انتشار هفتگی کتاب «فرهنگ انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی»: بخش بیستوپنجم، امریکا: بومیان شمال امریکا
بخش بیستوپنجم/ امریکا: بومیان شمال امریکا (Americas: Native North America)/ دیوید ریچس/ برگردان: مهران کُندری
بومیان امریکای شمالی، جوامع گوناگونی را شامل میشوند که خود را با گوناگونی بسیار محیط وفق دادهاند. بهرغم این واقعیت که سرزمین این بومیان در داخل مرزهای کانادا و ایالات متحده؛ یعنی دو دولت قدرتمند ملی با اقتصادهای صنعتی پیشرفته قرار دارد، اما جوامع آنها از سرزمینهای هموار قطبی (توندرا) و جنگلهای مخروطیان در مناطق دور دست شمالی تا زمینهای باتلاقی و بیابانهای جنوب، از بسیاری جهات سبک زندگی و هویتی کاملاً خاص دارند. درواقع، محرومیت و تحقیری که اکثر جوامع بومی امریکا (یا سرخپوستان) در طول سدهها تماس با جامعۀ بزرگتر اروپایی ـ امریکایی تجربه کردهاند، امروز روندی معکوس به خود گرفته است، چنانچه در زمان حاضر توجه بیشتری به حقوق سیاسی و ارزش فرهنگهای خاصشان مبذول میشود. مثلاً، اکنون جوامع سرخپوست کانادا به عنوان «ملتهای نخستین» نامیده میشوند. با این همه، از دست رفتن جمعیت و زمینهای این مردمان هرگز بهطور کامل جبران نخواهد شد و به نظر میرسد چندین دهۀ دیگر وقت لازم است تا سرخپوستان امریکای شمالی حتی از حقوق اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی که درخور شهروندان کشورهایی است که جذب این مناطق شدهاند، بهرهمند شوند.
نوشتههای مرتبط
نخستین تماس مهم با جوامع بومی امریکای شمالی از لحاظ زمانی گسترهای از آغاز سدۀ شانزدهم در جنوب و شرق تا سدۀ بیستم در بخشهایی از قطب شمال٭ را در برمیگیرد. گزارشهای کاشفان، میسیونرها، و بازرگانان از مردمانی حکایت میکنند که اقتصاد شگفتانگیز و خلاقیت فرهنگی داشتهاند. در این گزارشها از ملتهای بزرگ سیاسی و معماریهای حیرتانگیز و غولآسا، که در بخشهایی از امریکای جنوبی٭ و مرکزی٭ از معروفیت برخوردارند، نشانی نیست. با این حال، سرخپوستان امریکای شمالی به سازمانهای پیچیدۀ اجتماعی و فرهنگهای پیچیدۀ زیباشناختی، معمولاً برپایۀ اقتصادهای نسبتاً سادهای که اصطلاحاً شکارچیـگردآورنده٭ ، ماهیگیر ٭، و کشاورز خوانده میشوند، دست یافته بودند. مثلاً سرخپوستان کالوسا در فلوریدا برپایۀ شکار، گردآوری گیاهان، و ماهیگیری، ساختار اجتماعی پادشاهی را بهوجود آورده بودند که یادآور ساختار مصر باستان است (Marquardt 1988). سرخپوستان کواکیوتل در جزیرۀ ونکوور تشریفات آیینی تماشایی از توزیع اقتصادی (پُتلاچ ٭) را برپا کرده و اسکیموها (اینویتها) در قطب شمال، جایی که درختی نمیروید، به شیوۀ زندگی کارامدی دست یافته بودند (Riches 1982).
سازمانهای اجتماعی کاملاً متفاوت و فرهنگهای سرخپوستان امریکای شمالی، باعث گسترش مطالعات دانشگاهی جالبی شدهاند که در رشتۀ انسانشناسی از اهمیتی فوقالعاده برخوردارند. از اینرو، آثار مورگان ٭ ، بوآس ٭ ، بندیکت † ، اگان † ، و بسیاری دیگر در حکم مجموعهای از تاریخ نظریههای انسانشناسی طی سدۀ گذشته و پس از آن بهشمار میآید.
