انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حضور بارز اندیشه جوهری در نظام معرفتی فقهی/حوزوی؛ دلیل افتراق گفتمان حوزوی و دانشگاهی در ایران

مقدمه ۱

موضوع این مقاله شرح اندیشه جوهری، توضیح دامنه حضور آن در بنیادهای معرفتی گفتمان حوزوی و فقهی و نیز تبعات آن در معرفت‌شناسی مرجع در ایران و مهار علوم در دانشگاه است[۱]. این مبحث چنان که شکافته شود بسیار وسیع است بنابراین ادعایی در باب جامعیت و کامل بودن مقاله حاضر نداریم. در جامعه کنونی ایران، گفتمان فقهی/حوزوی در موارد حقوق مدنی و کیفری، تعیین احکام و آئین زندگی فردی و اجتماعی، مبانی دانش در باب انسان و جامعه و نوع علوم انسانی دانشگاهی به عنوان منبع معرفت و ارزش‌گذاری استفاده می‌شود. از حیث تاریخ تحول دانش، «علوم نوین» در اروپا از قرون هفدهم و هیجدهم میلادی و با گسست از اندیشه جوهری و مختصات آن مانند انتقال و استحاله جوهری ماهیت یافته و تکامل پیدا کرد. آموزه‌های ماکس وبر برای اجتناب از باورهای ارزشی و هنجاری در پژوهش‌های علمی نیز نقض عمده‌ای در تکامل و هویت دانش علمی ایفا کرد. معمولاً تفاوت علوم نوین دانشگاهی و معرفت دینی حوزوی (اختصاراً مسئله تقابل) در تفاوت مابین دنیای طبیعی و مادّی با تکیه بر روش‌های اثباتی – تجربی در یک طرف با عالَم روحانی، ماوراء‌الطبیعه و علوم خَفیه در طرف دیگر تلقی می‌شود. ولی با معرفت‌شناسی مسلطی که خصوصاً بعد از انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ شمسی در ایران سیطره یافت، با انفکاک کامل پدیده‌های مادّی و طبیعی از عالَم روحانی و اعطاء امتیازی والا به علل فرا‌طبیعیِ غیرقابل شناخت و تحلیل، دانش علم‌محور و روش‌شناسی موفق آن به جایگاهی اَبتر و محدود رانده شد. این خط مشئ فکری چنین القاء کرد که حل مسئله تقابل لاجرم در گرو انتخابی اعتقادی و ایدئولوژیک یعنی انتخاب یکی از سکولاریسم[۲] یا قدسی‌گرایی[۳] با اولویت وحی است در حالی‌که هسته اصلی اختلاف در مسئله تقابل از اندیشه‌های جوهری و معرفت‌شناسی خاص آن نشأت می‌گیرد که در فضای روشن‌فکری چه سکولار، چه دینی و نیمه‌دینی در ایران مورد توجه قرار نگرفت. به بیانی دیگر، به جز باور به تأثیرات خَفیه که شرح داده خواهد شد، اندیشه جوهری در وجه افتراق سکولاریسم و وحی‌باوری قرار ندارد. همچنین، چنین نیست که علوم نوین نسبت به درک فراطبیعت، اَبتر و ندانم‌کار (آگنوستیک) باشد. زیرا در تاریخ اندیشه، این علوم ابتدا با ارتباطی تنگاتنگ با انواع دانش‌های فراطبیعیِ متکی بر تأثیرات خَفیه مانند علوم غریبه و سپس با کنار گذاشتن آنها، ماهیت یافته و به بلوغ رسید. یکی از کج‌فهمی‌های بزرگ و وسیع در مورد علم در ایران این بوده و است که برخی باورهای ارزشی یا گرایشات ایدئولوژیک در مبانی علم وارد شده است. حال آنکه تکامل و هویت علم در اجتناب از تأثیر دادن باورهای ایدئولوژیک و سوگیری‌های ارزشی در ایجاد دانش علمی نهفته است.

اتخاذ جوهرباوری در گفتمان حوزوی منطقاً به روش‌شناسی تفسیری (یعنی تفسیر باورها و احکام از قبل پذیرفته شده) با اتکاء بر منابع نقلی منجر شده است که در تقابل با «روش‌شناسی تبیینی» (Explanatory) (یعنی کشف و توضیح همه علل و اسبابِ دخیل در  وُقوع پدیده‌ها) و نقد و تصحیح هرگونه حکم و فرضیه است. صورت تاریخی-اجتماعی مسئله تقابل در جامعه ایران بی‌ارتباط با آنچه اصطلاحاً انقلاب فرهنگی نامیده می‌شود نیست. انقلاب اصطلاحاً فرهنگی که در اوایل ۱۳۵۹ شمسی اتفاق افتاد ابتدا واکنشی در قبال فضای شدیداً سیاسی و رادیکال دانشگاه‌ها در آن سال‌ها بود که منجر به برچیده شدن فعالیت گروه‌های معترض سیاسی در محیط دانشگاه و سپس پاکسازی برخی از دانشجویان و اساتید گردید و فیلتری به نام گزینش تعبیه شد. ولی انقلاب فرهنگی وجه دیگری با تأثیراتی وسیع‌تر و ماندگارتر داشت. در خلال این اقدام، نهاد دانشگاه در ایران به طور مستمرّ در ذیل سیاست‌های اسلامی کردن علوم دانشگاهی قرار گرفت و از تبعات آن ورود و استقرار اندیشه‌های جوهری و فطری به ویژه در نهاد دانشگاهی علوم انسانی و محتویات دانش در این دسته از علوم بود. این موضوع باعث شد علوم انسانی در ایران از دانش‌ها و متدولوژی‌های نوین در عرصه‌های انسان‌شناسی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بهره نبرده و نیاز مبرم جوامع امروزه یعنی رشته‌های نوین علوم انسانی در ایران شکل نگیرد. در علوم پایۀ طبیعی، مهندسی و پزشکی وضعیت تا حد زیادی متفاوت بود چون محتوای دانش در این‌گونه علوم، در سنّتی جهانی ساخته و پرداخته شده بود و تصرف در آن امکان‌پذیر نبود. در مقابل، معرفت‌شناسی پسِ پشت و در واقع پدید آورندۀ علوم نوین، در عرصه و آگاهی عمومی، محدود و مسکوت گذاشته شد. این موضوع تحت اصطلاح «کم‌کاری علوم پایه در حوزه معرفت» بحث خواهد شد با اذعان به اینکه این کم‌کاری در اصل متوجه برنامه‌ریزان سیاست‌های کلان برای آموزش عالی و نهاد دانشگاه در ایران است. قبلاً گفتیم یکی از کج‌فهمی‌های بزرگ و وسیع در مورد علم در ایران این است که برخی باورهای ارزشی در مبانی علم وارد شده که آنرا تبدیل به علمی غیردینی کرده است. حال آنکه تکامل و هویت علم در اجتناب از تأثیر دادن باورهای ایدئولوژیک و سوگیری‌های ارزشی در ایجاد دانش علمی است. نباید از قلم انداخت که در جامعه علمی ایران حتی در گسترش علوم پایه طبیعی نیز محدودیت‌هایی وجود دارد. به عنوان مثال می‌توان به محدودیت روی علوم‌شناختی که مسئله ثنویت روح و ماده را تحلیل و به شیوه دیگری بازنویسی می‌کند و علوم طبیعی و انسانی مرتبط با تکامل انسان و جانوران اشاره کرد. ‌

از زمان بازگشایی دانشگاه‌ها در سال ۱۳۶۲، نهاد دانشگاه در ایران عمدتاً توسط مراکزی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و توصیه‌های بالادستی اداره و شکل گرفته است. به دلایل بسیاری از جمله موارد زیر، نسخه‌ای که انقلاب فرهنگی برای نهاد دانشگاه در ایران تجویز کرد با شکست مواجه شده است. عدم کارائی دانش دانشگاهی مخصوصاً علوم انسانی برای جامعه مشهود است و جامعه از پژوهش‌های علوم انسانی محصول دانشگاه بهره‌مند نیست زیرا دانش علوم انسانی مستفاد در ایران کمتر معطوف به کشف و تحلیل بی‌طرفانه علل وقایع و غالباً تجویزی است در جهت تصدیق اندیشه‌های فطری و جوهری. سرمایه‌های دانشگاهی بسیاری در کشور حیف و میل شده و تبدیل به سرمایه اجتماعی نمی‌گردند. رابطه معناداری بین دانشگاه و حوزه اشتغال برقرار نیست که منجر به حذف برخی رشته‌های تحصیلیِ مفید شده است. عرصه‌ دانشگاهی برای اذهان نقّاد، خلّاق و مُصلح بسیار تنگ است. جمعیت دانشجویی مطالبات صنفی و حقوقی فراوانی دارد ولی مسئولین دانشگاهی نه تنها قادر به تأمین نبوده بلکه استدلالی قانع‌کننده برای مخالفت با دانشجویان ندارند. این وضعیت به امنیتی شدن و انحصار بیش از پیش دانشگاه انجامیده است. در پی اختصاص بودجه ناکافی برای دانشگاه و رابطه نادرست دانشگاه با جامعه، توصیه برای تولید ثروت و درآمد از علم و پژوهش شدت گرفته که معضلی دیگر برای دانشگاه است. خروج از این کاستی‌ها منوط به تحولات عمیق در نهاد دانشگاه از جمله رهایی علوم انسانی از چنبره اندیشه‌های جوهری و روش‌های تفسیری و تبعیت روش‌های این علوم از روش‌شناسی علمی و نقادانه در سنت جهانی و نیز  گشودن ارتباط بین دانش و معرفت دانشگاهی با جامعه است. حرمت قائل شدن به حریم دانشگاه، استقلال دانشگاه در عرصه‌های مدیریت، تدوین محتویات آموزشی، برنامه‌های فرهنگی و نیز آزادی در بیان نتایج پژوهشی، لازمه احیاء و پوست‌اندازی دانشگاه با هدف کارائی، حفظ سرمایه‌های دانشگاهی و گفتمانی نوین برای دانشگاه جهت اتصال معنوی دانشجو و استاد به آنست.

 

مقدمه ۲

وظیفه نهاد دانشگاهی علوم پایه در هر کشوری سازمان‌دهی دانش و پژوهش در رشته‌های علوم پایه و ترویج آن برای جامعه است که این نوع دانش وابسته به برخی شرایط تا درجاتی در آگاهی جامعه نیز جذب می‌شود. در این مقاله منظور از علوم پایه مشتمل است بر علوم پایه طبیعی و انسانی. وظیفه و رسالت تعریف شده برای علوم پایه عبارت است از تولید و سازمان‌دهی معرفت بنیادی در باب پدیده‌های فیزیکی، زیستی، شیمیائی، آناتومی، فیزیولوژی، میکروبیولوژی و نیز حوزه‌های ارزشی، هنجاری و فرهنگی مرتبط با انسان و جامعه که جمعاً و ضرورتاً در رشته‌ها و مقاصد کاربردی، مهندسی، فن‌آوری و استراتژیک استفاده می‌شوند. دانشگاه اصلی‌ترین متولّی تولید علوم پایه در هر کشور است. طی سال‌های اخیر چندین بحران دامن نهاد دانشگاهی علوم پایه در ایران را فرا گرفته که می‌توان به این موارد اشاره کرد: بحران اشتغال فارغ‌التحصیلان و کمبود دانشجو در رشته‌های دانشگاهی علوم پایه، ناامیدی و بی‌انگیزگی دانشجویان ناشی از شرایط اقتصادی، اشتغال و آینده، افت تحصیلی از دبیرستان گرفته تا دانشگاه. در مجموع علوم پایه حمایت اجتماعی خود را از دست داده که به بحران مقبولیت آن منجر شده است. نگرانی جمعی در مورد علوم پایه از این ترس برمی‌خیزد که اگر فعالیت رشته‌های علوم پایه کاهش یابد احتمالاً دانش‌ها و مهارت‌های کاربردی، فنی و مهندسی با خلاء مواجه خواهند شد.

از طرف دیگر، مشکل دیگری نیز وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته ولی در کانون توجه این مقاله قرار دارد. علوم پایه دانشگاهی مبتنی بر روش‌شناسی عقلانی، استدلالی، انتقادی و تجربی بوده و با تفکرات جوهری که شرح داده خواهد شد سازگار نیست. شاید محصلین و اساتید علوم پایه طبیعی کمتر با تضاد مابین آنچه تحصیل می‌کنند و اندیشه جوهری مواجه شوند ولی در ایران اندیشه‌های فطری، جوهری و خَفیه در مباحث علوم انسانی و نیز دانش عمومی در باب ارتباطات و تأثیرات علّی دنیای طبیعی و اجتماعی، حضور و کاربرد زیادی دارد. به این دلیل بین علوم پایه انسانی و معرفت در باب تأثیر و علت پدیده‌ها در یک طرف با اندیشه‌های جوهری و علوم غریبه تعارض حل نشدنی وجود دارد. معرفت حاصل از علوم پایه طبیعی و انسانی چه روشن‌گری‌هایی برای جامعه به ارمغان آورده است؟ این موضوع دوم را «کم‌کاری علوم پایه در حوزه معرفت» ‌نامیدیم. بُروز این شرایط ارائه طرح‌هایی برای اصلاح این بخش از دانش را در نهاد دانشگاهی ایران ضروری ساخته است. نگارنده قبلاً پیشنهادهایی در این زمینه و بر مبنای پرسش زیر مطرح کرده است[۴].

