بخش پنجاهوپنجم/ جامعه پیچیده (Complex Society)/ اولف هانرتز/ برگردان: حسین حسنی
در انسانشناسی اصطلاح «جامعه پیچیده» در دوران پس از جنگ جهانی دوم، از زمانی که بیشتر اندیشمندان از توجه به جوامع دهقانی* رویگردان شدند و هنگامی که انسانشناسی شهری* گسترش یافت، کاربرد روزافزونی پیدا کرد. این اصطلاح بهصورتی مبهم غالباً برای اشاره به جوامعی که دارای تقسیمبندی توسعهیافته نیروی کار و جمعیت قابل ملاحظهای هستند، به کار میرود. سازمان دولتی، شهرنشینی، نابرابرای اجتماعی سازمان یافته و سواد* نیز شامل این پیچیدگی میشوند. البته کاربرد سطحی این مفهوم ممکن است مورد انتقاد قرار بگیرد- کدام جامعه واقعاً پیچیده نیست؟-اما انسانشناسان به وضوح این اصطلاح را جایگزین مناسبی برای اصطلاحاتی از قبیل «جامعه مدرن»، «جامعه صنعتی» یا «تمدن» یافتهاند که ممکن است با آنها تاحدودی همپوشانی داشته باشد اما آن اصطلاحات مستلزم تأکیدها یا دلالتهایی است که انسانشناسان ترجیح میدهند از آنها اجتناب کنند.
نوشتههای مرتبط
انواع گوناگونی از واحدها در مقیاس کوچک
پژوهشهای انسانشناختی که بیشک تحتتأثیر سنت مطالعه میدانی مرمنگاری محلی قرار داشتهاند، اغلب بر واحدهای تحلیل در مقیاس کوچکتر درون جامعههای پیچیده متمرکز شدهاند؛ این پژوهشها به درجههای متغیری به بسترمندی چنین واحدهایی در ساختارهای گستردهتر توجه داشتهاند. تلاش دانشجویان امریکایی [موسوم به مکتب] «مشخصه ملی» به ویژه در دهه ۱۹۴۰ میلادی برای تعمیم دادن تحلیلهای «فرهنگ و شخصیت»* در مورد روابط بین شخصی به فرهنگهای ملی انجام دادند نمونهای بسیار مبالغه آمیز از این کار است. بخشی از کار آنها ناشی از تمایلی بود که در طول جنگ جهانی دوم و دوره پس از آن برای درک خصوصیات دشمنان و متفقین وجود داشت (Mead and Metraux 1953). یک رشته دیگر اما پایدارتر در پژوهش، مطالعات جماعتی* بود. انسانشناسان یا جامعه شناسانی که به انجام مطالعات مردمنگاری متمایل بودند، تعداد بسیاری از این پژوهشها را، به ویژه در شهرها و روستاهای اروپا و امریکای شمالی، از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی به بعد انجام دادند. مطالعات اجتماعی در ارائه تصاویری جامع از مکانها و شیوههای زندگی اغلب موفق بودند و شایستگی بیکم و کاستی از خود نشان میدادند. البته این انتقاد نیز مطرح میشد که این مطالعات چندان به پژوهشهای تطبیقی و نظریه پردازی کمک نکردهاند. درهرحال، فرانکنبرگ(۱۹۶۶) توانست از دورهای از چنین مطالعاتی در پژوهش هایش بر جزایر کوچک بریتانیا، درمورد روند تغییرات اجتماعی الهام بگیرد.
از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ میلادی، پژوهش دربارۀ انواع گوناگونی ازسازمان غیررسمی در مطالعات انسانشناختی جوامع پیچیده، برجسته بود. همان طور که اریک ولف† (۱۹۶۶: ۲) اشاره میکند، «انسانشناس این مجوز حرفهای را دارد که به مطالعه چنین ساختارهای بینابینی، تکمیلی و موازی در جامعه پیچیده بپردازد و روابط آنها را نسبت به نهادهای اصلی استراتژیک و متداخل در معرض دید قرار دهند». مطالعه خانوار* و خویشاوندی* دراینجا مهم بودند، اما آنچه که بهطور خاصی جلب توجه میکرد، علاقه فزاینده به موضوعهایی چون دوستی*، حامیان و افراد زیر حمایت*، واسطه گی اجتماعی و فرهنگی، مدیریت اطلاعات و شهرت (برای مثال از طریق شایعه*) و تحلیل شبکه* بود. مطالعه دربارۀ چنین موضوعهایی شدیداً (در سطح) جامعه شناسی خرد، کنشگرمحور واز لحاظ نظری متمایل به اصالت دادوستدگرایی† بودهاند و این احتمالاً باعث شد در دوره بعدی که همراه با گسترش علاقمندی به مارکسیسم* و انسانشناسی بود، جذابیت فکری کمتر نسبت به این حوزه وجود داشته باشد.
