پوشاک
تنوع پوشاک بیش از آن که در اشکال مختلف قطعات لباس نشان داده شود، در جنس پارچه و محل بافت منسوج مشخص میگردد. قطعههای زیرین لباس نام برده نشده است و تنها به ذکر پوششهای رویی در عناوین کلی جامه مثل جبه، قبا و دراعه بسنده شده است. تفاوت پوشش اشخاص اغلب شاید با ذکر جنس پارچه مشخص شود هرچند که اشارۀ صریح و مشخص به این تفاوت نمیشود.
نوشتههای مرتبط
بیهقی، آنجا که در روز تاجگذاری مشخصاً به لباس و شرایط ظاهری جایگاه امیر میپردازد، به قبای او از جنس دیبای لعل به زر اشاره میکند (ر.ک. ۶۲۰) ولی ظاهراً چنین قبایی صرافاً اختصاص به امیر ندارد؛ چرا که در مورد احمد نیالتگین نیز به قبای لعل او اشاره دارد (ر.ک. ۳۱۸). و در مواردی که راجع به پوشش وزرایی چون حسن وزیر یا احمد حسن مینویسد، آنها را نیز با قبا یا جبهای وصف میکند که رنگ یا محل بافت پارچۀ لباسشان بیانگر تفاوت آنهاست بیهقی، پوشش حسنک وزیر را بههنگام دار کشیدن چنین توصیف میکند:
جبهای داشت حبری رنگ با سیاه میزد، خلقگونه دراعه و ردایی سخت پاکیزه و دستاری نشابوری مالیده و موزۀ میکاییلی نو در پای و موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده اندک مایه پیدا میبود (۲۱۵).
خلعتی که نشانۀ ویژۀ شغل، مقام یا مسئولیتی است، ظاهراً شکل و ویژگی خاصی دارد که با لباس معمولی متفاوت است و مقام و جایگاه پوشندۀ آن را مشخص میکند. ویژگی خلعتهای متفاوت به تفکیک بیان نشده است ولی در بخش مربوط به خلعتها با تفاوتهایی در نوع کمر و مقدار طلا یا جواهرات کمر، حمایل یا نوع کلاه مواجه میشویم که نشاندهندۀ خلعتِ متعلق به مسوولیتهای گوناگون دولتی است. در مورد وزیر احمد حسن میگوید:
دیگر روز به درگاه آمد و با خلعت نبود، که بر عادت روزگار گذشته قبایی ساخته کرد و دستاری نشابوری یا قاینی (۱۸۴).
دراعه بالاپوشی است دراز که عموماً زاهدان و شیوخ آن را بر دوش میافکندهاند به همین خاطر هم نشاندهندۀ موقعیت معمولی یا پایین فرد میتواند باشد. دربارۀ علت خصومت بوسهل زوزنی با حسنک وزیر چنین نقل می کند که روزی در زمان وزارت حسنک، بوسهل با دراعه و پای پیاده به دیدار حسنک میرود ولی پرهداری او را نمیپذیرد (ر.ک. ۲۱۲). و نیز برای نشان دادن بیکفایتی یا ضعف اقتدار کسی برای تصاحب مقام سالاری از زبان امیر میگوید:
… آنجا مردی دراعّهپوش است چون قاضی شیراز و از وی سالاری نیاید (۳۱۵).
در جایی از کتاب به نمونهای از لباس سپاهسالار اشاره شده است:
… لباس از خزینۀ مُلحَم پوشیده… (۷۴۸).
بیهقی، پوشش طغرل و ترکمانان همراهش را به شرح زیر مینویسد:
و با سواری سههزار بود بیشتر زرهپوش و او کمانی بزه کرده داشت در بازو افکنده و سه چوبه تیر در میان زده و سلاح تمام برداشته و قبای ملحم و عصابۀ توزی و موزۀ نمدین داشت (۶۳۵).
و پوشاک مردمان آمل را چنین وصف میکند:
امیر … به آمل رسید … پانصد ششصد هزار مرد بیرون آمده بودند، مردمان پاکیزه روی و نیکوتر، و هیچ کدام را ندیدم بیطیلسان شطوی یا توزی یا نستری یا ریسمانی یا دستکار که فوطه است، و گفتند عادت ایشان این است (۵۱۶).
