لقب
دادن و گرفتن لقب از خلافت بغداد شرایطی دارد از جمله اینکه امیر / سلطان خود میتواند درخواست لقب یا القاب بیشتری را بکند؛ چنانکه ولیعهد نیز برای تضمین یا رسمیت بخشیدن به جانشینی خود بعد از پدر از خلیفه درخواست نشانههای حکمرانی، مثل پرچم و عهدنامه و لقب و وصف و چون آن میکند.
نوشتههای مرتبط
دیگر از آداب گرفتن لقب که به نظر میرسد بیشتر نوعی ضرورت سیاسی است، «حق انحصاری» وساطت و شفاعت است برای دادن لقبی به کسی. مثلاً یکی از شرایط امیرمسعود هنگام ذکر شرایطش برای خلیفه، واسطه قرار دادن خویش است برای درخواست لقب ترکمانان و میخواهد که خلیفه بیوساطت او به ترکمانان لقبی ندهد.
انواع هدایا، صله، دندانمزد
هدیه نوعی زبان رابطه، و اغلب حامل معانی و پیامهای اجتماعی خاص خود است. میزان و مقدار و نوع هدیه، زمان دادن آن، نحوۀ پذیرش و مجموعۀ شرایط مرتبط با آن، همگی نه تنها در زندگی مردمان عادی معنادار است بلکه در سطحی گستردهتر و با معنایی سیاسیتر، بخش مهمی از روابط بزرگان سیاسی را شکل میدهد. کم و زیاد کردن آن اغلب میتواند نتیجهای مخرب یا سازنده در پی داشته باشد؛ میتواند به معنای درخواست دوستی بیشتر یا نشانۀ بذل عنایتی کمتر باشد؛ میتواند نشاندهندۀ ارادت و کوچکی فرستنده باشد یا بهانهای برای اعلام اقتدار و قدرت برتر.
اغلب در دنیای روابط سیاسی اینگونه هدایا که بین بزرگان دولتها رد و بدل میشود مثل یک سنت تعیینشده و مشخصاند تا معنای درون آنها استوار و شناخته شده باقی بماند:
امیر گفت خلیفه را چه باید فرستاد؟ احمد گفت: بیست هزار من نیل رسمِ رفته است خاصه را و پنج هزار من حاشیت درگاه را و نثار به تمامی که روز خطبه کردند و به خزانۀ معمور است. و خداوند زیادت دیگر چه فرماید از جامه و جواهر و عطر؟ … امیر گفت سخت صواب آمد و زیادتِ خلیفه را بر خواجه بردادن گرفت و وی مینبشت: صد پاره جامه همه قیمتی از هر دستی، از آن ده به زر. و پنجاه نافۀ مشک و صد شمامۀ کافور و دویست میل شارۀ به غایت نیکوتر از قصب و پنجاه تیغ قیمتی هندی و جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید و ده پاره یاقوت و بیست پاره لعل بدخشی به غایت نیکو و ده اسب خراسانی ختّلی به جُل و برقع دیبا و پنج غلام ترک قیمتی … و این همه خازنان راست کردند و … (۳۴۶ – ۳۴۷).
