اشاره:
تا جایی که نویسنده اطلاع دارد تا کنون تاریخچۀ دقیقی برای «کتابخانۀ ملی رشت» تدوین نشده است. این مختصر به عنوان نقطۀ عزیمت برای یکی از میراثهای ماندگار گیلان که سالهاست مورد بیمهری نیز قرار گرفته، شاید بتواند مفید باشد. یادآوری کنیم که این بررسی فشرده توسط نویسندۀ این سطور از کتاب تاریخ گیلان (باز برآمدن سردار سپه تا برافتادن رضا شاه – چاپ فرهنگ ایلیا – رشت۱۳۹۹) با اندکی ویرایش به منظور تطبیق با یک نوشتۀ مستقل در اینجا تقدیم میشود.
نوشتههای مرتبط
مقدمه
کتابخانۀ ملی رشت در میدان شهرداری کنونی (و بلدیۀ آن زمان) یکی از میراثهای ارزشمند فرهنگی تاریخ معاصر گیلان است و بررسی تاریخچۀ تأسیس آن برای شناخت فضای فرهنگی دهۀ نخست دورۀ پهلوی اول بسیار مهم است. بهویژه اینکه در این خصوص تا کنون پژوهش مستقل و مستندی صورت نگرفته است.
بایدیادآوری کنیم که با وجود فعالیتهای گستردۀ فرهنگیِ «جمعیت فرهنگ رشت» بهعنوان یک تشکل دگراندیش و خارج از حوزۀ فرهنگ رسمیِ مستقرِحاکم و با وجود فعالیت در حوزههای مختلف فرهنگی، هیچگاه این تشکل فرهنگی مهم، نتوانست جایگاه رسمی مناسبی نزد مقامات دولتی پیدا کند و پیداست کمک چندانی هم به آن جهت تأسیس کتابخانه نشد. بهویژه اینکه با فعالیت احزاب تندرو در درون آن و ایجاد فراکسیونهایی با اهداف سیاسی معین، سوءظنهای بسیاری نیز برانگیخت. از اینرو با آمدن سرتیپ زاهدی به جای محمد حسین آیرم به گیلان و زمینههایی که بهویژه جمعیت فرهنگ رشت فراهم کرده بود، ایجاد یک تشکل موازی از طرف او و مقامات رسمی در گیلان ضرورت پیدا کرد. این شیوۀ جدیدی از پیگیری تجدد آمرانۀ رضاشاهی بود که محمد حسین آیرم آن را بر نمیتابید. در واقع با شکست اقدامات و شیوههای نظامیگری مستبدانهای که پیشتر محمدحسین آیرم در گیلان انجام داده و مورد رضایت رضاشاه نیز قرار نگرفته بود، سرتیپ زاهدی پس از مدتی حضور در گیلان و بهویژه پس از انتخابات بحث برانگیز ششم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۵ و با همان تکرار تجربۀ آیرم، رویکرد جدیدی برگزید[۱]. او به این نتیجه رسید که بهتر است با نیروهای میانهروی محلی همکاری بیشتری داشته باشد. میتوان گفت که تفاوت بین آیرم و زاهدی این بود که آیرم را میتوان با توجه به اقداماتش در گیلان، نمایندۀ «تجدد آمرانۀ بیمیانجی» و سرتیپ زاهدی را نمایندۀ «تجدد آمرانۀ بامیانجی» تلقی کرد. هرچند در موارد گوناگونی از جمله در شکل و شیوۀ خیابانکشیها در رشت، میتوان این تفاوت را در شیوههای این دو تن از نزدیکترین یاران رضاشاه دید، اما شاید برای مثال زدن این الگو، سبک و شیوۀ عمل زاهدی در ایجاد کتابخانۀ ملی رشت مناسبتر باشد[۲]. توضیح آنکه از نظر ما تجدد آمرانۀ بیمیانجی این بود که در این شیوه، مهندسی اجتماعی نیازی به تشکلهای میانجی نداشت و معتقد بود که تنها با فرمان از بالا و داشتن ابزار قدرت نظامی و اقتدار کافی و منابع، همهچیز میتواند بهخوبی پیش برود و اتفاقاً در این رویکرد اعتقاد بر این بود که در این شیوه، با حذف میانجی و چون و چراهای معمول، کارِ توسعه و تجدد سریعتر پیش خواهد رفت. اما در تجدد آمرانۀ بامیانجی، با نوعی از مهندسی اجتماعی روبهرو هستیم که معتقد است برای پیشبرد امر توسعه و تجدد، با مشارکتِ افراد حقیقی و حقوقیِ دارای کاریزما در جامعۀ محلی که البته همسو و هم فکر با مهندسی اجتماعی مورد نظر از بالا هستند، بهتر میتوان انرژی جامعه را به کار گرفت و اگرچه ممکن است در آغاز، کار بطئی و کند باشد اما بهتدریج سرعت خواهد گرفت و نارضایتیها هم کمتر خواهد بود.
