هانس مگنوس انزنزبرگر و سیاستگذاری فناوری رسانههای جدید (بخش آخر)
تکنولوژی و تناقضات اجتماعی
تناقض بین نیروها و روابط اجتماعی تولید، مفهوم محوری دومین مقالۀ مهم انزنزبرگر در باب رسانه است: سرمایهداری انحصاری، صنعت شکلدهی آگاهی را سریعتر و گستردهتر از سایر بخشهای تولید، توسعه میدهد؛ علاوه بر این باید آن را در عین حال مهار کند. نظریۀ رسانهای سوسیالیستی باید در این تناقض عمل کند و نشان دهد که این تناقضِ درون روابط تولیدی از پیش معینشده، حلشدنی نیست (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۴۷).
نوشتههای مرتبط
این تناقض بسیار بنیادیتر و فراگیرتر از رویکردهایی است که بر تناقضهای بین افراد مستعدِ خلاق و بوروکراتها یا تولیدکنندگان، اشخاص حقوقی در برابر اشخاص حقیقی، خصوصیها در مقابل عمومیها و رسانههای جدید در برابر رسانههای قدیمی و یا حتی کارگران در مقابل رؤسا تأکید میکنند. همۀ اینها مهم و معتبر هستند، اما باید به عنوان وضعیتهای مختلف این تناقض اساسی درک شوند.
با تکیه بر دو اصل برجسته؛ یعنی نیروهای فناوری و روابط اجتماعی تولید، میتوان به درکی کلی از پویاییهای اساسی در فضای رسانهای دست یافت. رسانهها چه چیزی تولید میکنند؟ پاسخ: ابزارهای ارتباطی. و ارتباطات چه چیزی را توانمند میکنند؟ پاسخ: کنش آگاهانه. انزنزبرگر از قدرت بسیج رسانههای الکترونیکی با عنوان «رمز گشایش» یاد میکند که منتظر لحظهای برای تحقق است. در عصر اینترنت، آن لحظه بهطور قطع فرا رسیده است.
اما این شیوههای ارتباطی بیش از آن چیزی هستند که نظام سیاسی ایدئال سرمایهداری انحصاری در پی آن است؛ چراکه این رسانهها از الگوهای ارتباطی عمودی و از بالا به پایین فراتر میروند. بهجای آن، فناوری رسانهای غیرمتمرکز، ارتباطات افقی را تسهیل کرده و مردم را در اجتماعات فکری همسان گردهم میآورد. این اجتماعات تا پیشازاین به دلیل رسانههای شرکتی از یکدیگر جدا و نسبت به یکدیگر بیاطلاع بودند و در نتیجه توانایی همکاری نداشتند. این پویایی جدید در سال ۲۰۱۰ نیز دیده شد، زمانی که تونی بلر[۱]، نخستوزیر سابق بریتانیا، زندگینامه خود «سفر» را منتشر کرد. بلر، که نمادی از سیاستورزی جنجالی و انحصاری بود، مایه شرمساری نظام سیاسی شد. به همین دلیل، او از احترام مورد انتظار برای فردی که بالاترین مقام سیاسی کشور را در اختیار داشته، برخوردار نبود.
آنها نمیتوانند این احترام را به او اعطا کنند. تونی بلر، بهدلیل همراهی با جورج دبلیو بوش[۲] در جنگ امپریالیستی علیه عراق در سال ۲۰۰۳، برای همیشه در معرض بغض و کینۀ عمومی قرار گرفته است. این تصمیم او نهتنها خشم گستردهای را برانگیخت، بلکه بهشدت به اعتبار سیاسیاش لطمه وارد کرد و او را به چهرهای بحثبرانگیز در تاریخ معاصر بریتانیا تبدیل ساخت.
