رستاخیز مردگان در جشن بهاری
*اعتقاد به رستاخیز مردگان و عروج و بازگشت آنان به عالم خاکی در آغاز هر دورنوین از دورکیهانی و در زمان پیش از نوشدگی سال و پیوستن به جمع زندگان یک باور بسیار کهن بوده و تنها اختصاص به مردم ایران نداشته و در میان بیشتر اقوام جهان و پیروان ادیان بزرگ جهانی نیز که به رستاخیز یا معاد جسمانی انسان باور دارند، رواج داشته است[۱]. نمونههای بسیاری در باور به بازگشت مردگان یا ارواح آنان به عالم زندگان و پیوستن به خویشان و بستگان در زمانهایی خاص در ادیان و مذاهب گوناگون میتوان مثال آورد. مثلاً مسیحیان روز دوم از ماه نوامبر (مطابق با ۱۱ آبان ماه) را که برداشت محصول زراعی کشاورزان پایان مییابد، روز مخصوص حضور مردگان در زمین میپندارند و آن را «عید مردگان» یا «روز ارواح» و«روز اموات»[۲] مینامند. همچنین، چهارمین یکشنبه از چلّۀ پیش از «عید پاک» را که روز مخصوص پرهیز و روزه گرفتن است، از آنِ ارواح میانگارند و میان مسیحیان این روز به «یک شنبۀ اموات»[۳] شهرت دارد.
پیروان دین مزدیسنا معتقدند که در ایام ده روزۀ فروردگان، به ویژه در شب آغاز سال نو، فَرَوَرها و روان درگذشتان به زمین باز میگردند. مسلمانان نیز شب نخستین جمعۀ ماه رجب معروف به «لیله ُالرَغائِب» یا «شبِ رَغایب»[۴]؛ و شیعیان ایران «شب جمعه»ی هر هفته و روزهای پایانی ماه اسفند، به خصوص آخرین شب جمعه سال کهنه، یعنی شب آغاز سال نو و در برخی نقاط آخرین شب چهارشنبه سال کهنه در ماه اسفند را که میان عامّۀ مردم اصطلاحاً به «روز عَلَفه» (روز عَرَفه[۵]) معروف است، روز مردگان به شمار میآورند و به بازگشت ارواح آنان به زمین و پیوستن به اعضای خانواده و خویشاوندان برای شادی در جشن نوروز باور دارند. به همین مناسبت، در گذشته در شب سال نو برسر بام خانههایشان آتش میافروحتند، چراغ خانههایشان را پیش از پریدن آفتاب از پشت بام خانه روشن میکردند و تا صبح روز اول سال نو، افروخته نگه میداشتند. همچنین برای روشن بودن راه گذر ارواح درگذشتگانشان به خانهها فضای گذرگاههای آنها را با آویختن چراغ و فانوسِ افروخته روشن نگه میداشتند.
نوشتههای مرتبط
بنابر گفتۀ بیرونی (۱۳۸۰: ص. ۲۹۳، ۲۹۸) ایرانیان و اهل فارس در ایام فروردگان برای مردگان خود طعام و نوشابه میگذاردند و این مشابه همان رسمی است که مردم سغد در خمسۀ مسترقه، پنج روز آخر ماه خشوم، و خوارزمیان در پنج روز آخر ماه اسپندارمذ(=اسفند)، پنج روز الحاقی به ماه اسفند به کار میبردهاند. بنابر گفتۀ بروکلمان زنان یزیدی (فرقهای مذهبی که بیشتر آنان در سرزمین عراق و ایران با اقوام کرد و ارمنی همزیستی دارند) سه روز مانده به پایان سال خوراک بر سر گورهای مردگانشان میبردند (کریستن سن، ۱۳۶۸: ج۲/ ص. ۴۷۴). گروه مراغیهای رودبار الموت قزوین که به «مراغی» و «کَلّه بُزی» معروفاند، بنا بر گزارشی پنج روز آخر سال را مانند زرتشتیان روزهای مقدس میشمارند و در زمرۀ مراسمی که در این روزها انجام میدهند، یادآوری مردگان و دادن خیرات برای آنان است (ورجاوند، ۱۳۴۹: ص.۴۷۷).
