انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جهنم چیست؟

در هفته‌ی اول ژانویه‌ی سال ۱۹۵۴،  برف و بوران و سرمای شدیدی شمال و شمال شرقی فرانسه را فرا گرفت. این موج سرمایی بی‌سابقه، موجب شد که دمای استراسبورگ به ۱۶- و دمای نانسی به ۱۸- درجه سانتی‌گراد برسد. اواخر ژانویه تا هفته‌ی اول فوریه، موج سرما به تمامی فرانسه رسید. رودخانه‌های کشور یخ زدند و بوران شدید موجب تعطیلی بنادر شد. یک قطعه یخ ۷ هکتاری هم موجب شد که بندر دانکرک (Dunkerque)- در نزدیکی دریای مانش،در نقطه‌ی مرزی با بلژیک، مسدود شود. دما در آخر ژانویه در Luxeuil-les-Bains واقع در استان فرانش‌کُنته در شرق فرانسه به ۲۱- رسید و در مون‌پلیه، سی سانتی‌متر برف بارید. دمای پاریس، به ۱۳- درجه رسید که پیش‌تر ثبت نشده بود. در رودخانه‌ی یخ زده‌ی «رُن»(le Rhône) در نزدیکی منطقه‌ی «اَرل» (Arles) در جنوب، بسیاری از کشتی‌های ماهیگیری گرفتار آمدند و کشور در دشواری زیادی قرار گرفت.

فرانسه که به تازگی هفدهمین رییس جمهوری خود «رنه کوتی» (René Coty) را برگزیده بود، هنوز رکود پس از جنگ را سپری می‌کرد و اعتصابات کارگری در تابستان ۱۹۵۳، در زمان ریاست جمهوری «ونسان اوریول» (Vincent Auriol)، جمهوری چهارم را به بحران کشانیده بود. از این‌رو، دولت عملاً برای اسکان بسیاری از افرادی که مسکن و خانمان مناسبی نداشتند دچار معضل جدی شد.

در تاریخ سی‌ام ژانویه ۱۹۵۴ یک زن بی‌خانمان در پاریس از شدت سرما درگذشت و افکار عمومی به شدت ملتهب شد. در چنین موقعیتی، یک کشیش کاتولیک به نام  Marie Joseph Henry Grouès، که به «پدر پییر» (Abbé Pierre) شهرت داشت، پا به میدان گذاشت. «آبه پییر»، متولد ۱۹۱۲، از مبارزین قدیمی جنبش ملی مقاومت در زمان اشغال فرانسه و معاون حزبی به نام MRP(جنبش خلقی جمهوری‌خواهی)[۱] بود. او که گرایشات دموکرات- مسیحی با پیرنگ سوسیالیستی داشت، در روز دوشنبه، اول فوریه ۱۹۵۴ طی یک پیام رادیویی بیانیه‌ی کوتاه و موثری را ارائه کرد و در آن با بیانی حماسی و آکنده از خشم، از مردم خواست تا برای «سخاوت» قیام کنند و به کمک هم‌وطنان و مردم تهیدست بی‌خانمان خود برخیزند.

این دعوت – که «فراخوان آبه پییر»[۲] نام گرفت- و از رادیوی ملی فرانسه و رادیو لوکزامبورگ پخش شد، جنبش نیکوکاری مهمی در فرانسه را بنیان گذاشت که «امائوس فرانسه» (Emmaüs France) نام گرفت.

نام «امائوس» را آبه پییر، ملهم از بخش  Les pèlerins d’Emmaüs  کتاب مقدس برگزیده بود‌ و در اصطلاح انجیلی، صفت کسانی‌ است که به یاری فقرا می‌شتابند، بی‌آن‌که آن‌ها را بشناسند.[۳] پیش از این تاریخ هم او در اطراف پاریس نهاد نیکوکاری محدودی داشت که به تهیدستان کمک می‌کرد، امّا این فراخوان موجب شد  موج بزرگی از بسیج عمومی در فرانسه به وجود آید که باور نکردنی بود.