علاقمندیای متداوم در مطالعات انسانشناختی اخیر بر جوامع پیچیده، نسبت به گروههایی دیده میشود که شیوههای زندگی آنها به دلایل متفاوتی، از آنچه که «جریان غالب» پنداشته شده، فاصله داشتهاند. اغلب چنین گروههایی از دیدگاه قومیت* تعریف شدهاند. اگرچه اصطلاح اخیر تنها در دهه ۱۹۶۰ کاربرد عام تری پیدا کرد، درامریکای شمالی بسیاری از مطالعات مردمنگارانه دربارۀ چنین گروههایی و روابط آنها نسبت به جوامع پیرامونی شان، با عنوان «روابط نژادی» یا مطالعه «اقلیتها» انجام شده است.
با این وجود، گروههایی که از لحاظ قومی آشکارا متمایز هستند، در عین حال دارای شرایط نامساعد سیاسی و اقتصادی هم بوده و گاه نیز موضوع مناقشه بودهاند، به خصوص در جایی که باید تأکیدی تحلیلی به کار گرفته میشد: [پرسش این بود که آیا تأکید باید بر] فقر باشد یا قومیت، بر طبقه* یا فرهنگ*؟ البته استدلالهایی از نوع «یا این یا آن» در اینجا مفید نیستند و ابهام در مفاهیم کلیدی خود منبعی برای آشفتگی است. بحث درمورد مفهوم «فرهنگ فقر»† در ایالات متحده در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی و اوایل ۱۹۷۰ نمونه روشنی ازاین حالت است که چگونه تأکیدهای مختلف میتوانند به نحو موثری هم معانی گوناگونی برای سیاستگذاری داشته باشد و هم نشانگر نیاز به روشن بودن مفاهیم است(Leacock 1971).
مطالعات دربارۀ گروههایی با قومیتی متمایز و محروم میتواند جذابیت زیادی برای انسانشناسان داشته باشد زیرا این امر مستلزم درگیر شدن با یک «دیگری» دارای تفاوت از نظر فرهنگی است و فرصتی برای مشارکت در درکی است که با اجتماع ارتباط پیدا میکند. حتی امکانی برای انسانشناسی جانبدارانه یا فعال† است. از سوی دیگر، سبک مردمنگارانه گاه نیز مورد انتقاد قرار گرفته است؛ استدلال آن بوده که توجه انتقادی به ساختار جامعه یعنی پژوهش دربارۀ قدرتمندان به نسبت گروههای فاقد قدرت، ممکن است کارایی بیشتری باشد. نادر (۱۹۷۲) این دیدگاه را درخواست برای «انجام پژوهش»، بهصورت خلاصه ذکر کرده است. منابع محدود و دسترسی انحصاری میتواند مطالعات مردمنگارانه دربارۀ نخبگان را دشوارتر کنند، با این حال بعضی از چنین تحقیقاتی نیز انجام شدهاند.
مناطق، ملتها و جهانی شدن
انسانشناسان نسبتاً توجه کمی به چارچوبهای در حال توسعه تحلیل انسانشناختی کلان در مورد جوامع پیچیده بهعنوان «کلیتها» مبذول داشتهاند. بهعبارت دیگر بیشک نوعی گرایش به سوی بهرهگیری از سایر رشتهها (یا از جهتگیریهای وسیعتر فکری، به ویژه مارکسیسم) برای چارچوبهای وسیعتر وجود داشته است. با این حال در اینجا میتوان کارهای اِی. ال. کروبر† (که بیشتر از دیدگاه فرهنگی انجام شده است تا اجتماعی) و رابرت ردفیلد† درمورد تمدنها (به ویژه مفهوم سنتهای بزرگ و کوچک*)، و آثار جولین استیوارت† دربارۀ سطوح ادغام اجتماعی-فرهنگی و ام. جی. اسمیت و دیگران درمورد جوامع متکثر* را خاطرنشان کرد.