آغاز اقدام عملی برای تأسیس کتابخانه
یادآوری این نکته مهم است که جمعیت فرهنگ رشت نیز پیشتر کتابخانهای در میدان سبزه میدان تأسیس کرده بود که اگرچه فعال بود ولی از نظر ساختمان و کتاب بسیار فقیر بود. از این رو با اندیشۀ تجددآمرانه با میانجی توسط زاهدی بود که نقطۀ عزیمت ایجاد یک تشکل مشابه و جایگزین با تأسیس کتابخانۀ ملی در رشت در دستور کار قرار گرفت. این شیوۀ عمل دو هدف را دنبال میکرد. یکی آن بود که توسعه و تجدد آمرانۀ بامیانجی در زمینۀ فرهنگی پا بگیرد و دیگر این که رقیبی برای جمعیت فرهنگ رشت باشد که این زمان در اوج فعالیت و محبوبیت خود بود و تا حدودی فعالیت آن را تحت الشعاع قرار دهد. یادآوری کنیم که سرتیپ زاهدی در دیماه ۱۳۰۵، یعنی زمانی که معلوم شده بود در پیشبرد انتخابات ششم مجلس شورای ملی برای تحقق اهدافش با شکست کامل روبهرو شده، نامهای محرمانه به رضا شاه نوشت و در آن از توسعه و نفوذ دگراندیشان در گیلان گلۀ بسیار کرد و گفت اگر کاری صورت نگیرد ممکن است گیلان از دست برود (برای ماجرای انتخابات ششم در گیلان و متن و محتوای این سند نگاه کنید به فصل تحولات سیاسی «تاریخ گیلان (از برآمدن سردار سپه تا برافتادن رضا شاه)». بدین ترتیب بود که در چنین فضایی از سیاست و فرهنگ، تأسیس کتابخانۀ ملی رشت آغاز شد.
برای بررسی تأسیس کتابخانۀ ملی رشت، نخست لازم است یادآوری شود که واژۀ «ملی» در این زمان بار معنایی متفاوتی نسبت به امروز داشت و به معنی آن بود که مسئولیت اصلی تأسیس و ادارۀ آن غیردولتی و چیزی است که امروز بهعنوان «سمن» یا نهادهای غیردولتی گفته میشود. بهعنوان مثال چنانکه پیشتر هم گفته شده، در آن زمان دو نوع مدرسه وجود داشت. یکی مدرسۀ دولتی و دیگری مدرسۀ «ملی» که هزینۀ آن توسط بخش خصوصی و با کمک مردم و دانشآموزان تامین میشد و مدیریت آن هم مستقل از نهادهای آموزشی دولتی، بهعهدۀ افراد خارج از بوروکراسی دولتی بود.[۳] در مورد تأسیس کتابخانۀ ملی رشت نیز، ملی به این معنی بود که این کتابخانه دولتی نیست و توسط افراد حقیقی یا حقوقی خارج از بوروکراسی دولتی ساخته و اداره خواهد شد. اما در این مورد خاص بهنظر میرسد که این مقامات دولتی و نظامی بودند که محرک اصلی محسوب میشدند. با اینحال در این پروژه، نخبگان محلی و با نفوذ معنوی زیاد در شهر که همسو با ساختار و سیاست دولتی بودند، پیشگام و مجری بودند. با این وجود این نهاد فرهنگی از آن زمان بهصورت غیردولتی اداره شده و تا امروز هم به همت مدیران کتابخانه بهصورت یک نهاد غیردولتی باقی مانده است.
برای تأسیس این کتابخانه بهظاهر همه چیز از آمدن محمدعلی تربیت بهعنوان رییس معارف گیلان آغاز شد. روزنامۀ پرورش و مدیر آن میراحمد مدنی که از جنگلیان سابق بود، در سرمقالهای در بهمن ماه ۱۳۰۵ به تلاش محمدعلی تربیت در آغاز کار اشاره کرده است: «آقای میرزاعلیخان تربیت، گذشته از سوابق مشعشعی که در مشروطیت و آزادی ایران داشته… بهموجب اطلاعی که بهدست آوردهایم از بدو ورود به رشت الی اکنون در صدد تأسیس و افتتاح یک باب کتابخانه و قرائتخانۀ عمومی برآمده، چند نفر از جوانان مهذب [پاکیزه و اخلاقی] و علاقمند را برای تهیه و جمعآوری کتب و حفظ و مباشرت آنها انتخاب و در ظرف یک هفته ۲۰۰ جلد کتاب ذی قیمت جمعآوری نموده…» (پرورش، ۱۸/۱۱/۱۳۰۵) . در همین سرمقاله آمده است که نام کتابخانه قرار است «کتابخانۀ ملی تربیت» باشد.[۴]
از این زمان برای تأسیس کتابخانه کوششهای همهجانبهای نه فقط از جانب رییس معارف گیلان (آموزش و پرورش) بلکه بهویژه از جانب سرتیپ زاهدی صورت گرفت. از اینرو تشکیل کتابخانۀ ملی برخلاف جمعیت دگراندیش فرهنگ رشت، با پیشگامی گروهی از نخبگان محلی دولتخواه و تشکلی که برای تأسیس آن بنیاد گذاشته شد با حمایتهای زیادی از جانب نهادهای دولتی همراه شد.