آیا در برنامه آموزشی علوم پایه و ترویج معرفت حاصل از آن در مدرسه و دانشگاه، مختصات فرهنگی، نظام معرفتی مسلط و خرده‌دانش‌های غیرعلمی موجود در جامعه ایران بایستی لحاظ شوند؟

پاسخِ پیش‌فرض منفی است زیرا گفته می‌شود علوم پایه طبیعی، با عینیات طبیعت و نظریات جهان‌شمول سروکار دارد و نه با حوزه‌های ذهنی و ارزشی وابسته به فرهنگ یا جغرافیای خاص، علوم پایه انسانی نیز معطوف به پژوهش‌های تجربی-آماری بوده و کار چندانی با بنیان‌های معرفتی در جامعه ندارد. برخلاف این پیش‌فرض، نمی‌توان علوم پایه را نسبت به نظام معرفتی حاکم در جامعه و خرده‌دانش‌هایی که در فرهنگ و آگاهی عمومی ریشه دوانده و تبلیغ می‌شوند بی‌توجه و منفعل در نظر گرفت. اگر نهادی همچون دانشگاه کاری با بنیان‌های معرفت در کشور نداشته باشد این مبانی چگونه تغییر، اصلاح و یا تقویت خواهد شد؟ در جامعه‌ای که اقلیت بسیار اندکی مشغول تولید علم در مؤثرترین نشریات تخصصی علوم مختلف‌اند ولی باور‌های خرافی، علوم غریبه و خطاهای اندیشه وسیعاً در افکار و رفتار عامه مردم ایفای نقش دارند، علوم پایه توان و اهمیت اجتماعی خود را از دست خواهد داد. آراء افراد در شبکه‌های مجازی حاکی از درک بسیار سطحی آنان از دانش علمی‌ست. افراد بسیاری در جامعه، به اشتباه باور دارند علوم جدید برای موجه‌سازی و توضیح عقاید کهن و باورهای دینی به زبان امروزی ایجاد شده است. آنان به ماهیت و رسالت علم پی نبرده‌اند. بنابراین ملاکِ اصلی، کیفیت معرفت تبلیغ شده در جامعه و دانش‌هایی است که برای عموم ترویج می‌شود و اینکه نهادهای متولی علم و خِرد از قبیل دانشگاه چه اندازه در تفکر عمومی و معرفت سازی هژمونیک در جامعه تأثیر مهمی دارند. عبور از این وضعیت، مشروط به ورود نهاد دانشگاه به ارزیابی نحوه آگاهی عمومی در جامعه و ایفای نقش در تعیین مبانی معرفتی مسلط در جامعه است. بنابراین، هیچ برنامه کلان اصلاح‌گر برای علوم پایه نمی‌تواند حساسیت و مسئولیت علم در قبال کیفیت نظام معرفتی مرجع در جامعه را نادیده بگیرد. اگرچه در دانشگاه‌های امروز ایران برای انجام و رعایت پژوهش‌های با استاندارد علمی و بین‌المللی تلاش فراوان ‌شده و پیشرفت‌های چشمگیر رخ داده، ولی هم معرفت علم‌محور در جامعه دور نگه داشته شده و هم شالوده حوزه معرفتی در نهاد دانشگاهیِ علوم انسانی، عمدتاً متأثر از دانش‌ها و عقاید فقهی و حوزوی است. در بخش‌های آتی تأکید خواهد شد که دانشگاه گفتمان معرفتی خاص خود را داراست. در سنت اروپاییِ تحول اندیشه، بعد از انقلاب روش‌شناختی دکارتی و بیکنی (قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی) و سپس انقلاب معرفت‌شناختی کانتی (اوایل قرن ۱۹) و البته تأسیس نهاد نوین آموزش عالیِ هومبولتی در قرن نوزدهم در آلمان، علوم نوین با کنار نهادن باور به جوهر و تأثیرات علّیِ خَفیه، معیار و روش معرفتی خاص خود را متبلور کرد. معرفت در سنت حوزوی پا به ‌پای علوم و معرفت‌شناسی نوین پیش نیامده و یا قادر به همراهی نبوده است. تاریخ حجیم و پر فراز و نشیبِ تحولات علوم در شاخه‌های فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، فیزیولوژی، روان‌شناسی و غیره در واقع تاریخ صعب‌العبور جوهرزدایی از موضوعات مورد مطالعه این علوم بوده است. به عنوان یک نمونه بارز می‌توان به تحول شیمی مدرن از نسخه جوهری آن یعنی کیمیاگری اشاره کرد که شرح داده خواهد شد. در ریاضیات نیز کمترین اثری از علم عدد، جَفر، روابط جوهری مابین اعداد و حروف و نیز معانی متافیزیکی اَشکال هندسی و صُور عددی وجود ندارد. اکنون می‌توانیم دانش‌هایی که به تولید معرفت در کلیت جامعه می‌پردازند را به سه دسته تقسیم کنیم.

(الف) دانش تخصصی که در رشته‌های دانشگاهی تولید می‌شود. این قسم دانش در حوزه‌های مهندسی، مدیریت، پزشکی و موارد مشابه، مرجع قرار می‌گیرد. ولی مبانی معرفتی این دانش برای جامعه و حتی محصلین دانشگاه گشوده و ترویج نمی‌شود.

(ب) دانش تخصصی که در نهادهای حوزوی تولید می‌شود مانند فقه مشتمل بر فقه حقوقی، فقه احکام زندگی. این قسم دانش در حوزه‌های وسیع حقوق، قوانین، هنجارها و احکام فردی و اجتماعی مرجع قرار می‌گیرد. در این مقاله حضور اندیشه جوهری و برخی از ویژگی‌های آنرا در مبانی معرفتی مباحث فقهی شرح خواهیم داد.

(پ) دانش‌های غیرتخصصی که عموم جامعه باور دارند و به دیگران مانند فرزندان و خانواده‌ها القاء و ترویج می‌کنند. اگرچه دانش دانشگاهی تا حدی در باورهای عمومی جذب می‌شوند ولی اقتباس جامعه از دانش فقهی به مراتب زیادتر است. باورهای عموم در جامعه شیوه شکل‌گیری خاص خود را دارد و شدیداً در معرض خطاهای تفکر، قضاوت‌های سریع و شهودی، جزمیّت، جادوباوری، تبعیت عوامانه از یکدیگر و باورهای جمعی کورکورانه هستند که حتی دانشگاهیان و تحصیل‌کرده‌ها نیز از اعتقاد به این قسم باورها و خطاهای اندیشه مبرّا نیستند.

 

شرح اندیشه جوهری ۱

جَوهَر، مُعرّبِ گوهر، جمع آن جَواهِر، به معنای ماهیت، ذات و اسانس و موجودی قائم به نفس خود است[۵]. العَرَض، جمع آن اَعراض، خواص و ماهیت خود را از جواهر سازنده‌اش کسب می‌کند و در نتیجه معنای مقابل با جوهر دارد. واژه یونان باستانی و بعداً لاتین کلیسایی Hypostasis ، معادل جوهر و معنایش ذات و آنچه در زیر و کنه یک چیزی است. ولی مفهوم اندیشه جوهری با مراجعه به همه معانی و معادل‌های واژه جوهر به دست نمی‌آید. در شیوه اندیشیدن جوهری هر خصلت و صفتی واجد جوهری مختص آن صفت و خصلت است که حضور آن جوهر در یک شئ یا انسان و کلاً مَحمل جوهر، باعث برخورداری شئ و انسان از آن صفت و خصلت می‌شود. جوهر مفهومی کل‌گرا است یعنی تمامی اجزاء شئ و ابعاد وجودی انسان و هر محمل جوهر را فرا می‌گیرد. به عنوان مثال، همه اجزاء یک جسم نجس، نجس است و طهارت آن نیازمند فعلی است که کل جسم را «تحت اثر» خود قرار دهد. ویژگی‌هایی که برای اندیشه و باور جوهری شرح می‌دهیم، جنبه معرفت‌شناختی (Epistemologic) دارند و نتیجتاً اندیشه جوهری مورد نظر در این مقاله، قابل‌کاهش نیست به آنچه در مبحث هستی‌شناسی (Ontology) اصطلاحاً ذات‌باوری (Essentialism) نامیده می‌شود. یکی از دلایل ناسازگاری تفکرات تحلیلی (آنالیتیک) با باورهای جوهری اینست که اندیشه آنالیتیک ترکیب هر اُبژه و موضوع مورد مطالعه را ابتدا از طریق تجزیه آن به اجزاء مشکّله و سپس ترکیب مجدد آنها بررسی می‌کند. بنابراین هویت آنالیتیکِ اشیاء و اَعراض، ابتدا از طریق تجزیه آنها به اجزاء و بررسی روابط و نسبت‌های بین آنها و سپس بازترکیب آن اجزاء حاصل می‌شود ولی هویت جوهری قائل به ماهیت دربست و تفکیک‌ناپذیر اشیاء در تمامیت وجود آنهاست. واژگانی همچون حلول، رسوخ، رخنه، خَلِش و در جلد فرو رفتن از اصطلاحات مختص اندیشه جوهری هستند. حاصل حلول، تمکُن جوهر در جسم و یا امتزاج جوهری جسم با خصلت جوهر است به نحوی‌که جسم را واجد آن خصلت می‌کند. به عنوان نمونه، گفته می‌شود جوهر شرارت و خباثت در روح یا جسم یک فرد حلول و رسوخ کرده و یا شیطان در جلد فلان انسان فرو رفته است. به اینها باید پسوندِ زده را نیز اضافه کنیم که مثلاً در جن زده به کار رفته است. اصطلاح وُلوج یا نفخ روح نیز که در متون اسلامی به معنای دمیده شدن روح در انسان جنین است ماهیتی جوهری دارد. مفهوم جوهریِ حلول در موارد بسیاری معنای مثبت و نیکی نیز دارد. در باور زرتشتی، علت حیات و زندگی موجودات از جمله انسان‌ها حلول جوهر و نیروی حیات موسوم به فَروَهَر از جهان غیرمادی مینو به جهان مادی گیتی از جمله کالبد انسان‌هاست. فَروَهر ذره‌ای از هستی آفریدگار است که در جسم هر انسانی به ودیعه گذاشته شده و بعد از مرگ وی دوباره به آسمان و جهان مینو رجعت می‌کند. دامنه عمل و تأثیر جوهری فَروَهر چنان گسترده است که در لغت‌نامه‌ها فَروَهر را معادل باستانی واژه جوهر قید کرده‌اند. شباهت زیاد مکانیزم فَروَهر با وُلوج روح می‌تواند دالّ بر تأثیر جهان‌بینی زرتشتی در مبانی اعتقادی اسلامی باشد. مفاهیم فَرّ کیانی و فَرّه شاهی از مشتقات فَروَهر هستند که بعداً به آنها خواهیم پرداخت.