مورگان و ایروکوییها (Iroquois)
از لویس هنری مورگان، که در انسانشناسی به دلیل تطورگرایی٭ خویش معروف است، بیشتر بهعلت ایجاد درکی از نهادهای اجتماعی انسانی بهمثابۀ اجزای سازندۀ ساختار اجتماعی٭ گستردهتر یاد میشود. بینشهای نظری او اساساً بر مطالعۀ تطبیقی بر سرخپوستان امریکای شمالی، بهویژه کار او در مورد ایروکوییها؛ یعنی اتحادیۀ قبیلهای در شمال شرقی ایالات متحد، استوار است که او در میان آنها به پژوهشهای میدانی و اسنادی پرداخته بود. مطالعات مورگان، که عمدتاً بین سالهای ۱۸۵۱ تا ۱۸۷۷ منتشر شدند، نقطۀ عطفی در شرح کلی نظامهای خویشاوندی٭ و ازدواج٭، و بهطور خاص در مورد شکل ساختارهای مادرتبار † بهشمار میآمدند. بنابراین، مورگان کشف کرد که نظام مادرتبار ایروکوییها گرچه مادرسالاری † نیست، اما به زنان اختیار میدهد تا به شکلی استثنایی اعمالکنندۀ حد بالایی از نفوذ سیاسی باشند (Morgan 1851). مردانی که بر کرسی شوراهای قبیلهای و اتحادیهای ایروکوییها تکیه میزدند، بهدست زنان و از راستۀ تباری† آنها منصوب میشدند. بههمینترتیب، زنان در خانواده٭ از نفوذ بسیار زیادی برخوردار بودند. این امر با این واقعیت مرتبط بود که سکونتگاهِ پس از ازدواجِ زن مکان† ؛ بود یعنی واحد اصلی خانگی از هستهای ثابت از زنانی تشکیل میشد که شوهرانشان از راستۀ تبارهای مختلف بودند و درنتیجه از هیچ همبستگیای بهره نمیبردند. همچنین باید توجه داشته باشیم که روش متمایزی که ایروکوییها بدان وسیله خویشاوندان خود را طبقهبندی میکردند ـ مثلاً، استفاده از اصطلاحات مشابه برای نامیدن برادران و خواهران و برخی از عمو / عمه / دایی / خالهزادهها (ولی نه همۀ آنها) ـ به عنوان اصطلاحات خویشاوندی ٭ «ایروکویی» وارد واژگان انسانشناسی عمومی شده است. این مطلب را ابتدا ژوزف فرانسوا لافیتو † ، میسیونر یسوعی فرانسوی، در ۱۷۲۴ گزارش کرد، و در بحثهای مورگان درخصوص ردهشناسی† خویشاوندی بسیار خوب بسط یافت (Morgan 1870).
مطالعات سدۀ بیستم در مورد سازمان اجتماعی
کتاب انسانشناسی اجتماعی قبایل امریکای شمالی ویراستۀ فرد اگان (۱۹۳۷) نقطۀ عطفی بود که به رهیافت مورگان در مورد مطالعۀ سرخپوستان امریکای شمالی شکل داد؛ هرچند ابعاد تطورگرایانۀ٭ آن را حذف کرد. نویسندگان این کتاب تحتتأثیر آ. ر. رادکلیفـبراون٭، کارکردگرای ساختاری † بریتانیایی، عمدتاً به سازمان سیاسی و اجتماعی مجموعهای بسیار متنوع از جوامع، بهویژه جوامع سرخپوستان جلگهزی در شمال مرکزی ایالاتمتحد (بهطور مثال، سرخپوستان سو، چیین، آرپاهو) توجه کردهاند. نقطۀ توجه اساساً بر سازمان خویشاوندی است، هرچند سایر انواع رابطه نیز در نظر گرفته میشود، مانند رابطۀ شوخی٭ که در میان بسیاری از سرخپوستان امریکای شمالی شناخته شده است. مضمون دیگر در این کتاب، بُعد مهمی در انسانشناسی بومیان امریکای شمالی؛ یعنی تغییر اجتماعی، بهویژه جنبش احیاگری دینی است که میتواند با روابط هولناک سرخپوستان با جوامع اروپایی ـ امریکایی سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم مرتبط دانسته شود. بدینترتیب، رقص ارواح٭ سرخپوستان ساکن جلگهها؛ یعنی دینی هزارهگرا٭ که فاجعهای عمومی را که تنها سرخپوستان از آن جان به در میبردند پیشبینی میکرد، میتوانیم واکنشی در برابر شکست و ازمیانرفتن منابع معیشتی سرخپوستان بدانیم؛ سرخپوستانی که تا آن زمان همواره توانسته بودند به برکت اسب و سلاحهای گرمی که از راه تجارت با سفیدپوستان مهاجر اروپایی بهدست آورده بودند، فرهنگ معیشتی موفقی را بر محور شکار گاومیش (بوفالو) حفظ کنند (Mooney 1896). هرچه بهسمت جنوب پیش رفتیم، در میان سرخپوستان ناوابو در یوتا و آریزونا، مذهب پیوت † ، که حول استفادۀ آیینی از موادمخدرِ توهمزا شکل گرفته بود، کارکردهایی مشابه داشت (Aberle 1966).