همزمان یا تنها اندکی پیش از آغاز تأسیس کتابخانۀ ملی رشت، قرار شده بود یک تشکل به نام «جمعیت نشر معارف گیلان» (و نه معارف رشت) با کمک عناصر و نخبگان محافظهکارتر فرهنگی، ایجاد شود. بهنظر میرسد تعمدی وجود داشت که از واژۀ «معارف» در مقابل «فرهنگ» استفاده شد (که حدود ده سالی بود در رشت فعال و بسیار شناخته شده بود) تا تداعیکنندۀ محتوا و جریان خاصی باشد. این زمان واژۀ «معارف» بهطور کلی یک واژۀ رسمی و بیشتر حکومتی تلقی میشد در حالی که واژۀ «فرهنگ» بیشتر غیررسمی و نزد نخبگان دگراندیش متداول بود.[۵] با اینحال بهدلیل شباهت عبارت جمعیت نشر معارف گیلان با جمعیت نشر فرهنگ رشت، بسیاری آن را با تشکل «جمعیت نشر فرهنگ رشت» یکی گرفته و متوجۀ فلسفۀ تشکیل آن نشدهاند.
برای تشکیل و تقویت «جمعیت نشر معارف گیلان» نه فقط سیلی از کمک نهادهای دولتی فراهم شده بود بلکه بسیج عمومی برای کمک نهادهای غیردولتی هم در رسانههای رسمی و نهادهای دولتی بهعمل آمد.
نخستین اقدامی که در تأسیس کتابخانۀ ملی رشت سراغ داریم از روزنامۀ «پرورش» بهمدیریت «میراحمد مدنی» است که در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۰۵ دربارۀ تأسیس یک کتابخانۀ عمومی در رشت سخن بهمیان آورد و چنانکه در بالا گفته شد، سرمقالۀ خود را به این موضوع اختصاص داد. اما همین روزنامه یک هفته بعد، یعنی در سرمقالۀ ۲۶ بهمن ۱۳۰۵ با موضوع تأسیس کتابخانۀ عمومی با جدیت بیشتری موضوع را پیگرفت و حتی نوشت که کسانی که برای تأسیس کتابخانه، کتاب هدیه کنند، اسامی آنها را در شمارههای بعدی روزنامه درج خواهد کرد. او همین کار را هم انجام داد و در شمارۀ بعد، یعنی در اول اسفند ۱۳۰۵ به وعدۀ خود عمل کرد و ده کتاب را با ذکر اهداکنندۀ آن در مطلبی تحت عنوان «ستون مخصوص کتابخانه» در صفحۀ نخست آورد. از نخستین سری کتابهای هدیه داده شده بهعنوان مثال میتوان از کتاب «ادبیات قرن ۱۸ فرانسه» که آن را میرزاعلی حبیبی از پیشگامان آموزش و پرورش در گیلان هدیه داده بود و کتاب «نزهتالقلوب» که توسط ابراهیم فخرایی و «کریستف کلمب» که توسط عیسیخان سمیعی هدیه شده بود، نام برد. در شمارههای بعد هم این ستون تکرار شد و نشان میداد که روزنامۀ پرورش و مدیر آن میراحمد مدنی در هماهنگی با رییس معارف گیلان و بهاحتمال زیاد با سرتیپ زاهدی، میخواهد کار تأسیس کتابخانه را بهجایی مناسب برساند. جالب است که ابراهیم فخرایی یکی از کسانی بود که تقریباً در تمامی شمارههای روزنامۀ پرورش که اسامی اهداءکنندگان را بههمراه کتابی که اهداء میکردند درج مینمود، حضور داشت و گاه دو یا چند کتاب در یک شماره اهداء میکرد.