اندیشه جوهری با جوهری‌سازیِ (Hypostatization) هرگونه خصلت و صفت بارز آغاز می‌شود. نمونه‌هایی را شرح می‌دهیم تا نحوه عمل اندیشه جوهری مشخص گردد. اندیشه جوهری علت جنون و رفتارهای جنون‌آمیز و دیوانه‌وار انسان را به دلیل رسوخ یک روح شرور و ویرانگر در جسم و نهاد آدمی بیان می‌کند. در اینجا جسم یا نهاد انسان در حکم مَحمل جوهر جنون است. برای درمان و تبدیل انسان از جنون به وضعیت بهنجار کارهایی برای فراری دادن آن روح شرور به اجرا گذاشته می‌شد. تصور چنین بود که اگر فرد دیوانه یا مجنون تحت شکنجه قرار گیرد آن روح نیز اذیت شده و محمل خود را ترک می‌کند و هر چه شکنجه بدنی شدیدتر باشد احتمال خروج دیوانگی از فرد بیشتر می‌شود. تاریخ درمان دیوانگان که مدارکش در دسترس است جزو تاریخ مطالعه شده روان‌پزشکی به شمار می‌آید و مملوّ است از ابزارآلات شدیداً عذاب‌آور و غیرانسانی شکنجه بیماران روانی از قبیل ایجاد سوراخی در جمجمه تا روح دیوانگی از بدن فرد مجنون خارج شود[۶]. این روش درمان در خیلی از موارد به فوت فرد منجر می‌شد. جن و دیو تمثالی از سرشت و جوهر دیوانگی و بی‌عقلی است. دیوانه به معنی دیوگونه (دیو مانند) و مجنون به معنای جن زده است که صورت جوهری این کلمه کاملاً آشکار است. دو نکته مهم در این پدیده وجود دارد که از ویژگی‌های متداول اندیشه جوهری هستند. تلقی جوهری از جنون و دیوانگی آنرا یک وضعیت دوحالته و به عبارتی یک تقابل دو ارزشی و دو حالته (Dichotomy) قلمداد می‌کند. روح جنون و دیوانگی یا در فردی فرورفته و یا نرفته است و به عبارتی فرد یا جن زده هست و یا نیست. این خصلت دو حالته، ناشی از تلقی جوهری از این خصلت روحی و رفتاری بشر است. درمان فرد به معنای خروج روح شرور و به زبان دیگر تبدیل تقریباً آنی یا سویچ شدن از حالت دیوانگی به حالت بهنجاری است. نکته دوم اینست که اگرچه اندیشه جوهری علت ایجاد و بُروز صفات را ناشی از جوهر متناظر با آن می‌داند ولی این جوهر تحت بعضی شرایط و انجام برخی اَعمال و مناسک قابل انتقال از محل جوهر به جسم یا محلی دیگر و نیز قابل تبدیل و استحاله به جوهری دیگر البته وابسته به تقارب بین جوهر مبداً و مقصد است. بنابراین «انتقال و استحاله جوهری» دو ویژگی دیگر اندیشه جوهری هستند. انتقال گناه از فردی گنه‌کار به فردی دیگر (معمولاً از طبقه اجتماعی پائین و بی‌ارزش) یا به یک شئ، تحت مراسمی خاص مثالی از انتقال جوهری است. این نوع مراسم در بسیاری از فرهنگ‌ها وجود داشته و هنوز به اجرا گذاشته می‌شوند[۷]. همچنین جوهر نجاست و استحاله آن به جوهر پاکی و طهارت مثالی از استحاله جوهری است. نجاست و طهارت از دغدغه و مباحث بسیار مهم برای فقه در ادیان مختلف به ویژه اسلام است که به آن خواهیم پرداخت. اعتقاد به روابط علّیِ فراطبیعی و پنهان مابین اجسام، موسوم به تأثیرات خفیه، یکی دیگر از باورها در سنت اندیشه جوهری است که به عنوان نمونه در مکانیزم استحاله جوهری دیده می‌شود. توجیه و تبیین استحاله‌های جوهری میسر نیست مگر با توسل به امکان تأثیرات خفیه.

بنابراین اجزاء و خصوصیات اصلی اندیشه جوهری را می‌توان در موارد (۱) خصلت دربست و دو حالته جوهر یعنی حضور و تمکّن کامل جوهر در مَحمل جوهر یا عدم حضور آن به طور کامل (۲) کل‌گرایی و ترکیبی بودن جوهر (۳) حلول، انتقال و استحاله جوهری (۴) تأثیرات خفیه و (۵) شیوه خاص استنتاج و موجه‌سازی باورها خلاصه کرد. در معرفت جوهرمحور، نحوه خاصی از استنتاج گزاره‌ها و موجه‌سازی باورها وجود دارد که آن‌را از دانش‌ صدق‌محور متکی بر علوم تبیینی بیش از پیش تفکیک می‌کند. قبلاً توضیح دادیم که اندیشه جوهری، کاوش تحلیلی و آنالیتیک صفات طبیعی و خصوصیات انسانی را به‌کار نمی‌بندد. بنابراین، توضیح علت این صفات در جایی متوقف شده و وجود آنها در مرحله‌ای، به‌طور دربست مثلاً با تعبیر به فطرت پذیرفته می‌شود. توجیه گزاره‌های صادر شده براین باور استوار است که اگر خلاف گزاره مشاهده شود به دلیل تأثیر عوامل خارجی است. به عنوان مثال، گزاره «همه انسان‌ها فطرتاً به اخلاق پایبند هستند» و تتمه آن «مگر اینکه تحت نفوذ عوامل شرور خارجی قرار گیرند» را در نظر بگیرید. اگر عملی اخلاقی از فردی سر بزند به حساب درستی این گزاره گذاشته می‌شود. ولی این‌گونه گزاره‌ها علاوه بر اینکه ابطال‌ناپذیرند یعنی با توسل به شواهد مخالف و ناسازگار نمی‌توان آنها را مردود دانست زیرا همواره روشی برای توجیه صحت آنها وجود دارد، به محتوای دانش نیز – در اینجا در باب اخلاق و انسان – چیزی نمی‌افزایند. بلکه باورهای پذیرفته شده‌ای هستند که واقعیات را با آنها تطبیق می‌دهند. باور به سرشت و فطرت نیز در ذیل اندیشه جوهری است. در این باور برخی خصائص انسانی به طور فطری در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده است. مثلاً باور به اینکه انسان‌ها فطرتاً معیارهایی مانند زیبایی و اخلاق را می‌شناسند و اگر خلاف آن ظاهر شود ناشی از عوامل بیرونی است. اندیشه‌های فطری ابطال‌ناپذیر بوده و امکان استخراج روشی تبیین‌گر از آنها برای کشف علل بُروز صفات انسانی میسر نیست.

 

شرح اندیشه جوهری ۲

پدیده‌های اجسام متحرک و احتراق یا سوختن اجسام از دیرباز برای بشر معما و انگیزه بررسی بوده و در اعصار پیشین تحت اندیشه جوهری توضیح داده شده‌اند[۸]. این دو پدیده اکنون به ترتیب در علم فیزیک و شیمی بررسی می‌شوند و برای اذهانی که در معرض دانش نوین هستند پذیرفتن باورهای جوهری در باب حرکت و احتراق بسیار بعید است. مطابق با اندیشه جوهری، علت حرکت اجسام متحرک حضور جوهری در ذات و نهاد آنهاست که باعث حرکت‌شان می‌شود. در ابتدای تاریخ اندیشه، تصور می‌شد اجسام بنابر میل طبیعی و اراده درونی خود به سمت مکان طبیعی خود حرکت می‌کنند به عنوان مثال در فیزیک ارسطوئی شاهد این تعبیر هستیم. سپس علت اجسام متحرک، جوهر حرکت موسوم به آنیما موتریکس (Anima Motrix) (روح متحرک) دانسته شد. آنیما موتریکس قویاً حوزه فیزیک و حرکت اجرام آسمانی را در بر گرفت. حتی در عصر یوهانس کپلر در اوایل قرن هفدهم میلادی، شخص کپلر که منجمی بسیار مؤثر بوده، علت حرکت اجرام سماوی را جوهر آنیما موتریکس می‌دانست. بعد از اینکه رنه دکارت و دقیق‌تر از وی آیزاک نیوتن اصل اول خود را در باب حرکت و سکون بیان کردند، دیدگاه جوهری در باب حرکت و آنیما موتریکس کنار گذاشته شد. احتراق اجسام و این پدیده که برخی به سرعت شعله‌ور شده و برخی قابل احتراق نیستند، یکی دیگر از کنجکاوی‌های بشر در طبیعت بوده است. باور بر این بود که جوهر سوختن موسوم به فلوژیستُن (Phlogiston) علت قابلیت احتراق اجسام است. مثلاً چوب دارای فلوژیستُن فراوانی است که به راحتی شعله‌ور می‌شود و شعله همان فلوژیستُن است که از جسم متصاعد می‌شود. به موجب این باور معتقد بودند که وقتی جسمی در هوا می‌سوزد سبک‌تر می‌شود زیرا ماده فلوژیستُن آن خارج می‌گردد. این نظریه نادرست سراسر قرن ۱۸ را به کلی مسموم ساخته بود. اینکه سوختن یک فرایند شیمیائی و ترکیب شیمیائی مولکول‌های ماده سوختنی با اکسیژن است نیازمند آزمایش‌هایی تعیین‌کننده تحت دانش در حال تکامل شیمی نوین بود. فرضیه فلوژیستُن به سختی ردّ گردید و تنها بعد از آزمایش‌های سدّشکنانه و هوشمندانه آنتوان لاووازیه در اواخر قرن هیجدهم کنار گذاشته شد. خالی از لطف نیست اشاره شود دانش مربوط به مواد مختلف که امروزه شیمی نامیده می‌شود، روزگاری تحت سیطره اندیشه جوهری بوده و کیمیاگری نامیده می‌شد. شیمی‌دانان قرون پیشین در اروپا و نیز تمدن ایرانی-اسلامی مانند جابر ابن حیان و زکریای رازی در اصل کیمیاگر بودند و اعتقاد داشتند اجسام را می‌توان از طریق تغییر دادن نسبت‌ جوهرهای تشکیل‌ دهنده آنها به یکدیگر تبدیل کرد. مشهورترین این موارد تبدیل مس به طلا از طریق استحاله جوهری مس به طلا بود. هنوز هم در شیمی اصطلاحاتی مانند جوهر نمک، جوهر سرکه، جوهر گوگرد و غیره متداول است. در کیمیاگری هر خاصیتی جوهر مادّی خاصی دارد و این جوهر مادّی، وجودی مستقل دارد که جداشدنی و انتقال‌پذیر است. کیمیاگری متکی بر این تصور بنیادی است که خواص اجسام و حالت‌های اجسام (مایع، جامد و بخار) بر اثر وجود نوعی ماده است که این ماده قابل جدا شدن از یک جسم و انتقال به جسم دیگری می‌باشد. کیمیاگری اجسام را ترکیباتی از خواص بسیط می‌داند که از انباشته شدن آن خواص به دست می‌آیند. هرکس که ترکیب این اشیای بنیادین را بداند، راز تغییرات آنها را نیز دانسته است و بدین طریق بر آنها فرمانروایی خواهد کرد. نظریه عناصر اربعه قائل بر ساخته شدن همه اجسام از ترکیباتی از آب، خاک، آتش و باد نظریه‌ای جوهری است. در این باور، جسم انسان عمدتاً از خاک ساخته شده است. نظریه اخلاط چهارگانه بر این باور است که طبعِ انسان حاصل جمع جوهری و ترکیبات معینی از اَخلاط خون، بلغم، سودا و صفرا در بدن وی است و تناظری بین عناصر و اخلاط چهارگانه وجود دارد. اخلاط چهارگانه اساس طب اسلامی را تشکیل می‌دهد. اندیشه جوهری، دنیای اعداد و حروف را نیز در بر گرفته است و حاصل این دانش جوهری، علم عدد، عددشناسی، جَفر و علم حروف نامیده می‌شود که همراه با نظریه عناصر اربعه جایگاه بارزی در اندیشه‌های دینی و حوزوی دارند. در عددشناسی هر عدد خاص مانند عدد هفت، جوهر خود را دارد که در اَعراض گوناگون مانند هفت اقلیم، هفت آسمان و هفت شهر عشق نمایان می‌شود. در خاتمه این بخش، باید اشاره شود برای علم مدرن، «خاصیت» مسئله‌ای کاملاً پیچیده است، جوهری ذاتی نیست بلکه مشتق و فرعی است. خاصیت یا کیفیت اجسام کاملاً حادثی و بر اثر تحلیل علّی به مجموعه‌ای از شرایط، روابط و نسبت‌ها تجزیه می‌شود. تا زمانی‌که این تحلیل منطقی شکل نگرفته باشد شئ و خاصیت – که در اندیشه جوهری با هم متحد و یکسان می‌گردند – نمی‌توانند از یکدیگر متمایز شوند. ابطال فرضیاتی مانند آنیما موتریکس، فلوژیستُن، جوهر عناصر شیمیائی و در اصل سایر باورهای جوهری در باب تأثیرات علّی در طبیعت، نه تنها مرهون دانش حاصل از علم نوین بلکه تغییر در (۱) معیار استدلال معتبر (۲) معیار پذیرش گزاره‌های استنتاج شده و (۳) نحوه موجه‌سازی و پذیرفتن باورها است. این موضوع در بخش بعد و خلال مبحث فره ایزدی یا فره شاهی روشن‌تر بیان خواهد شد.

