رشد اخلاقی فرزندانشان دارند و اغلب میتوانند در این روشها از طریق تجربه جانشینی پیش روند. گاهی اوقات آسانتر آن است که بحثهای اخلاقی حساس را در مورد اوضاع دشوار و تصمیمات ویژگیهای ساختگی بیش از آنچه که فرد مشکلاتش را به صورت مستقیم بیان میکند، عرضه شود. خواندن و صحبت کردن در مورد موقعیتهایی که در ادبیات مواجه میشود دری به سوی تقابل در مکالمه باز میکند. در دعوت شدن به اندیشیدن در آنچه که یک شخصیت در آینده انجام خواهد داد یا چرایی آنچه که او در آخرین حادثه انجام داد، کودکان اغلب اکثر تفکر خودشان را آشکار خواهند کرد. درحالیکه والدین آن تفکر را تشویق میکنند و احترام میگذارند، میتوانند جایگزینهایی پیشنهاد دهند که ممکن است اخلاقا یا عملا معقولتر باشند.
هنگام صرف غذا، مکان انتظار دیگری برای مکالمه است. هرکس باید فرصتی برای گفتن چیزی در مورد روز خودش داشته باشد. اگر والدین با گفتن ذرهای در مورد فراز و نشیبهای روزشان برنامهای تدارک ببینند، کودکان هم ممکن است ابراز عقیده کنند. ما از تجربه طولانی میدانیم که اگر ما کودک را بنشانیم و بپرسیم، ”چه کاری امروز در مدرسه انجام دادی؟“ احتمالا ما جواب کاریکاتور شدهای دریافت خواهیم کرد ”هیچی!“ در جایگاه مطمئنش، اما با انگیزش مناسب، کودکان ممکن است از شرکت در مکالمات لذت برند و مهارتهای گوش دادن و صحبت کردن را یاد بگیرند.
با چه چیزی والدین از شرکت در مکالمات در هنگام صرف غذا آشنا میشوند؟ دانشآموزان ممکن است پاسخ دهند که خانواده هایشان به راحتی دور هم غذا نمی خورند یا به ندرت این کار را میکنند. این پاسخ ممکن است منجر به بحثی شود که چگونه عادات خانواده تغییر کرده است. با هر دو والدینی که در خارج از خانه کار میکنند و کودکانی که ساعات نامنظمی برای مدرسه رفتن و دیگر فعالیتهایشان تجربه میکنند، قابل درک است که خانوادههای کمی باهم غذا بخورند. آیا عادت ”گاز گرفتن“ زمانی است که کسی میتواند مصرف اضافه غذای ناسالم را هدایت کند؟ آیا اعضای خانواده هنگام که تلویزیون میبینند، غذا میخورند؟ آیا افراد فراموش کردهاند که چگونه میز شام را بچینند؟ آیا رفتارهای شام خوردن خرابتر شده است؟ آیا همه این سوالها ارزش پرسیدن و کشف را دارد؟ اما چیزی که ما را در اینجا نگران میکند این است: چه زمانی والدین و فرزندان وارد گفتگو میشوند؟
در سالهای اخیر، برخی از متخصصان تربیت کودک زمانبندی برای گفتگوی گروهی یا ملاقاتهای خانواده را برای جلسات فرد به فرد یک والد و یک فرزند پیشنهاد دادهاند. برخی از این پیشنهادها، زندگی خانواده را به اقدام مهم یکی شده نظمها تبدیل میکند و بسیاری از افراد ایده ایجاد قرار ملاقات های اعضای خانواده را قبول ندارند. اما رد الگو کامل موضوع به آسانی نیاز به رد هر چیزی که در این مدل پیشنهاد شده است، نیاز ندارد. برای مثال، دانشآموزان ممکن است از خواندن و گزارش دادن در مورد ۷ مهارت خانوادههای موثر استفن کاوی لذت ببرند. و آنها ممکن است گزارش اولیه از زندگی خانوادگی را توسط روشهای مهندسی صنعتی- جینی خریدن- هدایت میشوند، بخوانند. آیا خانواده خود به خودی لذت میبرد و هنوز اندازهای از کفایت را ایجاد میکند؟
