بخش اول
بررسی بازنمایی تروما[۱] در فیلم «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد از منظر نظریه ترومای سوزان سانتاگ تحلیلی قابل تأمل در مورد این فیلم مستند ارائه میدهد.. سانتاگ در کتابهایی مانند دربارۀ عکاسی(۱۹۷۷) و دربارۀ درد دیگران(۲۰۰۳) بر پیچیدگیهای بازنمایی رنج تأکید دارد و معتقد است که هنر میتواند همزمان ابزاری برای آگاهیبخشی و چالشی اخلاقی برای مخاطب باشد. فیلم فرخزاد، با استفاده از روایت شاعرانه و تصاویر تأثیرگذار، رنج جذامیان را بهگونهای بازنمایی میکند که هم ایجاد همدلی میکند و هم نگاه مخاطب را به نقد میکشد. در این راستا، لازم است بدانیم که چگونه فرخزاد با اتخاذ رویکردی شاعرانه و تأکید بر کرامت انسانی جذامیان، از بازآفرینی آسیب یا حس ترحم صرف جلوگیری میکند. در کنار نظریه سوزان سانتاگ، می توان از دیدگاه متفکرانی مانند کتی کاروت[۲]، دومینیک لاکاپرا[۳] و مایکل روتبرگ[۴] و… بهره برد تا ابعاد مختلف تروما، از جمله حافظه، شهادت و بازسازی هویت جمعی در فیلم را تحلیل کرد.
نوشتههای مرتبط
در سال ۱۳۴۱ فروغ فرخزاد شاعر و فیلمساز ایرانی فیلم «خانه سیاه است» را منتشر کرد، مستندی پیشگامانه که بینندگان را در زندگی ساکنان یک کلونی جذام در جامعه جذامیان ایران غرق میکند. فرخزاد از طریق تصاویری قدرتمند و روایتی هیجان انگیز، بیننده را با واقعیتهای جسمی و احساسیای مواجه میکند که گروهی به حاشیه رانده شدۀ مبتلا به جذام با آن مواجه هستند. «خانه سیاه است» بیش از یک مستند، با خلق پرترهای ملموس از تروما، از سینمای متعارف فراتر میرود – پرترهای که نه تنها خود رنج بلکه زخمهای روانی انزوا، ننگ و اشتیاق برای پذیرش را نیز آشکار میکند. این به تصویر کشیدن تروما به فرخزاد اجازه میدهد تا هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشد و دریچهای عمیقاً انسانی به آن جامعهای ارائه دهد که کنار گذاشته شده است.
فیلم «خانه سیاه است» در کاوش در اعماق رنج و تابآوری انسان، بهعنوان انعکاس کوبندهای از تروما و جلوههای آن ظاهر میشود. این اثر پیشگامانه نه تنها واقعیتهای خشن زندگی در یک کلونی جذامییان در ایران را به تصویر میکشد، بلکه به بررسی چشمانداز روانی شخصیتهای آن نیز میپردازد و نشان میدهد که چگونه رنج جسمی با زخمهای عاطفی در هم آمیخته میشود. استفاده فرخزاد از تصویرسازی تند و روایت خاطره انگیز، بینندگان را به رویارویی با حقایق ناراحت کننده در مورد غفلت اجتماعی و حیثیت ذاتی افراد به حاشیه رانده شده دعوت می کند. در نتیجه، این فیلم به عنوان استعارهای قدرتمند برای مضامین وجودی گستردهتر عمل میکند و بستری فراهم میکند تا راه هایی که تروما هویت و جامعه را شکل میدهد بررسی شوند. فرخزاد با قرار دادن روایت خود در بستر بیماری و انزوا، مخاطبان را وادار به همدلی با تجربیات زیسته مبتلایان میکند و بدین وسیله رنج شخصی را به سطحی جهانی ارتقا میدهد.