حدود سه ماه بعد از نخستین خبری که روزنامۀ پرورش منتشر کرده بود، در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۰۶، میراحمد مدنی در سرمقالۀ خود که حالا کتابخانه را «کتابخانۀ ملی رشت» مینامید، اطلاع داد که: «خوشبختانه «کتابخانۀ ملی رشت» با احساسات قدرشناسانۀ جامعۀ حساس گیلانی توام گردید و در ظرف دو ماه ۶۰۰ جلد کتاب نفیس و گرانبها که در پرتو حمایت آقای [محمدعلی] تربیت تکمیل شدند، دارا شده و اینک وجود خود را به عامه معرفی میکند… حال که خوشبختانه به همت و ریاضت آقای تربیت یک قسمت از آمال ملیۀ گیلانی بدون هیچ سر و صدایی در کار عملی شدن است، ما نظر وزارت جلیلۀ علوم و معارف را به اتمام و تکمیل این خدمت جلب میکنیم» (پرورش، ۲۱/۲/۱۳۰۶).
نکتۀ جالب اینکه در همین شمارۀ روزنامۀ پرورش، محمدعلی تربیت رییس معارف گیلان نیز طی یک آگهی رسمی ضمن اعلام دقیق فهرست تمام کتابهای اهداء شده با ذکر نام اهداءکنندگان بهصورت یک آگهی در چندین صفحۀ متوالی روزنامه!، برخلاف سرمقالۀ میراحمد مدنی، نام کتابخانه را «کتابخانۀ ملی تربیت» و تاریخ تأسیس آن را هم «اسفند ۱۳۰۵» اعلام کرده بود! لازم است یادآوری شود که در مورد نام این کتابخانه گویا اختلاف نظری بین محمدعلی تربیت و نخبگان محلی پدید آمده بود. ابراهیم فخرایی در همین رابطه مینویسد: «[محمدعلی] تربیت مایل بود که کتابخانۀ مزبور به نام خودش موسوم گردد ولی رضا اسماعیل (حاجی آقا رضا مطبعه) از چاپ یارمهها به نام شخص امتناع ورزید و سرانجام توافق شد که با نظر موسس کتابخانه به نام «نشر معارف» نامگذاری شود» (فخرایی، ۲۵۳۵، ص۳۳۴).
این در حالی بود که در این زمان بهقول میراحمد مدنی و همینطور محمدعلی تربیت تنها ۶۰۰ جلدکتاب جمعآوری شده بود و هنوز خبری از ساختمان مشخص و حتی زمین مشخصی هم برای کتابخانه و قرائتخانه در میان نبود و گویا کتابها را هم در این زمان در جایی در ساختمان ادارۀ معارف گیلان به ریاست محمدعلی تربیت نگهداری میکردند. محمدعلی تربیت که این اطلاعیۀ چند صفحهای را با عنوان «رییس معارف و اوقاف گیلان» امضا و در روزنامۀ پرورش منتشر کرد، در پایان اطلاعیه اضافه کرده بود که «بشارت میدهد که در نظر دارد عنقریب محل مناسبی بهجهت آن [ یعنی کتابخانه] تهیه و کمیسیونی برای توسعۀ موسسۀ مزبور تشکیل داده که هرچه زودتر تکمیل نواقص… همت فوقالعاده نمایند» (پرورش، ۲۱/۲/۱۳۰۶).
حالا مشخص شده بود که روزنامۀ پرورش ارگان انتشار نظرات محمدعلی تربیت در ارتباط با تأسیس کتابخانۀ عمومی رشت شده است. در همین رابطه این روزنامه در ۱۲ خرداد ۱۳۰۶ خبر داد که محمدعلی تربیت از ۱۱۶ نفر از افراد بانفوذ و تجار رشت دعوت بهعمل آورده تا برای تأسیس کتابخانه با آنها صحبت کند. همین روزنامه خبر داد که در این جلسه مبلغ ۴۷۰ تومان وعدۀ اعانه برای تأسیس کتابخانه و همچنین کمک به معلمان زن مدارس نسوان (بهاحتمال زیاد مدارس ملی نسوان که زیر نظر تشکل پیک سعادت نسوان و روشنک نوعدوست فعالیت میکردند) کمک جمعآوری شده است.