بیهقی بالاپوش زمستانی خود را قبای روباه سرخ و بارانی (۵۰۸) ذکر میکند. سرپوشها یا دستار عموماً در انواع پارچهها (خز (=ابریشمین)، نشابوری؛ قاینی) است یا کلاه دوشاخ و کلاه چهارپر و یا عصابه (از نوع توزی) ذکر شده است.
غلامانِ مراسم تشریفات روز تاجگذاری امیرمسعود را در پوشاک ویژه و مسلح به سلاحهای تشریفاتی وصف میکند. آنچه باز در این مجموعه وصف میشود، کلاه، کمر و جامههایی است که با جنس پارچهشان مشخص می شوند.
و گردبرگرد دار افزینها غلامانِ خاصگی بودند با جامههای سقلاطون و بغدادی و سپاهانی و کلاههای دو شاخ و کمرهای زر و معالیق و عمودها از زر به دست. و درون صفه بر دست راست و چپ تخت، ده غلام بود کلاههای چهارپر بر سرنهاده و کمرهای گران همه مرصع به جواهر و شمشیرها حمایل مرصع. و در میان سرای دو رسته غلام بود یک رسته نزدیک دیوار ایستاده با کلاههای چهارپر و تیر به دست و شمشیر و شقا و نیم لنگ، و یک رسته در میان سرای فرود داشته با کلاههای دوشاخ و کمرهای گران به سیم و معالیق و عمودهای سیمین به دست. و این غلامان دو رسته همه با قباهای دیبای شوشتری، و اسبان ده به ساختِ مرصع به جواهر و بیست به زر ساده. و پنجاه سپر زر دیلمان داشتند از آن ده مرصع به جواهر و مرتبه داران ایستاده و بیرون سرای پرده بسیار درگاهی ایستاده و حشر همه با سلاح (۶۲۰).
نام عدّهای دیگر از لباسها و پارچههایی که در تاریخ بیهقی به آنها اشاره شده عبارتاند از:
جبّه: جامهای گشاد و بلند که روی لباس پوشند.
جبّه عتابی: پارچۀ ابریشمی موجدار.
جبّۀ بنداری
جبّۀ زرد مرغزی
قبا: جامه پوشیدنی که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دکمه به هم پیوندند.
قبای روباه سرخ
قبای لعل
قبا از دیبای لعل به زر
قبای دیبای لعل
قبای ملحم: قبا با نوعی پارچه با تار ابریشم.
قبای دیبای شوشتری:
دراعه: بالا پوش فراخ، جبه؛ جامۀ دراز که زاهدان و شیوخ پوشند.
ردا: جبه؛ بالاپوش؛ جامهای که روی جامهۀای دیگر پوشند.
لباس از خزینۀ ملحم
طاقههای ملحم مرغزی
طاقه: یک عدد از جامه (ابریشمی و غیره)
بارانی
بارانی کرباسین
طیلسان شطوی
طیلسان توزی: منسوب به توز نزدیک کازرون.
طیلسان نستری
طیلسان ریسمانی: رشتهای که از پشم یا پنبه تافته باشند.
طیلسان دستکار: آنچه با دست ساخته شده.
جامه سقلاطون: نوعی پارچه ابریشمی زردوزی شده.
قبای بغدادی
قبای سپاهانی
دستار
دستار خز: (خز: جامۀ ابریشمین).
دستار نشابوری
دستار قاینی
عصابه: سربند؛ دستار؛ پارچهای که بر پیشانی بندند.
عصابه توزی: سربند با پارچۀ کتانی منسوب به توز (شهر قدیم فارس).
کلاه دو شاخ: کلاهی با دو شاخ، نشانۀ درجه ویژه.
کلاه چهار پر
موزه: چارق؛ چکمه؛ کفش چرمی.
موزه بلند ساق
موزه نمدین
موزه میکاییلی
دیبا: نوعی پارچه ابریشمی رنگین.