استقبال از این دعوت چنان بود که «خیزش نیکوکاری» [l’insurrection de la Bonté] نام گرفت و مراکز متعددی در پاریس، از جمله هتل روچستر برای جمع آوری کمک‌ها سازماندهی شد. در مدت کوتاهی میلیون‌ها نفر به این جنبش پیوستند و انبوهی از وسایل زندگی و پول نقد و جواهرات جمع‌آوری شد. برخی بازیگران سینما چک‌های یک یا دو میلیون فرانکی دادند و نقاش‌ها و هنرمندان آثار با ارزش و گرانقیمتی  را برای کمک به حراج گذاشتند. ده‌ها هتل، صدها اتاق خود را به عنوان«مسکن اضطراری» در اختیار کسانی گذاشتند که امکان مناسبی برای زندگی نداشتند.

در اوایل ماه مارس آبه پییر و یارانش حدود نیم میلیارد فرانک پول و انبوهی از لوازم زندگی در اختیار داشتند که توسط صدها کامیون انبوهی از مستمندان، از استراسبورگ تا مارسی را تحت پوشش قرار دادند.

استقبال بی‌سابقه از فراخوان عضو پیشین مقاومت ضد نازی فرانسه، الگوی بسیاری از نهادهای مشابه در دنیا شد. آبه پییر در دوران فعالیت‌های اجتماعی خود، هیچ‌گاه به کلیسا برنگشت و دستورالعمل ارائه‌ی خدمات اجتماعی نهاد او- چنان‌که تا امروز نیز باقی است- مستقل از هر گونه تعلق جنسیتی،نژادی، ملیتی، دینی و با پرهیز وسواس‌گونه از  تبعیض مقرر شد.

دامنه‌ی فعالیت‌های «امائوس» خیلی زود به آن‌سوی مرزهای فرانسه رسید و بارها و بارها مسوولان آن، علیه وزرای کابینه و دولتمردان شوریدند و آن‌ها را وادار به پذیرش قوانین اصلاحی به نفع طبقات پایین جامعه کردند، همان‌طور که آبه پییر، چنان کرده بود و صدای وجدان عمومی در مقابل دولت بود.

سال‌ها بعد، «دنیس عمار»، کارگردان فرانسوی، در سال ۱۹۸۹ فیلم معروفی به نام «زمستان ۵۴» ساخت که همین موضوع را دستمایه‌‌ی درام قرار داده بود.[۴]

«امائوس» تنها یک واحد نیکوکاری نبود و خود را در بطن سیاست روزمره در میان توده‌ها تعریف می‌کرد. به تدریج ، این مجموعه، به شبکه‌ای برای فعالیت‌های اجتماعی بدل شد و واحدهای کسب و کار متعددی تاسیس کرد که تا امروز پر رونق‌اند. هنوز، بسیاری از خانواده‌ها، وسایل قابل استفاده‌ی خود را به فروشگاه‌های «امائوس» در فرانسه می‌بخشند تا سود حاصل از فروش آن‌ها خرج فقرا شود.

چهل سال بعد از آن تاریخ، یعنی  در اول فوریه ۱۹۹۴، آبه پییر ، فراخوان مشابهی را در رادیو ایراد کرد و در دوران جدید، مجدداً از همگان برای مقابله با بیکاری، فقر و بی‌خانمانی تهیدستان و تبعیض کمک خواست. این‌بار مخاطب اصلی او  دولت فرانسه بود که علیرغم تغییر شرایط، هنوز «بی‌شرمانه» شاهد بی‌‌خانمانی شمار زیادی از انسان‌ها در کشوری مانده است که یکی از سه شعار اصلی جمهوری آن «برادری»[Fraternité] است.

در زمانه‌ی ما، بسیاری از نهادها در همکاری مستمر با «امائوس» اعتبار می‌گیرند، هرچند دامنه‌ی فقر و نابرابری چنان گسترده است که جز تغییر سازواره‌ی مناسبات اجتماعی و تاریخی در دنیای محتمل دیگر، امید به ریشه‌کنی آن نمی‌رود.

چند روز پیش یک آگهی تبلیغاتی «بنیاد آبه پییر» را در مترو دیدم.  در متن اصلی این آفیش، عبارت معروفی از «ژان پل سارتر» نقش بسته بود. عبارت سارتر چنین است:

«دیگران[چون] جهنم هستند.»[۵]

این عبارت، جمله‌ای از نمایشنامه‌ای پنج پرده‌ای است به نام Huis Clos ، که سارتر در سال ۱۹۴۳ نوشته است. واژه‌ی لاتین Huis Clos، مفهومی قضایی است که به معنای محکمه‌[یا اتاقی] است که خروج از آن ممکن نیست و  ممنوع است. برخی منتقدین این واژه در معنای غیر«اسم مکان»، به مفهوم «آن‌چه در پشت پرده(نادیده) می‌گذرد» نیز دانسته‌اند.[۶] این نمایش، اولین بار در ماه مه ۱۹۴۴ ، در Théâtre du Vieux- Colombier، واقع در محله‌ی ششم پاریس بر صحنه رفت و توجهات زیادی را به خود جلب کرد.

