برگردان ملک محسن قادری
ادگار مورن جامعهشناس فرانسوی که به زودی پا به صد سالگی میگذارد و همچنان خوشبین است، خانهنشینی را فرصت مغتنم بازنگری مفهوم انسانگرایی و نیز فرصتی برای یکایک افراد میداند تا میان امر مهم و بیاهمیت تمایز قائل شوند.
نوشتههای مرتبط
او که خود نیز خانهنشین است میگوید که احساس میکند با جهان «از دل و جان همدل و همداستان است»، جهانی که از راه مجازی با آن در پیوند است. فیلسوفی که همواره تماموکمال زیسته و یک سده زندگیاش سرشار از فرازوفرودهای پیوسته و تعهدات سیاسی و روشنفکری بوده است. ادگار مورن، جامعهشناس، فیلسوف و به گفته خودش «بشرشناس»، نویسندهای با آوازه جهانی، اندیشگر «پیچیدگی» و خالق آثار فراوان و فراگیر (اثر برجستهاش «شیوه» نام دارد) در سال ۱۹۲۱ به دنیا آمد. او دوران مقاومت را تجربه کرده و سده بیستم را که عرصه شورش و شگفتی بوده پشت سرگذاشته است. مورن نگرش خود پیرامون دو هفته جنونآسایی را بیان میدارد که جهان با شیوع ویروس کرونا تجربه کرد و آنگاه در خانهنشینی گسترده فرو رفت. او که مدیر پژوهشهای برجسته در«مرکز ملی پژوهش علمی فرانسه» (CNRS) است و دهه نهم زندگی را پشت سر میگذراند درآستانه صد سالگی، خوشبینی تزلزلناپذیر و نگاه درخشان خود را حفظ کرده واین روزهای سکون کره زمین را فرصت حاصلآمده از یک «بحران وجودی گرانبها» میداند.
این روزهای کمنظیر و بحرانی را چگونه میگذرانید؟
ما در حال تحمل خانهنشینی جسمی هستیم اما امکانات ارتباط کلامی در اختیار داریم که ما را با دیگری و با دنیا همنوا میکند. ما در شرایط کنونی و در واکنش به خانهنشینی نسبت به یکدیگر گشادهروتر، مراقبتر و همبستهتریم. در این روزها، تنهاماندگان یعنی همانها که به تلفن و تلویزیون دسترسی ندارند و به ویژه بیپناهان که اغلب از سوی قدرت حاکمه و رسانهها فراموش میشوند، قربانی مطلق این خانهنشینی هستند. تا آنجا که به من مربوط میشود به گونه عمیق و البته از طریق همین خانهنشینی، خود را در این سرنوشت ملی و فاجعه جهانی سهیم میدانم. احساس کردم که بیش از هر زمان دیگری به ماجراجویی بیقطعویقین و ناشناخته نوع بشر درافتادهام. بیش از هر زمان دیگری شدیدا سرنوشت مشترک نوع بشر را درک و دریافت کردم.
با توجه به روزگاری که پشت سر نهادهاید، این بحران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما هم اکنون در حال تحمل یک بحران سهگانه هستیم. در وهله نخست، بحران زیستشناختی یک بیماری جهانگیر که بدون آنکه تمایزی قائل باشد زندگیهای ما را تهدید وگنجایشهای بیمارستانیامان را لبریز میکند، به ویژه در شرایطی که سیاست نولیبرالی نیز کمر به ازمیان بردن این ظرفیتها بسته است. دروهله دوم، بحران اقتصادی ناشی از اقدامات محدودکننده برای مقابله با گسترش جهانی بیماری که با کندکردن و توقف فعالیتهای تولیدی، کار، حملونقل وهمانند آنها و همچنین درصورت استمرار خانهنشینی صرفا سبب وخیمترشدن این بحران میشود. و سرانجام بحران تمدن؛ بدینمعنا که ما به ناگاه از تمدن تحرک و پویایی به الزام درعدم تحرک و ایستایی رو آوردهایم. ما عمدتا در بیرون از خانه، در محل کار، رستوران، سینما، گردهماییها و جشنها به سر می بردیم و هماکنون تماما به یکجانشینی و حریم خصوصی محدود شدهایم. ما تحت تاثیر مصرفگرایی زندگی میکردیم، یعنی به محصولاتی با مرغوبیت متوسط و فضایل توهمی اعتیاد داشتیم و به رنگولعابها و ظواهر جدید تشویق میشدیم، تشویق به جستن بیشینه به جای بهینه. خانهنشینی میتواند فرصت سمزدایی فکری و جسمی باشد که به ما امکان میدهد که مهم را برگزینیم وغیرمهم را دور بریزیم، زوائد را، توهم را. منظور از مهم به طور مشخص عشق است، دوستی و همبستگی است، برادری و شکوفایی «من» در «ما» است. از این دیدگاه، خانهنشیبنی میتواند به بحران وجودی ارزشمند و گرانبهایی دامن زند که طی آن ما پیرامون معنای زندگی خود تامل کنیم.
