به مناسبت ۲۱ اردیبهشت سالگرد اعدام دکتر حشمت
اشاره:
این مقاله بخشی از کتاب در دست انتشار نویسنده تحت عنوان« جنبش و انقلاب جنگل( از مبارزه علیه اشغالگری تا تاسیس جمهوری)» است که متن اصلاح شده ی آن برای نخستین بار در فضای مجازی منتشر می شود.
نوشتههای مرتبط
طرح موضوع:
در مورد اعدام دکتر حشمت مطالب احساسی فراوانی نوشته شده است. اما کمتر یک مطالعه ی جدی و انتقادی و از روی اسناد پژوهشی انجام شده است. این نوشته می کوشد از منظری انتقادی و البته منصفانه به موضوع بپردازد و تسلیم شدن مرحوم دکتر حشمت را با تسلیم شدن مرحوم حاج احمد کسمایی مقایسه کند.
تسلیم شدن حاج احمد کسمایی
با خروج ارتش روسیه ی تزاری پس از انقلاب اکتبر در پاییز ۱۲۹۶ ، جنگلیان موفق شدند که تمام گیلان را در اختیار خود بگیرند. اما انگلیسیان برای اهداف متفاوت و از جمله کمک به سفیدهای تزاری در مقابل انقلابیون بلشویک ، تصمیم گرفتند که خلاء به وجود آمده ی ارتش تزاری را پر کنند. در نتیجه در تابستان ۱۲۹۷ به گیلان یورش آوردند . جنگ سختی بین جنگلیان که تمام گیلان را در اختیار داشتند و ارتش انگلیس در شهر رشت درگرفت و سرانجام جنگلیان شکست خوردند. با شکست جنگلیان توسط ارتش انگلیس که تمام گیلان را در تابستان ۱۲۹۷ خورشیدی در دست داشتند و با استقرار ارتش انگلیس در محور مرکزی گیلان از بندر انزلی تا منجیل در اواخر تابستان و وادار کردن جنگلیان به انعقاد یک قرارداد، قلمرو متصرفات جنگلیان به دوبخش جدا از هم تقسیم شد. شرق گیلان یعنی شرق رودخانه ی سفیدرود را دکتر حشمت فرماندهی می کرد و غرب گیلان یعنی غرب رودخانه ی پسیخان در دست کوچک خان و یارانش بود( نقشه ی . ۱)
نقشه ی . ۱ . موقعیت قلمرو جنگلیها و قوای انگلیسی و دولت مرکزی در گیلان در پاییز ۱۲۹۷ خورشیدی تا نوروز سال ۱۲۹۸ خورشیدی و قبل از راهپیمایی بزرگ جنگلیها. باید توجه داشت که محور مرکزی گیلان در این زمان بهطور کلی در اختیار نیروهای انگلیسی و دولتی قرار داشت. بااینحال آنها قادر نبودند رفتوآمد و ارتباط جنگلیها که بهطور مخفیانه از شرق به غرب و بالعکس انجام میگرفت جلوگیری به عمل آورند (ترسیم نقشه از نگارنده)
با آمدن انگلیسیان به گیلان، دولت مرکزی نیز سردار معظم خراسانی( تیمور تاش بعدی ) را به حکومت گیلان فرستاد. اما قلمرو حکومت او فقط در محور مرکزی گیلان بود و شرق و غرب آن در دست جنگلیان قرار داشت. ارتش انگلیس و دولت مرکزی، جنگلیان را متحدان استراتژیک بلشویک ها به حساب می آوردند و بنابراین حضور آن ها را در دوطرف خود بر نمی تابیدند. از این رو هدف دولتیان و انگلیسیها در آنزمان تشدید اختلافات بین سران تشکیلات جنگل و سپس جدا کردن بخشی از آن و آنگاه حمله به عناصر باقیمانده و به طور مشخص حمله به طرفداران کوچک خان و میرزا حسین خان کسمایی بود. یاد آوری این نکته ضرورت دارد که بنا به نوشته ی صادق مهرنوش، وثوق الدوله پیش تر تلاش کرده بود کوچک خان را از تشکیلات جنگل جدا کرده و وادار به تسلیم کند ولی موفق نشده بود. به گفته ی مهرنوش وثوق الدوله حاج تقی رضایی فومنی شوهر خواهر کوچک خان را در آذر ۱۲۹۷ خورشیدی به تهران فراخوانده و از طریق او به کوچک خان پیغام داده بود که خود را تسلیم دولت نماید و به تهران بیاید تا برای او شغلی آبرومند و زندگی راحتی فراهم نماید. کوچک خان برای پاسخ به این درخواستِ وثوق الدوله خواستار تشکیل جلسۀ هیات اتحاد اسلام شده بود. در این جلسه که حاج احمد نیز حضور داشت، کوچک خان درخواست وثوق الدوله را طرح کرده بود و حاج احمد نیز به کوچک خان گفته بود ما در شرایط دشواری قرار داریم و بهتر است تسلیم دولت شویم. به گفته ی مهرنوش کوچک خان سخت برآشفته و به حاج احمد گفته بود که :« حاج آقا شما می گویید که من با احمد شاه صلح نمایم؟». سپس با دست خود به زیر چموش خود نواخته چنین ادامه داده بود:« احمد شاه و وثوق الدوله به اندازۀ خاک چموش من در انظار ملت ایران، قرب و منزلت ندارند»(مهرنوش: ۲۴۰ -۲۴۱).