با آمدن محمدعلی تربیت که بهنظر میرسید به فعالیت زنان در عرصۀ عمومی اهمیت بیشتری میداد، مجلۀ «پیک سعادت نسوان» نیز موفق به اخذ مجوز انتشار از ادارۀ معارف گیلان شد. در روزنامۀ پرورش به تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۰۶ یک آگهی از «هیئت تحریریۀ داخلی مجلۀ پیک سعادت» با عنوان «علاقمندان به عالم نسوان را بشارت»، درج شده و در قسمتی از آن آمده بود: «مجلۀ پیک سعادت، ناشر افکار خانمهای منورالفکر گیلان در آتیۀ نزدیک با اسلوبی بس مرغوب [و] سبکی متین در تحت مدیریت «روشنک نوعدوست» در رشتۀ مطبوعات ایران منسلک[ وارد شده] و منتشر خواهد گردید» (پرورش، ۱۲/۲/۱۳۰۶). چنانکه پیشتر هم گفته شد، مجلۀ پیک سعادت نسوان به مدیریت روشنک نوعدوست در اوایل پاییز همین سال و «مجلۀ فروغ» بهمدیریت ابراهیم فخرایی هم در اوایل دیماه همین سال با مجوزِ نشر از ریاست معارف گیلان، نخستین شمارههای خود را منتشر کردند. همهچیز نشان از آن میداد که برخلاف گذشته، گشایشی در حوزۀ فرهنگ عمومی ایجاد شده بود. بررسی در حوزههای دیگر زندگی اقتصادی و اجتماعی هم نشان میداد که بهویژه افراد با نظرات میانه در این زمان مصدر کارهایی در شهرداری و ادارۀ معارف، مالیه و غیره شده بودند که به باور ما تحت ایدۀ سرتیپ زاهدی و همان ایدۀ مهندسی اجتماعی بامیانجی معنیدار بود.
درهرحال تا اواخر خرداد ۱۳۰۶ هنوز هیچ صحبتی از تشکلِ مشخصی برای تأسیس کتابخانه در دست نیست. اما روزنامۀ پرورش در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۰۶ اطلاعیهای از محمدعلی تربیت منتشر کرد که در نوع خود جالب توجه بود. محمدعلی تربیت در اطلاعیهاش اعلام کرد: «چنانکه در شمارۀ ۲۶۶ روزنامۀ یومیۀ پرورش [همان اطلاعیۀ چند صفحهای در شمارۀ ۲۱/۲/۱۳۰۶ که در بالا از آن بحث شد]، خاطر محترم آقایان را مستحضر داشت که در بدو ورود اینجانب به مقتضای ذکاوت جبلی اهالی و احساسات قدرشناسانۀ آنان به تأسیس یک باب کتابخانه (به نام کتابخانۀ تربیت) اقدام و در این مدت قلیل [هم] بههمت علاقمندان معارف موافق صورت مطبوعه در جراید… در این موقع که برحسب اجازۀ وزارت جلیلۀ معارف موقتاً عزیمت [به تبریز] مینماید [احتمالاً برای تعطیلات تابستانی]، کتابخانۀ مزبور را بهجهت دسترس عموم و برای بسط و توسعۀ آن بهطوری که قبلاً تذکر داده شد به جمعیتی که نام «نشر معارف» تشکیل داده، واگذار نمودیم. امیدواریم که این جمعیت معارفی به اندک مدتی در سایۀ همت و جهد کافی خود، محل و اثاثیه برای کتابخانۀ مذکور تهیه… و قدمهای بزرگی برای بقای آن بردارد- محمدعلی تربیت» (پرورش، ۲۴/۳/۱۳۰۶).
چند نکته لازم است یادآوری شود. نکتۀ نخست اینکه نام کتابخانۀ تازه تأسیس از نظر محمدعلی تربیت همچنان «کتابخانۀ تربیت» بود. دوم اینکه تا این تاریخ هنوز مکانی برای احداث کتابخانه مشخص نشده بود. سوم اینکه میگوید، جمعیتی به نام «نشر معارف» تشکیل داده است و امر تأسیس کتابخانۀ ملی را به این تشکل واگذار کرده است. پیداست که تشکیل جمعیت نشر معارف در همفکری با زاهدی بوده است که این زمان هیچ کاری، بهویژه تشکیل یک جمعیت فرهنگی آن هم از جانب یک مسئول دولتی و برای تأسیس کتابخانۀ مهمی در میدان بلدیه، بدون نظر او ممکن نبود. نقش بعدی او در تأسیس کتابخانه نیز همین نظر را تایید میکند. با این حال چنانکه در تشکیل جمعیت نهضت اقتصاد قبلاً هم دیدیم، زاهدی ترجیح میداد که بهطور علنی بستگی خود را با این تشکلهای غیر دولتی کمتر آشکار کند.