البته هدیه برای خلیفه یا سایر بزرگان همیشه نیز وسایلی تعیین شده و مشخص نبودند بلکه اغلب فرستندگان هدیه برای اظهار ارادت و بندگی برای چنین عاملان قدرتی، هر آنچه در امکان خود داشتند و عموماً این «امکان» از مردمان بهدست میآمد، برای آنها میفرستادند. از جملۀ این موارد که بیهقی به تفصیل از آن یاد کرده، هدایای علیبنعیسی بنماهان، امیر تعیین شده از طرف فضل رشید، خلیفۀ بغداد به امارت خراسان است. در اینجا هدف از آردن نام مجموعۀ این هدایا، بیشتر نشان دادن انواع هدایا و اجناس مرغوب و شناخته شده آن عصر است:
… و آن هدیهها را به میدان آوردند: هزار غلامِ ترک بود به دستِ هر یک دو جامۀ ملون از ششتری و سپاهانی و سقلاطون و ملعمِ دیباجی و دیبای ترکی و دیداری و دیگر اجناس، غلامان بایستادند با این جامهها. و بر اثر ایشان هزار کنیزک ترک آمد به دست هر یکی جامی زرین یا سیمین پر از مشک و کافور و عنبر و اصناف عطر و طرایف شهرها؛ و صد غلام هندو و صد کنیزک هندو به غایت نیکو رو و شارهای قیمتی پوشیده و غلامان تیغهای هندوی داشتند هر چه خیارهتر، و کنیزکان شارهای باریک در سفطهای نیکوتر از قصب. و با ایشان پنج پیل نر آوردند و دو ماده، نران با برگستوانهای دیبا و آیینههای زرین و سیمین و مادگان با مهدهای زر و کمرها و ساختهای مرصع به جواهر. و بیست اسب آوردند بر اثر پیلان با زینهای زرین، فعل زر بر زده، و ساختهای مرصّع به جواهر بدخشی و پیروزه، اسبان گیلی؛ و دویست اسبِ خراسانی با جُلهای دیبا؛ و بیست عقاب و بیست شاهین و هزار اشتر آوردند دویست با پالان و افسارهای ابریشمین، دیباها درکشیده در پالان، دیگر اسباب و جوال سخت آراسته، و سیصد اشتر از آن با محمل و مهد، بیست با مهدهای به زر؛ و پانصد هزار و سیصد پاره بلور از هر دستی؛ و صد جفت گاو و بیست عقد گوهر سخت هزار مروارید و دویست عدد چینی فغوری از صحن و کاسه و غیره و دو هزار چینی دیگر از لنگری و کاسههای کلان و خمرههای چینی کلان و خرد و انواع دیگر؛ و سیصد شادروان و دویست خانه قالی و دویست خانه محفوری (۴۷۲-۴۷۳).
یکی از رسمهای کهن ایران آوردن هدیه به خدمت پادشاهان و امرا در روزهای جشن و اعیاد ملی است. گذشته از این روزها در موقعیتهای گوناگونی نیز امیر از نثارها و هدایای بزرگان حکومتی خود یا امرای دولتهای همسایه، به دلایلی بهرهمند میشود. گاه بهنظر میرسد هدیه دادن به امیر و اظهار ضمنی توان مالی و ثروت خود به او، وسیلهای است برای نشان دادن شایستگی خود برای کسب مقام و منزلتی ویژه.
… و صاحب دیوان خراسان … پیش آمد به خدمت و هزار دینار نشابوری نثار کرد و عقدی گوهر سخت گرانمایه پیش امیر نهاد (۴۶۶).
… و هزار دینار از جهت خواجهاحمد نثار بنهادند و وی عقدی گوهر -گفتند هزار دینار قیمت آن بود- از آستینی بیرون گرفت، حاجب بلگاتین از وی بستد و حاجب بوالنضر را داد تا پیش امیر بنهاد (۴۲۲).
والی چغانیان از اسبان گرانمایه و غلامان ترک و باز و یوز و چیزهایی که از آن نواحی خیزد پیش امیر آوردند … (۵۶۳).
مناسبتهای مختلف برای اظهار بندگی به امیر اغلب همراه است با نثار تحفهای ویژه برای او، از جمله هدایای بزرگان لشکری به هنگام فتوحات امیر، یا رفتن به جنگ، هدیه به مناسبت بازگشت از حج و … گاه نیز بهنظر میرسد تحفهها بیشتر از شفقت و مهربانی است:
… این غلامی بود که از میان هزار غلام چُنو بیرون نیاید به دیدار و قد و رنگ و ظرافت و لیاقت و او را از ترکستان خاتونِ ارسلان فرستاده بود به نام امیرمحمود. و این خاتون عادت داشت که هر سالی امیرمحمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزۀ خیاره فرستادی بر سبیل هدیه و امیر وی را دستارهای قصب و شارِ باریک (= پارچههای نازک هندی) و مروارید و دیبای رومی فرستادی (۲۹۸).