خوراک
انواع خوراکیها، پیشغذاها و دسرهایی که بهطور محدودی از آنها نام برده شده است، ضمن آن که غذاها و خوردنیهای متداول را برای خوانندۀ امروزی معرفی میکند ولی از آنجا که این خوردنها همگی متعلق به مهمانیهای امیر یا بارگاه است لزوماً نمیتواند غذای مرسوم و متداول مردمان را معرفی کند. از سویی دیگر محدود بودن غذاها و خوردنیهایی که بیهقی گاهی از آنها نام میبرد بدین معنا نخواهد بود که بر سر سفرۀ امیر تنها مثلاً هریسه بوده یا نواله یا سنبوسه. بهنظر میرسد بیهقی آنجا که میخواهد به مورد ویژهای که اهمیت خاص داشته اشاره کند، از خوراکی مشخصی نام میبرد. سایر موارد، احتمالاً به علت عادی بودن، از نظر بیهقی قابل طرح نبوده است:
و خوانها به رسم غزنین روان شد از برهگان و نخچیر و ماهی و آچارها و نانهای یخه (۲۸۲). و لا گشته و رشته فرموده بودند، بیاوردند سخت بسیار (۲۶۳). و رشته میآشامید و باز شراب میخورد (۲۶۶).
در یک مورد به برپایی مجلس شراب بعد از مظالم اشاره شده که در آن طبقهای نواله و سنبوسه روان میشود (۳۳۲). علاوهبر موارد فوق بیهقی از خوردنیهایی سخن میگوید که برای امیر تهیه کرده و میفرستادند:
… چیزهای پاکیزه ساختی از خوردنی و شربتهای به غایت نیکو … و از آن پیر زن حلواها و خوردنیها و آرزوها خواستندی (۴۵).
این مرد عادت داشت که هر سالی بسیار آچارها و کامههای نیکو ساختی و پیش امیرمحمود … بردی (۱۵۳).
بسیار آچار فرستاد و بر آن پیوست قدید و هر چیزی (۱۵۴).
هریسه= غذایی از گوشت و حبوب. در النوادر آمده: «دانۀ خرد شده بهوسیلۀ مهراس پیش از آن که پخته شود و چون پخته شود هریسه نامند» (معین).
نواله= لقمۀ خوراکی.
سنبوسه= قسمی نان شیرین که در روغن پزند؛ قطاب. نوعی خوراکی از خمیر آرد گندم که آن را سهگوشه برند و در آن قیمۀ گوشت و لپه جای دهند و پزند (معین).
آچار= انواع ترشی، پروردهها.
یخه= کاک، کعک؛ نانی که از آرد خشکه با روغن و شیر پزند؛ یوخا؛ در تعبیراتا امروز اطلاق می شود بر نوعی نان که گرد و منبسط است و پس از پختن آن را در تنور میگذارند و سر تنور را میبندند تا به حرارت و گرمی تنور خشک شود (معین).
آفروشه= یک نوع حلوا. ۱- قسمی حلوا که از ارد و عسل و روغن یا از زرده تخممرغ و شیره و شکر سازند؛ حلوای خانگی. ۲- بلغور گندم (معین).
پالوده= فالوده؛ نام حلوایی که از عسل و بادام و نشاسته کنند؛ حلوایی معروف که از نشاسته پزند و با شربت قند خورند (دهخدا).
کامه= خامه؛ پنیر؛ کشک. نان خورشی است که از فودنج و شیر و ادویۀ حاره سازند (معین).
لاگشته= نوعی رشته به شکل لوزی؛ آشی که با رشتۀ مذکور پزند. لاخشه؛ لاکشته؛ توتماج؛ تتماخ.
رشته= نوعی آش که در آن رشته کنند؛ آش رشته (معین).
حلوا= شیرینی.
قدید= گوشت خشکانیده؛ نوعی قورمه.