زیربنای نظام ما در مواجهه با این همهگیری بیماری به تزلزل درافتاده است: نظام بهداشتی، سیاسی، اقتصادی، و دموکراتیک. کار فکری شما دقیقا عبارت از اندیشیدن پیرامون [مفهوم] «پیچیدگی» و [مباحث] «میان رشتهای» است.
یکایک این بحرانها به هم وابستهاند. اگر یکی از این بحرانها وخیمتر شود، دیگری نیز وخیمتر میشود. اگر یکی فروکش کند، دیگر بحرانها نیز فروکش میکنند. همچنین، تا زمانی که این بیماری عالمگیر پسروی نکرده، محدودیتها نیز حساستر خواهند بود و خانهنشینی هرچه بیشتر به مثابه ممانعت تجربه خواهد شد (ممانعت از انجام کار، انجام ورزش، ممانعت از رفتن به گردهمایی و برنامههای نمایشی، و ممانعت از التیام زخمها و درمان دندانهای خود). ازدیدگاهی عمیقتر، این بحرانی انسانشناختی است. بدین معنا که چهره رنجور و شکننده قدرت به اصطلاح حیرتانگیز بشری را پیش رویمان میآورد و نشان میدهد که اتحاد فنآوری و اقتصاد جهان هرچند که یک وابستگی متقابل جهانی را پدیدار ساخته، همچنین یک سرنوشت مشترک ناهمبسته را نیز رقم زده است.
گویی جهان در نمودارهای تحلیلی ما جایی نداشت. معیارهای فکری نیز تزلزل پیدا کردند.
این «چندبحرانی» باید به بحران اندیشه سیاسی و اندیشه به خودی خود منتهی شود. بلعیدهشدن سیاست در اقتصاد، اقتصاد در ایدئولوژی نولیبرالی و هوش تاملی درهوش حسابگرانه همگی مانع درک ضروریات پیچیدهای میشوند که پا به میان میگذارند. ازجمله این ضروریات است: تلفیق جهانیشدن (برای هرآنچه که شرکتی است) با جهانیزدایی (به منظور نجات مناطق متروک که ضامن استقلال زیستی و بهداشتی ملل هستند)، تلفیق پیشرفت Développement (که دربرگیرنده وجه مثبت فردگرایی است) با دربرگیری Enveloppement (که همبستگی و اجتماع است) و سرانجام تلفیق رشد و رشدزدایی (یعنی تعیین اینکه چه چیز رشد کند چه چیز از رشد بازایستد). رشد، سرزندگی اقتصادی را در خود نهفته دارد و رشدزدایی، نجات زیستمحیطی و آلایشزدایی جهانی را. پیوند هرآنچه که متضاد به نظر میرسد در اینجا منطقا ضرورت دارد.
ظرفیت ما برای «همزیستی» به آزمونی جدی درافتاده است. آیا این فرصتی برای ازنو بناکردن انسانگرایی تازه و بازسازی پایههای یک زندگی جمعی همبستهتر در مقیاسی جهانی است؟
ما به انسانگرایی تازهای نیاز نداریم بلکه به انسانگرایی نوآیین ونوگشته نیاز داریم. انسانگرایی در اروپا دو چهره متضاد به خود گرفت. اولی، چهره خداگونهای از بشر بود که استاد تسلط بر طبیعت تصور میشد. و دومی، همان است که مونتاین، فیلسوف فرانسوی بیان کرده و میگوید «من در همه کس هممیهن خویش را میبینم». میبایست اولی را رها کرد و دومی را زنده کرد. انسان را نمیتوان در آینه فرد خلاصه کرد. انسان در سه اصطلاح تعریف میشود که همچون تثلیث، از یکدیگر جداناپذیرند: انسان همزمان تن، پاره و دقیقهای از نوع بشر و در همان حال پاره و دقیقهای از جامعه است. انسان همزمان [هویتی] فردی، زیستشناختی و اجتماعی است. انسانگرایی دیگرنمیتواند پیوند بندنافی ما به زندگی و جهان هستی را نادیده بگیرد. نمیتواند از یاد ببرد که طبیعت همانقدر درما تنیده شده که ما در طبیعت تنیده شده ایم. شالوده فکری انسانگرایی نوگشته، خرد حساس و پیچیده است. نه تنها باید اصل معروف «بدون خرد یعنی بدون احساس، و بدون احساس یعنی بدون خرد» را آویزه گوش قرار داد بلکه باید که خردِ ما همواره نسبت به هرآنچه که برانسانها تاثیر میگذارد حساس باشد.