هفت سال بعد، تونی بلر که بخشیده و فراموش نششده بود؛ تصمیم گرفت تا چند جشن امضای کتاب را برای انتشار زندگینامه شخصیاش برگزار کند، او بدینمنظور یک کتابفروشی را در دوبلین و کتابفروشی دیگری را در لندن انتخاب کرد. اما جشن امضای کتاب لندن، پس از اعترضات گسترده در جشن امضای کتاب دوبلین، به حضور علنیِ بلر لغو شد. زیرا بسیاری از مردم همچنان بلر را جنایتکار جنگی میدانستند که باید در دادگاه لاهه محاکمه میشد؛ همزمان با وقوع این اتفاق، شخصی صفحهای را در فیسبوک راهاندازی کرد تا مردم را تشویق به بازدید از کتابفروشیها کند و نسخههایی از کتاب بلر را همانطور که مناسب میدانند، جابجا کنند. در عرض چند روز، صفحۀ فیسبوک وی هزاران دنبالکننده به دست آورد و دیری نپایید که مردم عکسهایی از نسخههای [کتاب] را (که با تلفنهای همراه خود بهطور نامحسوس گرفته بودند) ذیل مقولات جنایی، فانتزی، ترسناک و نظیر آن مجدداً طبقهبندی و ارسال کردند.
پیروزی خیالی، مشارکتی و دموکراتیک در برابر شرکتها و سازمانهای رسانهای، دقیقاً شکلی از بسیج فعال مردمی محسوب میشد که انزنزبرگر در پی آن بود و پیشبینی میکرد که به وقوع خواهد پیوست، بهنحویکه [رسانههای جدید؛ در اینجا [فیسبوک] از پیکربندی سنتی رسانهها که بهجای حالت گفتگویی، حالت مونولوگ داشتند، پیشی گرفتند.
انزنزبرگر پیشبینی کرد که پتانسیل گفتگویی رسانهها برای بسیج مردم، نهتنها چالشهایی برای سرمایهداری شرکتی و دولتها ایجاد میکند، بلکه ابزارها و ساختارهای سنتی بسیج که چپها به کار میگیرند را نیز با مشکل مواجه میسازد. او بر این باور بود که ساختارهای حزبی و اتحادیههای کارگری اغلب بوروکراتیک، سلسلهمراتبی و ناآگاه از خواستها و خاستگاههای اعضای خود هستند. به گفته او، ازآنجاکه این ساختارها میراث جامعه سرمایهداری هستند، بهطور اجتنابناپذیری تحت تأثیر نیروهای فناورانه ارتباطی جدید قرار خواهند گرفت (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۵۵-۵۳).
این پیشبینی در دهه ۱۹۹۰ با ظهور جنبشهای اجتماعی جدید محقق شد؛ جنبشهایی که فراتر از محل کار سنتی و ساختارهای حزبی سازمانیافته بودند و با بهرهگیری از ابزارهای دیجیتال جدید، به هماهنگی اقدامات عمومی و انتشار دیدگاههای جایگزین درباره عملکرد دولتها و شرکتها پرداختند. این کنشهای سیاسی که توسط جنبشهای اجتماعی جدید و مبتنی بر عمل مستقیم انجام شد، اغلب غیررسمی، مشارکتی، غیرمتمرکز و بدون رهبر یا حتی بدون تعریف رسمی از عضویت بودند. چنین اشکالی از فعالیت، بازتابی از ویژگیهای ساختاری شبکههای دیجیتال جدید بودند و نشان دادند که چگونه فناوریهای ارتباطی جدید میتوانند شکلهای سنتی بسیج را به چالش بکشند و جایگزین کنند.
منطق شبکۀ افقی که بهواسطۀ فناوریهای دیجیتال جدید تسهیل شده است، نهتنها روشی مؤثر برای سازماندهی جنبشهای اجتماعی فراهم میآورد، بلکه الگوی گستردهتری را برای ایجاد اشکال اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بدیل معرفی میکند (جوریس، ۲۰۰۵: ۹۱). ساختار شبکهای رسانههای دیجیتال، دیالکتیک جدیدی را به تصویر میکشد که در آن تضاد میان جامعه و فرد—که سرمایهداری آن را به شدت قطبی کرده است—به گونهای بازتنظیم میشود که امکان ایجاد مصالحهای بالقوه میان وابستگی و استقلال فراهم میآید. این بازتنظیم شرایطی را فراهم میکند که میتوانیم ظهور چیزی را مشاهده کنیم که مارکس آن را «فرد اجتماعی» مینامد.