مجلس شراب و گل
بیهقی تقریباً در تمامی موارد مربوط به مهمانیها و خوشگذرانیهای امیر، بیش از آنکه به انواع خوراکیها و میوهها و حلواجات اشارهای داشته باشد تأکید بر شراب، مقدار آن، میزان مستیها و چون آن دارد. در تفسیر چنین تأکید چند نکته به ذهن متبادر میشود: علاقۀ شخصی بیهقی؛ اهمیت و ارزش شراب که اعتبار مجلس سلطان را نشان می دهد؛ کراهت بیهقی از چنین چیزی؛ و یا… .اینکه در درگاه سلطان غزنوی، یکی از مشاغل رسمی نسبتاً مهم، شغل شرابداری بوده (ر.ک. انوری، ۱۳۷۳: ۲۱۴)، خود گویای میزان اهمیت موضوع شراب و خطیر بودن تدارک مجالس مربوط با آن در دورۀ مذکور است. دفعات یاد شده از مجلس شراب و نشاط سلطان نشان میدهد که امری متداول و مکرر بوده به طوری که با وجود یک بار توبه تصمیم به ترک این عادت از طرف مسعود پایدار نمیماند مگر در طول مدت ماه رمضان.
سلطانمسعود اغلب از هنگام صبح به شراب میپرداخته و گاه این کار تا دو سه روز به طول میانجامید.
به نظر میرسد هر کسی نمیتواند شرف حضور در مجلس شراب سلطان را داشته باشد و اگر کسی به چنین امکانی دست مییابد از نشانههای افتخاری است که سلطان به او میدهد:
و نواخت امیرمسعود… از حد و اندازه بگذشت از نان دادن و ز بر همگان نشاندن و به مجلس شراب خواندن و عزیز کردن و با خلعت فاخر بازگردانیدن؛ هر چند غازی شراب نخوری و هرگز نخورده بود… (۱۶۹).
مجلس شراب عموماً با نشاط توأم است امّا در هیچ جایی از کتاب، توضیحی دربارۀ کم و کیف این نشاط نیامده است. ظاهراً مجلس غذا از مجلس شراب جداست و شراب عموماً به تنهایی و تنها در مواردی اندک با غذا خورده میشود:
… و نان بخوردیم و مجلس شراب جای دیگر آراسته بودند. آنجا شدیم (۱۷۴).
[بعد از مجلس مظالم] … و ندیمان را بخواند امیر و شراب و مطربان خواست و این اعیان را به شراب بازگرفت و طبقهای نواله و سنبوسه روان شد (۳۳۲).
گل و شراب: اگر چه بیهقی نامی از «جشن گل سرخ» نبرده است؛ ولی با شرحی که از مجالس شراب همراه با گل افشانی و هدیۀ گل و مانند آن داده است معلوم میشود که مراسم جشنی باستانی به نام اردی بهشتگان یا جشن گل، بدون آن که به طور مشخص نام آن مانده باشد، در عصر وی مرسوم بوده است.
جشن گل سرخ یا آنچنان که هاشم رضی درج کرده است، گلستان جشن یا اردیبهشتگان (رضی؛ ۱۳۸۰: ۶۴۱) جشنی است که در روز اردی بهشتِ ماهِ اردیبهشت که نام روز و ماه یکی میشود، برگزار میشد. اردیبهشت ماه گل سرخ است و ایرانیان باستان در بهار و به خصوص در جشنهای اردیبهشت ماه خرمنهای عظیم گل را فراهم میآوردند و در اطراف آن به سرخوشی و شادکامی میپرداختند. هدیه فرستادن گل سرخ از مراسم مهم این جشن است.
از ویژگیهای خاص سنّت شرابنوشی در این دوره، توجّه خاص به پدیدۀ گل است، از همین رو خوردن شراب در فصل گل [سرخ] جایگاه خاصی داشته و بدین گل در مجلس شراب اهمیت ویژهای دارد که چندین جا به چنین ترکیبی اشارۀ خاص شده است:
یک روز چنان افتاد که امیر به باغ فیروزی شراب میخورد بر گل، و چندان گل صد برگ ریخته بودند که حد و اندازه نبود، و این ساقیانِ ماه رویانِ عالم به نوبت دوگاندوگان میآمدند. این طغرل درآمد قبای لعل پوشیده، و یار وی قبای فیروزه داشت و به ساقیگری مشغول شدند هر دو ماهروی (۲۹۸).
…که امیر ماضی به غزنین روزی نشاط شراب کرد و بسیار گل آورده بودند، و آنچه از باغِ من از گل صد برگ بخندید شبگیر آن را به خدمت امیر فرستادم (۳۸۵).