ما در تلاش هستیم که کشف کنیم که چگونه صمیمیت محبتآمیز را برای گفتگو منظم حفظ کنیم و چگونه در همان زمان از اینکه چنین مکالماتی واقعا در خانوادههای فرا زمانبندی اتفاق میافتد، اطمینان بیابیم. یک تکنیک امیدبخش برای برنامهریزی ملاقاتهای خانوادگی هفتگی است. در این ملاقاتها (اجبار حضور!)، اعضای خانواده، با همکاری میتوانند در هنگام صرف غذا، در مورد لیستهای کار و قوانین کلی خانواده تصمیم بگیرند. قرار ملاقاتهای نزدیک و وقایع برنامهریزیشده میتوانند اعلام شود و شکایتها می توانند ثبت شوند. در جهت پرورش یک خانواده خیلی بزرگ، من و شوهرم از ته قلبمان عمل حفظ ملاقاتهای خانواده را مینویسیم. بهرهوریهایی که توسط ملاقات منظم، توافق بر قوانین و متعهد شدن برای داشتن شغلهای متنوع به دست میآید که واقعا زمان آزاد بیشتری را برای مکالمه غیررسمی مجاز میداند و نیاز برای گوشزد کردن دائم برای مسئولیتها را کاهش میدهد. این موضوع میتواند بازگشتی به بحثی از کاراییها را بطلبد که توسط لیستهای پرجدال رشد میکند. در جهان امروزی، دشوار است که در نیاز به بحث و تحلیل تکنیکهای مدیریت زمان اغراق شود.
دانشآموزان باید به تفکر در مورد اینکه چگونه خانوادهها، مسئولیت را آموزش میدهند، تشویق شوند. برای بیش از صدها سال، متخصصان در مورد تربیت فرزند به سختی به دو گروه تقسیم میشوند: والدمحور و کودکمحور. عقیده والدمحور بر حقوق و مسئولیتهای والدین در حفظ نظم، تامین فرمانبرداری و پرورش کودکان اخلاقی تاکید میکند. عقیده کودکمحور توجه بیشتری به عزت نفس، علایق و نیازهای احساس شده کودکان دارد. درواقع، آنگونه که هلبرت به درستی خاطر نشان میکند، تفاوتهای بین دو گروه به صورت کوچکتری در طول سالها رشد کرد زیرا بنجامین اسپاک مسیر به سوی جاده میانه سوق داد. متخصصان مسئول در هر دو سو استفاده از تنبیه بدنی، اخطار در مقابل آسانگیری و درک نیازهای والدین و کودکان را رد میکنند و یا تقلیل مدهند. اما، موضوع مسئولیت تدریس، چیز خوبی برای نشاندادن تفاوت های تاکید است.
مسئولیت ممکن است به صورت اجباری با قوانین روشن و تنبیهات که برای تخلفات تعیین میشود، تدریس شود. به طور عجیب، ما اغلب این رویکرد را توسط معلمان دانشکدهای که روشهای کودکمحور در تدریس و پرورش کودک را تدریس (یا موعظه) میکنند، میبینیم. مقالات اخیر به نام مسئولیت تدریس جریمه میشوند و کل مسئولیتهای دانشآموز همراه با جریمههایی برای غفلتشان با دقت طرح میشوند. من هرگز چنین روشهایی را جذاب نمییابم و آنها قطعا با روشهای دانشآموزمحور ثابت نیستند. برنامههای درسی من شامل تاریخهایی میشود که زمان تکالیف درسی دقیق هستند اما این زمانها تنها مسیرهای راهنما هستند. من مقالات را هر زمانی که برسند، میپذیرم و جریمههایی برای تاخیرشان تعیین نمیکنم. ارائه یک مقاله خوب با کمی تاخیر بهتر از مقاله متوسط بهموقع است. مسئولیت بزرگتر انجام کار مناسب است نه صرفا به موقع انجام دادن آن.