این فرد اجتماعی از دل تناقضهای جامعه پدیدار میشود و موقعیتی دوگانه دارد: از یک سو، این فرد تحت فشارها و ارزشهای نظام سرمایهداری، شرمنده و مطیع ساختارهای اجتماعی میشود و از سوی دیگر، به دلیل ویژگیهای فردگرایانهای که میتوانند به چالشگری علیه آن ساختارها تعبیر شوند، مورد ستایش قرار میگیرد. این دوگانگی، بازتابی از تضادهای ذاتی جامعه سرمایهداری است که به واسطه فناوریهای رسانهای شبکهای، بهگونهای بازنمایی و تجربه میشود که استقلال فردی و پیوند اجتماعی در تعاملی پیچیده قرار میگیرند.
در چنین فضایی، فرد اجتماعی نهتنها محصول جامعه است، بلکه به واسطه ابزارهای رسانهای دیجیتال، مشارکت فعال در بازتعریف مرزهای بین فرد و جمع را امکانپذیر میسازد. این وضعیت میتواند بستری برای بازنگری در روابط میان فردیت و همبستگی اجتماعی فراهم کند.
مارکس دریافت که نیروهای فناورانه تولید که در فرآیند تولید در حال توسعه هستند، متضمن نوعی اجتماعی شدن پنهان هستند که سرمایهداری باید آن را سرکوب کند. این اجتماعی شدن در رشد غیرعادی ابزارهای تولید نمایان میشود، بهطوریکه ابزارهای یدی قدیمی که قبلاً توسط هر کارگر بهطور جداگانه استفاده میشدند، جای خود را به دستگاههای غولپیکری دادند که کار با آنها نیاز به نیروی کار جمعی داشت (مارکس، ۱۹۸۳: ۳۶۴).
بااینحال، مارکس مقولۀ فرد را بهمثابه یک مقوله انتقادی در نظر میگرفت و در خصوص ارزشهای مصرف فردی، نیازهای فردی و پتانسیل فردی مینوشت (کارگر در مرحله تولید تجزیه شده و به ضمیمهای انحصاری از ماشین بدل میشود). این تأکید بر فرد، صرفاً مقوله ای نبود که از ادبیات رمانتیک به ارث رسیده باشد، بلکه از بنیان مادی حقیقی در نظریه مارکس برخوردار بود؛ یعنی سرنوشت تولید کالاها از پیش برای مصرف فردی مقدر شده است.
بنابراین، جای شگفتی نیست چنین استنباط کنیم که تولید کالاهای ارتباطی بهمنظور مصرف شخصی است، بهگونهای که این کالاها بهطور فزایندهای کوچک و برای دستکاری فردی طراحی میشوند. همانگونه که نیروهای تولیدی در فرآیند تولید مشارکت میکنند، از ساحت اجتماعی برخوردار میشوند، کالاهای طراحی شده برای مصرف شخصی نیز به همینگونه هستند و دقیقاً مانند ماشینآلات در مرحله تولید که به نیروی قهری عینیت یافته برای تجزیه کارگران تبدیل میشوند، کالاهای فناورانه طراحی شده برای مصرف فردی نیز با پنهان کردن دلالتهای اجتماعی آنها عینی میشوند.
این اشتباه است که تجهیزات رسانهای را صرفاً ابزارهای مصرفی بدانیم. در واقع، از آنجاییکه آنها همواره ابزار تولید در دست تودهها هستند، در حقیقت ابزارهای تولید اجتماعی نیز محسوب میشوند. تناقض بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان در رسانههای الکترونیکی ذاتی نیست؛ برعکس، این تناقض نهتنها بهطور طبیعی پدید نمیآید، بلکه باید به شکلی ساختگی و آگاهانه توسط مقیاسهای اقتصادی و اداری سرمایهداری تشدید شود (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۵۶).