 

شرح اندیشه جوهری ۳

گزاره‌های علّی در علم که معمولاً به‌صورت P⟶Q یعنی اگر P آنگاه Q، بیان می‌شوند خصلت ضروری دارند. یعنی تحت هر شرایط زمانی و مکانی اگر P اتفاق بیافتد Q نیز «ضرورتاً» رخ خواهد داد. در اندیشه جوهری تأثیرات علّی به شرایط محیطی و زمانی وابسته است و مثلاً فقط در مکانی خاص و یا فلان روز هفته اتفاق می‌افتند. اگر P اتفاق بیافتد ضرورتاً نمی‌توان Q را استنتاج کرد زیرا نیروهای فراطبیعی نیز دخیل هستند. در نتیجه، کنش‌های علت و معلولی نیازمند جذب (فراخوان) و یا دفع (مهار) نیروهای مرتبط از طریق خواندن وِرد یا اجرای آئینی خاص هستند. در توجیه باورهای علّی ذیل اندیشه جوهری، از استدلالی موسوم به «علت شمردن مقدم»   (Post hoc ergo propter hoc) استفاده می‌شود. در این استدلال اگر حادثه B بعد از حادثه A رخ دهد، A علت وقوع B دانسته می‌شود. به عنوان مثال، اگر وِرد «الف» را بخوانیم سرماخوردگی برطرف خواهد شد. فرض کنید ورد را خوانده‌ایم و سرماخوردگی برطرف شده است. صحتِ تأثیر علّیِ خواندن «الف» روی درمان سرماخوردگی استنتاج می‌شود. «علت شمردن مقدم» مغالطه‌ای مشهور است. بنابراین، دانش علّی در اندیشه جوهری در باب طبیعت، قابلیت تبیین‌گری ندارند ولی چون ابطال‌پذیر نیستند با توسل به معدود مصادیق اتفاقی و استدلال بر پایه «علت شمردن مقدم» توجیه می‌شوند. موجه‌سازی گزاره‌های شرطی در باب اتفاقات اجتماعی نیز معمولاً با مشکلات منطقی مواجه بوده و برخی مواقع از مغالطه برای توجیه استفاده شده است. در بحث زیر یک مورد عمده از این موارد را شرح می‌دهیم.

در اعصار پیشین، هم در ایران و هم در مغرب زمین، حکم‌رانی از آن افرادی است که دارای نوعی لیاقت آسمانی موسوم به فرّه شاهی بودند. از ادبیات حماسی و اسطوره‌ای چنین استنباط می‌شود که فرّه شاهی دارای مختصات جوهری است. به عنوان مثال شاهنامه فردوسی در ذیل اندیشه فرّه شاهی و تقدیرباوری مطلق نگاشته شده و این عقاید هنوز برای برخی جذاب هستند[۹]. چون حاکمیت از آن خداوند دانسته می‌شد، شاه یا سلطان باید نشانه‌ای دالّ بر لیاقت این امر داشته باشد که آنرا فرّ کیانی یا فرّه شاهی نام دادند. به نظر می‌رسد فرّه مشتق از باور زرتشتی جوهر و نگهبان حیات یعنی فَروَهر است. اگر فردی این جوهر را در وجودش نشان می‌داد می‌توانست ادعای شاهی کند. با توجه به اینکه همگان شاهد عروج و افول شاهان بودند باور به جوهری ثابت برای حکم‌رانی به سختی قابل باور بود در نتیجه مفهوم فره شاهی نمی‌توانست به عنوان جوهری ثابت و دائماً ماندگار در یک فرد تلقی شود. به عبارت دیگر، مفهومی به اسم فطرت شاهی وجود ندارد. اساطیر حماسی حاکی از آنست که اگر فردی فره کیانی از دست بدهد شاهی از وی ساقط خواهد شد. بنابراین اگرچه در اینجا با مفهوم ضعیف‌تری از جوهرِ حکم‌رانی مواجه هستیم ولی هر موقع فرد از فره شاهی برخوردار می‌شد لیاقت حکم‌رانی داشته است و اگر فره از وی دور می‌گشت لیاقت شاهی نیز از بین می‌رفت. خصلت جوهریِ باورِ فره شاهی، زمانی بیشتر نمایان می‌شود که در این باور جستجوی فضائل اخلاقی و رعایت آئین حکم‌رانی کنار گذاشته شده و روی معیارهای خارج اراده یعنی سعادت و اقبال آسمانی برای حکم‌رانی تأکید شد. با وجود باور عمومی به فره شاهی، جزئیات شرایطی که برخورداری از فره را ایجاد می‌کنند کاملاً در ابهام بوده زیرا چنین شرایطی برحسب خصوصیات اخلاقی و فضائل فرد مذکور تعیین نشدند، بلکه بالعکس، فردی واجد صفات و فضائل والا به جهت شاهی بود اگر از فره برخوردار باشد. فرّ در اوستا کتاب دینی زرتشت به صورت فروغی ایزدی تعریف می‌شود که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می‌یابد. از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی می‌رسد، شایسته تاج و تخت می‌شود، عادل و کامیاب می‌شود. وقتی نوذر پسر منوچهر از شاهان پیشدادی در شاهنامه فردوسی، فره شاهی را از کف داد بختش سر آمد و در جنگ با تورانیان کشته شد. یکی از دلایلی که محمدعلی همایون کاتوزیان، ایران را جامعه کوتاه مدت می‌نامد این است که انتخاب جانشین شاهِ پدر، مسئله‌ای بود که در ایران زمین با مشکلات زیادی حل می‌شد[۱۰]. درحالی‌که این مسئله در مغرب زمین با اقتدا به فرمولِ فرزند ذکورِ ارشد جایگزین شاهِ پدر، با مشکلات به مراتب کمتری حل شده است. جنگ و کشتار میان برادران بر سر قدرت و حتی میان پدر و پسر مدعی حکومت، در ایران فراوان سابقه دارد. اگر فرضیه فره شاهی ابهام منطقی نداشت مسئله فوق راحت‌تر حل می‌شد ولی این فرضیه به شرح زیر ابهام منطقی دارد که در عمل به تضاد و کشمکش منجر شد. فرضیه می‌گوید اگر فردی فره شاهی داشته باشد (گزاره P)،  می‌تواند قدرت را تصاحب کند (گزاره Q)، زیرا به دلیل فره شاهی شرایط حکم‌رانی را داراست. بنابراین باور به فره شاهی صورت گزاره‌ای P⟶Q دارد. اکنون فرض کنید که بررسی می‌کنیم آیا نادر افشار فره شاهی دارد یا خیر که اگر داشته باشد (P صادق باشد) آنگاه لیاقت حکم‌رانی نیز دارد (Q برقرار است). این یک استنتاج صحیح و مشهور منطقی موسوم به «وضع مقدم» (Modus Ponens) است. ولی آنچه در دنیای واقعی رخ می‌داد دقیقاً برعکس آن بود. یعنی اگر فردی جسورانه و بی‌رحمانه قدرت را تصاحب می‌کرد مردم می‌گفتند حتماً از فره برخوردار است، اگر برخوردار نبود چطور می‌توانست در این همه جنگ و ستیز موفق شده و بخت یارش باشد. در واقع پیروزی و کامیابی در روی زمین را ناشی از بخت و قسمت در آسمان می‌دانستند و گمان می‌رفت هرکسی به مقام حکم‌رانی برسد پیوندی آسمانی و ایزدی دارد. یعنی قبلاً گفتیم استفاده از فره ایزدی به این صورت است  P⟶Q  و P در نتیجه Q. ولی در عمل چنین شد P⟶Q  و Q در نتیجه P. روش استنتاجی دوم آشکارا یک مغلطه و اکنون موسوم به مغلطه «تصدیق تالی» (Affirming the consequent) است. بنابراین باور به فره شاهی پشتوانه منطقی نداشت و توجیه نظری آن یک مغلطه بود.

رعیت در ایران زمین توان فهم فراز و فرود شاهان را نداشت و این سؤال که یک فرد تحت چه منطقی به شاهنشاهی و فاصله‌اش از دیگران به فاصله فرش تا عرش می‌رسد، به ذهن کمتر فردی خطور می‌کرد. البته خود شاهان و نهاد قدرت نیز قویاً به ماورائی و معمایی بودن حوزه قدرت و ارتباط آن با طالع و چرخ گردون و بعدها با اراده الهی – مثلاً از طریق باورهای ساخته و پرداخته شاعران و حماسه‌سرایان درباری که در متن جامعه جذب می‌شد – دامن می‌زدند تا حوزه قدرت هر چه بیشتر غیرسکولار، آسمانی، رمزآمیز و دور از دسترس و اراده جامعه باقی بماند. علت نفوذ اندیشه جوهری و بُروز باور فره کیانی را باید در ماورائی بودن حوزه حکم‌رانی و دسترس‌ناپذیری آن از قلمرو خواست و اراده جستجو کرد. قرن‌ها طول کشید تا مخصوصاً در فلسفه سیاسی غرب، حوزه قدرت روی ادله سکولار و لیاقت برای حکم‌رانی روی معیارهای عقلانی و قابل نقد قرار گرفت.

 

اندیشه جوهری در دانش حوزوی ۱

در این بخش به بررسی باورهای جوهری در برخی مباحث فقهی می‌پردازیم. نجاست و طهارت از مسائل مهمی هستند که در کانون توجه فقه ادیان مختلف از فقه زرتشتی تا اسلام است[۱۱]. تمرکز این مقاله روی فقه اسلامی با استناد به منابعی مانند ویکی‌فقه (دانش‌نامه حوزوی)، ویکی‌شیعه و برخی مقالات تخصصی در نشریات فقهی است. تلقی در باب پاکی و نجاست در فقه و آثار فقهای اسلامی نشان از رسوخ اندیشه جوهری در تحلیل این موضوعات است. از جمله می‌توان به این باورها اشاره کرد. تقابل دو حالتۀ یا نجس یا پاک و اینکه هر شئ در کلیت وجودش یا نجس است و یا پاک در مباحث فقهیِ طهارت و نجاست مفروض است. غسل یکی از روش‌های تطهیر است. ماهیت غسل، پاکیزگی با شستشو نیست بلکه آئینی است که فرض شده با انجام آن جوهر نجاست بدل به جوهر طهارت می‌شود. استحاله جوهری از طریق انجام یک مراسم یا خواندن وِرد، سنت و باوری کهن و گسترده در همه باورهای جوهری است. با انجام یک مراسم و مناسک مانند خواندن یک ورد، نجس بلافاصله به پاک تبدیل می‌شود. تذکیه عبارت است از فرایند تبدیل نجس به پاکی و مطهره و ذبح یکی از روش‌های متداول تذکیه است. اجزاء بدن حیوانات حرام‌گوشت، نجس و ناپاک است که با تذکیه پاک می‌شود. گوشت حیوانات حلال‌گوشت بعد از کشته شدن نجس است. ولی اگر از طریق ذبح انجام شود گوشت آنها پاک و خوردنشان مجاز است. ماهیت ذبح نه با هدفی بهداشتی بلکه عمدتاً مناسکی اعتقادی است. ایمان دینی باعث طهارت و پاکی فرد مؤمن است ولی این باور نیز وجود دارد که اگر فردی از دین خارج شود ناپاک می‌گردد. سگ حیوانی نجس است ولی اگر به نمکزار فرو رود پاک می‌شود که مصداقی از استحاله جوهری نجاست به طهارت است. مرز قاطعی مابین نجاست و پاکی تصور شده است به عنوان مثال، آب به اندازه سه و نیم وجب مکعب تحت تماس با نجس، نجس نمی‌شود ولی کمتر از آن حتماً نجس می‌گردد. غسل مثال دیگری از استحاله جوهری است. غسل اهمیت فراوانی در باب طهارت در رساله‌های علمیه دارد. هدف اصلی در غسل شستشوی بهداشتی بدن نیست. در واقع، در غسل دست کشیدن لازم نیست و به هر صورتی آب به بدن برسد کافی است. ولی اگر با نیت انجام شود و بدن با آب برخورد کند باعث پاکی روح می‌شود و در صورت عدم یا تأخیر نیت، باعث پاکی نمی‌شود. غسل میت، بدن وی را که بعد از مرگ نجس شده تبدیل به مطهره می‌کند. بنابراین در غسل شاهد تأثیرات خفیه عوامل نجس‌زدایی هستیم. چنین به نظر می‌رسد که در آمرزش گناهان به طور آنی با انجام آئین‌هایی مانند توبه، باور به استحاله جوهری به‌کار رفته است.