مضمون این نمایش پیچیدگی‌های خود را دارد و به طور خلاصه، داستان آن از این قرار است که دو زن و یک مرد، که به تدریج در می‌یابیم مرده‌اند، در اتاقی قرار دارند و هر کدام با پیشینه‌ای از کارهای غیراخلاقی(یا گناهان) طی تعامل با هم در می‌‌یابند که گویی در موقعیتی دوزخ گونه قرار دارند و شاید رهسپار «جهنم» بشوند. بر خلاف انتظار آن‌ها، خبری از داغ و درفش نیست ولی در نوعی ناگزیری می‌یابد در معرض «داوری» و «نقد» بنشینند و جامه‌ی عافیت توجیه و دروغ و نیز نقاب مظلومیت را بیفکنند تا «جهنم» آن‌ها، چالش و «بحران وارده از دیگری» باشد. حضور آن‌ها در کنار هم، با نمودهای هستی‌شناسی قبلی‌شان، بدل به عذابی می‌شود که همانا عین «جهنم» است.

نگاه سارتر در این متن، واتاب دشواری زیستن و وجدان آدمی و اهمیت «روابط با دیگران» و تلاش دائمی برای نوعی انقیاد در سوژگی مدام است. سارتر معتقد است که انسان‌ها در انواع «تک‌انگاری» (Solipsism) گرفتار آمده‌اند و به هیچ چیز جز «ذهن خود» را موجه و معتبر نمی‌شمرد. اشکال این رهیافت، معرفت‌شناسی متافیزیکی آن است که عینی‌سازی «تجربه‌ی دیگران» را تضمین پذیرش و ارتباط می‌شمرد.

در نمایشنامه، سارتر نمی‌کوشد که صرفاً به این مقوله‌ی کهن پیشاسقراطی بپردازد، بلکه با نمادپردازی (مانند نبود «آیینه» در اتاق) نشان می‌دهد که تجربه‌ی بی‌واسطه برخورد با دیگران  اگر سولپیسمی در کار نباشد، عذابی است جانکاه. سارتر که معتقد بود عبارت مشهور دکارت، «می‌اندیشم، پس هستم.»، «انتزاعی از ایده‌ی یک وجدان منزوی» است، در این نمایشنامه با وارد کردن مولفه‌های عمیق بشری مانند«شرم»، «رنج» و آگاهی، دیده شدن توسط دیگری را چون محکمه‌ای غیر قابل خروج می‌داند که پرداختن بهای «نقدشدگی» و «حساب پس‌دادن» در آن اجتناب‌ناپذیر است. سارتر می‌گوید که «نگاه دیگری» منِ انسان را به نحو غیر قابل جبرانی در خود «منجمد» می‌کند و  اگر نتواند بر این «محاق داوری» مسلط شود، چون یک شیئ می‌سوزد و متلاشی می‌شود.

سارتر این نمایشنامه را در در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌ها نوشته بود، اما در سال‌های بعد از این که آن جمله، خارج از کانتکست و پیوستار مضمونی به کار می‌رود، گلایه داشت. غالباً جمله‌ی مذکور را با عبارت هابز، «انسان، گرگِ انسان است.» مقایسه می‌کردند که این امر اصلاً به مذاق سارتر خوشایند نبود.

سارتر، در سال ۱۹۴۶، طی مصاحبه با موشه نعیم،[۷] در همین مورد، می‌گوید :

« … همیشه در مورد آن عبارت اشتباه کرده‌اند. برخی فکر می‌کردند که من گفته‌ام «روابط انسان‌ها» همیشه مسموم و «جهنمی» است! ولی منظورم این بود که اگر با ابزار داوری دیگران، در خود بنگریم، و بدتر، به آن وابسته شویم، مانند این است که در «جهنم» هستیم. اما این حرف به معنای پرهیز از  «ارتباط» نیست. این امر به سادگی نشان‌دهنده‌ی اهمیت حضور دیگران برای هر یک از ما می‌تواند باشد.»