… و سوم ماه رمضان هدیهها که صاحب دیوان خراسانی ساخته بود پیش آوردند پانصد حِمل (= بار) -هدیهها که حسنک را دیده بودم که بر آن جمله آورد امیرمحمود را آن سال کز حج باز آمد و ز نشابور به بلخ رسید- و چندان جامه و طرایف و زرینه و سیمینه و غلام و کنیزک و مشک و کافور و عناب و مروارید و محفوری و قالی و کیش و اصنافِ نعمت بود درین هدیۀ سوری که امیر و همه حاضران به تعجب بماندند … و خوردنیها و شرابها در خور این و آنچه زرِ نقد بود در کیسههای حریر سرخ و سبز و سیم در کیسههای زردِ دیداری. (۴۶۶).
در مواردی مثل مراسم و تشریفات مربوط به وصلت، ارسال هدیه برای زنان نیز ذکر شده است:
… و آن دو جامِ زرین مرصع به جواهر بود با هارهای مروارید و جامههای به زر و جامههای دیگر از هر دستی، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری و تختهای قصب گونهگونه و شاره و مشک و عود و عنبر و دو عقد گوهر که یکدانه گویند، مرخان را و پسرش را بغراتگین و خاتونان و عروسان و عمّان و حجاب و حشم را … (۲۵۷).
طبیعتاً هدایایی چنین قیمتی و وزین چه هنگام دریافت و چه هنگام ارسال آنها نسخهبرداری و به خزانۀ مربوط سپرده شده یا از آنجا تحویل گرفته میشود:
و نسخت تذکرۀ هدیههایی که اول روز پیش خان روند و چه هدیههای عقدِ تزویج، کردند سخت بسیار و به رسم … به جمله آنچه نسخت کردند از خزانهها بیاوردند و پیش چشم کردند و به رسولان سپردند و خازنی نامزد شد با شاگردان و با حمالانِ خزانه تا با رسولان بروند … (۲۵۷).
گرچه پس گرفتن هدیه وصله در هیچ فرهنگی چندان متداول نیست ولی در زیر و بم سقوط و اعتلای دنیای قدرتهای سیاسی به چنین اصلی نمیتوان اعتماد کرد؛ چنانکه امیرمسعود، هدایا وصلههای اعطایی برادرش محمد را در طول پادشاهی کم عمروی، از بزرگان درگاهی باز میخواهد و نسخهبرداری از هدایا و حفظ نمونههای آن نسخ در خزانه، صحت و سقم مقدار هدایای پس داده شده را اثبات میکند:
خواجه به دیوان رفت و استادم بونصر چون به خانه باز رفت معتمدی را به نزدیک خازنان فرستاد پوشیده و درخواست تا آنچه به روزگارِ ملک و ولایت امیرمحمد او را داده بودند از زر و سیم و جامه و قباها و اصنافِ نعمت نسختی کنند بفرستند. و بکردند و بفرستادند و وی جملۀ آن را بداد و در حال به خزانه فرستادند و خطِ خازنان باز ستد بر آن نسخت حجّت را (۳۰۵).
صله= گذشته از هدایای گوناگون به مناسبتهای مختلف، بزرگان در موقعیتهای شادی و عروسی و پیروزی در جنگ و تولد فرزندانشان و مانند آن، … صلههایی به اطرافیان میدهند که مقدار و نوع آن بهطور کلی با هدیه فرق میکند. صله اغلب شامل حال شاعران، مطربان، مغنیان و یا در مجموع خدمۀ درگاه و لشکریان میشود. گاهی رعیت نیز از چنین بخششهایی بینصیب نمیمانند ولی به نظر میرسد مطربان اغلب بیشترین سهم را دارند:
گفت: صد هزار درم از خراجِ امسال به رعیت بخشیدم، ایشان را حساب باید کرد و برات داد چنانکه قسمت به سویت کرده آید. و پنچاه هزار درم بیتالمال صلتی به پیادگان قلعت باید داد و پنجاه هزار درم بدین مطربان و پایکوبان (۲۸۳).
