نگاهی به کتاب این خانه جان دارد، باید بیدارش کنی، نوشتۀ الهام میاحی
گاستون باشلار، فیلسوف فرانسوی در کتاب بوطیقای فضا در باب خانه بسیار سخن میگوید و معتقد است که خانه طرحی همچون ناخودآگاه روان انسان دارد. درواقع از دید او خانه به منزلۀ سرپناه روانی برای انسان صرفاً ابژهای برای توصیف نیست، بلکه عنصری پویاست در دریافت آگاهانه ذهن از جهان پیرامون. پیرو سخن باشلار، میتوان گفت خانه خود شخصیتی است که در تجربۀ زیسته ما نقش بسزایی دارد و وقتی این مفهوم مهم به عنوان مکان و فضای زیست برای هر انسان (زیرا هر انسانی به هر شکلی خانهای و مکانی برای زیست دارد؛ حتی اگر کنج مغارهای یا ویرانهای باشد) وارد حوزۀ هنر و ادبیات خلاقه میشود، نقش متفاوتتری مییابد. ضمن اینکه خالق اثر و نیز مخاطب نکتهسنج و تیزبین نیز رویکردی متفاوت نسبت بدان خواهند داشت و در این میان منتقد یا تحلیلگر هم با ابزار خاص خود دست به بررسی مفهوم مهمی همچون خانه در آثار هنری خواهد زد.
نوشتههای مرتبط
خانه در ادبیات داستانی مفهوم کلیدی و برجستهای است؛ فضایی که رویدادها و حوادث مختلف در آن شکل میگیرند و میتوان با رویکردهای گوناگونی بدان نگریست. الهام میاحی در کتاب جدید خود با نام این خانه جان دارد، باید بیدارش کنی (که به نوعی ادامۀ کتاب پیشینش با عنوان جهانی در دل جهان: جستارهایی در باب مفهوم کرونوتوپ میخاییل باختین است) به بازنمایی کرونوتوپ خانه در آثار رماننویسان زن ایرانی ( ۱۳۹۵ – ۱۳۷۰) میپردازد. میدانیم که در دورۀ مزبور زنان حضور برجسته و جامعی در عرصۀ داستاننویسی دارند و آثار قابل تأملی خلق کردهاند. از منظر نویسنده به آثار نویسندگان زن نباید فقط از منظر ادبی نگریست، زیرا این متون از حوزۀ صرف ادبیات فراتر رفتهاند و باید آنها را به مثابه محصولی مرتبط با کنشهای اجتماعی نقد و تحلیل کرد؛ بدین دلیل که کلیه فراز و فرودهای عارض بر جهان متن داستانِ زنان در پیوند مستقیم با تحولات ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه و به بیانی جهان فرامتن است. میاحی بدین منظور از کرونوتوپ باختین بهره میگیرد و مفهوم خانه را در آثار موردنظرش بررسی میکند.
کرونوتوپ (پیوستار زمانی و مکانی) یکی از معدود واژههای غیرروسی در دایرۀ اصطلاحات باختین است. این واژه از ترکیب دو لغت یونانی «کرونوس» به معنای زمان و«توپوس» به معنای مکان ساخته شده است. از دید باختین همۀ معانی نسبیاند؛ از این حیث که نتیجه ارتباط بین دو جسم یا دو بدن با حیثیت همزمانیاند، حال آنکه فضاهای متفاوتی را اشغال میکنند. درحقیقت کرونوتوپ ناظر به پیوند و ارتباط میان جهان متن و جهان فرامتن است.