در آفیش مذکور، -چنان‌که در عکس پیداست- عبارت سارتر با سخن متفاوتی از آبه پیر که تقریباً در همان دوران در پاسخ به سارتر گفته بود، بازنویسی شده است:

«جهنم، خود،[چون] گسست از دیگران است. [۸]

در واقع آبه پییر، کوشید با جداسازی جمله‌ی سارتر از زمینه‌ی دراماتیک خود، نوعی تعارض مفهومی را رقم بزند که در همان‌ موقع و هم امروز، نوعی کارکرد تبلیغاتی برای پویش نیکوکاری آن‌ها را به همراه داشته است.

سیمون دوبووار، شریک زندگی سارتر نیز در متنی دیگر-«پیرامون اخلاق ابهام»[۹]، از وجهی متفاوت، گزاره‌ی سارتر را نقد کرده بود.

در عهد ما، چه «جهنم» را برزخ داوری «دیگران» بشماریم و چه عدم حضور و گسست از آن‌ها، می‌توان گفت که رنج‌ها و تلواسه‌های آدمی بیش از پیش، در ضمیر فعال آدمی فزونی دارد و گویی فهم اصالت «بودن» قرین، رنج دائمی است، خواه خودِ «دیگری» باشد، خواه نباشد. وانگهی، نزد آدمی که «وجدان» و «ضمیر ناخودآگاه» دارد، یعنی پرورده‌ی خانواده و جامعه است، چگونه «دیگری» غائب می‌تواند باشد؟ «دیگری» هیچ‌گاه جدا از «خود» (Soi) نبوده و آدمی چنین دوگانه‌ای را با خود حمل می‌کند و توازن بین این‌دو، آشکارسازی «اخلاق» است.

این که «دیگری» کجا ایستاده است و «نقطه‌ی داوری» کجاست، نیز بر مفهوم نهایی این عبارت دلالت می‌کند. در فیزیک اپتیک، وقتی ماهیت نور گاه موجی و گاه فوتونی تعریف می‌شود، مختصات بیننده‌ی آزمایش فرضی شرودینگر در آن متغیر اصلی است. در بحث نومینالیسم «جهنم»، این‌که خود «دیگری» چگونه تعریف می‌شود، می‌تواند متغیر ثانوی فهم پسینی هر دو عبارت باشد.

در دنیایی که دیجیتالیسم حاکم است، «دیگری» و به ویژه، «دیگران» به هیچ وجه به معنای چند دهه قبل آن نیست. «مجاز بودگی» و «هوش مصنوعی رایانه‌ای» وجه مهمی از زیست عینی ما را تشکیل می‌دهند. نباید فراموش کرد که «رایانه»، «ضمیر ناخودآگاه» ندارد و امکان استدراک ماهوی آن در مقایسه با آدمی، حتی در بهترین شبیه‌سازی‌ها، ناممکن است. به همین سیاق «جهنم جدید» استعاره‌ها و مفاهیم جدیدی را طلب می‌کند.«جهنمی» که ورای فهم پیشین آن بوده است. ای‌بسا جهنمی که «دیگران» در مجازیت می‌توانند رقم بزنند، به مراتب هولناک‌تر از هر نوع متصور آن باشد. البته باید در نظر داشت که «دیگران»، جمع جبری «دیگری»‌ها نیست و مازادی که حاصل تجمیع و همگرایی است، نیروی عظیمی را حادث می‌کند.

می‌توان پرسید، امروز که اگزیستانسیالیسم سارتری و روانکاوی فرویدی، به نوعی مقابل هم ایستاده‌اند، چگونه و با چه استعاره‌ای می‌توان «جهنم» را دریافت و به نظاره نشست؟ آیا رنج ما از آن‌روست که انسان، چنان‌که سارتر می‌گوید، خود را «اصیل» و مجرد از هر چیز و هرکس می‌شمرد، یا از ناحیه‌ی تاثیراتی است که از «بیرون» و مثلاً از آن‌چه در «ضمیر ناخودآگاه» انباشته می‌شود، به او می‌رسد؟ آیا نقطه‌ی تعادلی بین این دو قطب می‌توان یافت که رفت و برگشت منطقی بین این دو وجه، در آن به کانون برسد تا رنج‌ آدمی به میانجی «سوژه» پیمایش شود و توضیح موجه‌تری  از درون آن درآید؟