در هر حال در این زمان هم دولت و هم کنسولگری انگلیس در رشت و تهران در زمینۀ اختلاف افکنی بین سران جنگل، تلاشها ی فراوان انجام میدادند و گویا حالا زمینه برای اختلاف افکنی نیز پیدا شده بودند. نوشتۀ بهاءالدین املشی و تأکید او بر تلاش حاجمهدی شریعتمدار در اختلافافکنی بین کوچک خان و حاج احمد کسمایی نیز، بهخوبی همین را نشان میدهد. با این پیشزمینه که میدانیم حاجمهدی شریعتمدار دارای سابقۀ ضدمشروطهخواهی شدید در رشت بود و احتمالاً خود را به جناح سنتی جنگلیان به رهبری حاج احمد نزدیکتر نیز یافته بود.
سندی در دست است که نشان میدهد، آن کس از نزدیکان حاجاحمد که بهاءالدین املشی واسط بین حاجاحمد و دولت مینامد (و ظاهراً دوست ندارد نامی از او برده شود)، همان شیخمحمود کسمایی از اعضای هیات اتحاد اسلام سابق و کمیتۀ اتحاد اسلام جدید، برادرِ حاجاحمد کسمایی بوده است. او به گفتۀ سعدالله درویش به تهران رفت و در آنجا دو نامه به وثوقالدوله نخستوزیر وقت نوشته و همهگونه شرایط را برای تسلیم حاجاحمد پذیرفته است. در پاسخ به نامههای برادر حاجاحمدکسمایی، وثوقالدوله بهطور شخصی نامهای در تاریخ ۶ حوت (۶ اسفند )۱۲۹۷ خ، به حاجمحمود کسمایی نوشته و ضمن اعلام شروطی سخت و درخواستی غیراخلاقی از حاجاحمد، تأمین جان و مال او و بستگانش را در قبال پذیرش شروطِ اعلامشده از جانب حاجاحمد، قبول کرده است. پذیرش این شروط از طرف حاجاحمد و همراهانش نشان میدهد که او تا چه اندازه از جریان روند جنبش در تشکیلات جنگل ناراضی و حتی تنفر پیدا کرده بود:
«جناب مستطاب آقای آقا شیخمحمود کسمایی سلمهالله تعالی،
دو فقره نوشتجات جنابعالی که حاوی عدم مخالفت آقای حاجیاحمد و بستگان و همراهان ایشان از امروز به بعد با دولت و حاضر بودن به قبول پیشنهادهای دولت به شرط تأمین جان و مال به توسط حضرت آقای سپهدار اعظم [سپهدار رشتی وزیر داخله] ملاحظه شد. نظر به آنکه هیئت دولت همیشه مایل به اصلاح این کار بودهاند، حتیالامکان خیال داشتهاند که به وسایل مناسبی به این کار خاتمه بدهند. در این موقع نیز اظهارات جنابعالی را محل توجه قرار داده به موجب این حکم به آقای حاجیاحمد و برادران و بستگان و همراهان او تأمین جانی و مالی میدهند، مشروط بر قبول و رعایت شرایط ذیل:
اولاً، از این تاریخ به بعد برخلاف صلاح و مصالح دولت و اهالی گیلان بههیچوجه اقدامی نکنند؛
ثانیاً، پس از رسیدن قوای دولت به آن حدود همه قسم مساعدت را در قلع و قمع اشرار و مخالفین بروز بدهند؛
ثالثاً، بعد از ورود اردوی دولتی به فومن و کسما و آن صفحات، تمام اسلحۀ خودشان را تحویل فرماندۀ کل قوای دولتی بدهند؛
رابعاً، مطیع کلیۀ اوامر دولتی بوده و همه نوع برای خدمتگذاری دولت حاضر باشند.
امضاء- وثوقالدوله» (کشاورز، سازمان اسناد ملی ایران ۱۳۷۱: ۱۲۰).
این نامه را وثوق الدوله با خط خودش نوشته است. پاسخی که حاجاحمد به این شروطِ سخت و شرمآورِ وثوقالدوله داده است، در دست نیست. چنانکه در متن نامه آمده، وثوقالدوله بهویژه از او خواسته است که «همه قِسم مساعدت را در قلع و قمع اشرار و مخالفین [یعنی همرزمان سابقش] بروز بدهند»، و همچنین «همه نوع برای خدمتگذاری دولت، حاضر باشند». این شروطی است که دولت میتوانست پس از تسلیم شدن حاجاحمد، هرگونه تعبیر و تفسیر از آن بهعمل آورد و در واقع نیز پس از تسلیم شدنِ او چنین کرد و چنانکه میدانیم حاجاحمد سخت با بدرفتاریِ ناجوانمردانۀ دولتیان روبهرو شد. میدانیم که وثوقالدوله این نامه را در تاریخ ۶ حوت ۱۳۳۷ ق، یعنی ۶ اسفند ۱۲۹۷ خ به حاج محمود کسمایی برادر حاج احمد که در تهران بوده نوشته و باز میدانیم که حاجاحمد نیز در تاریخ ۷ اسفند ۱۲۹۷ خ، یعنی یک روز پس از صدور نامۀ وثوقالدوله، خود را تسلیم دولت کرده است. بنابراین میتوان فرض کرد که با توجه به نبود هیچگونه زمانِ چانهزنی درخصوص شروط اعلامشده از طرف وثوقالدوله، حاجاحمد و شاید برادر او حاجمحمود کسمایی که این نامه خطاب به اوست، دستکم روی کاغذ همۀ شروط اعلامشده را پذیرفتهاند. این نامه و شروطِ بیملاحظۀ آن همچنین نشان میدهد که دولت، با اعتماد به نفسِ وافری در خصوص سرکوب جنبش جنگل مطمئن بوده است.
