دستگیری و حسابرسی
هنگام دستگیری بزرگان درگاهی تمهیداتی اندیشیده میشود که طبیعتاً متناسب با شرایط ویژه و موقعیت فرد مورد نظر است. پنهان شدن صدها غلام مسلح در گوشه و کنارهای خانه سلطان، صحنهسازیها برای کشاندن فرد متهم به محل و منطقهای خاص، حملۀ ناگهانی و مانند آن نهایتاً به گرفتار شدن شخصی منتهی میشود. گرفتن برخی قطعات لباس فرد دستگیر شده ظاهراً نوعی تحقیر و اهانت محسوب میشود ضمن آن که میتواند دلایل دیگری نیز داشته باشد مثل احتمالِ پنهان کردن سلاحهای کوچک یا وسایل خودکشی و نظایر آن در لباس فرد.
نوشتههای مرتبط
منگیتراکِ حاجب چون بیرون آمد او را بگفتند: اینک حاجب بزرگ در صفه است. چون به صفه رسید سی غلام اندر آمدند و او را بگرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند چنانکه از آنِ برادرش کرده بودند … فراشان ایشان را به پشت برداشتند که با بند گران بودند (۷۸).
بستن زنجیر به پای زندانی از اقداماتی است که تنها شامل حال زندانیان معمولی نمیشود بلکه حتی امیرمحمد، برادر سلطان مسعود نیز با بند و زنجیر حرکت میکند.
امیرمحمد از مهد به زیر آمد و بند داشت، با کفش و کلاه ساده و قبای دیبای لعل پوشیده … (۹۳).
حسابرسی
بهدستآوردن ثروت بیش از میزان رسمی و قانونی و ممکن، همیشه یکی از بیراهههای صاحبان قدرت در قلمرو مشاغل و مسئولیتهای سیاسی بوده است. نظارت و کنترل ثروت افراد در طول مدت خدمتشان به هر شکل و شیوهای که صورت میگرفته چندان روشن و قانونمند نیست و در واقع دست افراد برای چنین گردآوری ثروتی اغلب بسیار باز است؛ ولی زمانی که این بزرگان یا مغضوف واقع میشوند یا میمیرند یا استعفا میدهند، رسیدگی به وضعیت دارایی آنها یکی از نخستین اقدامات خواهد بود.
گاه، زمانی که دارایی نامعقول مسئولی به دلایل گوناگون آشکار میشود، مراسم استنطاق حتی در حد شکنجه کردن او برای پاسخگویی اجرا میشود.
اعلام میزان دارایی و نسخهبرداری از آن و حفظ آن در دیوان استیفا پیش از آغاز به شغلی جدید نیز از جمله اقدامات معمول بزرگان است. نمونههایی از چنین حسابرسیهایی نقل میشود:
استنطاق برای مال و اموال:
ابوالقاسم کثیر را دید در صفه با وی مناظرۀ مال میرفت و مستجزج و عقابین و تازیانه و شکنجهها آورده و جلاد آمده و پیغام درشت میآوردند از خواجه بزرگ … (۴۰۹).
اعلام دارایی هنگام ترک خدمت / استعفا:
بعد از آن آنچه از صامت و ناطق و ستور و برده داشت، نسختی پرداخت و فقها و معتبران را بخواند و سوگندان بر زبان راند که جز ضعیفتی که به گوزگانان دارد و این چه نسخت کرده است، هیچ چیز ندارد … و نزدیک امیر فرستاد و درخواست که مرا دستوری دهد تا بر سر آن ضعیف روم … (۴۰۵).
حسابرسی و مجازات:
پس بفرمود که شِمار وی بباید کرد. مستوفیان شمارِ وی باز نگریستند هفده بار هزارهزار درم بر وی حاصلِ محض بود و او را از خاصِ خود هزارهزار درم تنخواه بود و همگان میگفتند که حالِ بوسعید چون شود با حاصلی بدین عظیمی؟ چه، دیده بودند که امیرمحمود با معدلدار که او عامل هرات بود و با سعیدِ خاص که او ضیاع غزنین داشت و عاملِ گردیز که بر ایشان حاصلها فرود آمد، چه سیاستها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست و پای بریدن و شکنجهها (۱۵۵).
مصادرۀ اموال:
… چون حاجب بزرگ [علی] پیش سلطان رسد، در وقت ساخته با سواری انبوه، پذیرۀ بنۀ او روی و همه پاک غارت کنی، و غازی سپاه سالار رفته بود … (۷۸).
… و دیگر برادران و قومش را به جمله فرو گرفتند و هر چه داشتند همه پاک بستدند (۱۱۴).