سانتاگ به رابطۀ میان مشاهدهگر و موضوع رنج اشاره میکند و این که چگونه بازنمایی میتواند میان همدلی و استثمار مرز ظریفی ایجاد کند. ساختار گسسته و چندلایه فیلم، با توجه به نظر سانتاگ، نوعی بازتاب هنری از تجربه تروما است که به جای ارائه پاسخی قطعی، مخاطب را به تأمل عمیقتر دعوت میکند. کار سانتاگ ماهیت پیچیدۀ تروما را بررسی میکند، به ویژه در زمینههایی که بازنمایی بصری میتواند هم رنج را روشن کند و هم از آن بهرهبرداری کند. دیدگاههای سانتاگ درباره تروما و رنج اغلب مسئولیتهای فیلمساز و بیننده را در مصرف و تفسیر تصاویر درد زیر سؤال میبرد. در زمینۀ «خانه سیاه است»، ایدههای سانتاگ چارچوبی را برای درک اینکه چگونه تصویر فرخزاد از تروما فراتر از مستندات است، ارائه میکند و در عوض به شکلی از درگیری اجتماعی و عاطفی تبدیل میشود که بر همدلی و درک تاکید دارد.
از طریق دریچۀ نگاه سانتاگ، تروما صرفاً اثر فوری رنج فیزیکی نیست. بلکه تأثیر تجمعی زخمهای روانی طولانی مدت، طرد اجتماعی و انزوا از دنیای خارج است. این نگاه ظریف به تروما با تصویر حساس فرخزاد از جامعه جذامیان همسو میشود، زیرا فیلم او تروما را نه به عنوان یک نمایش، بلکه به عنوان بخشی ماندگار از زندگی این افراد نشان میدهد. تمرکز فرخزاد بر زندگی روزمره، لحظات آرام و بازتابهای شخصی ساکنان کلنی، بیانگر این تصور سانتاگ است که تروما را باید به طور کامل درک کرد – که هم زخمهای قابل مشاهده و هم تأثیرات روانی نامرئی – را در بر میگیرد.
رویکرد سینمایی فروغ فرخزاد به تروما عمیقاً با توانایی او در آمیختن امر شخصی با تجربۀ جمعیِ رنج شکل گرفته است که بازتاب درگیری عمیق با مضامین بیگانگی و سرخوردگی است. فرخزاد در فیلم خود «خانه سیاه است»، از سبکی از مستند استفاده میکند که نه تنها واقعیت های خشن زندگی در کلونی جذامیان را به نمایش میگذارد، بلکه با استعارههای بصری چشمگیر همدلی بینندگان را برمیانگیزد. این همسویی با طنین عاطفی با مشاهدات انجام شده در مورد بازنمایی استعاری ناراحتی روانی در ادبیات مدرن ایران، به ویژه در مورد نارضایتی اجتماعی و بحرانهای وجودی همسو میشود (برفین چیچک، ۲۰۲۲)[۵]. فرخزاد از طریق تصویرسازی کوبنده و روایت متفکرانه خود، مخاطبان را به درگیر شدن با آسیبهای حاشیهنشینی دعوت می کند و آن را به تجربه ای ملموس تبدیل می کند که از سطح سطحی بازنمایی مستند فراتر می رود. او با انجام این کار، ارتباطی حیاتی بین آسیبهای فردی و روایتهای ملی از رنج برقرار میکند که منعکسکننده پیچیدگیهای شکلگیری هویت استعماری در ایران پس از انقلاب است (بورخس اماس، ۲۰۲۳).[۶]
این فیلم، اگرچه مختصر است، اما از ترکیبی غنی از عناصر دیداری و شنیداری برای ساختن روایتی پیچیده درباره آسیبهای جسمی و عاطفی افراد در کلنی جذامیان استفاده میکند. یکی از این عناصر ترکیب بصری و نوع فیلمبرداری است؛ استفاده از کلوزآپ، سایهها و فریمهای ثابت برای ثبت زندگی روزمره ساکنان با جزئیاتی از نزدیک و غیرقابل تزلزل. این رویکرد بررسی میکند که چگونه نگاه دوربین به نشانههای فیزیکی آسیب توجه میکند و در عین حال به جای ترحم، همدلی را برمیانگیزد. دیگری استفادۀ هوشمندانه از صدا است؛ استفاده فرخزاد از روایت شاعرانه بر تصویرهای زمخت، ناهماهنگی ایجاد می کند که باعث تأمل در ابعاد عاطفی و اجتماعی تروما می شود و در آخر استفاده از نماد و تکرار است؛ نقوش نمادین در فیلم – مانند دستها، زخمها و انزوا – بررسی میشوند تا مضامین تکرار شونده؛ از دست دادن، آسیبپذیری و استقامت در جامعه را آشکار کنند. از این طریق، تحلیل متن نشان میدهد که فرخزاد چگونه از تکرار در فیلم استفاده میکند تا تداوم و گریزناپذیری تروما را در زندگی سوژههایش نشان دهد.