مفهوم بازار مصرفی (که تلاش میکند کالاها را در حیطه مصرف شخصی و فردگرایانه محصور کند) سعی دارد تا دلالتهای اجتماعی نهفته در توزیع قدرت تولید ارتباطی در سطح کلان را پنهان کند. با این حال، رسانههای دیجیتال به طور مداوم بنیان اجتماعی غیرقابل کاهش خود را نمایان میسازند و در تلاشند تا محدودیتهای روابط اجتماعی در سیستم سرمایهداری را از میان بردارند.
در مارکسیسم، طیف گستردهای از دیدگاهها در زمینه نقش نیروهای تولیدی و رابطه آنها با روابط اجتماعی تولید وجود دارد. از یکسو، مارکسیسم ارتدکس یا کلاسیک، توسعه نیروهای تولید را بهمثابه پیشنیاز جامعه سوسیالیستی تلقی میکند. اغلب بهطور زیانبار، فناوری بهعنوان پیشنیاز با توسعه سوسیالیسم معادل پنداشته میشود. در حالی که در واقع، تفاوتی اساسی میان فناوری بهعنوان پیشنیاز (که هنوز امکان ایجاد رابطهای انتقادی با توسعه نیروهای تولید را فراهم میکند) و تشابه (که تنها فضای محدودی برای ارتباط انتقادی با فناوری ایجاد کرده و گمان میکند که فناوری پیشرفته بهطور خودکار روابط سوسیالیستی را تسهیل میکند) وجود دارد، این تفاوتها اغلب توسط حامیان و مخالفان این الگو نادیده گرفته شده و با هم ترکیب میشوند.
نکتۀ مهم در خصوص این الگو، تناقضات بالقوه بین فناوری و روابط اجتماعی سرمایهداری است. در سویۀ دیگر طیف مارکسیستی، آدورنو و سایر اعضای مکتب فرانکفورت، توسعه نیروهای مولد (یعنی فناوری) را بهمثابه ترویج و تقویت فرهنگ سازگاری و همنوایی تلقی میکردند. این موضوع همانگونه که در ارتباط با مفهوم صنعت فرهنگ آدورنو مشاهده کردیم، تناقضات بالقوه بین صنعت و روابط اجتماعی را از بین میبرد. انزنزبرگر تا حدودی در میانه این طیف قرار دارد، شاید کمی نزدیکتر به ارتودکس کلاسیک. از دیدگاه او، در حالی که فناوری روابط اجتماعی مسلط را تقویت میکند، در عین حال منابع مادیای تولید میکند که میتوانند روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرمایهداری را به چالش بکشند.
رسانههای جدید و پارادایم لیبرال
درک مارکسیستی از رسانهها بهمثابه نیرویی تولیدی که با روابط اجتماعی موجود در تضاد است، باید بهطور جدی از پارادایم لیبرال تفکیک شود. نکتۀ بعدی این است که دیدگاه لیبرالی با رویکردی جبرگرایانه نسبت به فناوری، رسانههای جدید را بهعنوان راهحلی برای مشکلاتی میداند که اساساً از جامعهای تقسیمبندیشده و طبقاتی نشأت میگیرند. بهعنوان مثال، در زمینه ارتباطات سیاسی، مسألۀ اصلی حول محور جلب مشارکت مجدد مردمی است که بهطور فزایندهای با محدودیتهای دموکراسی نمایندگی بورژواییِ تحت سایه نئولیبرالیسم، مخالف هستند. لیبرالها در این خصوص امیدوارند که با استفاده از ابزارهایی مانند توییت کردن، وبلاگنویسی، ارسال پیام کوتاه، اینترنت و غیره، بتوانند به آزادی دست یابند، گویی که مشکل فقط یک مشکل فنی است (به وین، پتلی، موری، هندرسون، ۲۰۱۰ مراجعه کنید).
هر که امیدوار است از طریق سختافزار فناورانه یا بهواسطه سیستمهای سختافزاری پیچیده آزاد شود، قربانی باوری مبهم درباره پیشرفت است. کسی که تصور میکند آزادی رسانهها تنها زمانی تحقق خواهد یافت که همه در حال ارسال و دریافت اطلاعات باشند، قربانی نوعی لیبرالیسم است که مفاهیم قدیمی همسانی از پیش تعیینشده در خصوص منافع اجتماعی را با ظاهری نو و رنگ و لعابهای جدید به نمایش میگذارد (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۵۹-۵۸).
