تقریبا اکثر ما با شانسهایی در زندگی خود روبرو شدهایم، ولی همه نتوانستهایم از آنها استفادۀ بهینه بکنیم. باز تقریبا اکثر ما بدشناسیهایی هم داشتهایم، ولی نتوانستهایم از گزند آنها در امان باشیم. تعدادی از ما توانایی مدیریت بیشترین استفاده از شانس و قدرت مهار بدشناسیها را داشتهایم. در زبان روانکاوی این شانسها یا اتفاقات را سائق مینامند که در مواردی مفید و سازنده و در زمانی مخرب یا بدشانسی محسوب میشوند.
سائقها (غریزه) یا پولسیون (Pulsion) که فروید از آن سخن میگوید، به زبان ساده، نیروها یا جرقههایی هستند که انسان را نسبت به موضوعی یا مسئله ای سوق داده و آگاه کرده و بنابراین، وی را با اندازههای متفاوت به تفکر واداشته و به دنبال آن، مسیر زندگی انسان را کم و بیش تغییر میدهند. به عبارتی، سائقها در حکم یک نیرو یا انرژی (مستقیم یا غیر مستقیم) برای تغییر انسان عمل میکنند. در واقع، ”منظور از سائق یا پولسیون در نظریۀ روانکاوی، انرژی عمیق سوژۀ انسانی است، نیروی لازم برای کارکردش، که در اعماق وجودش میباشد. “(فرهنگ لغات روانکاوی، ۱۹۹۵) به عبارتی، سائقها به تعبیر فروید، یک نیرویی است که دارای هدف است. به عبارتی، ”نظریۀ فروید در بارۀ غریزه ( سائق)، مفهومی است که در مرز میان بدنی و روانی قرار دارد. سائق شامل میزانی از انرژی و نمایندۀ روانی آن است. از نظر فروید، سائق چهار مشخصه دارد : «فشار»، «هدف»، «موضوع» و «منبع». منظور فروید از فشار عامل محرکۀ سائق است. هدف سائق تلاش برای ارضای خود است. موضوع سائق چیزی است که سائق برای دستیابی به هدف به آن میپیوندد. منبع سائق «فرایند بدنی است که در یک عضو یا بخشی از بدن رخ میدهد و سائق بازنمود محرک آن در حیات روانی است. “(هومر، ۱۳۷۸ : ۱۰۶ و ۱۰۷)
نوشتههای مرتبط
ناگفته پیداست که سائقها میتوانند هم اثرات سازنده و مثبت داشته باشند و یا هم تخریب کننده یا ویرانگر باشند. از این رو، ”ما با سائق مرگ و سائق حیات روبرو هستیم. “(همان، ۲۳۴) در این دیدگاه، سائقها را امری درونی میدانند که در وجود انسانها یافت میشوند. بنابراین، بیشتر به غریزۀ تشنگی، گرسنگی، خواب و غیره اشاره دارند، که بیشتر امری جسمی، یا نیاز یک محرومیت فیزیولوژیکی، تلقی میشود و ارضای آن، باعث فروکش کردنش خواهد شد. از منظری دیگر، سائق یک امر بیرونی است، درونی نیست، یا غریزی نیست، خواسته شده نیست. انسان آن را طلب نمیکند. همانطوری که گفته شد، حکم یک انرژی سازنده یا ویرانگر عمل میکند. از این رو، بر این باوریم که سائق انرژی است، نه میل، لذا بیرونی است. در هر دو حالت، درونی بودن یا غریزی بودن سائق ها، یا بیرونی بودن آنها، وجودشان باعث تغییرات سازنده یا تخریبکننده در انسانها خواهند شد. برای مثال، برایان مگی نقل میکند که، ”یوهان گوتلیب فیخته فیلسوف مشهور آلمانی در یکی از نواحی روستایی آلمان در خانواده ای بی بضاعت به دنیا آمد. در ایام کودکی غازداری میکرد. یکی از اشراف محل یک شنبه ای سروقت به خطبۀ کلیسا نرسید، به او گفتند فیخته خردسال میتواند بیش و کم تمامی وعظ را کلمه به کلمه برای او تکرار کند. و فیخته این کار را کرد. نجیب زاده سرپرستیِ کودک را به عهده گرفت، و به تعلیم و تربیت او چنان که شاید و باید پرداخت : ابتدا خصوصی تحت نظر کشیشی لوتری، سپس در مدرسۀ معروف پفورتا، و سرانجام در دانشگاه معروف ینا. “(مگی، ۱۳۹۵ : ۱۵۴) و این نمونۀ خوبی به عنوان یک سائق بیرونی است که از این فرد، فیلسوفی عظیم میسازد. به هر حال، چندین نکتۀ کلیدی در ارتباط با سائقها قابل تعمق است.