او با قرار دادن همدلی در مقابل زیباییشناسی از تبدیل رنج جامعه جذامیان به منظره پرهیز میکند یا به طور بالقوه خطر میکند؟ نگرانیهای سانتاگ در مورد زیباییشناختی تروما مستقیماً به اینجا مربوط میشود، زیرا تصاویر شاعرانه و اغلب زیبای فرخزاد این سؤال را مطرح میکند که آیا هنر میتواند رنج را بدون بیاهمیت جلوه دادن آن به تصویر بکشد.
نقش فرخزاد به عنوان یک فیلمساز در شهادت آسیبهای جامعه جذامیان چیست؟ سانتاگ مدعی است که سازندگان موظفند تروما را به گونهای نمایش دهند که به شأن سوژههای آن احترام بگذارد، اصلی که به نظر میرسد فرخزاد با تمرکز بر انسانیت و انعطافپذیری جامعه و نه صرفاً رنج آنها، آن را پذیرفته است.
نظریه سانتاگ به مخاطب نیز تعمیم مییابد، که باید با واکنشهای خود به تصاویر رنج، دست و پنجه نرم کند. سوال قابل تامل اینجاست که چگونه «خانه سیاه است» به بیننده موقعیت میدهد – نه به عنوان مصرفکننده منفعل تصاویر – ، بلکه به عنوان یک شرکتکننده فعال در تصدیق تأثیرات اجتماعی و عاطفی آسیب ظاهر شود؟ چگونه تصویر فرخزاد از تروما، پاسخی اخلاقی و همدلانه از بیننده را طلب میکند و با مفهوم سانتاگ از «شاهد» بهعنوان یک عمل قدردانی و مسئولیت اجتماعی همسو میشود؟
زمینه تاریخی «خانه سیاه است»
«خانه سیاه است» فیلم مستندی مردمنگار است، درباره جامعۀ به حاشیه رانده شدۀ جذامیان که در آن زمان به شدت مورد انگ قرار میگرفتند. جذام در جامعه ایران نه تنها به عنوان یک بیماری جسمی، بلکه به عنوان یک لکۀ اجتماعی و اخلاقی تلقی میشد و مبتلایان به این بیماری به حاشیه رانده میشدند. فرخزاد در انتخاب این جامعه برای فیلمبرداری، تصمیمی جسورانه گرفت که نه تنها به نمایندگی از آسیبهای فردی و اجتماعی جذام، بلکه به مبارزه با انزوای اجتماعی افراد مبتلا نیز اشاره داشت. با استفاده از تکنیکهای خاصی چون نماهای نزدیک و صداگذاری ای که به عمق درونی سوژهها توجه داشت، فرخزاد در «خانه سیاه است» رویکردی انسانی و شاعرانه در مستندسازی را پیش گرفت. این فیلم به عنوان یک اثر پیشگام در سینمای ایران و جهان شناخته میشود که با ترکیب رئالیسم مستند و زیباییشناسی رویاگونه، تروما را به عنوان تجربهای فردی و جمعی به نمایش میگذارد.
مروری بر نظریه تروما و مشارکتهای سانتاگ
نظریه تروما به دنبال بررسی نحوۀ پردازش و بازنمایی رنج شدید و آسیب روانی در افراد و گروهها است. در این زمینه، سوزان سانتاگ در آثار خود، به ویژه در کتاب درباره درد دیگران، به تحلیل اخلاقی بازنمایی رنج و آسیب پرداخته و پرسشهایی دربارۀ توانایی تصاویر تروما در برانگیختن همدلی یا خطر زیباسازی رنج مطرح کرده است. سانتاگ معتقد است که تصاویر مکرر از رنج میتوانند سبب بیحسی مخاطب شوند، مگر آنکه با توجه به ابعاد انسانی و اخلاقی ارائه شوند. سانتاگ همچنین مفهومی به نام «شهادت»[۷] را معرفی میکند، که بر اهمیت درگیری اخلاقی با تصاویر رنج تأکید دارد. این نگاه به طور خاص در بررسی رویکرد فرخزاد در «خانه سیاه است» قابل توجه است، زیرا برخورد صمیمی و احترامآمیز او با سوژهها، همخوان با فراخوان سانتاگ برای ارائه رنج با حساسیت اخلاقی است.