سازمان اجتماعی سرخپوستان شمال امریکا ملهم از نظریات مورگان، اگان، و دیگران هنوز هم انسانشناسان را مجذوب خود میکند. بهطور مشخص، جوامع مادرتبار گرچه از حیث تعداد غالب نیستند، اما توجه زیادی را به خود جلب کردهاند. علاوه بر ایروکوییها، نمونههای دیگری از تیلینگیتها و هایداها، شکارچیها و ماهیگیران ساحلی و جزیرۀ جنوب شرق آلاسکا، تا هوپیها، ساکنان دهکدههای سرخپوستی آریزونا، و نیز ناواجوها؛ یعنی مردمانی که بهجای شکار و کشاورزی به شبانی پرداختهاند، ادامه پیدا میکند. تمامی جوامع سرخپوست امریکای شمالی در دوران کنونی، بهدلیل تماس با جامعۀ بزرگ امریکایی به اقتصاد خود تنوع بخشیده و مجموعه راههای جدیدی برای امرار معاش برگزیدهاند، نظیر چوببُری، کار ساختمانی، تجارت خَز، توریسم، و سایر انواع کارهای مزدبرانه. چنین مشارکتی در اقتصاد تجاری گستردهتر اثری خُردکننده بر ساختار اجتماعی داشته و دستکم سبب زوال نسبی تمامی شکلهای سازمان اجتماعی شده است.
بوآس و سرخپوستان سواحل شمال غربی
کار فرانتس بوآس و شاگردانش چشمانداز نظری و عظیم دیگری در انسانشناسی فراهم آورده که با مطالعۀ مردمنگارانۀ ٭ سرخپوستان امریکای شمالی توسعه یافته است. پژوهش میدانی درمورد اسکیموها (اینویتها)ی جزیرۀ بافین در ۱۸۸۳ و از ۱۸۸۶ به بعد بر سرخپوستان شمال غربی کانادا، بهویژه کواکیوتلهای جزیرۀ ونکوور، بوآس را متقاعد کرد که مراحل فرضیای که مورگان و دیگران معتقد بودند با آنها میتوانند جریان تطور جامعهگانی را در همهجا نشان دهند، نادرست و غیرقابل قبول بودهاند. در کار روی جزیرۀ بافین، مطالعات بوآس بحث رابطۀ میان محیطشناسی و سازمان اجتماعی را که تا کنون در مطالعات اینویتها جریانی غالب بوده است، به جریان انداخت (بهطور مثال Riches 1982). کار بوآس همچنین برای پژوهش میدانی بعدی درخصوص اینویتها و دیگر مردمانی که در قطب به زبان اسکیمو صحبت میکنند، معیارهایی وضع کرد، بهویژه آنچه از «پنجمین سفر پژوهشی تیولی» مربوط به دهۀ ۲۰ سرچشمه میگرفت که برای توصیفات مشهور آن دربارۀ آیین شمنی٭ (بهطور مثال Rasmussen 1929) مورد توجه قرار گرفته است. تنها در همین چند سال گذشته بوده است که انسانشناسان به شکلی نظاممند این نکته را مطرح کردهاند که عوامل دیگری، بهجز محیطزیست٭، نظیر عقاید فرهنگی ریشهدار نیز میتوانند در شکلگیری وضع سازمان اجتماعی و رویههای مرسوم اینویتها نقش داشته باشند. (بهطور مثال Fienup – Riordan 1990). بنابر مطالعات بوآس در مورد «سرخپوستان سواحل شمال غربی» اینها دستاوردی عظیماند؛ با این حال وی از توصیف نظاممند سازمانهای اجتماعی، که روشهای مورگان میتوانستند در تهیۀ آنها یاری برسانند، اجتناب میکرد. درواقع تنها در دهۀ ۱۹۷۰ شرحهایی قانعکننده با استفاده از روشهای ساختارگرایان ٭ منتشر شدند (بهطور مثالRosman & Rubel 1971).