دائما، بسیاری از طرفداران والدینمحور امروزه اشکالی از آموزش اخلاقی (معمولا آموزشمَنِشی) را توصیه میکنند که برای تدریس ارزشها شامل مسئولیت مستقیما تلاش میکنند. ارزش ها صراحتا تعریف شدهاند، تدریس شدهاند و دیده شدهاند. پاداشها و تنبیهاتی که استفاده میشوند برای ایجاد هماهنگی است. برای متفکران کودکمحور، این روشها، سوالبرانگیز هستند.
افراد کودکمحور میخواهند که کودکان مسئول پرورش دهند، اما آنها احتمالا بر محیط تمرکز دارند تا بر کودک. در محیط شاد و امن، کودکان میخواهند در عملکرد آرام خانه یا کلاس همکاری کنند. آنها درک خواهند کرد چرا رفتار مسئول، مطلوب است و آنها میخواهند که افرادی را که گاهی خودشان را در وظایفشان یادآوری میکنند، خشنود سازند. زیرا آنها با احترام تحسین میشوند، این کودکان آن را باز میگردانند. تنبیه ضرورتی ندارد چرا که کودکان در محیطهای مطلوب به طور متناسبی با نارضایتی یا ناامیدی افراد محبوب برانگیخته خواهند شد.
اگر ظلم ممنوع شود و آموزش (شامل سرزنشها و ابرازات تنفر) منجر به مهربانی شود، احتمالا هر رویکرد تاثیر مثبتی خواهد داشت. حس من این است که رویکرد کودکمحور ممکن است در تشویق تفکر انتقادی قدرتمندتر عمل کند، زیرا شامل انتخاب فعال و مشارکت بیش از اطاعت است. رویکرد والدمحور والدین را در جامعهپذیر کردن فرزندانشان با ملایمت راهنمایی میکند، اما تاکیدش هنوز بر رفتارها و اعتقادات خواستهشده تلقینی از طریق فرایند است. در مقابل، رویکرد کودکمحور بیشتر بر کمک به درک کودکان از فرایندهای اجتماعی شدن است- اعتقاد به اینکه چنین درکی برای تفکر انتقادی ضروری است. اما دانشآموزان باید داستانهایی از افرادی که با وجود دوران بچگی سخت (و حتی ظالم) متفکران انتقادی میشوند، بشنوند. گاهی اوقات ما یاد مگیریم که در واکنش به روهایی بیندیشیم که ما آنها را به عنوان امر اشتباه ارزیابی مکنیم.
کجا تربیت مذهبی متناسب با مسئولیت تدریس است؟ من در مورد نقش مذهب در تربیت اخلاقی و زندگی اخلاقی به طور کلی در فصل دین بیشتر صحبت خواهم کرد، اما در اینجا باید اشاره شود که بسیاری از والدین و معلمها معتقدند که مذهب در تربیت اخلاقی ضروری است. این مشخصا نادرست است؛ بسیاری از ملحدان و الهیدانان افرادی بسیار اخلاقی هستند. اما، بسیاری از دانشآموزان میخواهند تاثیری را که دین بر زندگیشان داشته است، تایید کنند، و آنها برای نقشی که امیدوارند دین در زندگی فرزندانشان داشته باشد بحث کنند. مطمئنا، دین، یک چارچوب محکمی از طراحی آموزش اخلاقی ایجاد میکند. اگر دینی که مقبول شده است، ظلم را نپذیرد و بر مهربانی محبتآمیز تاکید کند، امکان دارد راهنمایی دائم العمری برای زندگی اخلاقی ایجاد سازد. اما، دوزخ و لعنتشدگی جایی در آموزش اخلاقی ندارند و من بحث خواهم کرد که مدارس باید فعالانه از کودکان در مقابل این اعتقاد در چنین ترسها و تاثیرات زیانآوری حمایت کند.