نخست، بحث سازنده بودن یا ویرانگر بودن سائق مطرح است. همانگونه که فروید از سائق حیات (سازندگی) یا مرگ (ویرانگری) سخن میگوید. سائق سازنده مانند صلح در سطح کلان در هر جامعه ای است. هوای بهاری یک نوع سائق سازنده است. موفقیت در یک امتحان در زندگی هر انسانی، آشنا شدن تصادفی با یک انسان بخشنده (مانند فیخته) یا صاحب نظر یا هنرمند و یا هر حرفۀ شادی آفرین و مفید و یا محصول فعالیت انسانی اعم از خوراکی، پوشاکی، وسیله ای و غیره، یک سائق سازنده است. این نوع سائق ها، انسان را به سمت تغییر در جهت مثبت یا پیشرفت تشویق یا هدایت میکند، یا سوق میدهد. همچنین، از سطح کلان تا خُرد، جنگ، سیل، زلزله، از دست دادن عزیزی، شکست در امتحانی، یک تصادف و ناموفق بودن در تولیدی و غیره، همگی نوعی از سائق ویرانگر هستند که مانع رشد هر جامعه ای و هر انسانی خواهند شد.
دوم، برخورد ما انسانها با سائقها است. خیلی از ما در طول زندگی امکان اینکه برخورد با فردی اهل ذوق و اندیشمند داشته باشیم، کتاب واحدی را بخوانیم، جملۀ مهمی را بشنویم، شعر زیبایی را برایمان بخوانند یا خود بخوانیم، فیلمی را تماشا کنیم، تابلوی نقاشی ای را ببینیم، واقعۀ تاریخی را بشنویم یا بخوانیم و یا حتی ناظر آن باشیم، ولی همۀ ما تاثیر یکسانی نه از فرد اهل دانش، نه از رمان، نه از شعر، نه از دیدن فیلم یا شنیدن شعر و نه از تابلو و نه از آن واقعه، نخواهیم داشت. برای فردی میتواند یکی از این ها، نقطۀ عطفی در زندگیش باشد و مسیر زندگیش را تغییر دهد و این لحظه و این عامل برای آن فرد سائق میباشد. به عبارتی، در این حالات سائقها ضمن یکسان بودنشان، برای انسانهایی سازنده و برای انسانهای دیگر، ویرانگر عمل میکند. در این حالت، خودِ انسانها ملاک هستند. در اینجا همان بحث مدیریت شانس و بدشانسی عیان میشود.
در ارتباط با نوع برخورد ما با سائق ها، برای مثال، در گفتگویی با الن گی (۲۰۱۵) استاد روانکاوی در دانشگاهی در پاریس، معتقد است که در جلسه ای در ایران مثلا در مورد سینما، تعدادی افراد حضور داشتهاند که از دنیای سینما صحبت میشده است، ولی کیارستمی آن را به خوبی و درستی ادراک کرده و گرفته و آن را رشد داده است و از آن جلسات، کیارستمی ساخته شده است. به عبارتی، در یک موقعیت یکسان، فردی (کیارستمی) از آن به عنوان یک امر سازنده استفاده میکند.