در سالهای اخیر، محققان مختلف به تحلیل تروما در سینمای مستند پرداختهاند. تحقیقات کتی کاروت[۸] و دومینیک لاکاپرا[۹] بر پیچیدگیهای بازنمایی آسیبهای روانی در فیلمهای مستند تأکید دارند و بر اهمیت استفاده از روشهای غیرمستقیم برای نمایش رنج و آسیب اشاره کردهاند. این دیدگاهها به فیلمهای مستند که در آنها گروههای حاشیهای به تصویر کشیده میشوند، مرتبط است و به ضرورت احترام به عاملیت و انسانیت سوژهها اشاره دارد.
فروغ فرخزاد و ایدههای توراتی
تاثیر تورات و زبان شاعرانه توراتی و رویکرد آخرالزمانی این متن دینی و قدسی را در رویکرد فروغ فرخزاد به ساکنان جذامخانه (خانۀ سیاه) و در نریشن فیلم میبینیم. فروغ فرخزاد در مصاحبهای گفته است که در سال ۱۳۴۰ به انگیزه تقویت زبان شعری و دیدگاههای خود به مطالعهای عمیق در کتاب مقدس(تورات/عهد عتیق) پرداخته است. آنچه که او به عنوان دورۀ تورات خوانی تعبیر میکرد و اشعاری نظیر «آیههای زمینی» و «تولدی دیگر» محصول این دوره است (این دوره همچنین مصادف است با دوران آشنایی فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان و کار در استودیو گلستان). درواقع فروغ فرخزاد برای بیان احساسات عمیقاش نسبت به جذام و جذامیان و پوچی و بیهودگی حاکم بر زندگی آنها از زبانی نزدیک به زبان شاعرانۀ تورات به ویژه در «کتاب جامعه» و «کتاب ایوب» استفاده کرده است:
چه مهیب است کارهای تو ای خداوند…زیرا در زمین مشقت و شرارت دیدم… ایام بطالت را نصیب من کردهای… به یاد آور که زندگی من باد است…
ابراهیم گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» دربارۀ تاثیرات فروغ از تورات میگوید: «فروغ برای نوشتن گفتار فیلم، کتاب عهد عتیق را مطالعه کرد و از آن جملاتی را که میخواست و به دردش میخورد درآورد. خودش چیزی ننوشت منتها ادیت کرد. از کتاب مزامیر داوود، از جامعه بنی سلیمان یا از کتاب ایوب چیزهایی گرفت و روی فیلم گذاشت.» (جاهد، ۱۴۰۲)
در «خانه سیاه است»، فروغ به زبان تورات میپرسد: “در هاویه (پایینترین بخش جهنم به تعبیر قرآن که جای منکران خداوند است) کیست که تو را حمد میگوید ای خداوند؟” این پرسشی چالش برانگیز است. انگار ایوب است که از درد و عذاب جانش به لب رسیده و به خداوند شکوه میکند: «ما منتطر نور هستیم و تاریکی حاکم است.» گویی انفجار اتمی رخ داده و جهان منفجر شده و همه چیز از بین رفته است. این نگاه آخرالزمانی را در شعر بلند «آیههای زمینی» فروغ فرخزاد نیز میبینیم:
آنگاه خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحراها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
در غارهای تنهایی بیهودگی به دنیا آمد
درونمایه فیلم؛ ترکیبی از مفاهیم و احساسات دوگانه، متناقض و متضاد مثل یاس و امید، رنج و خوشبختی، زشتی و زیبایی، ملال و شادی و مرگ و زندگی است که نتیجه تاثیرپذیری فروغ از تورات و نیز از زمانه و شرایط اجتماعی و سیاسی عصر اوست. می توان همچون جیسن پرایس، خوانشی سیاسی از «خانه سیاه است» داشت و آن را بیان استعاری از وضعیت سیاسی ایران پس از کودتا و خفقان و استبداد سیاسی حاکم بر جامعه در دهه چهل دانست. (جاهد، ۱۴۰۳)
ادامه دارد…
[۱] Trauma
[۲] cathy caruth
[۳] Dominick LaCapra
[۴] Michael Rothberg
[۵] Berfin Çiçek, 2022
[۶] Borges MS, 2023
[۷] Witness/ To bear witness
[۸] Cathy Caruth
[۹] Dominick LaCapra