علاوه بر عوامل عینی و مادی نجاست از جمله خون، مدفوع و این قبیل موارد، باور به یک ذات نجاست و پلیدی نیز در آراء فقهی وجود دارد و نشان از دامنه عمل جوهر نجاست نزد این آراء است که فقط محدود به نجاست مادی و عینی نیست. به عنوان نمونه بارزِ این موضوع می‌توان به مفاهیم مرتد و مُشرک رجوع کرد. منظور از ضروری دین به عقیده فقها عبارت است از توحید، نبوت، نماز، روزه، حج و زکات. البته برخی از فقها احکام شرعی را نیز جزو ضروری دین عنوان کرده‌اند. بنابر تعریف رایج، مرتد شخصی است که زمانی به اسلام و ضروری‌های آن باور و ایمان داشته ولی اکنون به دینی دیگر ایمان آورده و یا منکر ضروری دین باشد. از دیدگاه بسیاری از فقهای شیعه مانند محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، علامه حلی و کاشف‌الغطا، شک کردن در باب ضروری دین جزئی از ارتداد است[۱۲]. مقصود کلام ما در این مبحث تحلیل یا نقد مفهوم ارتداد نیست بلکه ارائه دلایلی برای اثبات حضور باورهای جوهری در مباحث فقهی مرتبط با ارتداد است. باور فقهی اینست که فرد مرتد نجس نیز هست[۱۳]. فرض کنید فردی قبلاً به اسلام باور داشته و طبق باور فقهی اکنون طاهر است ولی چنانچه شرایط ضروری اسلام را قبول نکند مرتد شده و نجس می‌گردد. یکی از معیارهای نجاست می‌تواند سبک زندگی فرد باشد یعنی اگر موازین بهداشتی را که اسلام توصیه کرده به سبب ارتداد از اسلام رعایت نکند به درستی ممکن است با نجاست مادی آلوده شود ولی چرا شخصی که نسبت به مبانی اسلام شک کند لزوماً مواردی که اسلام در زمینه بهداشت توصیه کرده را عمل نخواهد کرد. شاید وی به آئین دیگری روی آورده که همان دستورات را توصیه می‌کند و شاید اصلاً فردی باشد که به هر دلیلی بهداشت پزشکی و فردی و اجتماعی را حتی به صورت شدید و وسواس‌گونه رعایت کند. این سؤالات پاسخ داده نمی‌شود مگر اینکه قائل باشیم مفهوم نجاست در آراء فقهی جنبه جوهری دارد که نه تنها شامل نجاست مادی بلکه شامل نجاست در کلیت وجودی نیز است. مفهوم طهارت نیز در معنای فراتری به کار رفته است که جز با باور به جوهر طهارت توجیه‌پذیر نیست. یعنی وقتی گفته می‌شود مرتد نجس است و تماس رطوبت‌آمیز با وی نجاستش منتقل می‌شود معنای جوهری نجس و نه معنای بهداشتی و پزشکی نجاست، منظور شده است. در غیراین‌صورت نجاست چگونه می‌تواند منتقل می‌شود؟ در واقع رطوبت یکی از راه‌های انتقال جوهری در سنت باورهای جوهری است و در اینجا هم از همین قاعده تبعیت شده است. در خصوص باور به انتقال جوهریِ ناپاکی و نجاست از طریق رطوبت، تحلیل این قلم اینست که در فقدان دانش مربوط به دنیای میکروسکوپی و بیولوژیکِ انواع عفونت‌ها، گمان زده شد رطوبت که سرما و گرما را انتقال می‌دهد عامل اصلی انتقال ناپاکی جسمانی و روحانی است در حالی‌که حتی بسیاری از ویروس‌ها از طریق آب، رطوبت، هوا، بوسیدن و دست دادن منتقل نمی‌شود[۱۴].

باور چنین است که وقتی فردی از اسلام به دینی دیگر یا به آتِئیسم روی می‌آورد استحاله جوهری از جوهر طهارت به نجاست در نهاد وی رخ می‌دهد و بالعکس، تشرف به آئین اسلام یک تغییر جوهری در نهاد فرد است که صرفاً با خواندن «اَشهد» به وقوع می‌پیوندد. نجس پنداشتن دگراندیشان چه دینی و چه فکری دارای تبعات بسیاری مخصوصاً در حوزه سیاسی و ارتباطات اجتماعی است. به عنوان نمونه می‌توان به حکم مجازات اعدام برای افرادی که از لحاظ فقه مرتد شمرده می‌شوند و نیز طرد دگراندیشان فکری و سیاسی در محیط‌های جزم‌اندیش و سنّتی جامعه و ممانعت از دفن اعدام‌شدگان سیاسی در گورستان عمومی شهر به دلیل نجس شمردن آنها اشاره کرد. ممکن است برخی ادعا کنند که در عمل، اعدامی به دلیل ارتداد انجام نشده[۱۵]، و یا فتوایی به نفع نجاست مرتدین و دگراندیشان صادر نشده است ولی وسعت بحث نظری مابین مراجع دینی، فقها و نویسندگان اسلامی در باب نزدیکی و ارتباط ارتداد و دگراندیشی با نجاست، برای جامعه عوام کافی است تا خودشان در عمل، حکم به نجاست دگراندیشان دهند و یا برخی عوامل بانفوذ، موجبات قتل آزاداندیشان را فراهم کنند[۱۶]. موضوع وقتی حساس و بحرانی می‌گردد که دریابیم همه این مجازات‌ها و این فرهنگ اجتماعی، مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر باورهایی است که در چارچوب اندیشه جوهری قرار داشته و مُتقن پنداشته شده‌اند.

ارتداد در فقه به دو نوع ارتداد فطری و ملی تفکیک می‌شود. مرتد فطری فردی است که یکی از والدینش در هنگام تشکیل نطفه، مسلمان بوده باشد. بنابر آراء فقهی، توبه مرتد فطری پذیرفته نمی‌شود و مجازات اعدام برایش پیش‌بینی شده است ولی توبه مرتد ملی پذیرفته می‌شود. به نظر می‌رسد اگر فردی با پدر و مادر مسلمان، که به ارتداد محکوم شده، منکر مسلمان بودن والدینش شود، محکومیت سبک‌تری برایش رقم خواهد خورد و می‌تواند توبه کند. بعلاوه تعبیری جوهری از پذیرفتن اسلام پیش فرض است که به عقیده این قلم با آیه مشهور ۲۵۶ بقره سازگار نیست. بنابر تفسیر آیه ۲۵۶ سوره بقره «لا اکراه فی الدین»، این آیه روی اختیار و آگاهی انسان در بدو پذیرش دین تأکید دارد[۱۷]. آیا کودکی که در خانواده‌ای مسلمان متولد می‌شود، صرفاً به حکم اینکه پدر و مادرش به اسلام اعتقاد دارند، باید معتقد به اسلام تلقی ‌شود به نحوی که اگر بالفرض زمانی به دین دیگری روی آورد یا به ارکان اسلام ایمان نیاورد مرتد فطری و نجس محسوب شود؟ تا حدی که حتی توبه وی پذیرفته نشود؟ ولی کودکی دیگر که در خانواده‌ای غیرمسلمان متولد شده و سپس به اسلام ایمان می‌آورد چنانچه اعتقادش را به اسلام از دست دهد مرتد ملی محسوب شده و توبه وی پذیرفته می‌شود. اگرچه می‌توان پذیرفت کودک رشد یافته در خانواده‌ای مسلمان در سبک زندگی اسلامی رشد یافته ولی همه اینها داده‌ای طبیعی و غیر ارادی بوده و هنوز به معنای پذیرش اختیاری و آگاهانه دین (مضمون آیه لا اکراه فی الدین) یعنی ورود مُسلّم به دین اسلام توسط کودک مزبور نیست.

 

اندیشه جوهری در دانش حوزوی ۲

همانطورکه قبلاً اشاره کردیم اصطلاح وُلوج یا نفخ روح نیز که در متون اسلامی به معنای دمیده شدن روح در جنین انسان است ماهیتی جوهری دارد. در باور حوزوی و فقهی، علت حیات و جنبندگی موجود زنده اعم از انسان و حیوان، روح یعنی جوهر حیات است که در کالبد انسان دمیده می‌شود و ذاتی غیرمادی داشته و کاملاً جدا از کالبد جسمانی انسان است[۱۸]. بنابراین دمیده شدن روح در جسم از طریق هیچ فرایند زیست‌شناختی و بیوشیمیائی انجام نشده بلکه دخول و استقرار آنی روح در جنین است. از اینرو وُلوج روح اتفاقی غیرقابل شرح و جادویی است. ماهیت جوهری و اثیری روح باعث اختلاف نظر فراوان در تشریح دقیق مفهوم روح نزد فقها و حوزویان شده است. در مقاله با عنوان «زمان دمیدن روح در جنین» منتشره در نشریه فقه[۱۹]، باور نویسندگان مختلف اسلامی در باب روح و دخول نامحسوس آن در جسم انسان شرح داده شده است. مطابق نظر مقاله، روح بعد از چهار ماهگی در جنین انسان دمیده شده و وارد می‌شود و گرچه روح از جهانی غیرمادی (مشابه جهان مینَوی در باور زرتشتی) وارد می‌گردد ولی می‌تواند تأثیراتی مادی در بدن جنین بگذارد. اهمیت این موضوع از لحاظ فقهی تجویز این حکم است که اگر فردی عمداً – مانند حمله یا کتک زدن – باعث سقط جنین در زنی باردار شود، چنانچه روح در جنین وُلوج کرده باشد قتل عمد محسوب شده و حکمش قصاص است ولی قبل از دخول روح در جنین، این حادثه قتل نفس شمرده نمی‌شود. قبل از ورود به مبحث علوم غریبه اشاره می‌کنیم که اساس طب اسلامی را اخلاط چهارگانه تشکیل می‌دهد و همان‌طورکه قبلاً شرح دادیم دانشی کاملاً مندرج در باورهای جوهری است.

اکنون تمرکز مقاله را به علوم غریبه معطوف می‌کنیم. علوم غریبه به مجموعه دانش‌هایی اطلاق می‌شود که در چارچوب اندیشه جوهری و متکّی بر تأثیرات علت و معلولی آنی، فراطبیعی و مخفی است که با تأثیرات صفات جوهری منتقل می‌شوند. علوم غریبه، هم قدمتی طولانی و هم در جغرافیا و فرهنگ‌های مذهبی وسیعی متداول بوده است. صورت و محتوای این علوم در اعصار کهن به سحر و جادو بسیار شبیه بوده ولی اکنون در جهت دفاع از علوم غریبه آنرا از سحر و جادو متمایز می‌دانند. کیمیا، ریمیا (بهره‌گیری از خواص مخفی اشیاء و اماکن انرژی‌دار برای رسیدن به توانایی‌های ماوراء‌طبیعی)، تنجیم، طالع‌بینی، علم عدد و حروف و رَمل از عمده‌ترین شاخه‌های این علوم هستند. در سحر و جادو اعتقاد به تأثیرات فراطبیعی و مراسم و مناسک مربوطه بسیار ابتدایی است ولی در علوم غریبه از روش‌های پیچیده‌تر و قانع‌کننده‌تری استفاده می‌شود. علوم غریبه جایگاه بارزی در اندیشه و آموزش اسلامی دارد. نظام‌الدین نیشابوری در کتاب غرایب القرآن و رغایب الفرقان ، علوم غریبه را علوم رازآلود معرفی می‌کند که به انسان توانایی آگاهی از اسرار و امور پنهان و نیز انجام کارهای غیرعادی می‌دهد[۲۰]. محمدتقی مجلسی در بحارالانوار استخاره، تفأل، خواص اسماء الله را ترغیب کرده و آنها را به درستی جزو علوم غریبه شمرده است. این اَفعال و باور پسِ پشت آنها در آموزه‌های دینی بسیار تأکید می‌شود. در مقاله «تعلیم و تعلم سحر از منظر فقهی[۲۱]»، نویسندگان که استاد دانشگاه بین‌المللی المصطفی هستند بنابر ادعای مقاله با استناد به ادلّۀ متعارف فقهی به این سؤال پاسخ می‌دهند که اصل ترغیب اسلام به تعلیم و تعلم مشمول تمام علوم از جمله سحر و علوم غریبه و خفیه (کیمیا، طالع‌بینی، رمل و غیره) نیز می‌شود؟ نتیجه‌گیری اول نویسندگان چنین است: «گذشته از سابقه کهن سحر در تاریخ بشر، موقعیت سحر به گونه‌ای است که در جوامع پیشرفتۀ امروزی نیز حیات بشر را در ابعاد مختلف رشد معنوی و مادی متأثر نموده و توجه به مسئلۀ آموزش و فراگیری آن لازم است.»

در خصوص سحر نیز جواب مقاله چنین است: «تعلیم و تعلم سحر حرمت است، مگر سحر در مقام دفاع و ابطال؛ بالتَبَع تعلیم و تعلم آن نیز نمی‌تواند به طور مطلق حرام باشد.» در نتیجه بنابر ادلّۀ فقهی، یاددادن و یادگرفتن سحر و در نتیجه ترویج تحت شرایطی مجاز است. در خصوص علوم غریبه، بعد از مرور دیدگاه‌های فقهی، نویسندگان چنین جمع‌بندی می‌کنند: تعلیم و تعلم و کاربرد علوم غریبه مانعی ندارد. علوم غریبه انواع مختلفی دارد که معیار جواز آن مطابقت با قوانین عادی است، چنانکه فنونی نظیر کیمیای قدیم که بر اساس قانون طبیعی خیلی نهانی بود یا شعبده که در آن از قوانین عالم طبیعت از جمله خطای باصره استفاده می‌شود مانعی ندارد.