همین اتفاق برای خیلی از انسانها در تمام جوامع رخ داده و خواهد داد. یعنی، خیلی از ما انسانها در شرایط یکسان استفادۀ مشابهی از آن موقعیت نخواهیم کرد. در بعضی از ما یک اتفاق مشابه سازنده و برای دیگران ویرانگر عمل خواهد کرد. شاید بتوان اینگونه نتیجه گرفت، از آنجایی که [اگر] سائق امری بیرونی است، پس اکتسابی است و به زبانی آموختنی است. به گفتۀ دی نای مثلا، ”آرزوی مرگ، این غریزه [سائق] دارای انرژی است و این نیروی مخرب به طور کامل در درون شخص پنهان نمیماند. به عبارت دیگر، انرژی مخرب مفری لازم دارد. فروید بر این باور بود که حبس این انرژی در حقیقت کار نادرستی است و در صورتی که پرخاشگری چه مستقیم و چه غیر مستقیم بروز نکند، بیماری حتمی است. انرژی را میتوان از طریق جابجایی یعنی هدایت آن به سمت خارج و در جهت اشیا یا اشخاص حاضر در محیط رها ساخت. “(دی نای، ۱۳۸۱ : ۲۴) از این رو، حتی اگر بحث تخلیۀ صحیح انرژی سائق به عنوان امری درونی مطرح باشد، باز باید راه استفادۀ صحیح از این انرژی را بیاموزیم، که مجددا اکتسابی بودن و بیرونی بودن را تایید میکند.
سوم، شاید بتوان اینگونه توضیح داد، سائقی که حکم بیرونی دارد، از سویی، در شرایط فرهنگی جامعهای سائقی سازنده عمل میکند و همان سائق در جامعۀ دیگر ویرانگر باشد. برای مثال، رقص در جوامع اروپایی، جدای از اینکه هنر است، آزاد است و تخلیۀ روانی مجاز شناخته میشود، یعنی امری ناپسند نمیباشد، در جوامع دیگر، نه تنها امری ناپسند است، بلکه جایز نبوده و احتمال اینکه، انسانی آن را انجام بدهد، جدای از احتمال مجازات سبک یا سنگین، یک نوع خودسرزنشی درونی نیز در وجودش بوجود بیاید، در نتیجه، نمیتواند از آن به عنوان تخلیۀ روانی بهره ببرد. به باور بیتس، ”از آنجا که معنا را زمینۀ فرهنگی فراهم میسازد و این زمینهها نیز متفاوتند، مردم جوامع گوناگون میتوانند جهان را به شیوههای گوناگون در نظر گیرند. “(بیتس، ۱۳۷۵ : ۴۹) یعنی، عملی یکسان، برداشت متفاوتی را بسته به هر فرهنگ، به همراه دارد. از سوی دیگر، همین رقص برای انسانی سازنده تلقی بشود، و برای انسانی دیگر، هیچ بهره ای از آن نبرد و لذا مفید نباشد. شاید در این قسمت بیشتر بتوان جدای از برداشتهای فرهنگی، به سلامت روانی انسانها نیز اشاره داشت که در سلامت روان، سائقی سازنده و در صورت ناسلامتی روان، همان سائق ویرانگر عمل بکند.