خواجه گفت: زندگانی خداوند دراز باد، شرط آن است که وقتِ گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه، خاصه چنین گل که ازین رنگینتر و خوشبویتر نتواند بود … فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد (۳۸۶).
تعارف گل علاوهبر فرستادن آن به خانه و درگاه کسی یا امیری، ظاهراً به صورت تعارف در ضمن مجلس متداول بوده؛ کاری که امروزه صورت نمیگیرد. امیر در یکی از مجالس گل و شراب خود، دستهای گل توسط غلامش برای یکی از ندیمانش میفرستد.
امیر … دستهای شببوی و سوسن آزاد نوشتگین را داد و گفت بونعیم را ده (۴۶۴).
… که طاهر دبیر کدخدای ری و آن نواحی به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشد؛ و بدانجای تهتک است که یک روز وقت ِ گل طاهر گلافشانی کرد که هیچ ملک بر آنگونه نکند؛ چنان که میانِ برگِ گل دینار و درم بود که برانداختند و تالش و همۀ مقرمان نزدیک وی بودند و همگان را دندان مزد داد … و تاجی از مورد بافته و با گل سوری بیاراسته بر سر نهاد و پای کوفت و ندیمان و غلامانش پای کوفتند با گرزنها بر سر (۴۳۹).
رسم برپایایستادن و به یاد و سلامتی کسی شراب نوشیدن: چنانکه از نوشتۀ صفحۀ ۷۷۴ برمیآید این رسم لزوماً بهطور دسته جمعی و یکجا صورت نمیگرفته بلکه تکتک افراد حاضر بهنوبت این رسم را همراه با ادای احترام نسبت به بزرگی که به یادش مینوشند، بهجا میآورند:
… چون قدحِ سوم بهدست گرفتی برپای خاستی بر یادِ امیرمحمود و پس بنشستی و همۀ قوم بر پای میبودندی و یکانیکان را میفرمودی و زمین بوسه میدادندی و میایستادندی تا همه فارغ شدندی پس امیر اشارت کردی تا بنشستندی و … (۷۷۴).
از پیمانهها و ظروف ویژۀ شراب، به ساتگین و قرابه و اصطلاح پیلپا اشاره شده است.
امیر… گفت چه گویی؟ شرابی چند پیلپا بخوریم… و بسیار شراب آوردند در ساعت. از میدان به باغ رفت و ساتگینها و قرابهها تا پنجاه در میان سرایچه بنهادند و ساتگین روان ساختند (۷۶۱).
و از انواع شراب، اشارهای به شراب کدو و شراب نبیذ اشاره دارد.
و گفتند که شراب کدو بسیار دادنش با نبیذ آن روز که بدان باغ بود مهمانِ نائب (۶۸۸).
تشریفات حضور در مجلس شراب امیر و نحوۀ پذیرایی از مهمانان:
… جامد و موزه و کلاه خواست و بپوشید با قومی انبوه از غلامان و پیادهای دویست. امیرک حاجبش را گفت: این زشت است، به شراب میرود، غلامی ده سپرکشان و پیادهای صد، بسنده باشد (۲۶۷).
و خوانچهها آوردن گرفتند، پیش امیر بر تخت یکی، و پیش غازی و پیش اریارق یکی، و پیش عارض بوسهل زوزنی و بونصر مشکان یکی، پیش ندیمان هر دو تن را یکی … پس این بزرگان چون نان بخوردند برخاستند و به طارم دیوان بازآمدند و بنشستند و دست بشستند … و همه قوم را باز خواندند و مطربان بیامدند و دست بهکار بردند (۲۶۳).
شراب خوردن با نماز خواندن منافاتی نداشته است چنانکه اصولاً از شراب خوردن بهعنوان کاری خلاف شرع سخن نگفته است:
امیر پس ازین میخورد به نشاط و بیست و هفت ساتگین نیم منی تمام شد، برخاست و آب و طشت خواست و مصلای نماز، و دهان بشست و نماز پیشین بکرد و نمازِ دیگر کرد و چنان نمود که گفتی شراب نخورده است (۷۶۱).