ما دوباره تضادی را که به سختی در روشهای والدمحور/کودکمحور قرار میگیرد، میبینیم. برخی از دیدگاههای مذهبی تاکید دارند بر اینکه افراد، کسانی که آموزش مذهبی را طراحی میکنند، باید تعریفی داشته باشند از آنچه که خوب است و فرزندانشان را به طور ثابتی به سوی خوبی سوق میدهد. رویکردهای کودکمحور- با دین یا بدون دین- به نظر میرسد که در ساختار مشارکتی امر خوبی که براساس نیازهای واقعی و جهانی هستند، به کار گرفته شوند. این بر نسبیتگرایی دلالت نمی کند. نیازهای جهانی برای نگهداری، حفاظت، وابستگی و فرصتی برای رشد کافی هستند تا انعکاس و حساسیت به متعهد شدن به دیگران را به راه بیاندازند.
گاهی اوقات تضاد به وضوح از طریق تفسیر تصدیق آشکار میشود. در دیدگاههای مذهبی سنتی، تصدیق، جشن به اوج رسیدن آغاز به سوی اعتقادات و اعمال بالغ است. در مسیحیت، شامل پذیرش تشریفات مذهبی تهمت، اقرار، ریاضت و بخشش مشود. از دیدگاه غیرمذهبی اخلاق مراقبت، تصدیق شامل قدرت پذیرش توسط فرد بالغ، کشف و تصدیق خصوصیتهای بهتر کودک میشود. از آگاهی کودک- از طریق زندگی روزانه در یک ارتباط مراقبت و اعتماد به دست می آید- فرد بالغ در افعال کودک مشارکت میکند طوری که بیشترین سازگاری را با کودک پیدا کند. تصدیق، که در این تعریف شده است، نیاز به ایجاد اخلاق سکولار ندارد؛ در عقیده مارتین بوبر؛ این بخشی از چارچوب مذهبی و زندگی است.
به علاوه، تصدیق میتواند در میان افراد بالغ و دوستان هر سنی عمل شود. این تکنیک یا استراتژی برای استفاده توسط بزرگسالان در مورد کودکان نیست. هر کس میتواند ببیند که اولین اندیشه تصدیق به خوبی با دیدگاههای والد محور متناسب است، در حالیکه اندیشه دوم به وضوح در جهت کودکمحور است.
دروس انتقادی در مورد فرزندپروری باید مشکلات جاری را مد نظر قرار دهد. چه چیزی را باید یه والد خوب انجام دهد تا دیدن تلویزیون، پرخوری یا شکست تمرین را کنترل کند؟ چرا این مشکلات اصلی در دو یا سه نسل قبلی نبودند؟ این سئوالات باید منجر به مروری در اکتشافات اولیه شود. شرایط زندگی و عادات بنیانی تغییر کرده است و کودکان زمان کمتری در فعالیتهای بیرونی آزاد میگذرانند. آیا جوامع واقعا به گونهای ناامن هستند که به کودکان نباید اجازه داده شود که بدون نظارت در خارج از خانه باشند؟ و آیا کودکان زمان زیادی را جلوی تلویزیون (و خوردن) بگذرانند زیرا والدین مقصرانه نگران امنیت خارج از منزل فرزندانشان هستند؟ و آیا والدین احساس گناه میکنند زیرا آنها سرگرم زندگی خودشان هستند؟ آیا غذا، جانشینی برای عاطفه و گفتگو است؟ تا چه اندازه میزان تلویزیون زیاد است؟ آیا والدین باید آنچه را که دیده مشود، کنترل کنند؟ آیا کودکان باید در اتاقهایشان تلویزیون داشته باشند؟ همه این سئوالها استعدادی دارند تا دانشآموزان را نه تنها به تفکر در مورد آنچه که آنها به عنوان والدین انجام خواهند داد بلکه در مورد آنچه که آنها اکنون انجام میدهند، وا دارند. دانشآموزان باید برای استفاده از تمایز بین الگوهای والدمحور و کودکمحور تشویق شوند تا راهحلهایی بیابند. آیا این برای اعمال کنترل مستقیم و ثابت بر این عادات یا شکل دادن براساس علایق کودکان بهترین نیست تا خودشان را در مسیر خواسته شده هدایت کنند؟
هیچ کشفی از راهنمایی والدینی بدون بحث داروها کفایت نمیکند. اما، اکثر مدارس آموزش دارو را به عنوان بخشی از برنامه آموزشی معین دربردارند و ما بر موضوعاتی تمرکز میکنیم که مدارس باید آموزش دهند اما معمولا انجام نمیدهند. سپس، ما باید بپرسیم که چگونه والدین به صورت غیر عمد با تلاش برای حل بسیاری از مشکلات دوران کودکی با دارو به مشکل دارویی کمک میکنند. برای مثال، آیا ریتالین اغلب برای ”خارش“ کودکانی که تنها نیاز به زمانی برای جاری کردن و آزاد کردن انرژیهای فرو خورده دارند، تجویز شده است؟ دانشآموزان نمیتوانند انتظار جواب این سئوال را داشته باشند و آنها نباید به این اعتقاد گرایش پیدا کنند که قطعا توسط کسی جواب داده میشود، اما آنها باید از جدال در مورد موضوع آگاه شوند.
به طور کل، سئوالات زیادی در مورد استفاده دارو باید شکل گیرند. اگر والدین گرایش به تجویز دارو برای کنترل وزن، زندگی جنسی افزایش یافته، انرژی بیشتر و خواب شب خوب داشته باشند، کودکان عادات مشابه را میپذیرند؟ چرا بسیاری از تبلیغات دارو در تلویزیون وجود دارد؟ (ما به این سوال در فصل تبلیغات نگاه خواهیم انداخت.) چگونه جامعه آمریکایی میتواند در یک زمان یکسان در داروها غوطهور شود و دستمزد جنگ دربارۀ داروها را دریافت کند؟
البته، مشکلات اجتماعی/ سیاسی زیادی وجود دارد که در ارتباط با جنگ دربارۀ داروها رشد میکند و مدارس باید به اینها بپردازند. اما نگرانی اصلی ما در این کتاب خودآگاهی است و اینکه چگونه یادگیرندگان توسط آگاهی یا غفلت سئوالاتی که ما در نظر میگیریم، تحت تاثیر قرار میگیرند. بنابراین، من معتقدم ما باید زمان بیشتری در مورد تاریخ استفاده دارو، استفاده گسترده داروهای (قانونی)، زیانی که توسط چنین استفادهای موجب می شود و چیزهایی که موجب گرایش افراد به داروها میشود، بگذاریم. نیمی از جدال در آموزش، دانشآموزان را وا میدارد که به ما اعتماد کنند. همچنان که امرسون یک بار گفت، کلید آموزش، در احترام به دانشآموز قرار دارد. اگر ما به دانش آموزانمان احترام بگذاریم، با آنها در تراژدی- کمدی طولانی استفاده دارو انسانی شریک خواهیم شد.