شاید به بیان دیگر، بحث فرهنگ فاخر و فرهنگ سخیف (منادی، ۱۴۰۰) در ارتباط با فرهنگها مطرح بشود. به عبارتی، در فرهنگهای مختلف ”بین خوب و بد, متعالی و پست, فرق مینهند. محور این تمایزگذاری از نظر این افراد, پرسش از کیفیت زیبایی شناختی, یعنی داوری در باره زیبایی, خوبی و ارزش است. به لحاظ تاریخی, نگاهبانی از مرزهای آثار اصیل و ارزشمند, مستلزم طرد فرهنگ عامه پسند است, چرا که قضاوت در باره کیفیت از سلسله مراتب نهادی و طبقاتی ذائقه فرهنگی است. “(بارکر, ۱۳۸۷ : ۱۱۸) وی در جای دیگر اینگونه بیان میکند، ”گونهای از مرزبندی فرهنگی متعالی/پست, مرزبندی است که به تقبیح فرهنگ کالامحور, به مثابه غیر اصیل, دستکاری شده و نامطلوب میپردازد. این منظر به طور مجدد «فرودستی» فرهنگ عامه پسند را بازتولید میکند. ادعای این دیدگاه این است که «فرهنگ توده ایِ» کالایی شدۀ سرمایه دارانه, مشخصات زیر را دارد : غیر اصیل است, زیرا به دست مردم ساخته میشود, دستکاری شده است, زیرا هدف اولیۀ آن سودآوری است, مطلوب نیست, زیرا کار کمی از فرد میطلبد و این کار کم نمیتواند مصرف کنندگان را غنا بخشد. “(همان, ۱۲۴) در این حالت، هم میتوان از تفاوت بین کیفیت سائقها نام برد، و هم برخورد انسانها با سائقهای یکسان را مد نظر قرار داد. به تعبیر بیتس، ”فرهنگ نه تنها رفتارهای اجتماعی بلکه شیوههای اندیشیدن را نیز در بر میگیرد. ما در خلال آموزش فرهنگی مان یاد میگیریم که چه معناهایی را باید به رویدادهای جهانمان و به ویژه به رفتارهای دیگران نسبت دهیم تا آنکه بتوانیم این رویدادها را فهم کنیم و بدانیم که چه واکنشی را باید در برابر آنها نشان دهیم. معنای کنشهای خاص میتواند در زمینههای فرهنگی متفاوت تفسیرهای متفاوتی را بپذیرد. “(بیتس، ۱۳۷۵ : ۴۸)
با توجه به مطالب مطرح شده، سائقها همیشه و برای همۀ جوامع و برای همۀ انسانها، کاربرد یکسان نداشته و همیشه سازنده عمل نخواهند کرد. اما از آنجایی که (به نظر ما) سائقها امری بیرونی هستند، یعنی اکتسابی هستند، پس آموختنی هستند. از این رو، میتوان با آموزشهای درست به انسانها یاد داد که از سائقها به بهترین نحو و حالت استفادۀ بهینه بکنند. در این حالت، سائقها میتوانند برای ارتقاء و رشد انسانها سازنده باشند و به دنبال آن پیشرفت برای جامعه تضمینشدهتر خواهد بود. از این رو، افرادی که قدرت تفکر دارند خردمندانه عمل میکنند، میتوانند از سائق ها، یا شانسها نهایت بهره را ببرند، موفقتر از افرادی که چنین توانایی را ندارند، خواهند بود.
*بخشی از این مقاله قبلا تحت عنوان «سائقهای سازنده و تخریبگر» در ماهنامه رامش روان شماره ۷۲ خرداد ۱۴۰۳ چاپ شده است.
فهرست منابع
– بارکر کریس (۱۳۸۷). مطالعات فرهنگی : نظریه و عملکرد. مترجمان : مهدی فرجی و نفیسه حمیدی. تهران, پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
– بیتس دانیل و فِرد پِلاک (۱۳۷۵). انسان شناسی فرهنگی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران, انتشارات علمی.
– دی. نای رابرت (۱۳۸۱). سه مکتب روانشناسی. دیدگاههای فروید، اسکینر و راجرز. ترجمه : سید احمد جلالی. تهران, انتشارات پادرا.
– مگی برایان (۱۳۹۵). سرگذشت فلسفه. داستان جداب ۲۵۰۰ سال فلسفۀ مغرب زمین، از یونان باستان تا کنون. ترجمۀ حسن کامشاد. نشر نی. چاپ هفتم.
– منادی مرتضی (۱۴۰۰). چگونگی آفرینش «فرهنگ فاخر». روزنامه ایران سال بیست و هفتم. شماره ۷۷۵۵. دوشنبه ۳ آبان ۱۴۰۰، صفحه ۸.
– هومر شون (۱۳۸۸). ژاک لاکان. مترجمان : محمد علی جعفری و سید محمد ابراهیم طاهائی. تهران, نشر ققنوس.
– Dictionnaire de la Psychanalyse. (1995) Paris, Editioin Larouse.
– Guy Alain (2015). Entretien avec Alain Guy par le chercheur sur la notion de Sujet. Paris.