در این روزگار نیز مردم ایران در روزهای پایانی سال، به ویژه در غروب واپسین شب جمعۀ ماه اسفند، و در برخی پاره فرهنگهای ایرانی در شب هریک از چهارشنبههای ماه اسفند، به ویژه در شب چهارشنبهسوری برای بزرگداشت روان درگذشتگان و یادآوری و پذیرایی از آمدن فرورها یا فروشیها[۶]، یا ارواح مردگان خود آئینهایی نمادین برگزار میکنند. آتش افروختن، شمع و فانوس روشن کردن و بربام و درون اتاقهای خانه گذاشتن، پختن غذا و توزیع آن، اطعام کردن تهی دستان و خیرات کردن حلواجات و خرما و شیرینی میان مردم از جملۀ این آئینها به شمار میآیند. رفتن به گورستانها بر سر قبور مردگان و فانوس یا چراغ روشن گذاشتن بر سر گور مردگان و فاتحۀ اهل قبور خواندن در شب آخر سال، به ویژه شب چهارشنبهسوری از قدیم میان مردم شیعۀ ایران نیز مرسوم بوده است.
مردم اردبیل (عناصری، ۱۳۶۲: ص.۸۲۱) در شب چهارشنبهسوری به نام هریک از اعضای خانواده در حَضَر و سَفَر شمعی روشن میکردند و زیر هر سقف خانه شمعی مینهادند تا فضای خانه در همه جا روشن باشد تا گرفتار نفرین چهارشنبهسوری نشوند. در بسیاری از مناطق رشت و شرق گیلان در آخرین شب چهارشنبۀ سال هر خانواده به تعداد اتاقهای خانه و طویله و «تِلِمبار» (جای پرورش کرم ابریشم)هایشان مشعلهایی درست میکردند و نیت میکردند و به هوا میانداختند. در برخی روستاها چراغ و اجاق خانههایشان را با مشعل چهارشنبهسوری روشن میکردند. در روستاهایی از شهرستان عمارلو مشعلی افروخته را بر سر خانههایشان نصب میکردند (بشرا، طاهری، ۱۳۸۵: ص. ۷۷). در الاشتِ مازندران در شب چهارشنبۀ آخر سال به گورستان میروند و روی قبر مردگان شمع و چراغ روشن میگذارند. روز چهارشنبه هم آش ترشی که در آن گیاه گزنه ریختهاند، میپزند و خیرات مردگان میکنند (پورکریم، بی تا: ص. ۸۲).
بنابر گفتۀ مهرداد بهار توجه به مردگان یا بیتوجهی به آنان در این زمانهای خاص باعث محبت یا خشم ارواح مردگان میشود و مهر و قهرشان را برمی انگیزاند. به نظر او، ایرانیان با دادن غذا به فقرا، صدقه دادن، چراغ روشن کردن یا شمع گذاشتن بر سر قبر اموات، چراغ گذاشتن روی پشت بام خانهها و زود روشن کردن چراغهای خانه در این موقع سال محبت مردگانشان را به خود جلب میکردند (بهار، ۱۳۷۶: ص. ۳۵۷).