هم طنز و هم غم در این داستان وجود دارد. از افسانههای دیونیسس برای پیشکش کردن چشیدنهای شراب و خوشگذرانیهای الکلی، داستان بشر توسط الکل طعمدار میشود. بزرگسالان باید یاد بگیرند که جانی اپلسید برای آوردن با سیب – و بنابراین شراب سیب- به سئی مرز اولیه فاقد الکل مورد عشق قرار گرفت. تلاشهای آموزشی حاضر در جهت تبلیغ خودداری از دارو، سکس، الکل به کودکانی که در جامعهای زندگی میکنند که غرق در این سه است، بیشتر بیانگر نفاق و دورویی است. البته، اجتناب باید به صورت جایگزین مطلوب ارائه شود. اما، حس خوب و اعتدال باید شناخته شود. انسانها همیشه در جستجوی قدرتهای بیشتر، زیبایی افزاینده، دلداری، سرگرمی و فرار از سختی از طریق مفاهیم متنوع است. چگونه این جستجو موفقیتآمیز خواهد بود؟ چرا دوست داری به این امتحان بپیوندی؟
از جمله بسیاری از مشکلاتی که والدین امروزی با آن مواجه هستند، این است که چگونه آموزش کودکانشان ارتقا بیابد. من در مورد تفاوتهای عقیده در مورد اینکه چگونه والدین باید در تکالیف فرزندان درگیر شوند، اندک سخنی گفتم. ما میتوانیم ببینیم که اکنون گرایش غالب، والدمحور است؛ به این معنی که، پذیرش گسترده این ایده وجود دارد که والدین باید مطمئن شوند که کودکان کار کافی و به موقع در تکالیفشان انجام میدهند. دیدگاه کودکمحورتر، فعالیتهای آموزشی را مدنظر قرار میدهد که والدین و کودکان باید سهیم باشند. تکلیف بهندرت فعالیت آموزشی است. خواندن با هم و درگیر شدن در مکالمه باید مورد بحث قرار گیرد. حضور اجرای موزیکالی یا دراماتیک، دیدن موزهها یا مکان های تاریخی، مسافرت و بیرون غذا خوردن گهگاه، با هم به صورت کاملا بلقوه فعالیتهای آموزشی غنی هستند.
اغلب، مربیان خوشنیت، بخشنده میگویند ”دانشآموزان فقیر میتوانند همچون دانشآموزان پولدار یاد بگیرند.“ البته، منظور آنان این است که هوش و استعداد یادگیری به موقعیت اقتصادی وابسته نیست. اما شعار هدفمند بسیار به اشتباه می اندازد. پیشنهاد میشود که مدارس میتوانند کمبودها –گاهی کمبودهای بزرگ- را در خانهها جبران سازند. این پیشنهاد غیرمنصفانه و کوتاهنظرانه است و دانشآموزان باید فکر کنند که چگونه از منابع اقتصادیشان برای ارتقای آموزش کودکانشان بهره خواهند برد. یافتن بهترین مدرسه، موضوع سادهای نیست، اگرچه زندگی با همسایه خوب مسلما مهم است. مهمتر اینکه، والدین باید منابعشان را در مسیرهایی سهیم کنند که به یادگیری فرزندانشان کمک میکند، و جامعه فرزانه بر حذف فقر تمرکز میکند – نه اینکه تاکید بر این داشته باشد که معلمان و دانشآموزان علی رغم فقر موفق شدند.