و خادمی بیامدی و صلت مغنیان بر اثر وی میآوردندی؛ هر یکی را اسبی قیمتی و جامهای و کیسهای درو ده هزار درم (۷۷۴).
و امیر شاعرانی را که بیگانه تر بودند بیست هزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه درم بر پیلی به خانۀ او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سیهزار درم (۳۲۲).
نزل و دندان مزد= یکی از رسمهای حرمت و غزت مهمان در نزد بزرگان، پیشکشِ هدیه و تعارفیهای دیگری پس از طرف طعام مهمانی بود. گرچه عموماً چنین نوشتهاند که دندان مزد را پس از اطعام مساکین، به آنان میدادند؛ ولی شواهدی در برخی کتابها، از جمله در تاریخ بیهقی نشان میدهد که چنین هدیهای صرفاً مختص مساکین نبوده و هنوز ادامۀ چنین رسمی را به صورتی دیگر، هنگام بدرقۀ مهمانِ مسافر در ایران داریم. هدیهای که به نام «سر راهی» به مسافر داده می شود:
و چون از نان خوردن فارغ شد، نُزلها بیاوردند از حد و اندازه گذشته و بیست هزار درم سیم گرمابه، چنانکه متحیر گشت (۶۴).
و خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد … که در همۀ کارها زیبا و یگانۀ روزگار بود و دندان مزد به سزا داد و وکیلانش بسیار نزل دادند قومی را که با سلطان بودند (۵۹۲).
خلعت
در لوازم و اسباب بزرگی، آنچه از نوشتۀ بیهقی برمیآید دو چیز اساساً جایگاه ویژهای به خود اختصاص میدهد: پوشاک و محل نشستن. در واقع مراتب افراد با پوشش و موقعیت محلی که در آن نشستهاند معلوم می شود و برای بزرگ داشتن کسی بیشتر از این دو استفاده می شود.
در مورد پوشش، علاوهبر آنچه خود فرد بر تن میکند و نشان دهندۀ ثروت، جایگاه و منزلت اجتماعی اوست، تفویض شغل، مقام یا مسوولیت ویژه از طرف امیر همیشه همراه با بخشیدن خلعتی است که فرد مورد نظر را از لحاظ ظاهر از دیگران متمایز میکند و مانند لباس فرمی، شغل و مسوولیت وی را نشان می دهد.
خلعت، عبارت است از «جامه و زیور و سلاح که سلاطین و امرا به کسی دهند و بنابه نوشتۀ صاحب آنندراج کم از سه پارچه نباشد: دستار و جامه و کمربند. خلعتهایی که به افراد مختلف میدادهاند، متناسب با شغل آنها و در درگاههای سلاطین به گونههای متفاوت بوده است» (انوری، ۱۳۷۳: ۳۵-۳۶).
از مجموعۀ مواردی که راجع به خلعتهای اعطایی امیر به مقامات سخن گفته شده است لزوماً نمیتوان به نتیجۀ واحدی رسید مبنی بر این که مثلاً وزیر اعظم همیشه و حتماً کمربندی با فلان مقدار جواهر میبسته است. تعیین نوع خلعت و قطعات متشکلۀ آن اغلب بستگی به نظر آنی امیر دارد. با این حال، اگر چه از متن تاریخ بیهقی نمیتوان به میزان و جزئیات ثابت در خلعتهای مختلف حکم کرد امّا به هر حال هیچ مجموعهای خارج از قبا و کلاه و کمر و اسلحه وجه نقد و گاه اسب و لوازم آن نیست.