برخی از عشایر ایران نیز دهۀ پایانی اسفند ماه و شب جمعۀ آخر سال را از آنِ مردگان میپندارند و برای یادآوری و آمرزش ارواح آنان خوراک میپزند و پخش میکنند. برای نمونه در میان لرهای ایل مَمَسنی فارس مرسوم بود که در این روزها آشی که به «آش مردگان» مشهور است، بپزند و پخش کنند. مَمَسنیها باور دارند که در این موقع سال وقتی باد بهاری میوزد، بوی خوش آش را به مشام مردگانشان میرساند (شهشهانی، ۱۳۶۶: صص. ۱۳۵-۱۳۷). مردم ایل پاپیِ لرستان در دهۀ آخر سال که آن را «اَلَفه» و «بَرات»[۷] مینامند، حلوا و خرما برای مردگانشان خیر میکنند (پاپی، ۱۳۷۸: ج ۱/ ص. ۱۰۰). در پارهای از روستاهای گیلان، مانند مازو پشتۀ روشن ده در شهرستان رضوان شهر و چاپارخانۀ خُمام، مردم شب چهارشنبهسوری را شب قدر[۸] میدانستند و باور داشتند که در این شب، تمام درختان سر خَم میکنند و نوک شاخههای آنها به زمین میرسد، صدای باد و غُرّش خشم دریا شنیده میشود، اما خود باد حس نمیشود و امواج کفآلود دریا نیز به چشم نمیآید. کسی که چنین شبی را حس بکند و جلوههایی از آن را ببیند، هر آرزویی بکند، به آن خواهد رسید (بشرا، طاهری، ۱۳۸۵: ص، ۷۰). زرتشتیان یزد در نخستین شب پنجۀ بزرگ، در پایان یافتن سال ۳۶۰ روزه، کوزهای نو با آب تازه برای نوشیدن فرورها یا ارواح پاک مردگان در ایوان خانههایشان میگذارند. سپس، آب کوزه را در فردای آن روز برای تبرک به در و دیوار خانههایشان میپاشند (رمضانخانی، و دیگران، ۱۳۸۷: ص. ۱۰۲).
در روستاها و ایلات کرمانشاهان، این پنج روز آخر سال را «تار پنجه» یا «تَرپنجه» به معنی پنجۀ جداشده مینامند.[۹] از اعمال عمومی مردم این مناطق در این روزهای خاص، زدن علامت پنجه با خمیر آردِ جو بر دیوار و سردر خانه یا سیاه چادر و پیشانی گاوها، و در برخی جاهای دیگر زدن پنجۀ خمیر بر پیشانی اسب و خر و گاهی هم گوسفند بوده است. باور این بود که با علامت پنجه، اهریمن و بلا و شرِّ چشم زخم را از خانه و خود دور میکنند و فضا را برای دیدار مردگان پاک میکنند. در روستای گهواره به این علامت، «پنجۀ مرتضی علی» میگفتند. به بارانی هم که در روزهای تارپنجه یا به اولین بارانی که چند روز پس از این ایام میآمد «پنجه شوران» میگفتند، زیرا که علامت خمیری پنجه را از خانه و چادر و پیشانی دام میشست و میبرد. در این ایام برخی کارها، ازجمله مهمانی رفتن یا برگزاری مراسم عقد و عروسی را «تابو» و بدشگون میدانستند (ظریفیان، ۱۳۸۵: شمـ. ۱۷، صص. ۸۰- ۸۱، ۸۳).
– این مطلب بار نخست در ویژهنامۀ نوروز ۱۴۰۲، در بخش بهاریه منتشر شده است.
مآخذ
بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان: آیینهای نوروزی، رشت: فرهنگ ایلیا، ۱۳۸۵.
بلوکباشی، علی، «تعلیقات»، بر بازماندههایی از فرهنگ دوران جاهلی در تمدن اسلامی، نوشتۀ ادوار وسترمارک، ترجمۀ علی بلوکباشی، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶.
بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۶.
بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیه عن القرون الخالیه، به کوشش پرویز اذکایی، تهران: میراث مکتوب،۱۳۸۰.
پاپی، مراد حسین، شناخت ایل پاپی، قم: نشر عصمت، ۱۳۷۸.
پورکریم، هوشنگ، آلاشت، تهران: وزارت فرهنگ و هنر، بی تا.
دایره المعارف فارسی، به کوشش غلامحسین مصاحب، تهران، امیرکبیر: ۱۳۵۶.
رمضانخانی، صدیق و زهرا دهنوی، گنجینهای از تاریخ فرهنگ ایرانی: فرهنگ زرتشیان یزد، یزد، نشر سبحان نور: ۱۳۸۷.
سیدی، مهدی، چراغ برات خراسان: فروردگان باستان، مشهد، انتشارات پاژ: ۱۳۷۴.
شریعت زاده، علی اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران: مؤلف، ۱۳۷۱.
شهشهانی، سهیلا، چهار فصل آفتاب، تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۶.
ظریفیان، محمود، «آداب و باورهای پنجۀ آخر سال در کرمانشاهان»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، ۱۳۸۵: شمـ ۱۷.