ویکتور هوگو، جایی در خاطراتش (کتاب «آن‌چه دیده‌ام» که پس از درگذشتش منتشر شد)؛ به کنایه می‌گوید:

«جهنم مسیحیان، بت‌پرستان، مسلمانان، هندوها مملو از آتش است! گویی خدا برشته به دنیا آمده است!»[۱۰]

واقع این است، «جهنم» زمانه‌ی ما، با هر تعریف که خوانده شود، «جهنم جدیدی» است؛ و آن، نه «عذاب‌خانه»ی موعودِ «خدایی برشته»، بلکه حاصل زندگی پیدا و ناپیدای ماست؛ همان‌که در آن پرتاب شده‌ایم و دست و پا می‌زنیم.

 

۲۵ مه ۲۰۲۲

[۱] Le Mouvement républicain populaire (MRP)

«جنبش خلقی جمهوری‌خواهی» حزبی بود که در فرانسه، اواخر جنگ یعنی سال ۱۹۴۴ تاسیس شد و تا سال ۱۹۶۷ فعالیت می‌کرد. این حزب یک مجموعه‌ی دموکرات مسیحی با گرایش اروپایی بود و در سال‌های فعالیت خود بین ۱۰ تا حدود ۲۸ درصد رای داشت و وزرایی در کابینه‌های مختلف عضویت داشتند. آن‌ها ادعای حزب واحدی را داشتند که چهره‌های مشهور مقاومت، مانند پییر برسولت و ژان مولن مایل بودند از بقایای مقاومت تاسیس کنند که با کشته شدن هر دو ناکام ماند. به تدریج اعضای MRP به احزاب دموکرات میانه و سوسیالیست پیوستند و این حزب در سیاست جمهوری پنجم فرانسه ادغام شد.

[۲] L’appel de l’abbé Pierre (Hiver 1954)

[۳] امائوس (عمواس) در اصل به معنی «چشمه‌ی آب گرم»،  نام روستایی در فلسطین در نزدیکی یافا و اورشلیم است. در انجیل لوقا، «مریدان امائوس» به دو فردی اطلاق می‌شود که در صبح عید پاک، پس از برخاستن مسیح مصلوب از گور، در مسیر گریز از اورشلیم با او مواجه می‌شوند. آن‌ها بدون شناختن مسبح، نانش می‌دهند و یاری‌اش می‌کنند.

[۴] Hiver 54, l’abbé Pierre ,film de Denis Amar.

[۵] «L’enfer c’est les autres.»

[۶] این نمایشنامه، تا جایی‌که می‌دانم ده بار به فارسی ترجمه شده است و مترجمین، عناوینی چون:«دوزخ»، «در بسته: دوزخ»، «پشت درهای بسته»، «اتاق بسته»، «خلوتکده»، «در بسته»،«خروج ممنوع» را معادل Huis Clos، برگزیده‌اند. این نمایش بارها، با کارگردانی‌های متفاوت در ایران، روی صحنه رفته است. ژاکلین اُدری- کارگردان فرانسوی- نیز در سال ۱۹۵۴، فیلمی با الهام از آن ساخته است. همچنین، برخی منتقدین، گفته‌اند، نمایشنامه‌ی سارتر، یکی از منابع الهام فیلم «ملک الموت»، ۱۹۶۲ (L’Ange exterminateur)، اثر «لوئیس بونوئل» بوده، هرچند که روند داستانی آن متفاوت است.

[۷] Mémoire De Maîtrise, Anna Dautova : Huis Clos de Jean-Paul Sartre: la pièce et ses adaptation cinématographiques, Université Charles, Faculté des lettres, Prague , 2021.

[۸] L’enfer c’est soi-même coupé des autres.

[۹] Beauvoir, Pour une morale de l’ambiguïté , ۱۹۴۷.

«پیرامون اخلاق ابهام» یا «پیرامون اخلاق چندجانبگی» نام کتابی مشتمل بر چند مقاله از سیمون دوبووار است. در آن، نویسنده به منتقدان اگزیستانسیالیسم پاسخ می‌گوید و نسبت‌های «اخلاق» و «آزادی» را واکاوی می‌کند.

[۱۰] Enfer chrétien, du feu. Enfer païen, du feu. Enfer mahométan, du feu. Enfer hindou, des flammes. A en croire les religions, Dieu est né rôtisseur.

Victor Hugo, Choses vues