نویسندۀ کتاب مذکور پیرو کرونوتوپهای مختلف باختینی (مانند کرونوپ دیدار، کرونوپ شهرستان، کرونوتوپ جاده و…) دست به ابداع کرونوتوپ جدیدی به نام «خانه» زده و آن را در موارد مطالعاتی خود (چندین رمان زنانه) برسنجیده است. طبق تعاریف او با تسامح میتوان کرونوتوپ خانه را کرونوتوپ حوزۀ خصوصی تجربۀ زیسته زن تلقی کرد، زیرا بازنمایی کرونوتوپ خانه و فضاهای داخلی به مثابه برونفکنی ذهنیات و احوال درونی شخصیت است و افشاکننده لایههای آشکار و پنهان نوشتار زنان. همچنین این کرونوتوپ کارکردی روایی و معناییای همانند کارکرد شخصیت پیدا میکند. نویسنده خود اذعان میدارد که «کرونوتوپ خانه در متون داستانی یک دادۀ کاملاً مستقلِ از پیش موجود نیست، بلکه توسط الگوهای ادبی تولید و بازتولید میشود که درون الگوهای جامعه میزیند.» او با این رویکرد به تحلیل مکالمهای زمانهای برجسته و پررنگ در رمانهای مورد مطالعهاش در پیوند با مکان خانه دست مییازد تا مؤلفههای موجود در این چارچوب مفهومی، در تنش با بافت متن و فرامتن، در طرح روایت و متعاقباً در هویت شخصیتهای متن را خوانشپذیر سازد. گفتنی است که او در پی پاسخ بدین پرسش است که چه مضامین جدیدی به واسطۀ بازنمایی کرونوتوپ خانه در روایت داستانی زنان به مسئله بدل مییابد و چه کنشهایی، هم در ساخت روایت و هم در متن برملا میشود. پرسش دیگر او این است که چه مضامینی در دگردیسی کرونوتوپ خانه در روایتهای داستانی زنان مسیر را برای طرح مسائل متنوع و جدید میگشاید و گفتمانی جدیدی میآفریند تا به کنش نوشتن آزادی ببخشد و هویتها و معانی جدیدی را بازآفرینی کند؟ همچنین این مسئله را مدنظر دارد که جریان داستاننویسی رماننویسان زن را چگونه میتوان از این مسیر بازتعریف کرد و به غیابهای احتمالی مضامین نوشتار زنان رسید؟
این کتاب بر چهارچوب نظریات باختین و شارحان طراز اول او در باب کرونوتوپ و رمان تکیه دارد و دادههای متنی (رمان) را براساس کرونوتوپ ابداعی خانه و امکانات مفهومی آن مقولهبندی، تحلیل و تفسیر میکند و به نوعی به کالبدشکافی رمانهای موردمطالعهاش میپردازد؛ به همان شیوهای که باختین با رمانوارههای باستان و نیز رمانهای برجسته سدههای هفدهم تا نوزدهم اروپا برخورد میکند. نکتۀ مهم دیگر اینکه روش برگزیدۀ نویسنده برای پژوهش، ابزار کرونوتوپ است. به عقیدۀ او امکانات مفهومی کرونوتوپ خانه قادر به تحلیل و تفسیر رمانهای برگزیده است. میاحی در این اثر به سراغ نوشتههای زنان میرود، زیرا تجربۀ زیسته زنان با نگاه مرسوم جامعۀ ادبی فاصله دارد. ذکر این نکته لازم است که این تجارب در نوشتههای قدیمیتر زنان بسیار کمسو بود یا اینکه در سایۀ گفتمان ادبی مردسالارانه جلوهای نداشت.
میاحی برای گزینش رمانهای موردمطالعهاش به سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۵سفر میکند و رهاورد او از این سفر شامل این آثار است: طوبا و معنای شب، زنان بدون مردان، جزیرۀ سرگردانی، خانۀ ادریسیها، کولی کنار آتش، سگْ خارجی، سرخی تو از من، چراغها را من خاموش میکنم، پرندۀ من، نگران نباش ، خوف و زمستان فصل مردن نیست. نویسنده برای هر یک از این رمانها تعبیری برساخته است که هنگام تحلیل رمانها با تکیه بر مباحث مربوط به کرونوتوپ خانه بر آنها تمرکز دارد؛ تعابیری که از دل خوانش متون به شکل استقرایی به دست آمدهاند؛ تعابیری مانند خانهزدگی خانه، احیاگری خانه، ناخانهواری خانه، آشوبناکی خانه، زندانبودگی خانه، عدموارگی خانه، ملالوارگی خانه و…
کتاب این خانه جان دارد، باید بیدارش کنی در پنج فصل تدوین شده است. فصل اول دست به تعریف کرونوتوپ میزند و فصل دوم در باب کرونوتوپ خانه با توجه به نظریات باختین سخن میگوید. نویسنده در فصل سوم از سیر ادبیات داستانی زنان در ایران با نگاهی تاریخی به روند داستاننویسی و دلایل مهجور ماندن جایگاه زنان داستاننویس سخن میراند و روی ارتباط و پیوند کرونوتوپ با نوشتار زنان داستاننویس تأمل میکند. در فصل چهارم نیز با تکیه بر مباحث نظری به تبیین بازنمایی و ظهور کرونوتوپ خانه در رمانها پرداخته شده و سپس در باب رابطۀ جهان متن با بافت گفتمانیشان بحث شده است. درنهایت فصل پنجم دست به جمعبندی و نتیجهگیری نهایی میزند. بدین ترتیب که پس از اشارههای اجمالی به مباحث نظری مطرح در کتاب، دربارۀ تجربۀ زیسته در خانه در آثار داستانی مورد مطالعه در دهههای ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰ به صورت جداگانه سخن میگوید و ادعا میکند که یکی از بنیادیترین پیامدهای داستاننویسی زنان، گنجاندن معنادار خانه و فضاهای خصوصی در درون داستانهاست؛ ضمن اینکه معنایی که از دل روایات زیست روزمره انسان درمییابیم، ممکن است که از هزاران روایات فلسفی به دست نیاید. درواقع خانهها در روایت داستان با جهان بیرون همصدا میشوند و تحت تأثیر تحولات و دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار میگیرند.