شاید آزاردهندهترین مشکل آموزشی برای والدین امروزه، فشار ترسناک و گمراهکننده بر کودکان برای موفقیت آکادمیکی باشد. این فشار، دعوتی برای یادگیری، برای سرخوشانه به سوی آبهای زندگی ذهنی رفتن نیست. درواقع، تاثیر غالب این فشار برای فراهم آوردن دانشآموزانی است که تنها علاقهمند به نمرهها هستند و نه یادگیری. یک دانشآموز کاملا خوب که توسط دنیس کلارک پاپ مورد مصاحبه قرار گرفت، با صراحت اعتراف کرد که به میانگین ۷/۳ یا بالاتر دست یافت تا پدرش راضی شد و ”۵۰ دلار“ به دست آورد:
” منظورم این است، نمره ها در مرکز هستند. من به تو میگویم، افراد برای یادگیری به مدرسه نمیروند. آنها برای گرفتن نمرات خوبی که برای آنها دانشکده، شغل بادرآمد، شادی را به همراه داشته باشد، به مدرسه میروند، بنابراین آنها فکر میکنند… نمرهها همان چیزیند که در آنجا قرار دارند.“
چه تعدادی از دانشآموزان این ارزیابی را تصدیق میکنند؟ اگر من نگران کم شدن علاقه ذهنی واقعی هستم، به دانشآموزان یادآوری میکنم چیزی که اساسا در تلاش برای کسب نمرات خوب نادرست باشد، وجود ندارد. نمرات برای پویایی در زندگی آکادمیکی و سپس حرفه ای رواج دارند. مشکل – مشکل به شکل شگفتآوری سخت- به دست آوردن توازنی است که علاقه و اشتیاق واقعی برای یادگیری را از بین نمیبرد. بنابراین، همچنین، پذیرفتن الزام نسبت به وظایف کاملی که فرد ترجیح میدهد اجتناب کند، بخشی از زندگی مسئول است. ما با اصرار بر اینکه دانشآموزان خوب باید تحریک شوند- حتی باید دوست بدارند- هر چیزی را که برای تدریس انجام میدهیم، مشکل را سختتر میکنیم. در بحث مسئولیتهای والدین، دانشآموزان باید دروس فصل ۱ را به یاد بیاورند. برای اجتناب از دام ذهنیت مضاعف، ما نیازمند پذیرفتن این هستیم که گاهی اوقات نمیخواهیم تکه خاصی از تکلیف را انجام دهیم اما کار مناسب را با سرعت ممکن انجام خواهیم داد و سپس به سراغ آنچه که خودمان میخواهیم انجام دهیم میرویم.
دانشآموزان باید اجازه داده شوند، حتی تشویق شوند، تا انتقاد کنند از تاکید رایج مدارس بر رقابت، استانداردسازی و انباشت دانش کممایهای را که تحمیل میکنند. همچنین، معلمان نیاز دارند که درس اصلی یاد بگیرند که چگونه کار مناسبی برای تدریس برای برنامه آموزشی مورد نیاز انجام دهند و سپس به سوی دروس انتقادی در مورد چیزهایی که مساله هستند، راه پیدا کنند.
در این فصل، ما نگاهی کردیم به آنچه که مدارس ممکن است موضوع مهم جهانی فرزندپروری را تدریس کنند. ما در مورد اصل دانش تربیت فرزند، همکاری متخصصان، تاریخ مادری و خیالبافیاش، ادبیات کودکان، بحث بین گرایشهای والدمحور و کودکمحور برای تربیت فرزند، نیاز برای احترام و راهنمایی در پرورش کودکان و نقش والدین در ارتقای موفقیت آکادمی فرزندانشان صحبت کردیم. در پایان فصل، ما به برخی مشکلات بسیار فشارآور در تربیت فرزند – تلویزیون بیش از حد، خوراکی ناسالم بیش از حد، ورزش کم، اوقات فراغت بیمحتوا و فشار زیاد برای موفقیت آکادمی- اشاره کردیم.
بحث ما در مورد فرزندپروری کامل نیست و خوانندگان ممکن است به موضوعاتی فکر کنند که باید مطرح شوند یا گسترده شوند. برای مثال، دانشآموزان معمولا توسط حیوانات مجذوب میشوند؛ آن علاقه ابتدا در ادبیات کودکان حضور مییابد. بهعلاوه، بسیاری از افراد جوان امروزه، با رفتار جامعهمان نسبت به حیوانات، گیاهخوار شدهاند. برای رسیدن به خشنودی و زندگی اخلاقا حساس، گرایشمان به سمت حیوانات – و، از آن باب، به سوی گیاهان و طبیعت کلا باید چه اندازه باشد؟ این موضوع مهم آینده ما خواهد بود.
نوشتههای مرتبط
بخش آخر