طبیعتاً خلعت مقامات لشکری با بزرگان درباری و یا رسولان سرزمینهای دیگر و مشاغل گوناگون در مقدار و ترکیب قطعات با هم تفاوتهایی دارند که در نمونههای ارائه شده زیر مشاهده میشود:
خلعت برای فرزندانِ برادر امیر [مسعود]:
و دیگر روز این فرزندانِ برادر، هم با دستارها پیش آمدند و خدمت کردند. امیر ایشان را به جامه خانه فرستاد تا خلعت پوشانیدند، قباهای زرین و کلاههای چهار پر و کمرهای به زر و اسبان گرانمایه، و هر یکی را هزار دینار صلت و بیست پاره جامه داد (۷۶۳).
خلعت حاجب بزرگ:
و خلعتی تمام از علم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختههای جامه و خریطههای سیم و دیگر چیزها که این شغال را دهند (۵۶۵).
… امیر فرمود تا او را به جامهخانه بردند و خلعت حاجبی پوشانیدند … و پیش آمد با قبای سیاه و کلاه دوشاخ و کمر زر … (۳۳۵).
خلعت سپهسالاران:
… تلک را بنواخت و خلعت زر داد و طوق زرین مرصع به جواهر در گردن وی افگند و وی را خیل داد و مرد نام گرفت و سرای پردۀ خرد و چتر ساخت و با وی طنبک میزدند، طبلی که مقدمان هندوان را رسم است، و علامتِ منجوق با آن یا رشد (۴۶۱).
امیر خزینهدار را گفت طوقی بیار مرصّع به جواهر که ساخته بودند، بیاوردند، امیر بستد و تلک را پیش خواند و آن طوق را به دست عالی خویش در گردن وی افکند … (۵۶۵).
امیر فرمود تا خلعت احمد راست کردند: طبل و علم و کوس و آنچه با آن رود که سالاران را دهند … فرمود تا احمد نیالتگین را به جامهخانه بردند و خلعت پوشانیدند خلعتی سخت فاخر و پیش آمد تا زر هزارگانی بسته و با کلاهِ دو شاخ و ساختنش هم هزارگانی بود … (۳۱۶).
و امیر فرمود تا خلعتی سخت نیکو و فاخر راست کردند تاش [سپه سالار عراق] را: کمر زر، کلاه دو شاخ، استام زر هزار مثقال، بیست غلام، صد هزار درم شش پیل نر و سه ماده، ده تخت جامۀ خاص، کوسها، علامت و هر چه با آن رود (۳۱۲).
خلعت سالار حاج:
علی میکائیل خلعتی فاخر پوشید چنانکه درین خلعت مهد بود و ساخت زر و غاشیه.
خلعت آخورسالار:
آخور سالار را کلاه دو شاخ و کمر داد و خلیفت حاجب بگتغدی کرد تا آنچه باید فرمود از مثالِ وی غلامان سرایی را میفرماید (۶۹۴).
خلعت عارض:
روز دیگر شنبه بوالفتح را به جامهخانه بردند و خلعت عارض پوشید. در آن خلعت کمر هفتصدگانی بست و پیش آمد … (۳۸۲).
خلعت ولایت و ریاست:
و روز دیگر امیر مودود را خلعت دادند خلعتی که چنان نیافته بود که در آن کوس و علامتها و دبدبه بود و ولایت بلخ او را فرمود و منشور داد (۶۰۵).
و دیگر روز سالارِ بوزگان را ولایت داد و خلعت پوشید: جبه و دراعه که خود راست کرده بود و استامِ زر ترکیوار (۶۳۶).
… و بوالحسن عبدالجلیل را امیر ریاست نشابور داد هم بر آن خط و طراز که حسنک را داد امیرمحمود. خلعتی فاخر دادش و طیلسان و دراعه، … و اسب خواجۀ بزرگ رییس نشابور خواستند و به خانه باز رفت (۷۰۳).