رسانهها نمیتوانند بهعنوان مُسکنهایی برای حل مشکلات اجتماعی عمل کنند؛ بالعکس، رسانهها این مشکلات را شدیدتر خواهند کرد. لیبرالها این موضوع را نادیده میگیرند که چگونه فناوریهای رسانهای جدید ضربهای مهلک به امتیازات مربوط به مالکیت خصوصی ابزار تولید وارد میکنند. آنها نمیتوانند این مسئله را در نظر بگیرند که رسانههای جدید، جنگ طبقاتی را به عرصه خود میکشانند. انزنزبرگر استدلال والتر بنیامین را تکرار میکند که فناوریهایی که تولید و بازتولید فرهنگ را دموکراتیک میسازند، «هاله»ی امتیاز طبقاتی و کنترل انحصاری را از بین میبرند. این پدیده زمانی آغاز شد که هنر غربی برای نخستین بار شروع به رهایی خود از بندهای بیان و حمایت مذهبی کرد. فناوریهای رسانهای جدید، فرآیند دموکراتیزه شدن را برای تمام اشکال ارتباطی بهشدت تسریع میکنند. این فناوریها بازتولیدپذیری میراث بهجایمانده را از بین میبرند و حقوق مالکیت خصوصی شرکتی را به چالش میکشند. زمانی که هر فرد میتواند یک تکنولوژی ثابت یا متحرک، مانند ساعت، را بهعنوان بخشی از لوازم روزمرهاش با خود حمل کند، اینجاست که بیان فرهنگی عامهپسند میتواند از بیربطی اجتماعی و سیاسی که در عکسهای فوری تعطیلات و فیلمهای گردشگران ثبت شده است، بگریزد و به عرصهای جدید وارد شود.
دستگاههای ضبطصوت، دوربینهای معمولی و دوربینهای سینمایی بهطور گستردهای در اختیار کارگران و مزدبگیران قرار دارند. سوال اینجاست که چرا این ابزارهای تولید را در کارخانهها، مدارس، دفاتر بوروکراسی و بهطور کلی در هر جایی که تعارض اجتماعی وجود دارد، نمیبینیم؟ تودهها میتوانستند با تولید اشکال تبلیغاتی تهاجمی که متعلق به خودشان بود، شواهدی مستند از تجربیات روزانه خود بهدست آورند و درسهای مؤثری از آنها بیاموزند (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۵۹).
تا حد زیادی به «پرسشی» که انزنزبرگر در اینجا مطرح کرد، پاسخ داده شد. تغییری فرهنگی در ابعاد عظیم صورت گرفته است، بهگونهای که مردم دیگر خود را مصرفکننده صرف نمیدانند که تنها تاریخچۀ شخصی و خانوادگیشان را ثبت و ضبط میکنند، بلکه آنها خود را بهعنوان تولیدکنندگانی میبینند که قادرند در حوزه عمومی مداخله کنند و خود را بهطور فعالانهای سازنده بدانند. اهمیت این تغییر فرهنگی تا حد زیادی به رسمیت شناخته نشده است. پتانسیل این تغییر برای دموکراتیزه شدن واقعی حوزه عمومی در چارچوب سرمایهداری نمیتواند تحقق یابد، اما میتوان آن را به اشکالی مسخره و سطحی تبدیل کرد.
امروزه بهاحتمال زیاد ابزارهای تولید سمعی و بصری در دست مخالفان نظام سیاسی است که به نوبه خود از آنها برای مقاصد امنیتی بهره میگیرند. حتی غیرکنشگران نیز بدل به شاهدانی بیاراده میشوند، شاید مشهورترین آن زمانی باشد که جورج هالیدی[۳] بهطور تصادفی صحنه ضرب و شتم رودنی کینگ[۴] توسط پلیس لس آنجلس را در سال ۱۹۹۱ ضبط کرد.
