بخش بیستویکم/ سن (age)/ برناردو برناردی/ برگردان: پروین سوادیان
بهطورکلی سن، مانند جنس، در موقعیت انسانی بنیادین است، و هرچند در فرهنگهای مختلف، دارای معانی ضمنی متفاوتی است، اساساً بهعنوان سنجهای زمانی برای تعیین برآورد پیشرفت جسمانی انسانها بیان میشود.همانگونه که مفهوم سن، اهمیت اجتماعی خود را به دلیل دگرگونی پایگاه یک شخص* به صورت موازی دارد. افزون بر این انسانشناسان پژوهشگر میدانی برای مثال در زمینه سنِ پیری (میرهوف ۱۹۷۸؛ اسپنسر ۱۹۹۰) یا کودکی* یا گذار از پایگاه وابسته به سن به پایگاههای دیگر، به اجرای آیینهای* گذار توجه کردهاند. و ادبیاتی تخصصی در این زمینه در رابطه با قدرت حکومتها توسعه یافته است که لزوما و به صورت انحصاری بر مبنای نظامهای† سنـطبقه قرار نداشته است.
نوشتههای مرتبط
با این همه، این پژوهشها به میزان زیادی نشان از یک تعصب* جنسیتی داشتهاند. در مرحلۀ اولیۀ که انسانشناسی علمی در پایان قرن نوزدهم و آغاز ]قرن[ بیستم، تحت تأثیر نظریۀ تطورگرایی* تصور میشود، طبقات سنی مردانه همچون گونهای راز، تداعیگر تحمیل برتری مردان بر «مادرسالاری» [مفروض]آغازین زنان پنداشته شده است. اما پس از آن، به آرامی تعصبی مشابه پیدا شد زیرا نظامهای سن طبقه بهطور طبیعی در جوامع پدرتباری* یافت میشوند که در آنها طبقات سنی زنان در صورتی که وجود داشته باشند نقشی فرعی بازی میکنند و عمدتاً موازی با طبقات مردان هستند. تنها اخیراً بوده که نقش زنان در سازمانهای سنی ]تبدیل به[ حوزۀ تحلیلی جداگانهای شده است. (کرتزر ۱۹۸۱، اسپنسر ۱۹۸۸).
برای این کار، پژوهش و مقایسۀ تحلیلی زمینه مناسبی ایجاد کرده است که ابزار روششناختی منسجمی فراهم میکند. به این ترتیب «نظام سنی» بر ساختار عمومی کل حوزۀ اشکال و نهادهای اجتماعی مرتبط با سن دلالت میکند «گروه سنی» به هر دستهای از مردم اشاره میکند که بهطور رسمی یا غیررسمی بر مبنای سن استوار شدهاند. «طبقه سنی» بر ارتباط افرادی که رسماً به عضویت یک نظام سنی نهادی درآمدهاند، دلالت میکند. «گروه سنی» یا بهعنوان مترادف طبقۀ سنی ]و[ یا برای اشاره به یکی از بخشهای فرعی آن بهکار میرود. مجموعهای از افراد که یک گروه یا یک طبقه را شکل میدهند، گاهی ممکن است بهعنوان یک «گروه»† توصیف شوند، یعنی واژهای جمعیتشناختی که به تمام افراد زاده شده در یک اجتماع معین در طی یک دورۀ معین اطلاق میشود که به این دلیل، میتوان آنان را به واسطۀ عمرشان مثل یک گروه صنفی در نظر گرفت. «رتبههای سنی» یا به ندرت «درجۀ سنی» موقعیت کسب شده توسط یک طبقه (دسته یا گروه) را در مقیاس پیشرفت هر نظام مشخص نشان میدهند. سرانجام تمایز میان گروهبندی سنی «رسمی» و «غیررسمی» معیاری مؤثر برای تمیز شخصیت و اهمیت اجتماعیشان از هر نوع شرط سنی دیگر، فراهم میکند. «نسل»† در این متن به جنبۀ تباری* طبقات اشاره دارد؛ یعنی در حقیقت به تودۀ گستردهای از مردم که حدوداً همزمان متولد شدهاند، اشاره نمیکند بلکه بیشتر به گروه کودکانی که رسماً موقعیت اجتماعی والدینشان را به ارث بردهاند،اطلاق میشود.