درهرحال محمدعلی تربیت موقعیت را مناسب دید و در زیر همین اطلاعیۀ رسمی خود، نه فقط تأسیس یک جمعیت فرهنگی جدید به نام «نشر معارف» را اعلام کرد بلکه اسامی ۲۵ نفر از اعضای جمعیتی را که اکنون «جمعیت نشر معارف» مینامید (و بعداً به جمعیت نشر معارف گیلان معروف شد)، برای نخستینبار بهشرح زیر اعلام کرد:
- حاج سیّد محمود مجتهد [محمود روحانی از روحانیان به نام این زمان که از فعالان همسو با وضع موجود و از جنگلیان سابق بود] ۲. حاج شیخحسن آمن [از جنگلیان سابق] ۳. شیخ بهاءالدین املشی [از جنگلیان سابق] ۴. حاج محمدعلی آقا داوود زاده ۵. دکتر موسیخان فیضی ۶. [ابراهیم] نعمتزاده [از اعضای سابق حزب دموکرات شعبۀ گیلان] ۷. میرزاعلیآقا چایچی [از اعضای سابق حزب دموکرات شعبۀ گیلان] ۸. محمد حاتم ۹. نجدالدوله ۱۰. طالشخان ۱۱. معتمد همایون [کاظم مژدهی] ۱۲. [رسول] قازانچائی ۱۳. شیخ احمد سیگاری ۱۴. میرابوطالب [از مشروطهخواهان سابق در گیلان] ۱۵. آقای [محمد] کسمایی [برادر میرزاحسین کسمایی] ۱۶. [علیاکبر] نهاوندی [از اعضای سابق حزب دموکرات شعبۀ گیلان و پدر هوشنگ نهاوندی] ۱۷. [محمدعلی] پیربازاری [از جنگلیان و اعضای سابق حزب دموکرات ایران شعبۀ گیلان] ۱۸. [میرصالح] مظفرزاده [از جنگلیان سابق] ۱۹. محصصی ۲۰. امیر منتخب [عبدالحسین صادقینژاد] ۲۰. میرزاعلیاکبرخان آصف ۲۲. [تقی] رائفی [مدیر مجلۀ فرهنگ] ۲۳. [ابراهیم] فخرایی [از جنگلیان سابق] ۲۴. [سیدمحمود] قایمقامی ۲۵. [آقابزرگ] تجلی» (همان).[۶]
از نظر ما نکتۀ مهم در اطلاعیۀ محمدعلی تربیت، این جملۀ اوست که میگفت: «و برای بسط و توسعۀ آن [یعنی بسط و توسعۀ کتابخانه] بهطوری که قبلاً تذکر داده شد به جمعیتی که نام «نشر معارف» تشکیل داده، واگذار نمودیم». هرچند جمله کمی ابهام دارد ولی به ظن قوی میخواهد بگوید که پیشتر جمعیتی به این نام وجود نداشت و حالا به اطلاع عموم میرساند که جمعیتی به نام جمعیت «نشر معارف» را تشکیل داده و در زمانی که دارد از رشت رهسپار تبریز میشود[۷]، انتظار دارد که این جمعیتِ تازه تشکیل شده، امر تأسیس کتابخانه را در غیابش به سرانجامی برساند. از نکات جالب این اطلاعیه این است که او پیش از رفتنش به تبریز، در زیر اطلاعیهاش در همین شماره از روزنامه، اعضای جمعیت نشر معارف گیلان را اعلام میکند تا کار را، چه او در رأس معارف گیلان باشد و چه نباشد، ادامه دهند. تعیین اعضا و اعلام علنی و عمومی با نظر او و بهاحتمال زیاد در هم فکری با زاهدی، نشان از این میداد که میخواست مطمئن شود که اشخاص دیگری که مورد اطمینان او و زاهدی نباشند، در این جمع وارد نشوند. یادآوری کنیم که محمد علی تربیت با رفتنش به تبریز، دیگر به رشت بازنگشت و به احتمال زیاد از این امر شاید با خبر بود. جای او را عبدالحسین صادقینژاد ( امیر منتخب) یعنی یکی از اعضای جمعیت نشر معارف گیلان بهعنوان کفیل معارف گرفت و سپس محمدعلی پرتوی به ریاست کل معارف گیلان منصوب شد (سالنامۀ دبیرستان شاهپور،۱۳۲۱- ۱۳۲۲: ۱۸).
روز بعد از انتشار این اطلاعیه توسط محمد علی تربیت، یعنی در ۲۵ خرداد که هنوز پیش از سفر به تبریز در رشت حضور داشت، از «جمعیت نشر معارف» و مدیران جراید و سیّدمحمود مجتهد[۸] که حالا رییس «جمعیت نشر معارف» خوانده میشد (و محمدعلی تربیت در فهرست ۲۵ نفری نام او را در اول و پیش از دیگران قرار داده بود) و همچنین از روسای دوایر دولتی دعوت بهعمل آورد تا نسبت به توسعۀ کتابخانه اقدامات عملی انجام دهند. بنا به گزارش روزنامۀ پرورش در این جلسه، حاکم گیلان (محمدجواد اسفندیاری، برادرزادۀ سردار اسعد بختیاری که دوماهی بود به حکمرانی گیلان منصوب شده بود) هم حضور داشت و قول مساعد برای کمک داد و از ادارۀ بلدیه هم خواسته شد که «از مصارف ساختمان شهری، بنایی برای کتابخانه بنا نموده و به جمعیت نشر معارف تسلیم نمایند» (پرورش، ۲۹/۳/۱۳۰۶).