ارجاع به مقاله فوق علاوه بر اثبات گستردگی و جایگاه اندیشه جوهری در تحصیلات حوزوی و فقهی – از طریق منابع متعدد مندرج در مقاله – بلکه حاکی از مهر تأیید بر علوم خفیه و غریبه از موازین فقهی است. در نقد مختصر و فوری مقاله باید اشاره کرد درست است که اسلام تعلیم و تعلم علم را تأکید و ترغیب کرده ولی هر نوع قصه در باب طبیعت و جامعه را نمی‌توان علم تعبیر کرد. به عبارت دیگر نویسندگان مقاله، علوم نوینی چون فیزیک و زیست‌شناسی را هم ردیف سحر و علوم غریبه پنداشته‌اند. باید اضافه کرد خط فاصلی که دانش‌های نوین را از سحر، علوم غریبه، علم عدد و حروف و غیره با فرسنگ‌ها فاصله تفکیک می‌کند در اصل ناشی از تضاد دانش علم‌محور با نظام معرفتی متکی بر اندیشه و تلقیات جوهری و مشتقات آنست. پدیده‌های جادویی مانند سرایت بدون واسطه بیماری‌ها و جاذبه و دافعه اجسام مغناطیسی، بشر جوهری‌‌اندیش را به پذیرفتن تأثیرهای از راه دورِ مخفی و ماوراطبیعی سوق داد. او گمان کرد با انجام برخی مراسم یا خواندن ورد می‌تواند خود نیز این تأثیرات خفیه را کنترل کند. لیکن همه این‌گونه باورها ناشی از ناآگاهی و عدم شناخت وی از نیروهای مادّی و میکروسکوپی مانند میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی و نیز دنیای بیولوژیک ویروس‌ها و باکتری‌ها بوده و هست.

 

فقدان توجه به اندیشه جوهری در فضای روشن‌فکری ایران

علوم نوین که مبتنی بر «مفهوم علمی علت و تأثیر» و «دانش صدق‌محور» است در جبهه مقابل دانش‌های جوهرباور قرار دارند. نهاد دانشگاه اگر به درستی در هر کشوری اجرا شود گفتمان معرفتی خود را داراست که متکی است بر منطق تحول و اکتشاف علمی و نیز موازین دانشگاهی آموزش و پژوهش. نگارنده قبلاً در مقاله‌ای مفصل شرحی بر گفتمان معرفتی دانشگاه ارائه داده است[۲۲]. در دانشگاه‌های ایران ابعاد تکنیکی و کاربردی علوم ترویج شده ولی به بُعد معرفتی علم و دانش صدق‌محور توجهی نمی‌شود، احتمالاً به این دلیل که معرفت علمی متکی بر صدق، صحت روش و نقد پژوهشی با همه معرفت‌های جوهری تضاد و منافات دارد. این واقعیت موجب افتراق بین معرفت علمی-دانشگاهی با معرفت حوزوی می‌گردد. معرفت حوزوی منبع تعیین سبک زندگی فردی و اجتماعی (احکام فردی و اجتماعی) و نیز معیارهای ارزش‌گذاری اخلاقی و حقوقی در جامعه ایران از طریق فقه و شاخه‌های مختلف آنست. تاکنون در دانش و باور رایج موجود در جامعه ایران، تقابل علوم نوین با دانش‌های متافیزیکی و باورهای دینی و قدسی در خصائص تجربی، پوزیتیویستی، طبیعت‌گرایی و فیزیکالیستیِ علوم نوین و شیوه‌های رایج پژوهشی دانسته شده است. از آنجا که بعد از اقدامات موسوم به انقلاب فرهنگی، نظام معرفتی حوزوی و سنت فقهی در فضای دانشگاه و نیز قوانین حقوقی مسلط شدند لازم بود تفاوت‌های دانش‌ حوزوی و علوم نوین بررسی و تحلیل می‌شد که محقق نشد. تاجائیکه نگارنده اطلاع دارد نخبگان فکری و دانشگاهی و باسوادان فلسفه و معرفت که در خلال و بعد از انقلاب فرهنگی در کشور مؤثر بودند چندان به ماهیت و گستردگی اندیشه جوهری پی نبرده و اگر هم پی بردند آنرا اشاعه و آگاهی نداده و اعلام نکردند که ریشه تفاوت و اختلاف دانش دانشگاهی با حوزوی نه به دلیل اختلاف ایدئولوژیک بلکه در مقوله معرفت‌شناختیِ اندیشه جوهری نهفته است. در باب نقد پوزیتیویسم و انتقادات پست‌مدرنیستی از علم‌گرایی در فضای فکری ایران مکرراً صحبت و اشاعه شده و می‌شود. در حالی‌که این‌ قبیل انتقادات، اساساً مصداق جوامعی است که مدرنیسم فلسفی و معرفتی را پشت سر گذاشته‌اند و برای کشوری که در آن به اندیشه‌های جوهری و انواع علوم غریبه رجوع می‌شود و نیز گسترش خرافات در توده‌ مردم آشکار است، سنخیت ندارند. مشهور است که در فضای روشن‌فکری ایران در دهه‌های شصت و هفتاد شمسی، گروهی پیرو کارل پوپر و گروهی دیگر پیرو مارتین هَیدگر بوده و مجادله کردند. حاصل این مجادلات کدام گره و معضل نظری یا عملی را حل کرد؟ عجیب است که گروهی پیرو و حتی متأثر از ارنست کاسیرر در ایران به وجود نیامد. نگارنده یقین دارد فضای روشن‌فکری در ایران بعد از ۱۳۵۷ نیازمند اثر بزرگ کاسیرر موسوم به اندیشه اسطوره‌ای[۲۳] و جذب تحلیل‌های این کتاب در خصوص اندیشه‌های جوهری بود. باید از یدالله موقن مترجم توانمند این کتابِ دشوار تشکر کرد که آنرا به خوانندگان ایرانی عرضه کرد. القصه و طی سال‌ها محدودیت‌های دانشگاه و دانشگاهیان، حوزه معرفت در ایران مونولوگ و اُرتدکس باقی ماند و نتوانست دانش‌های نوین برخاسته از روش‌های علوم معاصر را جذب کند. حاصل کار، فقر جامع دانش بود که در حوزه‌هایی همچون انسان‌شناسی، کیهان‌شناسی معرفتی، حقوق و غیره خود را نشان داد. رفع مشکلات حوزه دانشگاه و آموزش عالی نیازمند اصلاح در بخش‌هایی خارج از حیطه دانشگاه مانند اقتصاد و اشتغال است ولی هر بازسازی دانشگاه نمی‌تواند تفاوت ماهوی اندیشه‌های علمی و جوهری و تظاهرات و مصادیق این تفاوت در بخش‌های مختلف جامعه را نادیده گرفته و کمر همت به اصلاح حوزه معرفتی مسلط در کشور نبندد.

 

هم‌زیستی بنیادگرایی با علم و تکنولوژیِ‌ محصول خِردگرایی

در این بخش از مقاله، بحثی نظری ارائه می‌شود که به ارتباط بین علوم و فنون نوین، پشتوانه عقلانی و نقدپذیر آن در یک طرف با جوامع پیرو معرفت‌های قدسی-ایدئولوژیک، در طرف دیگر، می‌پردازد. این پرسش از اواخر قرن بیستم تاکنون همواره مطرح بوده که آیا امکان گسترش علوم و فنون نوین در جوامع اسلام‌گرا امکان‌پذیر است یا خیر. با اذعان بر اینکه علوم رهایی‌بخش و فن‌آوریِ بی‌سابقه حاصل تحولات عصر روشنگری و مدرنیته اروپایی بوده که در تقابل با آموزه‌های دینی و اسلامی قرار دارد، اندیشمندان بسیاری از جمله آنتونی گیدنز، بسّام تیبی و پیتر دیمنت، تعارض و مشکلات لاینحلی سر راه عقلانیت و رشد علم و تکنولوژی در جوامع اسلام‌گرا مطرح کرده‌اند[۲۴]. توجه کنیم که از دیدگاه معرفتی نیز علم بر پایه الهامی تغییرناپذیر نیست بلکه مبتنی بر سازماندهی شک‌ها و نتایج نامعلوم پژوهش‌های در حال انجام است، در نتیجه میان علم و آموزه‌های وحیانیِ مُتقن، ناسازگاری ذاتی وجود دارد. از طرف دیگر، بسیاری از دولت‌های اسلام‌گرا و اتفاقاً بنیادگرایان مذهبی از هر دستاورد فن‌آوری و علمِ مدرنِ عقلانی در جهت منافع خود استفاده می‌کنند، اگرچه به لحاظ کلامی با عقلانیت پسِ پشت تسلیحات نظامی، تکنولوژی هوایی، اینترنت و دیگر اختراعات غربی مخالف‌اند و هر جا به قدرت می‌رسند، به کارگیری عقل را در ساحت‌های مختلف محدود می‌کنند. روی این تعارضات، برخی از پژوهشگران رویکرد دوگانه اسلام‌گرایان در مورد عقل را نیمه مدرن می‌خوانند به این معنی که حاصل مدرنیته را به کار می‌برند در حالی‌که ریشه‌اش را لگد می‌کنند. نتیجه‌ای که پژوهشگران مذکور گرفته‌اند اینست که جوامع اسلامی صرفاً می‌توانند به تاکتیک و تکنیک‌های مدرن نایل شوند ولی سرکوب عقلانیت و دودلی نسبت به عقل مدرن، آنها را از نیل به ابداعات علمی و گسترش علم و تکنولوژی واقعی باز می‌دارد، مگر اینکه – به قول آنها – در مبانی الاهیاتی خود شک و تردید‌ها را برانگیزانند. نگارنده قبلاً این نتیجه‌گیری را نقد کرده است[۲۵]. درست است که فن‌آوری پیشرفته حاصل تحولات در علم و معرفت به طور یکپارچه بوده است ولی به این معنی نیست که اگر در عصر حاضر، جامعه‌ای بخواهد به تکنولوژی مدرن دست یابد لزوماً باید همان روند تاریخی و معرفتی مدرنیته را طی کند. زیرا مدل‌ها و منابع تکنولوژی، جاهای دیگر آماده و حیّ و حاضر است و می‌توانند از آن اقتباس و الگوبرداری کنند. بعلاوه، نکته مهم اینست که انفکاک علم ابزاری از جنبه‌های معرفتی و رهایی‌بخشیِ علم، این امکان را برای جوامع فراهم کرده تا به علوم ابزاری و تکنولوژی دست یابند بدون اینکه در مبانی و آگاهی معرفتی خود تغییرات جدی داده و «شک و تردید‌ها را برانگیزانند». بنابراین، ظهور جوامعی که از آخرین دستاوردهای علوم و تکنولوژی استفاده کنند ولی تابع بنیادگرایی مذهبی باشند، دور از انتظار نیست. آنچه اینجا فدا می‌شود «نفوذ و گستردگی معرفت مبتنی بر عقلانیت در آگاهی عمومی و مدیریت بخش‌های مختلف جامعه» است. این وضعیت زمانی رخ می‌دهد که مواجهه با علوم فقط به مباحث فنی و تخصصی در کلاس‌های درس محدود ‌گردد و از نفوذ اندیشه علمی و تخصصی در آگاهی و باورهای عمومی جامعه جلوگیری شود. ظاهراً پژوهشگرانی که روی تعارض علم و عقل مدرن با دانش ایدئولوژیک و وحیانی کار کرده‌اند، از این مطلب غافل بودند.

اگرچه این مسئله تعارض از طریق آثار آنتونی گیدنز، پیتر دیمِنت و دیگران با تمرکز روی کشورهای اسلامی شکل گرفت ولی می‌توان رژیم اسرائیل را نیز در ذیل این مبحث قرار داده و بررسی کرد. دولت‌مردان اسرائیل معمولاً برای موجه‌سازی اقدامات خود به برخی از آیات کتاب مقدس‌شان یعنی تورات ارجاع می‌دهند و این نوع استفاده از آیات عهد عتیق نزد راست‌گرایان افراطی بسیار بارز است[۲۶]. نمونه اخیر این موضوع، در حمله نیروهای اسرائیلی به غزه بعد از حمله ۷ اُکتبر ۲۰۲۳ حماس رخ داد که هنوز با شدت ادامه دارد. نتانیاهو و سایر مسئولان ارشد اسرائیل، در توجیه این هدف، ضمن تشابه قرار دادن مردم غزه با عَمالیق، تصریح کردند کتاب مقدس قتل همه عمالیق را توصیه کرده و ما نیز چنین می‌کنیم. «عَمالیق» نام قومی کهن در تورات است که به دلیل حمله به اسرائیل مورد خشم یَهوه، خدای اسرائیل قرار می‌گیرد. بر اساس باب ۲۵ کتاب تثنیه از تورات، خداوند به قوم اسرائیل دستور می‌دهد که آنچه عمالیق با آنها کرده را به یاد داشته باشند و کل اعضای آنها حتی زنان و کودکانشان را نابود کنند. حمله اسرائیل به غزه با انگیزه نابودی عمالیق باعث شد افریقای جنوبی و چند کشور دیگر دو بار در دادگاه بین‌المللی لاهه موضوع نسل‌کشی در غزه را مطرح کنند[۲۷]. علی‌رغم اینکه اسرائیلی‌ها از متون مقدس خود برای توجیه و یا انتخاب اهداف و سیاست‌هایشان استفاده می‌کنند به نظر می‌رسد این استفاده فقط محدود به توجیه اهداف و اقدامات ایجابی است و به عنوان مثال، نتیجه تصمیمات و کنش‌های سیاسی یا نظامی خود را کاملاً محاسباتی و عمل‌گرایانه بدون توسل به مشیت و وعده الهی تفسیر و ارزیابی می‌کنند. بنابراین در رژیم اسرائیل شاهد استفاده همزمان خردگرایی ابزاری با آموزه‌های دینی و آیات وحیانی هستیم ولی همانطورکه گزارش لانارد اشاره می‌کند از بین ۲۳۰۰۰ آیات عهد عتیق، خشن‌ترین موارد مورد استناد قرار می‌گیرند[۲۸].