بدین ترتیب دولت مرکزی به همراه قوای انگلیسیِ مستقر در گیلان که حالا جای قوای روسی اشغالگر را گرفته بودند، موفق شدند با توجه به اختلافات درونی تشکیلات جنگلیها (که بیتردید با نفوذ انگلیسیها در این تشکیلات نیز تشدید شده بود)، حاجاحمد، یعنی یکی از مهمترین مدافعان جنگلیها را جدا کرده و زمینۀ حملۀ بزرگ را به این تشکیلات فراهم کنند. کاری که روسهای تزاری و در رأس آن اوسینکو کنسول روسیه در رشت با همۀ تلاش و تقلایش نتوانسته بود انجام دهد، حالا انگلیسی ها توانسته بودند انجام دهند. یادآوری کنیم که حاج احمد با وجود آن که خود را تسلیم دولت کرده بود، در محل حضور داشت و به گفته ی مهرنوش گویا تنها بعد از این که دکتر حشمت با وجود قول و قرارهایش با دولتیان در ۲۶ فروردین ۹۸ با نیروهای کوچک خان راهی تنکابن شد، قزاق های دولتی تصمیم به دستگیری حاج احمد و انتقال او به رشت گرفتند(مهرنوش: ۲۵۰). در نتیجه به ناگزیر جنگلیها تصمیم گرفتند که با همۀ کسان و تجهیزات خود، غرب گیلان را بهسوی شرق گیلان، که دکتر حشمت در آن حاکمیت داشت، ترک کنند و از اینجا بود که راهپیمایی بزرگ جنگلیان در اواخر فروردین سال ۱۲۹۸ خ، بهسوی شرق گیلان آغاز شد.
تسلیم شدن دکتر حشمت
چنانکه گفته شد جنگلیان به ناگزیر غرب گیلان را ترک کرده و به شرق گیلان رفتند و در پی تعقیب و گریز سختی که در طول فروردین و اردیبهشت۱۲۹۸ خورشیدی از طرف تمام قوای دولتی و فئودال های محلیِ متحدِ دولت برعلیه آن ها صورت گرفت، آن ها تا تنکابن پیش رفتند و سرانجام رهبرانِ راهپیمایان، تصمیم گرفتند که از کوهستانهای تنکابن از طریق دیلمان به فومنات بازگردند. اما این بازگشت باید بهصورت دستههای کوچک انجام میشد. دستهای که به رهبری کوچکخان به سوی فومن حرکت کرد، تنها نُه نفر بودند. دستههای کوچکِ مجاهدینِ جنگل باید به ابتکار خود از هر راهی که میتوانستند، خود را به فومن برسانند. چون دستههای بزرگ میتوانست مورد هجوم نیروهای قزاق دولتی و انگلیسی بهویژه طیارههای جنگی انگلیسی قرار گیرد. گفته میشود که پیشنهاد این ایده را حسنخان کیشدرهای (آلیانی) داده بود. همۀ سران جنگل با این تصمیم کم و بیش موافق بودند، بهجز دکتر حشمت که آن را بیهوده میدید. او بهشدت سرخورده شده بود و از تداوم هرگونه مقاومتی سر باز میزد و در نتیجه تصمیم خود را گرفته بود: «تسلیم شدن به قوای دولتی».
بهنظر میرسد که او تصور میکرد زمینهای که در مذاکرات با حاکم گیلان (سردار معظم خراسانی) پیش از پیوستن مجاهدین غرب گیلان داشته، در نحوۀ برخورد با او مؤثر خواهد بود. او از همراهی با دیگر رهبران جنگلی برای بازگشت به فومنات بازماند و خود را در روستای خرمآبادِ تنکابن به قوای دولتی وثوقالدوله معرفی کرد. او چنان خسته و سرخورده بود که حتی منتظرِ اماننامۀ کتبی قوای دولتی که پیش از آن به او بهطور شفاهی وعده داده شده بود، نیز نماند. اما در همان لحظۀ نخستِ معرفی و پس از خلع سلاحِ دستۀ مجاهدین همراه او، تحقیر، توهین و شکنجۀ او همانند آن رفتاری که با حاجاحمد کسمایی شده بود، آغاز شد. او را مانند اُسرا با دستهای بسته و پیاده به رشت آوردند. در توقفی که در شهر کوچصفهان پیش آمد، یک افسر ایرانی قزاق به او پیشنهاد کرد که میتواند موجبات فرار او را فراهم کند. اما دکتر حشمت با اراده ی عجیبی بر تصمیم اولیه ی خود برای تسلیم شدن پای میفشرد و این در حالی بود که روز پیش، قوای دولتی بر سر راه او در شهر لاهیجان با بسیج اوباش، زشتترین توهینها را نیز نثار او کرده بودند. چنانکه میدانیم، او بهسرعت در شهر رشت توسط دولتِ وثوقالدوله، که به اصطلاح از حکومت مشروطه برآمده بود، و نیز در پیشِ چشمِ نیروهای دولتِ متمدن فخیمۀ انگلیس که نقش اصلی را در این تسلیم شدن داشتند، به بیاخلاقترین وجهممکن و بدون محاکمهای قانونی، به جوخۀ اعدام سپرده شد.