پیش از دستگیری بوسهل:
… و نامهها به تعجیل برفت تا مردم و اسبابِ بوسهل به مرو و زوزن و نشابور و غور و هرات و بادغیس غزنین فرو گیرند … و پوشیده مثال داد تا حاجب نوبتی برنشست و به خانۀ بوسهل رفت با مشرفان و پقات خواجه و سرای بوسهل فرو گرفتند و از آن قوم و در پیوستگان او جمله که به بلخ بودند موقوف کردند … (۳۶۸).
مجازات
تنبیه افراد بهخاطر خطا و اشتباه بهوسیلۀ اعمالی که موهن و تحقیرآمیز باشد به اشکالی چند صورت میگرفت. برهنه کردن سر / برداشتن کلاه و دستار از سر خطاکار از تنبیههایی بود که تا دوران معاصر نیز تداوم داشته و این امر به سبب ملازمۀ کلاه یا مفهوم اعتبار و حیثیت اجتماعی افراد، به ویژه در ادوار گذشته بوده است.بردگان و رعیت در حضور مالک و ارباب نیز کلاه از سر برمیداشتند. در تاریخ بیهقی نیز همین اقدام به منظور تحقیر و توهین در حق خاطی صورت میگیرد.
در مورد سران فتنهای چنین میکنند:
و همگان را سر برهنه پیش امیر آوردند … و فرمود تا ایشان را به حرس (=زندان) بردند و بازداشتند (۴۱).
هنگام دستگیری، اقداماتی صورت میگیرد که نشانگر لزوم خلع سلاح کردن متهم از یکسو و ممانعت از اقدام وی برای خودکشی و مانند آن از سوی دیگر است. کشف سلاح و آلات قتّالۀ پنهان و حتّی زهرهای مهلک هنگام تفتیش و خلع سلاح بزرگان دستگیر شده، نشان میدهد که آنان همیشه نگران اقدامی علیه جان خود توسط دشمن / پادشاه و در تدارک مقابلۀ با آن و رهایی خود بودهاند.
غلامان دیگر درآمدند موزه از پایش جدا کردند و در هر موزه دو کناره (= قداره، شمشیر کوتاه) داشت بندی آوردند سخت قوی و بر پای او نهادند و قباش باز کردند، زهر یافتند در برِ قبا و تعویذها، همه از وی جدا کردند و بیرون گرفتند.
پیادگان دیگر دودند و اسب و ساز و غلامانش را بگرفتند (۲۶۸).
مجازاتهایی که در این کتاب بدان برمیخوریم عموماً کورکردن چشم است که با اصطلاح «میل کشیدن» بیان میشود؛ روش دیگر کور کردن پر کردن کافور در چشمان خطاکار است (۷۴۱-۲۳۴).
بستن به (= دو چوب که مجرم را به آن می بستند) و زدن ضرباتی با چوب از دیگر مجازاتهای مطرح است اینگونه مجازات بهمنظور گرفتن اقرار نیز اعمال میشود. اصطلاحِ کشیدن بر عقابین و عقابین زدن بر کسی هر دو استعمال شده است.
زدن تازیانه، بریدن دست راست، اخته کردن نیز از مجازاتهای متداول است، باز خریدن چوب خوردن مطرح است چنانکه خلیفۀ امیر میگوید:
… من بر تو رحمت کردم و چوب به تو بخشیدم، پانصد هزار دینار بباید داد و چوب باز خرید (در مقابل هزار عقابین).
این وسیله را از آن جهت که بر بالای دوچوب آن، صورت دو عقاب را نقش می کردند و به همین سبب آن را عقابین (به صیغۀ تثنیۀ عربی و به معنی دو عقاب) می نامیدند.
مجازات مالی غیر مثل سایر مجازاتها بهنظر میرسد که معیار قانونی مشخص نداشته و امیر یا مجازاتکننده، خود تصمیمی میگیرد و وجهی را برای مجازات تعیین میکند:
مجازات پیلبان که فیلی را از او دزدیدهاند:
و پیلبانان را بسیار ملامت کرد و صدهزار درم فرمود تا از ایشان بستدند بهای پیل و چند تن را بزدند از پیلبانان هندو (۶۵۲).
مجازات عدهای از لشکریان:
به هزارهزار دینار برات نبشتند لشکر را و به محنت بستدند بهانه آن که با ترکمانان چرا موافقت کردند (۶۷۸).
و نهایتاً، مصادرۀ اموال، مجازات خائن یا مجرمی است که محکوم میشود. اینگونه اقدامها چون عموماً بهطور ناگهانی و دفعتاً در حق عاملان صورت میگرفت در مواردی مواجه میشویم با اقدامات قبلی افراد برای پنهان کردن بخشی از اموالشان. گرچه چنین اقدامی لزوماً به معنی حفظ آن اموال از خطر مصادرۀ ناگهان نیست.