در سالهای بعد اندکی علاقمندی به تحلیلهای منطقهای درحال رشد وجود داشته که به ویژه از جغرافیای انسانی ملهم شده است(Smith 1976). مطالعه انسانشناختی مربوط به دولت، پیش از این در مورد مراحل شکلگیری آن بود اما اخیراً علاقمندی روزافزونی به دولتهای معاصر و دستگاههای دولتی و دولتهای ملی و ملی گرایی بهعنوان ساختهای فرهنگی وجود داشته است. این علاقمندی، که محدود به انسانشناسی نیست و به موازات آن در رشتههای نزدیک نیز وجود دارد، را شاید بتوان دربرابر پس زمینهای از ارتباطات فراملی در حال ازدیاد و تسهیلکننده جهانی شدن تلقی کرد. در اواخر قرن بیستم، اینکه دولت را بهعنوان یک جامعه تحلیلی بدیهی فرض کنیم یا حتی مرجعی برای خود اصطلاح «جامعه»، بیش از همیشه پرسمان برانگیز شده است.
جهانی شدن خود نیز بهعنوان یکی از موضوعهای مهم و مفهومی در مردمنگاری مطرح شده است. این موضوع به درجههای گوناگون و با فرمول بندیهای مختلف با موضوع «نظامهای جهانی»* در در علوم اجتماعی گره خورده است. بخش قابل ملاحظهای از پژوهشهای انجام شده در ارتباط با دوره پیشین گسترش غرب و استعمار* بوده است و آن را میتوان تا حدی بهعنوان نقد موضوعهای متعارف انسانشناسی کلاسیک دربارۀ تمرکز بر جماعتهای بیگانه خودمختار «به شکلی مردمنگارانه» تلقی کرد(Wolf 1982). درهرحال، به نظر میرسد که عصرکنونی مهاجرتهای بین قارهای در مقیاسی وسیع، اشاعه نهادی سازمان یافته و پیشرفتهای فناوریهای رسانههای ارتباط جمعی، حتی نیاز به بازاندیشی بنیادین تری دربارۀ اندیشه فرهنگی و اجتماعی را ایجاب میکند (Featherstone 1990).
فرهنگ، تاریخ و انسانشناسی درخانه
اگرچه بخش بزرگی از انسانشناسی جوامع پیچیده به شکل روابط اجتماعی اختصاص داشته، علاقمندیای مردمنگارانه نیز طبیعتا به فرهنگ وجود داشته است. تا حد قابل ملاحظهای، این موضوعی مربوط به شرح تفصیلی معانی و اشکال معنادار همسایگیها، جماعتها، نظمهای کاری و دیگر واحدهای کوچکتر تعامل رو در رو درون مطالعات میدانی بوده که تمایل به انجام آنها وجود داشته است. در چنین مطالعاتی غالباً فرهنگ از دیدگاه انسانشناختی سنتی «تکرار همسانی» درک شده است یعنی به این شکل که به نحوی غیر پرسمانی در میان اعضای یک واحد مشترک باشد. از سوی دیگر، برای درک فرهنگ جوامع پیچیده به شیوهای که بیشتر در سطح انسانشناسی کلان مطرح باشد، آشکارا نیازمند به تفکر براساس «سازمان تنوع» هستیم: خرده فرهنگهای مرتبط به هم و دستگاه فرهنگی کم و بیش متداخل(برای نمونه نهادهای آموزشی* و رسانههای ارتباط جمعی) وجود دارند و تقسیم دانش تا حد زیادی، با تقسیم نیروی کار منطبق است (Hannerz 1992). با اینکه مطالعه انسانشناختی یک چنین پیچیدگی فرهنگی را میتوان از جهات گوناگونی گسترش داد، بیشترین میزان پیشرفت در سالهای اخیر در حوزه پژوهشی ایدئولوژی*، هژمونی† و مقاومت* فرهنگی بوده است. شاید علت تردید طولانی انسانشناسان برای وارد شدن به چنین حوزههایی همانند فرهنگ جوانان، فرهنگ مردمی و رسانهها در جوامع پیچیده، تا حدودی به دلیل گسترش حوزه شبه-رشتهای مطالعات فرهنگی* بوده، رشتهای که گاهی به سوی مردمنگاری نیز متمایل بوده است.