اخیراً یک مدیر صندوق تأمین سرمایه آمریکایی با تلفن همراهش از لحظهای فیلم گرفت که در آن یان تاملینسون[۵] در جریان اعتراضات گروه بیست[۶] در لندن، در آوریل ۲۰۱۰ توسط یک افسر پلیس به زمین هل داده شد. تاملینسون، روزنامه فروشی بود که در مسیر خانهاش غش کرد و مدتی پس از آن درگذشت. این فیلم به روزنامه گاردین راه یافت و به پیشبرد تحقیقات جنایی درباره قتل عمد تاملینسون کمک کرد، تحقیقاتی که به نظر میرسید پس از گزارش آسیبشناس وزارت کشور درباره مرگ تاملینسون بر اثر حمله قلبی، متوقف شده بود. کالبدشکافی دوم نشان داد که تاملینسون در اثر خونریزی داخلی مرده است. زمانی که گزارشهای متناقض کالبدشکافیها به رئیس دادسرای عمومی بهانهای داد تا محاکمه را متوقف کند، بار دیگر چند ویدئو باعث تشدید صدور حکم قتل عمد توسط هیئت بازجویی شدند. این روند در نهایت منجر به آن شد که رئیس دادسرای عمومی محاکمه افسر پلیسی را که در این جریان دخیل بود، آغاز کند.
در بهترین حالت، رسانهها میتوانند افشاگر باشند. آنها میتوانند [نهادها و افراد را] شرمنده کنند، میتوانند برای نهادها فجایع روابط عمومی بهوجود آورند و در فرسایش تدریجی مشروعیتی که بسیاری از نهادهای مرکزی، بهویژه در راستای عملکرد سرمایهداری، به آن وابستهاند، سهیم باشند. رسانهها حتی گاهی میتوانند نقشی مهم در تثبیت قدرت ایفا کنند. با این حال، آنها قادر نیستند روابط اجتماعی و قانونی و نیروهای الزامآوری را که از سرمایهداری محافظت میکنند، تغییر دهند. از این رو، انزنزبرگر تأکید میکند که برای تحقق پتانسیل رسانههای جدید، نیاز به سازماندهی و مبارزه سیاسی است. زمانی که رسانههای مختلف ثابت میکنند که برای منافع مسلط اجتماعی مشکلآفرین هستند، مکانیسمهای جدیدی برای کنترل و مهار، چه بهصورت قانونی، نهادی و چه از نظر مدیریت پیچیدهتر روابط عمومی، توسعه مییابند.
انزنزبرگر درباره تأثیر پوشش تلویزیونی جنگ امپریالیستی آمریکا در ویتنام میگوید:
در حالی که تنها بیستوپنج سال پیش، [خبر] قتلعام مردم فرانسه در ماداگاسکار، با تقریباً صدهزار کشته، به عنوان «سایر خبرها» به اطلاع خوانندگان «لوموند»[۷] رسید و با بیتوجهی و بدون پیگیری در پایتخت باقی ماند، امروزه رسانهها جنگهای استعماری را به قلب مراکز امپریالیستی میکشانند (انزنزبرگر، ۱۹۸۲: ۶۳).
درست بهمحض اینکه گزارشهای اخبار تلویزیونی در خصوص جنگهای امپریالیستی بهواسطۀ مکانیسمهای جدید کنترل، مانند «تعبیه» روزنامهنگاران در واحدهای نظامی، بیاثر میشود، ابزار انتشار دیگری از راه میرسد که حقایق ناخوشایند را به حوزه عمومی «نشت» میدهد. در ژوئیه ۲۰۱۰، «ویکی لیکس»[۸]، ناشری اینترنتی که عملکردهای شرکتی و دولتی را افشا میکند، بیش از ۹۰۰۰۰ سند دولتی ایجاد شده توسط مقامات آمریکایی را منتشر کرد که در آن به تفصیل توضیح داده میشد که جنگ در افغانستان تا چه نتایج بدی به همراه داشت و چه هزینههایی را برای غیرنظامیان به بار آورد. بااین حال، این موضوع گویای این است که ویکی لیکس نیز در این رویداد با رسانههای سنتی همکاری کرده است. آنها نسخههایی از این اسناد را از پیش در اختیار گاردین[۹]، نیویورکتایمز[۱۰] و اشپیگل[۱۱] قرار دادند تا بتوانند روایت و بستری مناسب برای حجم گستردهای از اطلاعاتی که منتشر میکردند، فراهم کنند.