حضور قرون وسطا
اعدام یک اسیر جنگی یعنی دکتر حشمت که خود را به قوای دولت مرکزی (دولت وثوقالدوله) و انگلیسی تسلیم کرده بود، خود نشانهای بود از حضور آنچه میتوان آن را بقایای حضور ارزش های قرون وسطای ایرانی- شرقی در دنیایی که به ظاهر مدرن شده و انقلاب مشروطه را پشت سرگذاشته بود، خواند. حضوری که خود را با اعدام یک اسیر و جنگجوی مسالمتجو، که بهطورِ خودخواسته تسلیم شده بود، به رخ کشید. بنا به نوشته ی صادق مهرنوش دکتر حشمت در ۱۹ اردیبهشت ۱۲۹۸خود را در خرمآباد تنکابن تسلیم قوای دولتی کرد و در۲۴ اردیبهشت یعنی تنها به فاصله ی پنج روز در قرق کارگذاری رشت، در مقابل چشمان مردم اعدام شد. لازم است یادآوری شود که در مورد روز اعدام دکتر حشمت تاریخ های گوناگونی ذکر شده است. اما به نظر می رسد که روز ۲۱ اردیبهشت از همه ی آن ها به حقیقت نزدیک تر است. در هر حال این اعدام که بدون هیچیک از موازین دنیای مدرن از طرف دولت انجام میشد، نشان میداد که فرهنگِ دولتی حاکم بر ایران، هنوز پای خود را از اصولِ قرونِ وسطاییِ جوامع شرقی بیرون نکشیده است.
تصویر۱. دکتر حشمت نفر دوم از سمت چپ. او برخلاف سه نفر دیگر از مجاهدین که اسلحه در دست دارند یک عصا به دست گرفته و این شاید بتواند نمادی سمبلیک از مسالمت جویی او باشد.
آیا بین تسلیم شدن دکتر حشمت و حاج احمد کسمایی تفاوتی وجود دارد؟!
در سالهای پیش و پس از انقلاب اسلامی تفاوت آشکاری بین تسلیم شدن حاجاحمد کسمایی و دکتر حشمت تعریف و تعیین شد. دکتر حشمت در همهجا مورد تعظیم و تکریم قرار گرفت اما از حاجاحمد کسمایی هیچ حرف و حدیثی به میان نیامد. پرسش مقدر این است که آیا بین تسلیم شدن حاجاحمد کسمایی و دکتر حشمت تفاوتی وجود داشت؟ پاسخ بی طرفانه به این پرسش می تواند نشان دهد که چگونه گفتمان های غالب، حقایق تاریخی را تحت الشعاع خود قرار می دهند.
اسناد غیرقابل انکاری وجود دارد که دکتر حشمت نیز همانند حاج احمد کسمایی در همان اسفند ۱۲۹۷ یا در نیمۀ اول فروردین ۱۲۹۸ خ، خود را تسلیم قوای دولتی کرده و آنگونه که سعدالله درویش گفته است، جنگلیان از تسلیم شدن او و یا به عبارتی از آمدن مخفیانۀ او به رشت و مذاکره با مقامات دولتی و از جمله تیمور تاش و قوای انگلیسی در این زمان خبر نداشتند: «به او تأمین داده بودند و [ما] همگی بیاطلاع بودیم» (درویش : ۲۰۹). اگر این گفتۀ سعدالله درویش یعنی یکی از نزدیکترین یاران کوچکخان درست باشد، این بدان معنی است که دکتر حشمت این اقدام خود را از جنگلیان پنهان کرده بود.
درهرحال در مورد مذاکرۀ دکتر حشمت و تسلیم او در اینجا تنها چند سند ارائه میشود که شاید بتواند پاسخ اولیه به این معما که آیا دکتر حشمت پیش از تسلیم شدن در تنکابن، پیش تر خود را در رشت تسلیم قوای دولتی کرده بود یا خیر؟.
نخستین سند از خاطرات سرتیپ علیاکبر درخشانی انتخاب شده است که این زمان افسری در قوای قزاق استاروسلسکی یعنی رئیس قوای اعزامی قزاق های دولتی به گیلان بود: «در این موقع دکتر حشمت از اهالی طالقان که مستقلاً خیالات کوچکخان را پیروی و هم در لاهیجان ادارات کشوری و قوای مسلحی برای خود تشکیل داده بود، به محض استماع ورود اردوی[ قزاق ها] به رشت، شخصاً به رشت آمده و نزد فرماندار و قوا اظهار اطاعت نمود. از طرف فرماندۀ کل قوا به او تأمین و اجازه داده شده بود به لاهیجان مراجعت نموده، قوای خود را منحل و اسلحۀ خود را حاضر به تسلیم و تحویل نماید.[اما] دکتر حشمت به لاهیجان مراجعت نموده و تغییر عقیده داده و عدم اطاعت خود را به دولت ابراز داشت» (خاطرات سرتیپ درخشانی :۵۷).