مقولۀ «سرخپوستان سواحل شمال غربی» به مجموعهای قابلملاحظه از «جوامع» با شباهتهای فرهنگی فراوان و انطباقهای محیطی با ساحل دریا اطلاق میشود که از جنوب شرقی آلاسکا (شامل تیلینگیتها و هایداها) تا شمال کالیفرنیا (بهطور مثال، یوروکها) امتداد دارند. وجه تشابه این جوامع در آن است که مبنای اقتصادشان بر شکار، ماهیگیری، و گردآوری (بهطور مثال گیاهان وحشی، مغزهای گیاهی، دانههای بلوط، و سایر دانهها) و سازمان اجتماعی آنها شامل نظامهای توسعهیافتۀ ردهبندی اجتماعی، مبادلۀ ٭ غذا و اشیاءِ گرانبها (صدف، مس، پوست درختان)، و (در بیشتر این جوامع) مراسم پُتلاچ است. با این همه، جدای از این ویژگیها، تفاوتهای عظیمی، بهویژه در زبان، اسطورهشناسی ٭، سازمان خویشاوندی، و هنر ٭ (که در جوامع شمالی شامل تیرها یا میلههای توتمی هم میشود) از خود نشان میدهند. بوآس با توجه دقیق به ارتباطات تاریخی و پراکندگیهای جغرافیایی عناصر فرهنگ، درون مناطق محلی، به پیچیدگی جوامع سواحل شمال غربی پرداخت. این روش را متعاقباً «خاصگرایی تاریخی» † نامیدند. بهرغم کاستیهای نظری این دیدگاه، بهواسطۀ کارهای بوآس، وفور دادههای در دسترسِ کنونی درخصوص سرخپوستان سواحل شمال غربی بینظیر است و بسیاری از رهیافتهای نظری بعدی در انسانشناسی از این مطالب، بهعنوان زمینۀ آزمایشی، بهرهها بردهاند.
علاوه بر رهیافت خوشساخت بوآس در ردیابی عناصر فرهنگی خاص، وی مفهوم فرهنگ ٭ مردم را نیز بهعنوان یک کل یکپارچه مطرح کرد. در میان اندیشههای برگرفته و مشهور این مفهوم، باز هم بر پایۀ مطالب مربوط به سرخپوستان امریکای شمالی، میتوانیم به پندارۀ روث بندیکت، که در سال ۱۹۳۴ منتشر شد، اشاره کنیم که براساس آن فرهنگهای توصیفشده نشاندهندۀ «الگوها» و «صورتبندیهای« متمایزی هستند که اجباراً باید آنها را با مفاهیم ویژۀ روانشناسی توضیح دهیم. از اینرو بندیکت به مقایسۀ سرخپوستان سواحل شمال غربی با جوامع مختلف سرخپوستان پوئبلو [یکجانشین] پرداخت، مردمانی که دستاوردهای تاریخی آنها در معماری سنگی و سازماندهی شهری (از جمله سکونتگاه صخرهای)، آنها را در شمار معروفترین بومیان شمال امریکا قرار داده است. بندیکت بهخصوص به زندگی آیینی و کیشی پیشرفتۀ آنها و به جوامع مخفی † آنها توجه کرد و با استفاده از اصطلاحات نیچه آنها را (سرخپوستان سواحل شمال غربی را) «دیونیزوسی» و (سرخپوستان پوئبلو را) «آپولونی» نامید. این نامگذاری جهتگیریهای مختلف اعضای جامعه را نسبت به جاهطلبیهای شخصی و محدودیتهای سنت توصیف میکرد. دیونیزوسیها فردگرا و پرحرارتاند. درنتیجه، برای سرخپوستان سواحل شمال غربی هدف تشریفات، رسیدن به خلسۀ مذهبی است و در زندگی سیاسی، دریافت ردۀ اجتماعی، رقابتی متکبرانه برای جایگاه † ، عمدتاً با انباشت و هدیهدهی (پُتلاچ آیینی) ثروت اقتصادی مثل مس و پوشاک به چشم میخورد. برعکس، افراد آپولونی متعهد به سنتاند و فردگرایی را تقبیح میکنند. مثلاً، در میان سرخپوستان پوئبلو تأکید فرهنگی بر خودداری از احساسات است و مطلوب آن که شخص با متانت به علائق گروه تن در دهد. گرچه نوشتههای بندیکت این جوامع مختلف را به کلیشههایی خام تقلیل میدهد، اما بیتردید سرخپوستان امریکای شمالی را مورد توجه طیف وسیعی از خوانندگان قرار داده است.