لازم است یادآوری شود که این زمان دیگر بلدیه همانند سالهای نخست ۱۳۰۰ یک نهاد مستقل نبود بلکه در اثر تصویب بخشنامههایی از طرف وزارت داخله تقریباً بهطور کامل به یک نهاد دولتی تبدیل شده و بودجۀ آن هم از سال ۱۳۰۵ از طرف ادارۀ مالیه دولتی پرداخت میشد. بهویژه در این زمان بلدیه هرچند دارای رییس بلدیه بود، اما بهطور کامل زیر نظر سرتیپ زاهدی عمل میکرد. فخرایی در ارتباط با اهدای بخشی از زمین بلدیه برای احداث کتابخانه مینویسد: «مساحتی از بقایای گورستان سیّدابوجعفر که در زمان سرتیپ محمدحسین آیرم فرماندۀ تیپ مستقل شمال تسطیح شده و در مقر آن بنای شهرداری فعلی احداث گردید، به کمک فرماندۀ بعدی تیپ شمال سرتیپ فضلالله زاهدی در اختیار جمعیت [نشر معارف] قرار گرفت» (فخرایی، ۲۵۳۵: ۳۳۴). بنابراین روشن است که در اصل حکمران گیلان و رییس بلدیه نبود که برای امر پیشرفت کتابخانه دستور داده بخشی از گورستان شیخ ابوجعفر به تأسیس کتابخانه اختصاص یابد بلکه به باور ما بیشتر، رییس تیپ مستقل شمال، یعنی نمایندۀ مستقیم رضا شاه و قدرت اصلی در گیلانِ این زمان و با اعتمادی که او به این تشکل داشت و از آن پشتیبانی میکرد، موافقت خود را به دادن زمین برای تأسیس کتابخانه در جوار بلدیه اعلام کرده بود.
در شمارۀ ۲۹ خرداد، روزنامۀ پرورش خبر داد که در نشست فوق (زمانی که دیگر محمدعلی تربیت در رشت حضور نداشت) به میزان ۸۰۰ تومان اعانه برای افراد حاضر تعیین شد و محمدعلی تربیت هم طی نامهای که نوشته بود، ۲۲۱ تومان به وزارت معارف پیشنهاد کرد که از محل صرفهجویی، به تأسیس کتابخانۀ ملی کمک نماید (همان). بنابراین از اواخر خرداد ۱۳۰۶ با تشکیل «جمعیت نشر معارف» (که بعداً جمعیت نشر معارف گیلان نام گرفت)، همۀ تمهیدات برای احداث بنای کتابخانۀ ملی رشت فراهم شده بود.
بعد از این تاریخ، اطلاعات چندانی از فعالیت برای تأسیس کتابخانه در دست نیست. اما میدانیم که در سال ۱۳۰۹، ساختمان کتابخانه بهمیزان زیادی آمادۀ بهرهبرداری شده بود و حتی برای برخی موارد دیگر مثل انتخابات مجلس شورای ملی هم از ساختمان آن استفاده میکردند. بهعنوان مثال روزنامۀ پرورش در تاریخ ۹/۶/۱۳۰۹ خبر داده است که: «انجمن نظار [انتخابات دورۀ هشتم مجلس شورای ملی] همه روزه جلسۀ خود را در عمارت کتابخانۀ ملی [رشت] تشکیل و مقدمات انتخابات را تکمیل نموده…» (پرورش، ۹/۶/۱۳۰۹). همچنین همین روزنامه در تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۱۰ نوشت: «نظر به خاتمۀ ساختمان کتابخانۀ ملی و چون از طرف «دیمطری» مهندس [ بلدیه]، جهت مقاطعهکاری مقداری مطالبه طلب میشود، آقای دیوانبیگی حکمران گیلان، اعضای سابق جمعیت نشر را دعوت نمود که نواقصات کتابخانه را رفع و محاسبۀ آن را خاتمه و وسیلۀ افتتاح آن را فراهم دارند و در روز گذشته در ادارۀ حکومتی جلسۀ مزبوره تشکیل گردید» (پرورش، ۲۱/۴/۱۳۱۰).
اما افتتاح کتابخانۀ رشت تا سال ۱۳۱۳، یعنی تا جشن هزارۀ فردوسی به تأخیر افتاد. در این جشنها که در رشت بهشکل گسترده برگزار شد، کتابخانۀ ملی رشت نیز افتتاح شد. ابراهیم فخرایی عکسی قدیمی با عنوان کتابخانۀ نشر فرهنگ ولی بدون تاریخ، که به احتمال زیاد مربوط به دورۀ پهلوی اول است در کتاب گیلان در گذر زمان چاپ کرده است (تصویر ۱).[۹]
نگارنده هم در اردیبهشت سال ۱۳۹۷ تصویری از ساختمان بازسازی شدۀ کتابخانۀ ملی رشت برداشته که با تصویر بالا در نمای بیرونی تفاوت زیادی دارد و نشان میدهد که در سالهای بعد از تأسیس بهطور کامل بازسازی شده است (تصویر۲).