دومین سند را محمدعلی گیلک ارائه کرده است که مربوط است به بازجویی دکتر حشمت. بازجوی دکتر حشمت یعنی سرهنگ عبدالجواد قریب (متینالملک) نیز با دادن آدرس های دقیق، به دکتر حشمت یادآوری میکند که او آمده بود رشت و قول داده بود که نه فقط خود را تسلیم کند بلکه کوچکخان را نیز راضی به تسلیم نماید: «شما که آمده بودید قونسولخانۀ انگلیس با حضور من و اعتبارالدوله و میرزاحسنخان صاحب و حاجآقای کوچصفهانی و معزالسلطنۀ کجوری (رضا خواجوی)، قول داده بودید بروید کوچکخان و همراهان او را با خودِ شما تسلیم دولت کرده از خر شیطان پیاده شوید. پس چرا به عهد خود وفا نکردید و به قوای دولت تسلیم نشدید سهل است به نیروی دولت اعلیحضرت شاهنشاهی نیز حمله کرده و جنگ نمودید»( محمدعلی گیلک ۱۳۷۴ :۲۱۸ -۲۱۹). دکتر حشمت ضمن تأیید تلویحی حضور خود در رشت و قولِ دادهشده به قوای دولتی در رشت، در پاسخ او گفته بود که به او فرصت لازم داده نشد: «خیلی جای تعجب است که سبب این عهد شکنی خود شماها بودید. زیرا به من آنقدر فرصت ندادید تا با میرزا کوچکخان داخل مذاکره شده، نتیجه را به شما گزارش دهم. همینکه دولت از نفاق بین حاجاحمد و میرزا در فومن استفاده کرد و چنگال خود را در قلب جنگل فرو برد، دیگر برای هیچکس مجالی باقی نگذاشتید، فوراً تعقیب و مرا تهدید نمودید» (محمدعلی گیلک:۲۱۹). چنانکه پیداست دکتر حشمت این ملاقات و مذاکره و تسلیم شدن خود و کوشش برای تسلیم کردن کوچکخان را انکار نمیکند تنها میگوید که شما فرصت لازم ندادید تا با کوچکخان در این زمینه مذاکره و صحبت کنم و او را راضی به تسلیم نمایم .
طبق منابع متعدد، دکتر حشمت از زمان تسلیم شدن و آمدن به رشت، زیر شکنجه بوده و تا جایی که تاکنون دریافتهایم او از همان آغاز تسلیم شدن در خرمآبادِ تنکابن زیر فشار شدید و توهین و تحقیر بوده است. اما توهین و تحقیر و شکنجه فقط متوجه او نبود، بلکه حاجاحمد کسمایی نیز که یک ماه پیش دستگیر و به رشت آورده شده بود، زیر فشار و شکنجه بود. « عبدالجواد قریب»، بازجوی دکتر حشمت که بازجوی حاجاحمد کسمایی نیز بوده، خطاب به دکتر حشمت شاهکارهای رذیلانۀ خود را چنین تعریف میکند: «حاجاحمد و بستگان او با آنکه به قید قسم به قرآن به ما تسلیم شده بودند با این وصف فریب آنها را نخورده و دستگیرشان کردیم. دیشب جایت خالی بود ببینی حاجاحمد کسمایی و برادرش ابراهیم را در همین باغ بعد از کتک زدن که غش کرده بودند، دستور دادم کشانکشان آنها را در همین رودخانه[گوهررود] بیفکنند. وقتی به هوش آمدند، حاجاحمد را زیر پلۀ عمارت حاج شیخعلی، حبس کردند و گفتم بهجای غذا ، ماهی شور گندیده با یک تکه نان خشک به وی بدهند» (گیلک :۲۲۰). خودِ حاجاحمد کسمایی نیز در یادداشتهایش مینویسد: «زمانی که زادگاه من کسما مورد هجوم قرار گفت، مرا توقیف کرده و به رشت آوردند و همراه با ده تَن دیگر وارونه به درخت بستند و آنقدر چوب زدند که همۀ پوستم ترکیده و خونین شد و زیر چوب از حال رفتم» (ص۱۰۹) . بنابراین هر دو شخصیت تسلیمشده، شکنجه و زجر کشیدند و حتی در مواقعی توسط یک نفر و زیر یک سقف تحت فشار و شکنجه بودند.
آخرین سندی که در اینجا ارائه میشود در واقع دو سند مرتبط با هم است که تسلیم شدن اولیه ی دکتر حشمت را هم زمان با حاجاحمد نشان میدهد. در سند اول که تاریخ ۹ رجب ۱۳۳۷ قمری (یعنی ۲۰ فروردین ۱۲۹۸ خ) بر خود دارد از جانب استاروسلسکی فرماندۀ قزاق که با امضای «فرماندۀ قوای اعزامی به گیلان»، خطاب به عبدالجواد قریب (متینالملک) یعنی همان کسی که بعداً بازجوی دکتر حشمت نیز بود، نوشته شده است. استاروسلسکی فرماندۀ قزاق در این سند او را مورد سرزنش و حتی تهدید قرار داده که چرا اینهمه اماننامه برای افراد جنگلی صادر میکنید: «آقای میرزا جوادخان متینالملک، عدۀ نفراتی که تأمیننامه به دست آنها دادهاید چند نفر است؟ و اسامی آنها را با حکمی که در این خصوص به آنها داده شده است به نزد اینجانب بفرستید تا اطلاع حاصل شود که شما به چه اطمینان و اعتبار این [امان] نامه[ها] را دادهاید؟»