ارتباط بیشتر مابین معرفت علمی و نظام‌های بنیادگرا را پی می‌گیریم. کانالیزه کردن علم به سمت استفاده‌های فنی و یا نظامی، نشان از علمی بودن جامعه نیست زیرا علم فقط محدود به گزاره‌های فنی-تخصصی و یا کاربردهایش نیست. علم علاوه بر محتویات علمی، معرفت و عقلانیت حاصل از آگاهی و روش‌شناسی خاص خود را نیز به همراه دارد. علم نه فقط مظهر عقلانیت ابزاری بلکه مظهر جهل‌ستیزی و نقد ارزش‌ها و باورهای اجتماعی‌ست که در قالب «دانش صدق‌محور متکی بر روش‌شناسی و قواعد علمی» متجلی می‌شود. تصور کنید جامعه‌ای که اقلیت بسیار اندکی مشغول تولید علم در مؤثرترین نشریات تخصصی علوم مختلف‌اند ولی باور‌هایی مانند جادو و رمّالی، علوم غریبه و اندیشه‌های قضاوقدری وسیعاً در افکار و رفتار عامه مردم ایفای نقش دارند. تفکرات قضاوقدری و تفسیر نتایج تصمیمات و پیشامدها در چارچوب غایات و اهداف دینی (و طبعاً غیرقابل ‌نقد) در سطح کلان کشور، مفرّی ایجاد می‌کنند برای اجتناب جامعه و کشور از معرفت عقلانی، خردگرایی ابزاری و به ویژه اخلاق مسئولیت. به تبعیت از ماکس وبر، در تحلیل اخلاقی کنش‌های اجتماعی و سیاسی، «اخلاق مسئولیت» (Ethics of responsibility) و «اخلاق غایات نهایی» (Ethics of ultimate ends) مقابل یکدیگر قرار داده می‌شود. در نوع اول، اهداف و تصمیمات با دلایل عقلانی موجه‌سازی شده، نتایج و تبعات کنش‌ها ارزیابی شده و مسئولیت و پاسخ‌گویی در قبال آنها جهت بهبود کنش‌های بعدی پذیرفته می‌شود ولی در نوع دوم، تصمیم‌ها و امورات با توسل به اهداف، باورها و یا شعارهای دربست پذیرفته شده، نهایی و غیر قابل عدول، موجه‌سازی می‌شوند. پیروان اخلاق غایات نهایی افراد مؤمن و وفادار و پیروان اخلاق مسئولیت افراد مسئول و دوراندیش هستند. اگرچه ماکس وبر نقش پررنگ اخلاق غایات نهایی را موکداً در سیاست نشان داد[۲۹] ولی باورهای مذهب را نیز می‌توان بدان افزود. اخلاق در نهاد متولی علم یعنی دانشگاه از اخلاق مسئولیت تبعیت می‌کند[۳۰] در واقع پژوهش‌های دانشگاهی و نسخه‌هایی که دانشگاه در تحلیل مسائل علمی و اجتماعی تجویز می‌کند در نفس خود دوراندیش و مسئولیت‌پذیر هستند؛ زیرا جستجوی اشتباهات و خطاها و تصحیح آنها، خود بخشی لاینفک از فعالیت پژوهشی از طریق بازخورد از نتایج حاصله است. غایات و باورهای غیرقابل عدول در پژوهش‌های علم جایگاهی ندارد. به این ترتیب ملاک‌های مهمی برای تحلیل نظام‌های بنیادگرای دینی از زاویه معرفت علمی و عقلانیت به دست می‌آید. این قسم نظام‌های سیاسی اگرچه بدون تشکیک در مبانی الهیاتی خود قادر به استفاده و تولید ابزارهای علمی و تکنولوژیک هستند ولی پیروی آنها از اعتقادات و آموزه‌های دینی باعث می‌شود در عرصه سیاسی و اجتماعی از اخلاق غایات نهایی تبعیت ‌کرده و عموم جامعه فقدان توجه کافی به خسارات و پیامدهای پیش‌بینی‌پذیر را متحمل شود. آنها نمی‌توانند با هدف بهبود بهره‌وری و کارکرد بخش‌های مختلف جامعه، معیارهای عقلانی مانند خِرد ابزاری و تحلیل علّی و محاسباتی را برای عموم جامعه تبلیغ و ترویج کنند زیرا این آموزش و آگاهی همگانی، احتمال ایجاد تعارض با مبانی الهیاتی را افزایش می‌دهد. بنابراین یک ملاکِ مهم دیگر، کیفیت معرفت تبلیغ شده در جامعه و دانش‌هایی است که برای عموم ترویج می‌شود و اینکه نهادهای متولی علم و خِرد از قبیل دانشگاه چه اندازه در تفکر عمومی و نظام معرفتی مرجع در جامعه تأثیر مهمی دارند. ممانعت از گسترش دانش متکی بر آگاهی علمی در سطوح جامعه باعث بحران رشته‌های علوم و سرانجام بی‌تدبیری و ناکارآمدی در مدیریت جامعه می‌گردد.

 

تقارب علوم پایه طبیعی و علوم پایه انسانی و رسالت مشترک آنها

امروزه و در پرتو دانش نوین بشر از ذهن و رفتار انسان، طبیعت و کائنات، روش‌شناسی جوهری نه تنها از علوم پایه طبیعی بلکه از علوم انسانی نیز زدوده شده است. در این بخش، از منظری جدید، به رابطه میان علوم پایه طبیعی با موضوعات مرتبط با انسان، ارزش و هنجار می‌پردازیم. معمولاً فرض بر اینست که موضوعات اخیر در قلمرو علوم انسانی و علوم فرهنگی هستند و نه در قلمرو طبیعیات که با واقعیات طبیعی سروکار دارد. ولی در چند دهه اخیر اتفاقات عجیبی رخ داده است. علوم شناختی، افکار و رفتارهای انسان را به صورت تجربی، عینی و متکی بر داده‌های آزمایشگاهی و تحلیل آماری مطالعه می‌کند. افکار و کرداری که قبلاً جزو حالات روحی – روانی بشر و یا متافیزیک به شمار می‌رفت و برخی از رفتارهای فردی و اجتماعی انسان که قبلاً ذیل مباحث فضائل اخلاقی، سرشت بشری و یا ناخودآگاه تلقی می‌شد اکنون با روش‌های عینی-تجربی و آماری مطالعه و شناخته می‌شوند. به عنوان یک نمونه می‌توان به مبحث روانشناسی قدرت اشاره کرد که موضوع پژوهش‌های شناختی – تجربی قرار گرفته و آگاهی بشر را از نحوه شکل‌گیری قدرت و اِعمال آن در جوامع انسانی افزون و مُنوّر کرده است[۳۱]. بنابراین بخش عمده‌ای از دانش مربوط به افکار و کردار انسان مبتنی بر روش‌های پژوهشی عینی و تجربی است که در علوم طبیعی متداول‌اند. این نکته قویاً ایجاب می‌کند رابطه بین علوم پایه و علوم انسانی تجدید نظر شود و پیشنهاد می‌دهد شعبه‌هایی از برخی رشته‌های علوم انسانی رایج، به نهاد علوم پایه ملحق شوند. این هدف با الحاق گروه‌های آموزشی-پژوهشیِ علوم شناختی و روانشناسی تجربی به مجموعه علوم پایه تحقق می‌‌یابد. این اقدام، نه الحاقی صرفاً شکلی بلکه برای انسجام دانش و استفاده از آن در جامعه ثمربخش و ضروری است. اصلاح مهم دیگر در باب علوم پایه از جنبه آموزشی آنست. وجه مشخصه و تمایز علم با سایر دانش‌های غیرعلمی در جامعه در روش‌شناسی خاص دیسیپلین‌های علمی در اکتشاف و پژوهش روی پدیده‌های دنیای طبیعی و عینی است. علم مخزنی از گزاره‌ها و نظریات تثبیت شده نیست. مشخصه علم، روش خاص علمی در کسب اطلاعات و داده‌ها، تحلیل آنها، تبیین پدیده‌ها و منطق اکتشاف خاص آنست. به وجه مشخصه علم که در روش‌شناسی خاص آن نهفته است در کلاس‌های درس اشاره نشده و تأکید نمی‌گردد. آموزش علوم بدون این وظیفه مهم، ناقص و عقیم است زیرا فارغ‌التحصیلان به اهمیت علم و تفاوت آن با سایر دانش‌ها از قبیل شبه‌علم و علوم غریبه آگاهی نخواهند داشت. علوم پایه علاوه بر ارتباطش با تکنیک و مهندسی به عنوان یک دانش کلان نیز تلقی می‌شود که خود را نسبت به نظام معرفتی پشتوانه و توجیه‌کننده ارزش‌های فرهنگی، اخلاقی، حقوقی در جامعه حساس و ناظر می‌داند. این نه به معنای ورود اساتید و محصلین علوم پایه به مطالعه هنجارها و ارزش‌ها بلکه مشارکت آنها در بسط دانش جامع علمی است که قابلیت روشن‌گری و نقادی نظریات توجیه‌کننده ارزش‌ها و هنجارهای مسلط در جامعه را داراست. برای این منظور بایستی کنفرانس‌های سالانه‌ای با مشارکت متخصصین علوم پایه و انسانی با موضوع کیفیت معرفت در جامعه برگزار شوند. همچنین بایستی رشته روش‌شناسی و فلسفه علم به دانشکده علوم پایه اضافه شود. ممکن است سؤال شود مگر علوم پایه و حتی کل نهاد دانشگاه در کشورهای غربی چنین کارکرد و حساسیتی در قبال نظام کلان معرفتی جامعه داشته یا دارند؟ پاسخ اینست که نهاد دانشگاهی مدرن در اروپا محصول دگردیسی با معیارهای عقلانی، علمی و استقلال دانشگاهی است که در اوایل قرن نوزده میلادی با پوست‌اندازی دانشگاه‌های سبک مَدرَسی-حوزوی ماقبل خود و در هیئت نوین دانشگاه‌های هومبولتی ایجاد شدند. چنین فرایندی در دانشگاه‌های ایران هرگز رخ نداده است. به علاوه، نظام‌های ارزشی و هنجارساز مسلط در جوامعی که اصطلاحاً مدرنیسم سیاسی را گذرانده‌اند محصول تفکیک امور سیاسی از امور دینی هستند. محتوای معرفتی و اپیستمیک (Epistemic) علم در ایران بسیار کم مورد توجه و تأکید قرار می‌گیرد، ظاهراً با این هدف نانوشته که دانش علمی به حوزه‌های جهان‌بینی و نظام معرفتی پشتوانه ارزش‌ها و هنجارهای مسلط در جامعه وارد نشود. مفهوم و کارکردی که در دکترین بالادستی برای علوم پایه منظور و تجویز شده، علم را از نقد ایدئولوژی و ارزش‌های مسلط کاملاً تفکیک می‌کند. نقد ایدئولوژی، رسالت تاریخی علوم انسانی و تصحیح مبانی بسیاری از باورها و ارزش‌ها در جامعه کارکرد جانبی علوم پایه بوده است. سودمندی علم برای افراد و جوامع، در روشن‌گری و آگاهی‌بخشی علم در حوزه باورهای معتقد بر ارزش‌های جامعه است. به عنوان مثال علوم‌شناختی و روانشناسی معاصر، حوزه‌های اخلاق و انسان‌شناسی سنّتی را دگرگون کرده است. دانش حاصل از علوم نوین، ارزش‌های حاکمه روی بیماران روانی و ناتوانی ذهنی را که سال‌ها مبنای تعامل افراد سالم و بهنجار با آنان و نحوه درمان آنان و نحوه تنبیه و تربیت‌شان در جامعه بوده را دگرگون کرده و در پرتو این دانش این ارزش‌دهی و نسخه‌های تجویزی آن، اصلاح شده است. شناخت و دانش بشر از روابط و تأثیرات علت و معلولی در طبیعت و زندگی که به واسطه روش‌های علم بوده، آگاهی بشر را به مسیر درستی هدایت کرده است. بسیاری از ارزش‌دهی‌های ناموجه یا ناعادلانه در فرهنگ، حقوق و اخلاق روی روایت‌های اشتباه در باب انسان‌شناسی و رفتار یا روان انسان استوارند. تصحیح این روایاتِ اشتباه منجر به بهبودی و تصفیه عقلانی حوزه ارزش می‌شود. بنابراین، سودمندی علم اعم از علوم پایه، علاوه بر قابلیتش در شناخت و مهار طبیعت و کاربردش در نیازهای فنی و عملی، به عنوان یک منبع نقّاد، دوراندیش و مسئولیت‌پذیر برای نظام‌های ارزشی و اعتقادی جوامع و در زندگی اجتماعی افراد، اداره جامعه و تصمیم‌گیری‌های کلان مملکتی است.