عناصری، جابر، «درگذرگاه نسیم وعدۀ سپندارمذ، امشاسپند عشق و صبوری، تا رویش گل نورز» چیستا، ۱۳۶۲: س ۲، شمـ ۷ و ۸.
قرآن مجید، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران: سروش، ۱۳۶۷.
کریستن سن، آرتور، نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایران، ترجمۀ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، تهران: خوارزمی،۱۳۶۸.
گلاب زاده، سید محمد علی، زن کرمانی، روشنایی زندگانی، کرمان: انتشارات ولی، ۱۳۹۰.
ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن ضمیر، تبریز: انتشارات دانشگاه، ۱۳۵۵.
ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹.
وطن دوست، سعید، فراموشی مصیر: مهم ترین دلیل انحراف و گرفتاری بشر، قم، دارالمبلغین: ۱۳۹۴.
Masse, H., Croyances et coutumes persanes, Paris: 1938.
پانویسها:
- این مطلب را به یاد دوستان عزیزی از بزرگمردان فرهنگ ایران که در این سال از دیدار حضورشان محروم شدهایم و ما را در اندوه رفتنشان به سوگ نشاندهاند، از کتاب چهارشنبه سوری: جشن عروج ارواح مردگان به عالم زندگان(۱۳۹۷) انتخاب کردهام که همراه نیایش و آمرزش خواهی برای روان پاک آنان به سایت انسانشناسی و فرهنگ و نوروزنامۀ امسال تقدیم میکنم. این عزیزان هرگز فراموش نخواهند شد و پیوسته در خاطر و کنار ما حضور خواهند داشت و ما نوروز را چه تلخ و چه شیرین با آنها خواهیم گذراند. روانشان شاد و با فرشتگان نیکاندیش همنشین و همگام بادا…!
[۱] . رستاخیز یا قیامت ازدیدگاه قرآن نوعی «مصیر» (بازگشت) است به سوی معبود، یعنی خداوند. در آیات متعدد قرآن، از جمله آیۀ ۱۸ سورۀ فاطر و آیۀ ۲ سورۀ مؤمن (غافر) به این رجعت اشاره و گفته شده که «بازگشت همه به سوی اوست». سعید وطن دوست در کتابش فراموشی مصیر، باور به معاد یا بازگشت را بررسی و تحلیل کرده و در مبحث «سرکشی اموات به خانواده»، بازگشت درگذشتگان را به دیدار خانوادههایشان با بهرهگیری از روایات و آیات متعدد به تفصیل بیان کرده است (نک: وطن دوست، ۱۳۹۴).
[۲] . Day of the Deads (= All Soulsꞌ Day/ All Saintsꞌ Day)
[۳] . (Sunday of the Dead (=Totensonntag
[۴] . رَغائِب جمعِ رَغیبَه، به معنای بخشش و هدیه دادن است. در شب رغایب مردم برای شادی ارواح مردگان طعام توزیع میکنند و خیرات میدهند. در قدیم زرتشتیان در مراسم گهنبار و یاد درگذشتگان خود نان را در تنورهای خانگی میپختند و نان با گوشت بریان، حلوا، سبزی خوردن و خلال تُرُب سیاه برای کسانی که در مراسم حضور نداشتند و مستمندان هدیه میفرستادند. در این مراسم «آجیل گَهَنبار» یا «لُرک» که به آن هفت میوه نیز میگفتند، سر سفره میگذاشتند (گلاب زاده، ۱۳۹۰: ص. ۴۲۵).