( سعدالله درویش:۲۰۶). متینالملک یا همان عبدالجواد قریب از موضعی کاملاً دفاعی به فرماندۀ قوای اعزامی توضیح داده است که: «عدۀ نفراتی که به آنها تأمین داده شده است ۴۳ نفر و اسامی از قرار صورتی است که تقدیم حضور مبارک میشود. در خصوص اینکه به چه مناسبت به آنها تأمیننامه داده شده، توضیح این است که در اوایل ورود[ قوای قزاق] به رشت، کاپیتن ونگهام نمایندۀ سیاسی دولت انگلیس چنین مصلحت دیدند [به] بعضی اشخاص که قبلاً اطاعت و تمکین خود را به دولت عِلّیه اعلام نمایند و التزامنامه دهند، تأمیننامه داده شود تا اسباب اطمینان سایرین گردد و شاید عدۀ بیشتری برای اطاعت دولت حاضر شده تا از عدۀ یاغیان کاسته شود». او سپس توضیح بیشتری میدهد و میگوید که به دکتر حشمت نیز اماننامۀ مشروط داده شده است: «… از این ۴۳ نفر که به آنها تأمین داده شد، ۳۴ نفر آنها اتباع و لیدرهای دستۀ حاجیاحمد هستند. یک نفر دکتر حشمت که تأمین مشروط- به شرط تسلیم اسلحه- برای او فرستاده شده. فقط هشت نفر دیگر اشخاص متفرقه هستند»( سعدالله درویش:۲۰۷). چنان که گفته شد، تاریخ نامۀ استاروسلسکی به عبدالجواد قریب،۲۰ فروردین ۱۲۹۸ خورشیدی است. بنابراین دست کم قبل از تاریخ بیست فروردین ۱۲۹۸ خورشیدی، بنا به گفتۀ سرهنگ عبدالجواد قریب، دکتر حشمت اماننامۀ مشروط گرفته بود و قول تسلیم شدن داده بود. دقیقاً نمیدانیم که چند روز قبل از بیستم فروردین این اماننامه صادر شده و برای دکتر حشمت به قولِ قریب «فرستاده شده» است. به احتمال زیاد ابتدا امان نامه برای او به لاهیجان فرستاده شده و سپس دکتر حشمت به رشت آمده است. هر چند می دانیم که او قبل از ۲۰ فروردین به رشت آمده اما به طور دقیق نمی دانیم که او در چه تاریخی در رشت بوده و به کنسولگری انگلیس رفته و با دولت مذاکره کرده است. به احتمال زیاد باید حداکثر چند هفتهای بعد از تسلیم شدن حاجی احمد و به احتمال قبل از راهپیمایی بزرگ جنگلیان از غرب به شرق گیلان و قبل از ۱۳ فروردین یعنی قبل از زمان اولتیماتوم بوده باشد. صادق مهرنوش می نویسد:« قبل از ورود میرزا کوچک به لاهیجان، دکتر حشمت نیز مثل حاج احمد کسمایی از دولتی ها پول گرفت که به مجاهدین جنگل مقیم لاهیجان کلیۀ حقوق معوقه را پرداخت نموده و آنها را تامین جانی داده و مرخص نماید. ولی بعد از ورود میرزا کوچک خان به لاهیجان به ناچار از فرمان قزاق ها سرپیچی کرد»( مهرنوش: ۲۵۰) .به گفتۀ راپرتچی دولت مرکزی در تلگرافخانۀ لاهیجان (که دو روزی به اسارت جنگلیها درآمد)، جنگلیها در ظهر ۲۴ فروردین ۱۲۹۸ به لاهیجان رسیدند و روز ۲۶ فروردین آنجا را ترک کردند (فتحالله کشاورز: ۱۲۰). از اینرو میتوان گفت که اولین تسلیم شدن دکتر حشمت و حاجیاحمد تقریباً همزمان و دست کم با تاخیر یک یا دو هفته ای بعد از حاج احمد انجام شده و بنابراین به احتمال پیش از کنده شدن مجاهدین گیلانی از غرب گیلان و فرارشان به شرق گیلان دکتر حشمت خود را به دولت تسلیم کرده بود ولی بعد از ورود کوچک خان به لاهیجان از آن سرباز زده است.
پاسخ به پرسش اولیه
اکنون بازگردیم به پرسش اولیه و دوباره آن را تکرار کنیم: آیا تفاوتی بین اقدام دو شخصیت جنگلی در تسلیم شدنشان به دولت وجود داشته است؟ اگر وجود نداشته چرا تا این حد بین دوشخصیت تاریخی اینهمه تفاوت قائل شدهایم؟ و اگر تفاوتی هست، این تفاوت از کجا منشاء گرفته است؟ و سرانجام اینکه چرا این موضوع تاکنون در روایت و گفتمان رسمی و غالب به صورت یک تابو درآمده است؟ !
پاسخ اولیۀ به این پرسشها این است که بیتردید از نظر اخلاقی تفاوتی بین تسلیم شدن دکتر حشمت و حاجیاحمد وجود ندارد. آنها چنان که در بالا گفته شد بهطور همزمان و دستکم قبل از سررسیدن اولتیماتوم انگلیسیها در ۱۳ فروردین ۱۲۹۸ خورشیدی، خود را از تشکیلات جنگلیان کنار کشیده و جدا از نظر تشکیلات جنگلیان و بهویژه رهبری آن با دولت و انگلیسیها به طور مخفیانه مذاکره و قول تسلیم خود به دولت داده بودند. به درست یا نادرست هر دو بنا به دلایلی که برای خود داشتند، دست از همکاری با جنگلیها برداشتند. میدانیم که حاجیاحمد در خاطراتش گفته است : «با توجه به شرایطی که وجود داشت و [پیشتر] یاد کردم، چون نه امکان گریختن موجود بود، نه شرایطی برای ادامۀ مبارزه و ازسویدیگر کمیتۀ اجرائیه و شورای هیئت اتحاد اسلام با توجه به شرایط، پایان مبارزۀ مسلحانه را اعلام کرده و دستور داده بودند که افراد تابع نهضت فعلاً به کار و زندگی خودشان برگردند» (حاجیاحمد کسمایی:۱۰۷). دکتر حشمت نیز ضمن آن که پیش تر یکبار امان نامه ی مشروط برای تسلیم شدن دریافت کرده بود، بار دوم به گفتۀ محمدعلی گیلک بعد از این که کوچکخان در جنوب خرمآباد تنکابن به مجاهدین گفت که دیگر نمیتوانیم با این تعداد بزرگ یکجا حرکت کنیم و باید دستهدسته به فومنات برگردیم، دکتر حشمت نظر خود را اعلام کرد: «دکتر حشمت با این عقیده موافق نبود و تصور میکرد حتماً دستگیر خواهد شد… به همین واسطه فکر خود را علناً به میرزا اظهار داشت ولی میرزا او را از این عمل منع نمود و صریحاً گفت که به این دولت نباید اطمینان کرد»( گیلک:۲۰۶).