و سه خلعت بساختند چنانکه رسم والیان باشد: کلاهِ دوشاخ و لوا و جامۀ دوخته به رسم ما، و اسب و استام و کمر به زر هم رسمِ ترکان و جامههای نابریده از هر دستی هر یکی را سیتا، دیگر روز رسولان را بخواندند و خلعت دادند و صلت (۵۵۹).
خلعت شحنگی ری:
امیر فرمود تا وی را به جامهخانه بردند و خلعت گرانمایه به شحنگی ری بپوشانیدند: قبای خاص دیبای رومی و کمر زر پانصد مثقال و دیگر چیزها فراخور این (۴۴).
خلعتی که برای خوارزمشاه فرستاده میشود:
و خلعتی با نام که در آن پیل نر و ماده بود پنجسر، خوارزمشاه را و خلعتهای دیگر خواجهاحمد عبدالصمد و خاصگان خوارزمشاه را و اولیا و حشم سلطانی را (۳۸۳).
خلعت در واقع هدیه و حکمی است برای تصدی مقام و مسوولیتی که بزرگتر اعطا میکند. در اینجا گرچه خوارزمشاه از استقلال در منطقۀ حکمرانی خود برخوردار است ولی به لحاظ سیاسی و نظامی در واقع تحتالحمایۀ حکومت غزنوی است، چنانکه سلاطین غزنوی نیز خود در برابر خلافت بغداد به لحاظ دینی محتاج حمایت، اخذ خلعت و لقب و امثال آن بودند و خلیفه نیز در تأیید حکمرانی مسعود و تجدید بیعت با غزنویان اسباب و آلات شهریاری را با رسولش برای مسعود میفرستاد و مسعود خلعتی در مقابل به رسول خلیفه میدهد.
خلعت برای رسول خلیفه (خلعت فقها):
… و خلعتی دادند سخت فاخر چنان که فقها را دهند: ساختِ زر پانصد مثقال و استری و دو اسب … (۳۴۷).
خلعت خواجه بزرگ:
خواجۀ بزرگ را خلعتی دادند سخت فاخر که در او پیل نر و ماده بود و استر و مهد و باز و غلامان ترک (۵۹۱).
چنانکه روشن است خلعتها از نوع پوشیدنی آن در محلِ جامهخانه نگهداری میشوند و ظاهراً در اغلب موارد خلعتِ ویژۀ یک شغل، مقام یا مسئولیت، خلعتِ مشخص است که جامهدار آن را میشناسد. چنانکه در برخی جاها بیهقی قید میکند که مثلاً فلانی را خلعتی چنان دادند، آنچنان که مثلاً فقها را یا والیان را یا سالاران را میدهند. بااینهمه از آنجا که اغلب، بیهقی قطعات دیگر را بهطور مشخص نام میبرد و ترکیبات ثابتی را مشاهده نمیکنیم بهنظر میرسد که مجموعۀ کامل خلعت را امیر خود تعیین میکند.
و اما بزرگترین افتخار کسی که خلعتی میگیرد آن است که خود امیر با دست خود چیزی به آنها بدهد یا به زبان خود آنها را به شایستگی خاصی بستاید. از جمله در بزرگداشت دو سپاه سالار قدیمی، غازی و اریارق، امیرمسعود علاوهبر دادن خلعت و آویختن حمایل به گردن آنها، بهمنظور جلب اعتماد آنها و عزیز کردنشان دستور میدهد دو مجلس خانه زرین با صراحیهای پر شراب و نقلدان و نرگسدان همراه با سه مطرب خاص به خانۀ آنها بفرستند:
امیر فرمود تا دو قبای خاص آوردند هر دو به زر و دو شمشیر حمایل مرصع به جواهر چنان که گفتند قیمت هر دو پنجاه هزار دینار است؛ و دیگر باره هر دو را پیش خواند و فرمود تا قباها هر دو پس پشت ایشان کردند و به دست خویش ببستند و امیر بهدست خود حمایل در گردنِ ایشان افگند. و دست و تخت و زمین بوسه دادند و بازگشتند و برنشستند و برفتند (۲۶۴).