[۵] . عَرَفه یا عَرَفات نام دشت و کوهی است در نزدیکیهای مکّه در عربستان. در روز نهم ذی حجّه زایران خانۀ خدا در عرفات جمع میشوند و اعمال خاصی از حجّ، یعنی «وقوف عرفات» را انجام میدهند، از این رو، این روز در جهان اسلام به «عَرَفه» معروف شده است. وجه تسمیۀ عَرَفه روشن نیست. بنابر روایتی افسانهای، آدم و حوا پس از رانده شدن از بهشت، از یکدیگر جدا شدند و پس از مدتی سرگردانی، سرانجام در این جا به هم رسیدند و یکدیگر را بازیافتند و شناختند (دایره المعارف فارسی، ۱۳۵۶: ج/ ۲، ذیل «عرفات»). به یقین میتوان گفت که شیعیان ایران نیز بر اساس این پنداشت کهن ایرانی که ارواح مردگان در روز و شب آخر سال برای دیدار کسان خود به زمین باز میگردند و با آنها دیدار میکنند، این روز را عَرَفه نامیدهاند. برخی از مردم اطلاق اصطلاح «عَلَفه» (قس: علف) به این زمان خاص را به سبب تهیۀ خوراک سبزی و سنت خوردن «سبزی پلو» در شب نوروز دانستهاند(Masse, 1938: vol. 1/ p. 156). در برخی از نواحی شاهرود دو شب مانده به عید نوروز را «عرفه» مینامند و زنان برای این شب نانی به نام «گولاچ» میپزند و میان مستمندان پخش میکنند و مقداری هم برای مردگانشان روی گور میگذارند. شام شب عرفه هم سبزی پلو است که با علفهای صحرایی میپزند و آن را به اصطلاح محلی «علف چلو» مینامند (شریعت زاده، ۱۳۷۱: ج۲/ ص. ۴۱۹).
[۶] . شماری از محققان ازجمله بهرام فره وشی، مهرداد بهار و کتایون مزداپور فرورها را با ارواح درگذشتگان یا مردگان یکی دانستهاند.
[۷] . «شب برات» یا «شب برائت» به شب نیمۀ شعبان گفته میشود و مسلمانان شیعه باور دارند که در این شب خداوند روزیِ مردم را برات و حواله میکند و آنچه در دل بخواهند به ایشان الهام و هدیه میکند. در فرهنگ عامۀ برخی حوزههای جغرافیای فرهنگی ایران، شب برات را به شبهای مختلفی از روزهای پایانی سال، مانند آخرین شب سال، شب جمعۀ آخر سال یا شب چهارشنبۀ آخر سال نیز اطلاق میکنند. خراسانیها سه شبانه روز، از شب و روز یازدهم تا چهاردهم، یا از دوازدهم تا پانزدهم شعبان را «شبهای برات» یا «چراغ برات» مینامند و مراسم خاصی برپا میدارند که بنابر نظر نویسندۀ کتاب چراغ برات خراسان برگرفته از اعتقادات و رسوم ایرانیان است که رنگ و بوی مذهبی گرفته است و حال و هوای ایرانی- اسلامی دارد. همو به نقل از محمد تقی راشد محصل، شب برات را شب آزادی مردگان و مراسم شب برات در نیمۀ شعبان را مرتبط با آئین فروردگان و تأثیرپذیر از این رسم کهن ایرانی دانسته است (سیّدی، ۱۳۷۴ : ص.۵۹، نیزنک: سراسر کتاب).
[۸] . مسلمانان جهان معتقدند که کتاب آسمانی قرآن به احتمال فراوان در یکی از سه شب ۲۱، ۲۳ و ۲۷ ماه رمضان به حضرت محمد (ص) نازل شده است. مفسران بنا بر تفسیر پارهای از آیههای سُوَر قرآن، به ویژه آیات سورۀ قَدر(۹۷) که چنین شروع میشود: اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَه ُالقَدر…، خداوند درآن به نازل کردن قرآن در شب قدر اشاره میکند و آن شب را بهتر از هزار ماه و شب میداند که تا طلوع بامداد خجسته و مبارک خواهد بود. مسلمانان ایران این شبها را بسیار عزیز و پر فضیلت میشمرند و لیله القدر یا شب تقدیر همۀ امور بندگان در سال میدانند و متدینان در این شبها به مساجد میروند و شب را تا سحر اِحیا میگیرند (بلوکباشی، ۱۳۹۶: «تعلیقات»، ص. ۳۵۹، شمـ. ۱۰).
[۹] . واژههای «تار» و «تَر» در گویش مردم پایروند، بزرود و گهواره در کرمانشاه به معنای رها، و ترک و جداشده است. مردم روانسر و ایل کلهر تار را به معنی تار و تاریک میگیرند، چون باور دارند که این پنج روز سنگین و بد شگون است (ظریفیان، همانجا).