بنابراین، در اینجا درمییابیم که رابطه بین رسانههای جدید و رسانههای لیبرال مستقر، چگونه همزمان مبتنی بر همزیستی و در عین حال بر تعارض و فشار استوار است. مطبوعات سنتی از منابع و مهارتهای روزنامهنگاری برای غربال کردن و ارائه اطلاعات برخوردارند و از جایگاهی مسلط نیز در بازار رسانهای برای تشدید تأثیر این نشتها برخوردار هستند.
در مقابل، ویکی لیکس، در وهله نخست این اطلاعات را در اختیار داشت؛ زیرا در مقایسه با رسانههای مسلط، به منابع غیرسنتی (که معمولاً افشاگران هستند) دسترسی بسیار بیشتری دارد؛ رسانههای مسلط همان رسانههایی هستند که صرفاً با بازیگران مهم در سیاست، تجارت و سایر بخشهای دستگاه دولتی سروکار دارند. البته رسانههای مسلط و جریان اصلی تلاش خواهند کرد تا جریان اطلاعاتی را که از طریق منابع غیرسنتی همچون ویکی لیکس ایجاد میشود، بهگونهای تنظیم و تفسیر کنند که یکپارچگی نهادهایی را که بدین طریق افشا میشوند، حفظ نمایند. اما این نبرد ایدئولوژیک بیش از پیش دشوارتر میشود. در اکتبر ۲۰۱۰، ویکی لیکس ۴۰۰۰۰۰ گزارش از ارتش آمریکا در خصوص چگونگی پایان اشغال عراق منتشر کرد، برای مثال، ویدئوهایی که نشان میداد بالگردهای ارتش آمریکا غیرنظامیانی را که در جریان درگیری با شورشیان اسیر شده بودند، کشته و زخمی کردند. مشکلات ایدئولوژیکی چنین افشاگریهایی – صرف نظر از نحوۀ تنظیمشان – در بخش نظرخواهی وبسایت فاکس نیوز[۱۲] خود را نشان داد، جایی که مشاور سابق وزارت امور خارجه ایالات متحده خواستار معرفی ویکیلیکس بهعنوان «دشمن جنگطلب» شد (وایتون، ۲۰۱۰).
این امر، مسیر اقدامات «غیرقانونی» محتمل (مانند تروریسم دولتی و خرابکاری) را برای ویکیلیکس میگشاید. شاید چنین عقیدهای فرجام احمقانه سیاستهای ناپخته جناح راست در ایالات متحده باشد، اما این موضوع میتواند بهعنوان نشانهای از این باشد که رسانههای جدید تا چه حد میتوانند خارج از سیستم رسانهای جریان اصلی عمل کنند، در حالی که هنوز بر آن و در نهایت بر حوزه عمومی جهانی تأثیر میگذارند.
نتیجهگیری
من با نقد انزنزبرگر بر الگوی خصوصی «خود» آغاز کردم، فرد خودساختۀ اولیهای که در مقابل قدرتهای عظیم «تولید ذهن» که در حال حاضر در دست سرمایه است، قرار میگیرد. موضوع اصلی فلسفه لیبرال، آزادی سیال و خود تعیینکنندگی بود که بهوضوح برساختی ایدئولوژیک است. اما استدلالی که مطرح شد، بهسادگی نشان نداد که فرد، بازیچۀ نیروهای شرکتی قدرتمند است. به همین دلیل انزنزبرگر مفهوم «صنعت فرهنگ» آدورنو را بهمنظور درک کلیت صنعت آگاهی کافی نمیداند، زیرا نزد آدورنو این مفهوم بهمثابۀ کلیتی است که در آن تناقضات مهم تا حد زیادی از بین رفته است. از منظر انزنزبرگر، تناقض مرکزی بین نیروهای فناورانه و روابط اجتماعی همچنان به چشم می خورد، همانطور که تناقض میان فرهنگ بهعنوان یک مقوله ذاتی – که اساس آن بر گفتگو و ارتباط استوار است – و کنترل سرمایهداری که بر ابزارهای تولید متمرکز است، نمایان میشود، باید این نکته را نیز در نظر گرفت که این کنترل باید خلاقیت و ارتباط را دربر گیرد و آنها را مدیریت کند تا مطمئن شود که مبادله در چارچوب ارزشگذاریهای سرمایهداری صورت میگیرد.