این به معنای واژگونی ارزشهای جهانی است که پیش از شیوع ویروس کرونا درآن به سر میبردیم.
انسانگرایی نوگشته، آگاهانه از منابع اخلاق سیراب میشود که درهمه جوامع انسانی وجود دارد و عبارت از همبستگی و مسئولیت است. همبستگی به مسئولیت میانجامد و مسئولیت به همبستگی. این منابع وجود دارند اما در تمدن ما تاحدی تحت تاثیر فردگرایی، غلبه سودگرایی و دیوانسالاری جهانی رنگ باخته و پژمرده شدهاند. انسانگرایی نوگشته ذاتا یک انسانگرایی جهانی است. انسانگرایی پیشین نادیدهگیرنده وابستگی متقابل و درهم تنیدگی عینی همه بشریت بود که سرنوشت مشترک انسانی را رقم میزند. همین انسانگرایی بود که جهانیشدن و رشد توقفناپذیرش را پدید آورد. انسانیت که با خطرات مرگباری تهدید شده بود (افزایش تسلیحات هستهای، تعصبات افسارگسیخته، افزایش جنگهای داخلی بینالمللی، تخریب شتابناک زیستکره، بحرانها وقانونگریزی اقتصاد تحت سلطه تفکر مالی افسارگسیخته) هماکنون باید با همهگیری یک بیماری ویروسی نیز دست و پنجه نرم کند که همه این خطرات پیشگفته را افزایش میدهد. دراین شرایط، زندگی نوع بشر و به گونه جداییناپذیری زندگی زیستکره به ارزشی اولیه و مقدم تبدیل شده است.
آیا این دگرگونی، بنیادی است؟
بشر برای بقا نیازمند دگردیسی است. کارل یاسپرز چندی پس از جنگ جهانی دوم گفته بود که «بشریت اگر میخواهد به زیستن ادامه دهد، باید دگرگون شود». به باورمن، انسانگرایی، صرفا آگاهی برهمبستگی انسانی نیست بلکه همچنین آگاهی نسبت به این احساس است که آدمی دربطن ماجراجویی باورنکردنی و ناشناختهای قرار دارد. و هر فردی در بطن این ماجراجویی ناشناخته بخشی از هستی گستردهتری است که از هفت میلیارد بشر تشکیل شده است؛ درست مثل تکیاختهای که بخشی از پیکر انسان و یکی ازصدها میلیارد یاخته تشکیلدهنده آن است. هرکسی در این بینهایت، در این بیمنتها و حقیقتی که شدیدا به رویا درآمیخته سهیم است؛ سهیم در این هستی پردرد و لذت و بیقطعیت که در ما نهفته است و ما در آن نهفتهایم. هریک ازما تکهای از این ماجراجویی جدید است، در بطن این ماجراجویی نفسگیر جهان هستی. ماجراجوییای که درخود جهالت، ناشناختگی، رمز و راز و خرد شوریده و ناهشیاری هشیارانه نهفته دارد. هریک از ما بیش از هر زمان دیگری در خود جهالت، ناشناختگی، رمز وراز، شوریدگی و خرد ماجراجویی غیرقطعی را نهفته دارد، ماجراجویی هرچه غیرقطعیتر، دهشتناکتر و هیجانانگیزتر از پیش.
مصاحبه کننده سیمون بلن است و این مصاحبه در ۲۷ مارس ۲۰۲۰ با ادگار مورن فیلسوف فرانسوی در نشریه لیبراسیون منتشر شده است.
برای دیدن مطلب اصلی کلیک کنید.