و دو قباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان و یکیک ضیاع را نام بر وی خواندند و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت و آن سیم که معین کرده بودند بستد و آن کسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات (۲۱۶).
و اما، آخرین درجۀ مجازات مرگ است که به اشکال متداول و متنوع در عصر غزنوی نیز اجرا میشد. بر دار کشیدن و در عین حال سنگسار کردن از شیوههای شناخته شده در جوامع مختلف است. گاهی شیوههای رایج هر یک متناسب با نوع گناهی که مجرم مرتکب شده است اعمال میشود و گاهی مشاهده میشود که منطق و استدالال معینی برای نوع اعدام وجود ندارد و تنها نظر و دستور شاه تعیین کننده است. بههمینترتیب رفتاری که با کشتۀ شخصِ معدوم صورت میگیرد، و عموماً بهمنظور ارعاب و عبرت گرفتن دیگران، به روشهای گوناگون انجام میشود. علاوهبر درس دادن به دیگران، منظور دیگر از اینکار، توهین به مردۀ شخص، و تحقیر خانوادۀ اوست. چنین کاری اساساً در حق بزرگان حکومتی صورت میگیرد چنانکه در صورت خود با جسد حسنک وزیر کردند.
بیهقی عظمت مرگ وزیری را که به دار کشیده میشود با توصیف دقیق صحنۀ اعدام و ذکر حرکات وزیر و با ظرافت بیانی خاص خود به تصویر میکشد. صحنهای که بیهقی با دقت و ذکر جزییات و آن را بیان میکند بهطور ضمنی شکوه و عظمت وزیر و حسِ احترام و طرفداری نویسنده را که مستقیماً به خواننده نیز منتقل میشود، نشان میدهد. در عین حال جزییات دقیق مراسم اعدام و سنگسار را نیز نقش میزند.
و حسنک را به پایدار آوردند … و قرآنخوانان قرآن میخواندند. حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش … اِزار (=شلوار) بند استوار کرد و پایچههای اِزار را ببست و جبه (=لباس رو) و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار … . خودی روی پوش آهنی بیاوردند عمداً تنگ، چنانکه روی و سرش را نپوشیدی و آواز دادند که سرورش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه … . پس آواز دادند او را که بدو! … حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند بر مرکبی که هرگز ننشسته بود بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد … و آواز دادند که سنگ دهید، هیچکس دست به سنگ نمیکرد … پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند … (۲۱۹).
و فرمود تا جندی را بر دار کشیدند و به سنگ بکشتند (۷۷۸).
از شرح دار کشیدنهایی نیز چنین برمیآید که مجرم را با دار زدن به شیوۀ خفه کردن نمیکشتهاند بلکه ظاهراً منظور از به دار کشیدن، بستن مجرم به تیرهایی است تا بر بالای آن بمیرد یا او را با سنگ بکشند یا اعضای بدنش را بعد از مثله کردن به دار بکشند یا حتی بعد از کشتن، جسد آنها را برای عبرتآموزی بر چوبها بندند تا در طول زمان همه او را ببینند.
و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند چنان که پاهایش همه فرو تراشید و خشک شد (۲۲۱).
فرمود تا سه دار بزدند و این سه تن را پیش پیلان انداختند تا بکشتند؛ پس بر دندانهای پیلان نهادند تا بگردانیدند و منادی کردند که … پس بر آن دارها کشیدند و به رسن استوار ببستند و روی دارها را به خشت پخته و گچ محکم کرده بودند چون سه پل و نام ایشان بر آن نبشتند … و بسیار مردم را از آن خونیان میان به دو نیم کردند و دست و پای بریدند (۷۸۷).
و هرونالرشید جعفر را، پسر یحیی برمک، چون فرموده بود تا بکشند مثال داد تا به چهار پاره کردند و به چهار دار کشیدند (۲۲۶).
کشتن زیر پای فیلها (۴۹۹)؛ بریدن سر و زدن سرها بر سر چوبها برای عبرت دیگران (۴۹۸) کندن پوست (۶۷۸)، شیوههای گوناگون مجازات مرگ بوده است. زدن سر در سرای خود امیر و در مقابل چشمان او و حاضران، ظاهراً در حق دشمنان بزرگ صورت میگیرد و شاید مطابق میل و فرمان امیر و بیهیچ دلیل مشخصی، افراد به اشکال مختلف مجازات میشدند.
چون میان سرای برسیدم یافتم افشین را بر گوشۀ صدر نشسته و نطعی پیش وی فرمود صفه باز کشیده و بودلف به شلواری و چشم ببسته آنجا بنشانده و سیاف شمشیر برهنه به دست ایستاده … و سیاف منتظر آن که بگوید دِه! تا سرش بیندازد (۲۰۵).