سیاستهای سن ـ طبقه
با تعبیر† که ای.ای. ایوانز پریچارد از گروههای سنی بهعنوان عاملی در سازمان سیاسی نویر در ترکیب (هرچه ثانویه) با نظام† دودمانی، ارائه داد، رویکردی جدید در تحلیل نظامهای گروه سنی آغاز شد. بنابراین به نظر میرسید که جوامع فاقد دولت و فاقد رئیس مثل نویرها، اساساً، و نه منحصراً، بر مبنای نظامهای دودمان† شاخهای قرار دارند (فورتس و ایوانز پریچارد ۱۹۴۰) به این ترتیب پژوهشهای بیشتر نشان دادند نظامهای سنـطبقه با تفاوتهایشان گونهای متمایز درون مقولۀ جوامع فاقد دولت هستند که در بین آنها تمایز میان «پاگشایی»† و «مدلهای زایندگی» از اهمیت زیادی برخوردار است. علاوه بر این، در این موارد طبقات سنی آنقدر مهم هستند که جوامع میتوانستند ]آنها را[ دقیقاً بهعنوان «سیاستهای سنـطبقه» تعیین کنند. در حقیقت ساختار اجتماعی و سیاسی آنها، حاصل توالی موزون گروهها و طبقات است که تمایزی آشکار میان رتبههای مختلف و تقسیم منظم قدرتها، ایجاد میکنند.
به این ترتیب سیاستهای سنـطبقه را نمیباید بر حسب تمرکز قدرت در دست یک طبقۀ واحد تصور کرد («طبقه در قدرت» به زبان ادبیات مردمنگارانۀ پیشین) در برابر این امر ، هر طبقه بهعنوان یک موجودیت واحد و تمام افراد عضو آن از فرصتهای برابر برخوردار هستند. برابری تعمداً بهعنوان یک ویژگی ضروری از سیاستهای سنـطبقه جدا شده است، گرچه این ]امر[ به فهم دقیق بهعنوان یک «گرایش آرمانی و نه حالتی رایج در واقعیت» نیاز دارد. (برناردی ۱۴۷: ۱۹۸۵) اختلافات طبیعی معلول تولد، توانایی شخصی و سایر عناصر اینجا مثل جاهای دیگر یافت خواهند شد، اما تأثیر آنها در بعضی اندازهها متوقف میشود.
نشانه متمایزکنندۀ الگوی پاگشایی، اجرای این مناسک پیش از بلوغ برای جذب گروههای تازه و تشکیل یک طبقۀ جدید است. در حالی که قاعدتاً آیین گذار، به بزرگسالی،یعنی پاگشایی است که باید مورد نظر باشد و همین در صورت سنـ طبقه، بر ورود داوطلبان به یک گروه و سرانجام به یک طبقۀ سنی اثر میگذارد. همزمان، حرکت آنان به رتبۀ سنی اول و حرکت صعودی سایر گروهها و طبقات مافوق را موجب میشود. ]این[ الگو به بهترین نحو با قبیله ماساییها از افریقای شرقی و شیوۀ زندگی شبانی آنان قابل تبیین است. آنها در گذشته همواره در جستجوی مراتع حرکت میکردند؛ این امر نیاز به سازگاری مداوم با شرایط محلی و حفاظت گله از حیوانات شکارگر و شبیخون راهزنان داشت. سازمان محلی، ساختار اجتماعی کلی را به همراه وظایف و حقوق شخصی که به واسطۀ عضویت گروهها و طبقات تعریف میشوند، منعکس میکند. به این ترتیب جوانان ماسایی پس از پاگشایی برای دفاع از اهداف، برای نمونه جنگجویانـموُرنـ برای یک دورۀ حدوداً پانزده ساله نگهداری میشوند، تا اینکه طبقۀ جدیدی جایگزین آنان شود. سپس آنها در جایگاهی تغییرناپذیر در رتبۀ بالاتر مثل مردان متاهل در امور خانوادۀ خود فعال میشدند و دامهایشان را افزایش میدادند. در رتبۀ بعدی مثل پدران خانواده، قدرت تصمیمگیری در مجامع محلی که به موقعیت اقتدارشان تأکید میبخشید، به آنها تفویض میشد. و بهعنوان صاحبان سنت مورد احترام قرار میگرفتند و گاهی اوقات برای کمک به مناسک* و برخی اعمال به آنها نیاز بود. این، آشکارا یک طرح استاندارد شده به حساب میآمد اما آن آرمانهایی را به نمایش میگذاشت که میتوانستند با سازمان محلی و موقعیتهای شخصی سازگار شوند. تنشها و تضادها همیشه ممکن بود بین اعضاء دو طبقۀ متوالی پدید آیند. بهخصوص وقتی که زمان ترفیع نزدیک بود و صاحبان یک رتبه تلاش میکردند تا زمان را به منظور حفظ منصب خود تا جایی که ممکن بود به تعویق اندازند. در حال حاضر، تغییرات جدید، به صورت گستردهای بر قابلیت پیران نظام تأثیر گذاشته است و جایی که هنوز این ]قابلیت[ زنده مانده باشد، بهندرت در هماهنگی با استانداردهای مطلوب یافت میشود.