… امیر فرمود تا قبای خاصه آوردند و فرا پشت او کردند. برخاست و بپوشید و زمین بوسه داد امیر فرمود تا مکر شکاری آوردند مرصع به جواهر و وی را پیش خواند و بهدست عالی خویش بر میان او بست (۱۷۰).
در مجموع آنچه ویژگی خاص قطعات مختلف خلعت را از انواع معمولی آن جدا میکند، در هر مورد به شرح زیر است:
قبا یا جامههای گوناگون عموماً به مطلا بودن، احتمالاً بهصورت داشتن زریدوزی روی لباس یا زربافت بودن پارچه، یا جنس پارچه و یا در مورد خلعت حاجبها به رنگ (سیاه) مشخص می شوند. قبای زر یا قبای زرین، قبای دیبای رومی، جبه، دراعه و طیلسان از خلعتهای نام برده شدهاند.
علاوهبر این جامهها و قطعات مختلف لباس یا پارچۀ نبریده، با توجه به تأکید روی «خلعت فاخر» بهنظر میرسد خلعت بهطور جداگانه به پوشاکی عبا مانند، جلوباز با آستین نیمهکوتاه اطلاق میشد که از روی لباسها بر دوش فرد میانداختند و چنانکه اشاره شد، بیانگر مرتبه و شغل ویژۀ او بود.
کمربند از دیگر قطعات مهم خلعت و نشانگر مقام و مرتبۀ مقام و مرتبۀ دارندۀ آن است. کمربندها عموماً با میزان طلا و یا قطعات جواهر بهکار رفته در آنها ممتاز و مشخص میشوند مثل کمر زر هزار دیناری یا هفتصد مثقالی یا پانصد مثقالی. نوع دیگری از کمربند را نیز بیهقی با عنوان کمر شکاری مرصع به جواهر مشخص کرده است.
در مجموع بین بندها و پوششهای سر، علاوهبر دستار به دو نوع کلاه رسمی تشریفاتی برمیخوریم که با ویژگی شکل ظاهرشان متمایز میشوند: کلاه دوشاخ و کلاه چهارپر. کلاه دو شاخ را حسینی کازرونی به کلاهی تعبیر میکند که معنای اجازۀ مخصوص در آن مستتر است (حسینی ۱۳ : ۱۸۰). و با توجه با آرایش ویژۀ تشریفات بارگاه مشخص است که دارندگان کلاه دو شاخ به سلطان نزدیکترند.
طوق زرین و مرصع به جواهر و شمشیر با بند مرصع به جواهر، گاه لباس این بزرگان را تکمیل میکند.
از بین مرکبها اسب بیشترین اهمیت را دارد، هرچند که فیل به لحاظ قیمت و ارزش جنگلی آن مهمتر است ولی به هر صورت نمی تواند جای اسب را بگیرد. تقریباً در تمامی مواردی که کسی مفتخر به دریافت خلعت فاخر و ویژه میشود اسبی قیمتی را نیز صاحب میشود. گذشته از خود اسب، ساز و برگ اسب مثل قطعات پوشاک فرد با میزان طلا و جواهر بهکار رفته در آنها، سنجیده می شود. مثل ساز و برگ هزارگانی (= هزار مثقالی)، استام یا ستام یا لگام و ابزار اسب و زین هزار مثقالی یا پانصد مثقالی و چون آن.
فیل و استر و باز نیز در بین مجموعۀ خلعتها اهدا شده است.
سپهسالاران یا والیان و رؤسای مناطق علاوهبر انواع خلعتها از مجموعۀ ویژهای نیز برخوردار میشوند که عموماً جزو ابزار و آلات جنگی بهشمار میروند مثل علم، علمهای دارای ماهیچه یا منجوق، علامت منجوق، لوا، پرچم، طبل، دهل و نقاره (= دبدبه).
غلام و وجه نقد نیز جزو مجموعۀ خلعتها به فرد مورد نظر داده میشود.
ادامه دارد…