آنها هر استدلالی برای خود داشتند، اقدامشان در تسلیم شدن به دولت از نظر اخلاقی تفاوتی با هم نداشت. حتی اگر روایت سعدالله درویش را بپذیریم که دکتر حشمت اماننامه گرفتن خود را از سران جنگل مخفی کرده بود، شاید بتوان حتی نظر دیگری ابراز کرد. بااینحال چنانکه میدانیم درهرحال روایت رسمی و حتی عمومی بر این دو اقدامِ مشابه، یکسان نبوده و نیست. بهطوریکه برای پاسداشت یاد دکتر حشمت آئینهای بسیار برپا میشود و نام او در کتاب های درسی و بر در و دیوار شهر و دِه در گیلان و حتی بیرون از گیلان آذین بسته است اما از حاجاحمد نه فقط یادی نمیشود بلکه اگر هم یادی شود با طعن و لعن همراه است. به نظر میرسد که تفاوتها را باید در حوزۀ سیاسی و عملی جستوجو کرد:
نخست، اینکه تأثیری که جدایی حاجاحمد از کوچکخان و پیوستنش به دولت از نظر سیاسی و نظامی برای تشکیلات جنگلیان پدید آورد، بسیار وحشتناک بود و این تشکیلات را بهطور موقت به کلی فروپاشید و رهبران این تشکیلات و خودِ تشکیلات آنها را تا مرز نابودی کامل پیش برد. درحالیکه جدایی دکتر حشمت بههیچوجه چنین تأثیری برای جنگلیان نداشت.
دوم، اینکه اگرچه حاجاحمد لیدر اصلی جنگلیان در غرب گیلان نبود و برعکس دکتر حشمت لیدر جنگلیان در شرق گیلان بود، اما نفوذ حاجاحمد در غرب گیلان چنان وسیع و گسترده بود که بدون او نمیشد تشکیلات جنگل در مرکز اولیۀ آن یعنی کسما و گورابزرمیخ ادامه پیدا کند. چنین نیز شد و بلافاصله بعد از تسلیم شدن حاج احمد، جنگلیان مجبور به ترک آن منطقه شدند. در نتیجه ضربه ای که از تسلیم شدن حاج احمد به جنگلیان وارد می شد، فقط موقتی نبود بلکه استراتژیک و بسیار مهم نیز بود.
سوم ، این که پنهان ماندنِ گرفتنِ اماننامۀ دکتر حشمت همزمان با تسلیم شدن حاجاحمد( که آن را همه به آشکار میدانستند)، سبب شد تا واگویههای اولیۀ جنگلیان و هوادارانشان در خصوص خیانت بر روی حاجاحمد متمرکز شده و این واگویهها شکلی از یک «دیسکورس» اولیه را شکل داد که امکان زدودن آن بعدها نیز دشوار شد. بههمیندلیل در همان سال ها به گفتۀ جهانگیر سرتیپپور پس از پیروزی انقلاب جنگل و آمدن کوچکخان به رشت، یکی از اولین کارهایی که کوچکخان و حتی احساناللهخان کردند رفتن به سر قبر دکتر حشمت در چلهخانۀ رشت بود و کوچکخان بر سر قبر او گریست و احساسات بسیار به خرج داد (سرتیپپور، گیلهوا، شمارۀ ۱۵۰). در نتیجه در ساخت این دیسکورسِ غالب به نظر میرسد که پنهان ماندن گرفتنِ اماننامه توسط دکتر حشمت همزمان با آشکار شدن امان نامه توسط حاجاحمد، نقشِ منفی زیاد و خائنانه برای حاج احمد رقم زده بود. بنابراین به نظر میرسد سالها بعد که موضوع گرفتن اماننامه همزمان با حاجیاحمد آشکار شده، دیگر این گفتمان یا همان دیسکورسِ اولیه، شکل واقعی خود را گرفته و به قول میشل فوکو، « رژیم حقیقت» خاص خود را پدید آورده و حتی به صورت یک «تابو» درآمده بود که گویا کسی حق نداشت از این تشابه اقدام همزمان سخنی بر زبان بیاورد.
چهارم، اختلاف موجود بین جریان رادیکال و متجدد جنگلیان به رهبری کوچک خان و میرزا حسین کسمایی و جناح سنتی به رهبری حاجاحمد نیز احتمالاً یکی دیگر از عواملی بود که در شکلگیری دیسکورس مورد بحث و شکل تابویی آن، مؤثر و مهم بود. فراموش نکنیم چنان که گفته شد حاج احمد در اختلافات آن سال ها در سویۀ سنتی تشکیلات جنگل قرار گرفته بود.