نظام گادا از بورانا اورومو از جنوب اتیوپی (سابقاً بهعنوان گالا شناخته میشد) یکی از بهترین و شاید پیچیدهترین تصاویر الگوی نسلی را نشان میدهد. براساس یک دورۀ زمانی دو رتبهای که هر دوره هشت سال است، مسیر کامل زندگی یک شخص از نوزادی (نخستین درجه: داباله) تا پیری (یوبا) در یک زمان کل هشتاد ساله وصف میشود. اصل راهنما برای ورود به نظام با سرسختی به علت فاصلۀ ساختاری پنج رتبهای (چهل سال) بین پدر و پسران استوار است. بنابراین فقط وقتی که یک طبقه به رتبه ششم (گادا از آن چه کل نظام نامیده میشود) میرسد است که اعضاء آن بیش از چهل سال در نظام سپری کرده باشند و بتوان آنها را با قدرت برای ادارۀ مجامع منصوب کرد. فقط از طریق این مجامع است که بوراناها تحت راهنمایی ریشسفیدان، تصمیمات یکپارچه اتخاذ میکنند: مجمع عمودیـ گامیگیوـ هر هشت سال برای موضوعات مورد علاقۀ عموم تشکیل جلسه میدهد که کل جمعیت بورانا را در برمیگیرد؛ مجامع †کلان، تمام نمایندگان یک کلان را، هر جایی که ممکن است پراکنده شده باشند برای پرداختن به موضوعات کلان، گرد میآورد. چنین نظامی بهعنوان «شکل بورانی حکومت توسط کمیتهها» (لگس ۶۳: ۱۹۷۳) و اخیراً بیشتر، پس از تحقیق میدانی طولانی یک «جامعه مرکب از جوامع» توصیف شده است (باسی ۱۹۹۶)
فاصلۀ ساختاری بین پدران و پسران، تمایز میان نسلها را مورد تأکید قرار میدهد، اما انعطافناپذیری آن، گاهی ممکن است آثار منفی جدی داشته باشد، نظیر محرومیت، طرد از نظام برای پسری که در زمانی متولد میشد که پدرش بازنشسته شده باشد. این ]امر[ او را از امتیازات رتبههای سنی، برای نمونه نظیر اجرای یک ازدواج رسمی محروم میکرد. تأثیر دیگر انعطافناپذیر همان قاعده، این هنجار بود که بچههای مذکر فقط در پایان رتبۀ پنجم ـرابادوری ـ میتوانستند پدر شوند، یعنی زمانی که پدر به سن چهل سالگی رسیده بود؛ به بچههای مؤنث اجازه داده میشد در رتبۀ بعدی، گادا ، باقی بمانند. این بهعنوان نوعی از کنترل موالید توصیف شده است: کودککشی† سابقاً بر هنجارشکنی تحمیل میشد. چنین عواقب وحشتناکی توسط مجمع عمومیـ گامیگیو از طریق عرضهی* فرزندخواندگی بهجای کودککشی اصلاح شده است. در گذشتۀ دور، مدل پاگشایی، هریا نیز به منظور بسیج جوانانشان که از نظام گادا طرد شده بودند، ابداع شد، به این منظور که به آنان اجازۀ پیوستن به سایر جنگجویان داده شود.