 

جمع‌بندی

در این مقاله اندیشه جوهری و ویژگی‌های بارز آن شرح داده شد. با ارائه نمونه‌هایی از عقاید فقهی و حوزوی، حضور اندیشه و باورهای جوهری را در این سنت اعتقادی نشان دادیم. آگاهی از نحوه شکل‌گیری باور در دانش‌های جوهری در حیطه‌های طبیعی و فرهنگی، برای دانش فقهی نیز بسیار مفید است. دانش حوزوی و دانش برخاسته از علوم نوین، از لحاظ مبانی معرفتی، تفاوت‌های غیرقابل کاهش با یکدیگر دارند. در این مقاله استدلال کردیم استفاده از اندیشه‌های جوهری و فطری در دانش حوزوی متداول است ولی در علوم نوین و علی‌الاصول در محتوای آموزشی و پژوهشی در دانشگاه به هیچ وجه جایگاهی ندارد و علت اصلی افتراق این دو دانش و نهادهای متولّی آنها یعنی حوزه و دانشگاه، ناشی از این نکته است. یک کج‌فهمی بزرگ در مورد علم در ایران اینست که برخی سوگیری‌های ارزشی در مبانی آن وارد شده و مثلاً علم را تبدیل به علم غیردینی کرده است. حال آنکه، اگرچه دانش علمی قادر به نقد، تحلیل و مقایسه ارزش‌ها و هنجارهای جامعه است ولی معیار اساسی علم، اجتناب کامل از تأثیر دادن باورهای ارزشی و ایدئولوژیک در مبانی معرفتی آن و نتایج پژوهشی است. سیاست‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص نهاد دانشگاه در ایران باعث شد دانشگاه تأثیر اندکی در نظام معرفتی مرجع در جامعه داشته باشد و از طرفی شیوه تفکر جوهری وارد دانشکده‌های علوم انسانی شده و کلّ نظام معرفتی دانشگاه را احاطه و محدود کند. این اتفاق موجب ناکارائی دانش دانشگاهی به ویژه علوم انسانی محصول دانشگاه در جامعه شده است. لازم است علوم پایه انسانی برای درک درست و عینی مسائل و پدیده‌های اجتماعی و انسانی، شیوه اندیشیدن و باورهای جوهری و فطری را از روش‌های پژوهشی خود کنار بگذارد. توجه صحیح به حوزه معرفت و شناخت، فواید مهم دیگری نیز دارد. اگرچه حوزه واقعیات از حوزه هنجار و ارزش تفکیک داده می‌شود ولی اشاره کردیم که هنجارها و قوانین بسیاری در جوامع برمبنای استفاده از برخی دانش‌های توصیفی در باب طبیعت و ماهیت انسان و اجتماعات بشری‌ست. در نتیجه، شناخت و معرفت نادرست باعث ایجاد هنجارها و قوانین نامعتبر و غیرمحقّ در جامعه می‌گردد. سیاست‌های کلان تجویز شده برای دانشگاه، این نهاد را با معضلات و کاستی‌های فراوانی مواجه کرده است. برای استفاده از معرفت‌شناسی و معیارهای پژوهشی صحیح، لازم است نهاد دانشگاه خود را از موانع ایدئولوژیک و سیاست‌های مهار دانش و تقلیل آن، رها کند تا بتواند سرمایه‌های دانشجویی و هیأت علمی خود را حفظ و شکوفا سازد، هم در مدیریت خُرد و کلان کشور نقشی کارآمد داشته باشد و هم در آگاهی و روشن‌گری جامعه مثلاً از طریق آموزش جمعیت دانشجویی نقشی عمده ایفا کند.

 

یادداشت‌ها و مراجع

۱- تا جائی‌که نویسنده اطلاع دارد اهمیت اندیشه جوهری و شرح کامل این نوع دانش تاکنون در هیچ اثر مکتوبی در ایران انتشار نیافته و مقاله حاضر اولین اثر با این محتواست.

۲- Secularism که وابسته به موضوع متن معادل‌هایی مانند عرفی‌گرایی (در حوزه‌های حقوق وسیاست)، عِلمانیت، دنیاگرایی و گیتی‌گرایی (در تقابل با عالم روحانی) برای آن به کار رفته است. دنیاگرایی معادل با دنیاپرستی یا اولویت‌دهی به منافع مادی و دنیوی نیست. همچنین به معنای جدایی دین از سیاست نیز تعبیر می‌شود که تعبیری بسیار محدود است.  برخی سکولاریسم را به معنای انکار تأثیرات معنوی در روابط مابین انسان‌ها و نیز عواطف و فضائل انسانی مانند شفقت و فداکاری تعبیر می‌کنندکه به کلی اشتباه است.

۳- Sacramentalism که به معنی اعتقاد به تأثیرگذاری امور مقدس و نیروها و اثرات فراطبیعی در طبیعت، زندگی و جامعه است.

۴- منوچهر ذاکر، طرحی برای بازتأسیس نهاد علوم پایه در ایران، سایت انصاف نیوز (۱۴۰۱):                                                    https://ensafnews.com/396849

۵- برای معانی واژه جوهر به منبع المعانی مدخل جوهر مراجعه کنید:     جوهرwww.almaany.com/fa/dict/ar-fa/

۶- در شرح این موارد، مراجع فراوانی در منبع ویکی‌پدیا و مدخل trepanation (مته‌کاری مغز) و نیز lobotomy (نوعی جراحی مغزی) ارائه شده است.

۷- در آئین شینتو ژاپنی‌ها، فرد گناه‌کار بدن خود را به کاغذی به شکل آدمک موسوم به «کاتاشیرو» می‌مالد و گناهان وی از کالبدش خارج شده و به آن کاغذ منتقل می‌شود. در مراسم تارگلیا یونان باستان، گناهان طی مراسمی به بردگان منتقل می‌شد.

۸- ریچارد وستفال، تاریخ پیدایش علم جدید، تهران: نشر نی ۱۳۸۷

۹ – برخی از نویسندگان و گروه‌های سیاسی با استخراج از شاهنامه مدل سیاسی و حکومت‌داری برای ایران امروز تجویز می‌کنند و به این ترتیب اندیشه و آگاهی سیاسی را به هزار سال قبل یا پیشتر عقب می‌رانند. به عنوان مثال می‌توان به کتاب «با نگاه فردوسی: مبانی نقد خرد سیاسی در ایران» نوشته باقر پرهام اشاره کرد.

۱۰ – محمدعلی همایون کاتوزیان، ایران جامعه کوتاه مدت (ترجمه عبدالله کوثری)، تهران: نشر نی ۱۳۹۰

۱۱ – حاتم قادری، و فاطمه صادقی، قدرت و جنسیت در اخلاق و فقه زرتشتی دوره ساسانی، فصل‌نامه علمی پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، شماره ۵۵، ۱۳۸۴، ۱۶۶-۱۳۹.

۱۲ – سیدحسین هاشمی، ارتداد و آزادی، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۵ ص ۶۷

۱۳ – به منابع ویکی شیعه و جواهرالکلام اثر محمدحسن نجفی (که دایره‌المعارف فقه نامیده می‌شود) مراجعه کنید. در فتاوای آیت‌الله سیستانی نیز تصریح شده که مرتد نجس است و نجاست وی از طریق رطوبت به فرد یا شئ دیگر منتقل می‌شود.

۱۴- به عنوان مثال طبق گزارش مرکز تحقیقات ایدز ایران در منبع https://ircha.tums.ac.ir/questions، ویروس HIV که عامل بیماری ایدز است توسط آب، رطوبت و هوا منتقل نمی‌شود. گزارش مشابهی در مورد ویروس کووید ۱۹، عامل بیماری کرونا، حاکی‌ست که این ویروس از طریق آب و در نتیجه رطوبت منتقل نمی‌شود.

۱۵- با وجود مورد مشخصی همچون حسین سودمند که در ۱۳۶۹ شمسی به دلیل پذیرفتن دین مسیحیت مرتد و محکوم شناخته شد، مقاله زیر اگرچه دلایل به نفع احکام شدید نسبت به جرم ارتداد را نقد کرده و چنین احکامی را برحذر می‌دارد، ولی بدون هیچ دلیل و ارجاعی مدعی است هیچ اعدامی به اتهام جرم ارتداد و دگراندیشی سیاسی در ایران صورت نگرفته است:

سیدمصطفی محقق داماد، سیدمحسن موسوی فر، جرم ارتداد در روایات، دوفصلنامه آموزه‌های حقوق کیفری، دوره ۱۱ شماره ۸، ۱۳۹۳.

۱۶- می‌توان به قتل نویسندگانی مانند محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و مجید شریف اشاره کرد.

۱۷- مراجعه کنید به صفحه آیه لا اکراه فی ‌الدین در ویکی‌شیعه:     آیه_لا_اکراه_فی_الدینfa.wikishia.net/view/

۱۸- مراجعه شود به دانشنامه حوزوی (ویکی‌فقه) مدخل روح و ولوج روح.

۱۹- مسعود امامی، زمان دمیدن روح در جنین، فقه (پژوهشگاه علوم و تبلیغات اسلامی)، دوره ۱۳، شماره ۴۹، مهر ۱۳۸۵، صفحه ۸۶-۴۴.

۲۰- نظام‌الدین حسن نیشابوری، غرایب القرآن و رغایب الفرقان، بیروت ۱۴۱۶ق، ج۱، صفحه ۱۴۷.

۲۱- مصطفی محامی و جواد ابراهیمی،  تعلیم و تعلم سحر از منظر فقهی، دوفصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات فقه تربیتی، سال سوم / شماره ۵ / بهار و تابستان ۱۳۹۵.

۲۲- منوچهر ذاکر، چالش‌های بزرگ دانشگاه و طرحی برای دانشگاه آینده، سایت تحلیلی زیتون: zeitoons.com/104665

۲۳- ارنست کاسیرر، فلسفه صورت‌های سمبولیک: اندیشه اسطوره‌ای (جلد دوم) تهران: هرمس ۱۹۹۳.

۲۴- این موضوع به عنوان نمونه در منبع زیر مفصلاً مورد بحث قرار گرفته است.

پیتر آر. دیمنت، بنیادگرایی، جهان اسلام و نظام بین الملل، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، ۱۳۹۰.

۲۵- منوچهر ذاکر، معرفی منطق تفکرات و شرحی بر سکولاریسم حوزه اندیشه (۲):  farhangemrooz.com/news/59204

۲۶- این واقعیت در منابع متعددی مطرح شده است. به عنوان نمونه نوآ (نوح) لانارد در مقاله‌ با عنوان «تاریخ خطرناک پسِ‌پشت خطابه عمالیق نتانیاهو» این موضوع را مفصلاً شرح می‌دهد.

https://www.motherjones.com/politics/2023/11/benjamin-netanyahu-amalek-israel-palestine-gaza-saul-samuel-old-testament/

 

۲۷- برای جزئیات مراجعه شود به: https://www.jahannews.com/news/866851

  1. https://www.motherjones.com/politics/2023/11/benjamin-netanyahu-amalek-israel-palestine-gaza-saul-samuel-old-testament/

 

۲۹- ماکس وبر، دانشمند و سیاستمدار، ترجمه احمد نقیب‌زاده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۷۶.

۳۰- منوچهر ذاکر، چالش‌های بزرگ دانشگاه و طرحی برای دانشگاه آینده، سایت تحلیلی زیتون: zeitoons.com/104665

۳۱- به مقالات گروه پژوهشی اَدَم گالینسکی (Adam Galinski) از دانشگاه کلمبیا و گروه پژوهشی داشر کِلتنِر (Datcher Keltner) از دانشگاه برکلی با موضوع روانشناسی قدرت (Psychology of Power) مراجعه کنید.