[۱]. یادآوری کنیم که زاهدی در انتخابات ششم هم از همین الگوی سیاسی بهره گرفت. با انتخاب سردار معتمد و عمارلویی برای کاندیدا شدن در مقابل رسولی و فومنی که از جناح روحانیان مشروعهخواه بودند، راه و رسم جدیدی برای حمایت از دولت و نهادهای دولتی برگزید. با این حال او پس از انتخابات ششم، به این رویکرد باز هم اهمیت بیشتری داد.
[۲]. این تجربه البته در همین زمان، یعنی بهار سال ۱۳۰۶ در مورد تشکیل نهضت اقتصاد و مقابله با رفتار تجاری دولت شوروی و طرفداران آنها در گیلان هم بهوضوح آشکار شد. برای تفصیل بیشتر نگاه کنید به بخش تحولات سیاسی و بحث تجارت در فصل دوم کتاب.
[۳]. این نوع از مدارس و حتی دانشگاهها تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بههمین نام خوانده میشدند.
[۴]. محمدعلی تربیت، زادۀ تبریز و از مشروطهخواهان به نام بود. پس از به توپ بسته شدن مجلس از ایران فرار کرد و بهدعوت ادوارد براون و تقیزاده به لندن رفت و در آنجا به کمک ادوارد براون در کتابخانۀ دانشگاه کمبریج مشغول بهکار شد. بعد از فتح تهران به نمایندگی از طرف مردم تبریز در مجلس دوم به نمایندگی انتخاب شد. در مجلس دوم عضو فراکسیون حزب دموکرات ایران به رهبری سلیمانمیرزا اسکندری بود. در سال ۱۳۰۰ به ریاست معارف آذربایجان رسید و در آنجا کتابخانه و قرائتخانه تأسیس کرد که بعداً به «کتابخانه و قرائتخانۀ دولتی تربیت» معروف شد. بنابراین او پیش از آمدن به رشت تجربۀ تأسیس کتابخانۀ عمومی را داشت. با این تفاوت که در تبریز کتابخانۀ دولتی ساخته بود و در رشت درصدد برآمد تا یک کتابخانۀ ملتی بسازد!
[۵]. تا جایی که میدانیم وزارت معارف تنها پس از وزارت علیاصغر حکمت در سال ۱۳۱۲ خورشیدی به وزارت فرهنگ تبدیل گردید. پیش از آن از نظر نهادهای حکومتی همیشه «معارف» واژهای بود که معادل آموزش و فرهنگ بهکار گرفته میشد.
[۶]. کسانی از این اعضای ۲۵ نفره که سابقۀ سیاسی و مدنی آنان در دست بود، مشخص شده است.
[۷]. طبق خبر روزنامۀ پرورش در تاریخ ۲۹/۳/۱۳۰۶ این روزنامه، محمدعلی تربیت روز ۲۷ خرداد ۱۳۰۶ یعنی سه روز بعد از انتشار اطلاعیۀ ۲۴ خرداد خود در روزنامۀ پرورش از طریق انزلی با کشتی به سوی باکو و سپس تبریز عزیمت کرد.
[۸]. او همان سیدمحمود روحانی، داماد حاجیملا محمد خمامی است که در زمان مشروطه ابتدا به پیروی از حاجی خمامی برضد مشروطه و مشروطهخواهان بود. اما پس از فوت خمامی تغییر موضع داد. در زمان جنبش جنگل یکی از اعضای اتحاد اسلام بود و از کوچکخان طرفداری میکرد اما بعد از جدایی حاج احمد کسمایی، او نیز از کوچک خان جدا شد. فخرایی دربارۀ او نوشته است: «در دوران پس از خاموش شدن انقلاب جنگل، او همچنان نفوذ و قدرت روحانیاش را حفظ کرد. در جلساتی که دربارۀ تأسیس کتابخانۀ ملی رشت در خانۀ شیخاحمد سیگاری (نیکنژاد) تشکیل مییافت و نگارنده نیز عضو کمیسیون بود، ریاست داشت و نفوذش را در پیشرفت امر کتابخانۀ ملی اعمال مینمود» (فخرایی، ۱۳۹۴: ۱۱۷). او در این زمان از مدافعان وضع موجود و از نزدیکان زاهدی بود.
[۹]. متاسفانه بیشتر تصاویری که فخرایی در نوشتههایش چاپ کرده بدون تاریخ است. تصویر و یا نقشه و آمار و اطلاعات بدون زمان و مکان ارزش چندانی ندارند.