سایر الگوها
سایر اشکال سازمان مرتبط با سن، کمتر از سیاستهای سنـطبقه به حساب میآیند. به این ترتیب، «الگوی اقامتی» به بعضی سازمانهای اجتماعاتی نظیر «روستاهای سنی» نیاکیوزا از تانزانیا یا به روستاها و بخشهای آفیکپو از نیجریه اشاره میکند. «مدل فرهنگی» نمونهای از بعضی ریاستهای قبیلۀ افریقای جنوبی مثل زولو و تسوانا بود. جوانان برای پیوستن به یک هنگ، فرا خوانده میشدند و مجبور بودند بیشتر وقتشان را در پادگانهایی تحت فرمان سلطنتی بگذرانند، نظامی که زود توسط مجریان استعماری توسط بعضی عناصر شکسته شد که ممکن است هنوز در بوتسوانا و زولولند تشخیص داده شوند.
این نکته پُرارزشی برای پیری، و بدون شک علامت روشن عملکردهایی است که درباره آنها بحث بسیاری شده است، هرچند نمیتوان به آنها عنوان «پیرسالاری» داد. در حقیقت، قدرت* بهعنوان مقولهای عمومی، در دستان پیران متمرکز نشده است؛ در عوض قدرت توسط رتبههای تمام گروهها، توزیع میشود و پیران با یک قدرت تصمیمگیری (ماسایی) یا سرپرستی (بوران) منصوب میشوند که موقتی است، در حالی که آنان موقعیت خود را حفظ میکنند. در فرهنگهای دیگر، پیری مرتباً بهعنوان زمان ضعف جسمانی تجربه میشود، بیش از آن که بهعنوان یک امتیاز عقل و تجربه ]از آن[ تقدیر شود. افزون بر این در جوامع مدرن صنعتی شده، سن تقریباً صرفاً بهعنوان یک هنجار حقوقی برای نشان دادن نیل به بلوغ و حقوق و وظایف همراه آن، نظیر ازدواج، خدمت وظیفه نظامی یا شایستگی اشغال یا ترک جایگاه عمومی بهکار میرود. در این جوامع، پیری یا به اصطلاح سن سوم (و چهارم) اخیراً بهعنوان یک مسئله دشوار سیاست حکومتی و مسئولیت اجتماعی جدی پدیدار شده است.
نیز نک.: کودکی، افریقا، شرق، مناسکگذر، شخص
برای مطالعۀ بیشتر
Abélès, M. and C.Collard (eds) (1985) Age, pouvoir et société en Afrique noire, Paris: L’Harmattan
Bassi, M. (1996) I Borana: Una societa assembleare dell’Etiopia, Milan: Franco Angeli
Baxter, P.T. and U.Almagor (eds) (1978) Age, Generation and Time: Some Features of East-African Age Organisation, London: C.Hurst
Bernardi, B. (1985) Age Class Systems: Social Institutions and Polities Based on Age, Cambridge: Cambridge University Press
Fortes, M. and E.E.Evans-Pritchard (eds) (1940) African Political Systems, Oxford: Oxford University Press
Kertzer, D. (1981) ‘Women’s Age-Set Systems in Africa: The Latuka of Southern Sudan’, in C.L.Fry (ed.) Aging, Culture, and Health, New York: Praeger
Kertzer, D. and J. Keith (eds) (1984) Age and Anthropological Theory, Ithaca: Cornell University Press
Legesse, A. (1973) Gada: Three Approaches to the Study of African Society, New York: Free Press
Myerhoff, B. (1978) Number Our Days, New York: Simon and Schuster
Spencer, P. (1988) The Maasai of Matapato: A Study of Rituals and Rebellion, Manchester: Manchester University Press
——(ed.) (1990) Anthropology and the Riddle of the Sphinx: Paradox and Change in the Life Course, London: Routledge
Stewart, F. (1977) Fundamentals of Age-Group Systems, New York: Academic Press
Tornay, S. (1988) ‘Vers une théorie des systèmes des classes d’âge’, Cahiers d’Etudes Africaines ۱۱۰:۲۸۱–۹۱