صنعت آگاهی، تناقض گستردهتری را بین فرهنگ و کنترل، عینیت میبخشد و بازتولید میکند. «نمایش عملکردهای» آن در فاصلۀ بین واقعیت و احتمال، بین آنچه هست و آنچه باید باشد و بین سرمایهداری واقعی موجود و زندگی موعود قرار دارد. رسانههای سرمایهداری مایلاند خود را بهمثابه نگاهبانان ضروری «آزادی» که از آن بهعنوان آزادی مالکیت خصوصی ابزار تولید یاد میکنند، بپندارند. اما رسانههای جمعی بهمنزلۀ یک نیروی فناورانه، همواره فراتر از این تفسیر محدود فشار میآورند و در هیچ جا این امر بهمراتب مشهودتر از فناوریهای رسانهای جدید نیست، فناوریهایی که صنعت رسانههای شرکتی را با مشکلات زیادی مواجه کرده است.
افقی بودن و ساختار شبکهای رسانههای جدید، از بین بردن مرزهای بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان و پیکربندی مجدد آنها درخصوص فرد و اجتماع، که در آن میتوانیم به طور اجمالی «فرد اجتماعی» مارکس را ببینیم (از موضوع خاصی که انزنزبرگر از آن انتقاد میکند، بسیار فاصله دارد) امکانات جدیدی را در زمینۀ بسیج افکار عمومی، انتشار اطلاعات و تهیه ابزارهایی برای مداخله در حوزۀ عمومی عرضه میکند که منجر به عقبماندگی رسانههای سنتی شرکتی میشود. رسانههای شرکتی مجبورند با استفاده از رسانههای جدید باب تعامل و گفتوگو را بگشایند، وجهه عمومی خود را ارتقا دهند و در عینحال مبارزه ایدئولوژیکی خود را درباره هدف مداخله، از صفحه رائول موت در فیسبوک گرفته تا ویکی لیکس شدت بخشند.
طبق باوری قدیمی در خصوص رسانههای دیجیتالی جدید – که ما نیز شاید نتوانیم چیزی بیش از آن بگوییم – این جنبهای از یک تحول بنیادین در روابط اجتماعی ما است: یک فرهنگ مبتنی بر ارتباط دموکراتیک واقعی، تبادل اطلاعات و تولید معنا، که همگی بنیان جامعه، سیاست و اقتصادی عادلانه و مشارکتیتر به شمار میروند. دو مقالۀ انزنزبرگر در خصوص رسانه، نقدی سازنده را در باب سرمایهداری بهمثابۀ مانعی عظیم برای تحقق آیندهای دموکراتیکتر ارائه میدهد.
منبع:
Wayne, M. (2012). Hans Magnus Enzensberger and the politics of new media technology. In D. Berry (Ed.), Revisiting the Frankfurt School: Essays on culture, media, and theory (pp. 117-137). Routledge.
[۱] Tony Blair
[۲] George W. Bush
[۳] George Holliday
[۴] Rodney King
[۵] Ian Tomlinson
[۶] گروه ۲۰ (به انگلیسی: G-20) یا گروه بیست اقتصاد بزرگ گروهی متشکل از وزرای اقتصاد (دارایی) و مسولان بانکهای مرکزی بیست اقتصاد برتر جهان است. گروه ۲۰ متشکل از قدرتمندترین کشورهای جهان در زمینه اقتصاد است که در مجموع ۸۵ درصد کل اقتصاد جهانی و دو سوم جمعیت جهان را دربردارند.
[۷] Le Monde
[۸] WikiLeaks
[۹] Guardian
[۱۰] New York Times
[۱۱] Der Spiegel
[۱۲] Fox News-