به عقیدۀ نویسنده، دیدگاههای جنسیتمحور سنتی با تأکید بر نقشهای کلیشهای زنانه که مسبب انفعال زنانند، تقریباً همیشه با کرونوتوپ مکان (خانه) همپوشانی دارند. از این سخن میتوان اینگونه برداشت کرد که خانه به مثابه انسان عمل میکند و همانطورکه انسان/ فرد با جامعه و تحولات مؤثر آن در پیوند است، خانه نیز با جهان بیرون از خود ارتباط وثیقی دارد. پس خانه در جهان متن همصدا با جهان بیرون است و آنچه از جهان بیرون بر آدمی عارض میشود، بر خانه به مثابه شخصیت نیز عارض میشود. شخصیت زن داستان هم از تأثیر این تحولات و رویدادها برکنار نیست.
در یک سخن کلی میتوان گفت کتاب مزبور در مسیری جدیدی در باب نوشتار زنان گام برمیدارد؛ مسیری متفاوت با پژوهشهای رایج با موضوعات مربوط به زنان. نویسنده با بهرهگیری از نظریهای در حوزۀ فلسفه زبان و نقد ادبی نشان میدهد که نوشتار زنان به چه نحوی از پیکربندیهای مختلف زمان و مکان استفاده میکند. او برای نمایش این پیکرهبندی از عنصر خانه بهره میگیرد که به عنوان حوزۀ خصوصی تجربۀ زیستۀ زن، خود نیز به مثابه یک شخصیت است که همگام با احوال درونی شخصیت زن داستان پیش میرود و آنچه بر شخصیت میگذرد، در ذهن خانه نیز تلاطم برمیانگیزد.
میاحی با واکاوی عنصر خانه به عنوان کرونوتوپ محوری نوشتار زنانه و درواقع خوانش کرونوتوپیک خانه وارد لایههایی از متن میشود که شاید تاکنون کمتر مخاطبی بدان اندیشیده باشد. همچنین از کتاب پیش رو درمییابیم که نویسندگان زن در کاربست مفهوم خانه در داستانهایشان کوشیده و خانه را نه فقط به معنای مکانی برای زیست روزمره، بلکه به مثابه فضایی زنده انگاشتهاند که در تجربۀ زیستۀ زنان سهیم است. خوانش کرونوتوپیک خانه در رمانهای موردنظر مقولاتی را برای نویسنده روشن کرده و بهطورکلی رابطۀ شخصیت داستانها با کرونوتوپ خانه موجب خلق تعابیری شده که به فهم ما از رمانها کمک میکند. گفتنی است که در باب این رابطه در دهههای مختلف موردبررسی نیز تدقیق شده است. نویسنده با بررسی شخصیتهای داستانی و نمایش رابطۀ جهان متن با جهان فرامتن نشان میدهد که شخصیتها مابازای بیرونی دارند و آنچه در جهان متن میگذرد، در جهان بیرون نیز در جریان است. او همچنین به نتایج جالب توجهی میرسد و از ادبیات داستانی زنان و نیز مردان انتقاد میکند، از این روی که نتوانستهاند صدای جهان بیرون باشند. درواقع از دیدگاه او کنشهای بیرونی (جهان فرامتن) زنان از کنشهای شخصیتهای زن داستانها (متن) پررنگتر و جاندارتر است.
فرجام سخن اینکه کتاب این خانه جان دارد، باید بیدارش کنی به این مسئلۀ اساسی پاسخ میدهد که مسیر داستاننویسی زنان چگونه در پیوند با بازنمایی کرونوتوپ خانه شکل گرفته و تحول یافته است. کتاب مزبور را میتوان روایت خانههای زنده انگاشت که در دل داستانهای زنان خفتهاند و نیازمند تلنگری هستند برای بیدار شدن تا درنهایت به آگاهی، بیداری و تحول شخصیت زن داستان مدد برسانند.