به سوی آینده
در اواخر سدۀ بیستم، سرخپوستان امریکای شمالی، همگام با بهرهمندی از برخی اصلاحات سیاسی و برای تعدیل سلب مالکیتهای اولیۀ زمینهایشان بهوسیلۀ مهاجران امریکاـ اروپایی، علاقهمندی روزافزون جامعۀ عمومی امریکایی را برای دستاوردهای فرهنگی خویش برانگیختند. بهطور مشخص، جنبشهای زیستمحیطی و «عصر جدید»، بومیان امریکایی را بهدلیل سازگاری روحی و هماهنگی با محیط زیست، پیشبینیهای برخی از جوامع سرخپوستی در ارتباط با قریبالوقوعبودن یک دوران آرمانشهری، مورد تحسین قرار دادند. البته صحت تجربی در باز نمودهای «عصر جدید» در شیوۀ زندگی سرخپوستان ممکن است کاملاً صحیح نباشد، اما برای خود بومیان امریکا این واقعیت که فرهنگ آنها در خور احترام است، میتواند در مبارزۀ سیاسی مستمر با جریان غالب در این کشور یاریگرشان باشد.
همچنین نک.: بوآس (فرانتس)، پُتلاچ، تبار، تاریخ و انسانشناسی، خانه، خویشاوندی، شکارچی ـ گردآورنده، مورگان (لویس هنری)
برای مطالعۀ بیشتر
Aberle, D. (1966) The Peyote Religion among the Navaho, Chicago: Aldine
Benedict, R. (1934) Patterns of Culture, New York: Mentor Books
Eggan, F. (1937) Social Anthropology of North American Tribes, Chicago: University of Chicago Press
Fienup-Riordan, A. (1990) Eskimo Essays, London: Rutgers University Press
Marquardt, W. (1988) Politics and Production among the Calusa of South Florida’, in T. Ingold,
- Riches and J. Woodburn (eds) Hunters and Gatherers: History, Evolution and Social Change, Oxford: Berg
Mooney, J. (1896) The Ghost-Dance Religion and the Sioux Outbreak of 1890, Washington: Bureau of American Ethnology
Morgan, L.H. (1851) League of the Ho-de-no-sau-nee, or Iroquois, Rochester: Sage and Broa
——(۱۸۷۰) Systems of Consanguinity and Affinity of the Human Family, Washington: Smithsonian Institution
Rasmussen, K, (1929) The Intellectual Culture of the Iglulik Eskimos, Copenhagen: Glydendalske Borgenhandel
Riches, D. (1982) Northern Nomadic Hunter-Gatherers, London: Academic Press
Rosman, A. and P. Rubel (1971) Feasting with Mine Enemy: Rank and Exchange among Northwest Coast Indians, New York: Columbia University Press
Sturtevant, W. (1978-) Handbook of North American Indians, (۲۰ vols) Washington: Smithsonian Institution