پنجم، شاید مهمتر از همه این باشد که دکتر حشمت پس از تسلیم شدن و بهویژه به هنگام اعدام، استوار و محکم بر سرِ دار رفت. تصویری که جهانگیر سرتیپپور یعنی کسی که در زمان صحنۀ اعدام در محل حضور داشت از استواری دکتر حشمت به هنگام اعدام به دست داده، هیچ نشانی از تسلیم شدن ندارد (نگاه کنید به گیلهوا، شمارۀ ۱۵۰).به باور ما این استواری و شجاعت کمنظیری که او در لحظۀ اعدام از خود بروز داد، از عذابوجدانی بود که دکتر حشمت در جدایی از کوچکخان در ذهن و ضمیر خود داشت. همۀ کسانی که در لحظۀ آخرِ جدایی دکتر حشمت از کوچکخان در جنوب خرمآباد تنکابن حضور داشتند، روایت میکنند که کوچکخان با وجود اصرار دکتر حشمت بر تسلیم شدن، صحنهای احساسیِ شگفتانگیزی پدید آورد و دکتر حشمت را با وجود رفیق نیمهراه بودنش، بوسید و همۀ حاضران از این صحنه به گریه افتادند و سپس از او خداحافظی کرد، بدون اینکه گله و شکایتی از خود نشان دهد. این رفتار انسانی او در جنبشهای چریکی قرن بیستم اگر نگوییم بینظیر باید گفت کم نظیر بوده است. ما اکنون به تجربه های بسیار میدانیم که در جنبش های چریکی قرن بیستم اگر رهبریِ تشکیلات حتی بهطور تلویحی هم متوجه میشد که یکی از اعضاء بسیار پایینتر از ردۀ دکتر حشمت به اصطلاح بریده و میخواهد خود را تسلیم دشمن کند، تصمیمات حاد میگرفتند. در چنین مواقعی اگر وضعیت تشکیلات اجازه میداد برای مدتی او را ایزوله و تحت مراقبت شدید قرار میدادند، یا زندانی میکردند تا اطلاعات او سوخته شود و دشمنانشان نتوانند از آن بهره بگیرند. و میدانیم که بسیار اتفاق افتاده که در غیر این صورت برای امنیت تشکیلات، چنین عضوی را با بی اخلاقی ترین وجه اعدام کردهاند. در آن لحظۀ خطرناکی که همهجا قزاقان و بهویژه قوای مسلح غیر نظامی فئودالهای محلی که همۀ راه و چاه را به خوبی میدانستند، نظیر قوای سردار مقتدر تالش و برهانالسلطنۀ طارمی و به ویژه قوای سپهدار تنکابنی به کمک قزاقان دولتی شتافته بودند تا در زدن ضربۀ آخر سهیم باشند و چون مور و ملخ در کوه و دشت تنها به دنبال کوچکخان و رد پای او بودند، کوچکخان تمام رسم اخلاقی و انسانی را برای جدایی از یک یار دیرینِ تشکیلاتی بهجا آورد. این رفتار نشان میداد که برای او اخلاق انسانی بسیار فراتر از منافع تشکیلاتی بود. به باور نویسنده همین رفتار اخلاقی کوچکخان بیش از پیش وجدان معذبی برای دکتر حشمت بهوجود آورده بود و او میخواست در صحنۀ اعدام، سرهنگ عبدالجواد قریب یعنی بازجوی خشن خود را که در محل حضور داشت و قُرق کارگذاری رشت را در جمع مردم برای قدرت نمایی و برای تحقیر دکتر حشمت و جنگلیان صحنه آرایی کرده بود، به خواری بکشاند و برای یار دیرین خود کوچکخان پیام اخلاقی ویژهای بفرستد. برای همین به گفتۀ ناظران در لحظۀ آخر یعنی زمانی که سرهنگ عبدالجواد قریب حکم او را قرائت میکرد، با استواری و شجاعت به سوی چوبۀ دار پیش رفت و طناب دار را خود به گردن انداخت. وجدان معذب او میخواست پیغامی برای کوچکخان داشته باشد: «در تسلیم خود به این دژخیمان من اشتباه کردم ولی اکنون قلبم با شماست!». این صحنۀ تاریخی، وجهی اسطورهای و آئینی به شخصیت او داد. بهویژه اینکه مردمان بسیاری شاهد این صحنه بودند. در نظر مردم او مظلومانه شهید شده بود و این رسم جوانمردی نبود که در حق او روا شده بود.
به باور ما این عوامل( به ویژه صحنۀ اعدام)، دکتر حشمت را از حاجی احمد جدا میکرد و به دیسکورس رسمی فرصتی مغتنم برای رواج روایت خود میداد. اما انصاف نیست که این صحنۀ ناهشیار تاریخی را که برای دکتر حشمت پدید آمد و او را در هاله ای از تابویی مقدس پیچید و در همان حال چنین صحنه ای اگرچه ناهشیار برای حاج احمد کسمایی پدید نیامد، بستری برای داوری دور از انصاف قرار دهیم.
تصویر ۲ . حاج احمد کسمایی در لباس جنگلیان- نمایی از یک فیلم سینمایی
ما میدانیم که که حاج احمد کسمایی برای مبارزه با اشغالگران روسی در بنیانگذاری جنبش جنگل سهمی مهم داشت و در این راه با وجود تسلیم شدنش به دولت وثوقالدوله، تمام هستی خود را از دست داد، رنجها کشید و تا آخر عمر از طعن و لعن روایت رسمی و دیسکورسی که ایجاد شده بود در رنج بود و در رنج نیز جان داد.