این حقیقت که جوامع پیچیده، جوامعی هستند که از رسانهها استفاده میکنند(یا حداقل مستلزم کاربرد سواد هستند) بهطور قطع یکی از دلایل این امر است که چرا مطالعه انسانشناختی در این زمینهها به سوی آگاهی از تاریخ* گرایش داشته است. همه جوامع انسانی دارای گذشتهای هستند، اما جوامع پیچیده دارای تاریخچهای با جزئیات پیچیدهتر هستند و همراه با اضافه شدن فناوریهای رسانهای این تاریخچهها متمایزتر میشوند. بازسازی شیوههای پیشین زندگی دراینجا امکان پذیر است و بخش قابل ملاحظهای از انسانشناسی جوامع پیچیده، اکنون در این معنا انسانشناسی تاریخی است. اما غالباً این درک وجود دارد که انسانشناسی زندگی معاصر، درک لحظهای از تاریخ است و نمایش فرایندهای در حال هویدا شدن(Moore 1987).
همچنین این معنا از حرکت در زمان ممکن است اغلب به وسیله ماهیت اشتغال شخصی انسانشناس با جامعه پیچیده تشدید شود، به این دلیل که نسبتاً بهطور مکرر این به شکل «انسانشناسی در خانه» خواهد بود(Jackson 1987). اگرچه اکنون جامعه پیچیده در همه جا وجود دارد و کاملاً امکان پذیر است تا برای مطالعه اشکال آن به اماکن دوری رهسپار شویم، با این حال اغلب میدان پژوهش، چندان دور از مبداء مکانی انسانشناس نخواهد بود و بنابراین حرکت وی درطی زمان بیشتر احتمالاً بهگونهای شامل بزندگی نامه خود محقق خواهد بود.
اگر مطالعه جامعه پیچیده «در خانه» صورت پذیرد، ممکن است دلالتهای عقلانی دیگری نیز داشته باشد. آیا دانش شخص خودی دارای سهم به ویژه مهمی در شیوه عمل انسانشناسی دارد یا خیر و آیا گاهی نداشتن فاصله زیانآور خواهد بود؟ چنین مسائلی هنوز مورد بحث هستند. درهرصورت، این نیز درست است که دقیقاً به همین دلیل که جامعه پیچیده از دیدگاه فرهنگی یک «سازمان تنوع» است، چیزی که [بیشترین حد] در دسترس است، شهر یا کشور خود پژوهشگر است، اما این لزوما بدان معنی نیست که این میدان برای او آشناتر است.
همچنین نک.: انسانشناسی شهری، دولت، سنتهای بزرگ و کوچک، ملیگرایی، نظام جهانی.
برای مطالعه بیشتر
Featherstone, M. (ed.) (1990) Global Culture: Nationalism, Globalization and Modernity, London: Sage
Frankenberg, R. (1966) Communities in Britain, Harmondsworth: Penguin Books
Hannerz, U. (1992) Cultural Complexity: Studies in the Social Organization of Meaning, New York: Columbia University Press
Jackson, A. (ed.) (1987) Anthropology at Home, London and New York: Tavistock
Leacock, E.B. (ed.) (1971) The Culture of Poverty: A Critique, New York: Simon and Schuster Encyclopedia of social and cultural anthropology 188
Mead, M. and R.Métraux (eds) (1953) The Study of Culture at a Distance, Chicago: University of Chicago Press
Moore, S.F. (1987) ‘Explaining the Present: Theoretical Dilemmas in Processual Ethnography’, American Ethnologist ۱۴ (۴):۷۲۷–۳۶
Nader, L. (1972) ‘Up the Anthropologist—Perspectives gained from Studying Up’, in D.Hymes (ed.) Reinventing Anthropology, New York: Pantheon
Smith, C.A. (ed.) (1976) Regional Analysis I–II, New York and London: Academic Press
Wolf, E.R. (1966) ‘Kinship, Friendship, and PatronClient Relations in Complex Societies’, in M.Banton (ed.) The Social Anthropology of Complex Societies, London: Tavistock
——(۱۹۸۲) Europe and the People without History, Berkeley: University of California Press
