(( دیریست که در زمانه دون
از دیده همیشه اشکبارم
عمری به کدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم
نه بخت بد مر است سامان
و ای شب، نه تو را است هیچ پایان))
نیما یوشیج
واژه هژمونی ( Hegemony) یا همان سلطه گری و فرا دستی را اولین بارآنتونیو گرامشی فیلسوف و نظریه پرداز مارکسیست در مطالب خود به کار برد.همیشه در جامعه و ساختار سیاسی قدرت عده ای فرمان می دهند و عده ای فرمانبر هستند. حتی در علم روانشناختی و روانکاوی بحث سلطه یکی از مباحثه داغ و قابل توجه است.در این مطلب همانطور از عنوان پیدا است، ما می خواهیم نگاهی جامعه شناختی به فیلم « مغزهای کوچک زنگ زده» اثر هومن سیدی بیندازیم، به اینکه چگونه در یک محل و یا حتی یک جامعه، سلطه و سلطه گری باعث تزلزل و افت فرهنگی در جامعه شود.
فیلم « مغزهای کوچک زنگ زده » روایتی از یک خانواده ای است که در حاشیه شهر تهران ( حلبی آباد ) زندگی می کنند. این خانواده ازسه پسر و یک دختر را تشکیل شده است. شکور ( فرهاد اصلانی) برادر بزرگتر خانواده، شاهین ( نوید محمد زاده) فرزند دوم، شهره ( مرجان اتفاقیان) و شهروز ( مهیار راحت طلب) آخرین فرزند خانواده است . پدر پیر آنها به مواد مخدر اعتیاد دارد و مادر آنها یک زن غرغرو ست. شکور صاحب یک آشپزخانه ست ، که در آنجا مواد مخدر صنعتی می سازند و کودکان بی خانمان را ، خریداری می کند و آنها را برای کار در آشپزخانه خود بزرگ می کند و در اصل نقش پدر خانواده را دارد و شاهین و شهروز هم در کنار بردار بزرگترشان در آشپزخانه هستند، که شهروز با سن کم موقعیت بهتری را دارد و خواهر آنها هم مسایل و دغدغه های شخصی خودش را دارد.
یک روایت از وضعیت اجتماعی و فرهنگی که بزهکاران جامعه چگونه می توانند بزهکار باشند. سلطه گری در هر شرایطی رخ بدهد باعث عدم آزادی شده و اختیار عمل را محدود می کند. هنگامی که آزادی و اختیار عمل کم بشوند، در آن جامعه دو رویی ، دروغ ، ریا و تزویر، خشونت، تعصبات بی جا، و در نهایت مغزهای بوجود می آید که مانند آهن ضد زنگ زده نشود، زنگ می زنند. این زنگ زدگی شخصیت های داستان به این صورت بروز می کند که هیچ گونه اختیار عمل ندارند و تنها یک مقلد و مطیع باقی خواهند ماند. ما نمی توانیم برای فرهنگ یک تعریف مشخصی را ارائه بدهیم و همین چندگانگی و چند پارگی است که در بطن فرهنگ نهفته شده است . البته در یک تعریف ساده ای که می توان ارائه داد، (( فرهنگ عبارت است از نحوه ای زندگی کردن ما انسان ها در طبیعت ( و این شامل جنبه های زیست شناختی زندگی انسان هم می شود)؛ فرهنگ آن معانی مشترکی است که ما ایجاد می کنیم و در زندگی روزمره با آن ها سروکار داریم. فرهنگ واجد ذات نیست، در « متونی» خاص ( به بیان دیگر، در هیچ کالا یا شی یا رویدادی که بتوان به نحوی دلالتمند آن را به کار برد ) تجسم نمی یابد؛ بلکه باید گفت فرهنگ عبارت است از رفتارها و فرایندها معناسازی با « متونی» که در زندگی روز مره با آن ها سروکار داریم.۱)) (ص۱۷)
در این فیلم پر دیالوگ، شخصیت ها با تنش های هر روزه زندگی خود یا همان روزمرگی های و رویدادها و امورات زندگی را که به مثابه یک متن بدانیم، در کشمکش هستند. تنش ها در این فیلم بشدت زیاد است، تنش بین اعضای خانواده نشان می دهد که اگر در خانواده که بنیاد و اساس جامعه را تشکیل می دهد، رفتارها و اخلاقیات هرگونه باشد، این خصوصیات در ذات ما نهفته می شود و حتما در جامعه بروز خواهد کرد. نمونه آن سکانسی است که رفتار پرتنش حتی تا صحنه به قتل رساندن شهره توسط برادر کوچکتر پیش میرود. یک اتفاق کوچک در یک محیط بسته و در یک خانواده می تواند باعث بروز اتفاقات خطرناک و تاسف بار شود. اتفاقاتی که به دلیل شرایط محیطی نامناسب مثل حاشیه های شهر و تعصباتی که پیشینه ای طولانی دارند، روی میدهند.
یا در سکانسی که دار و دسته شکور به سمت گروه دیگری می روند و هر کدام از آنها یک سلاح سرد را با خود حمل می کنند، دوربین از یک نمای دور (لانگ شات) از دار و دسته شکور فیلم برداری می کند و لحظه برخورد دو گروه با نمای نزدیک را به تماشا می گذارد. در همین سکانس نمای کوتاه نزدیک از صحنه خون را نشان می دهد، و همین مساله یک تاکیدی هست بر مهم بودن مساله خشونت بین شخصیت های داستان فیلم.
در سکانسی مادر خانواده با ضربه دست به سر پدر می زند، و مرد هیچ عکس العمل را از خود نشان نمی دهد، همین نوع رفتار بی گمان در نوع تربیت و آموزش فرزندان خانه تاثیر منفی می گذارد. دقیقا روانشناسان به درستی به این مساله اشاره کرده اند که هر نوع رفتار و اخلاق در خانه از سوی والدین، یک الگوی مستقیم برای فرزندان خانه است.
در سکانس دیگری که ماموران انتظامی به آشپزخانه شکور اعزام می شوند و درگیری بین دو گروه صورت می گیرد، پس از دستگیری آنان، دوربین در فضای غبار آلود به سمت ماسکی کلوزآپ می گیرد و این کلوزآپ خودش یک تاکیدی است که تماشگر به آن موضوع و مساله جزئی بیشتر توجه نشان دهد.
دروغ گفتن در این نوع تیپ و شخصیت های مثل شاهین یک عادت شده است و اصلا عواقب دورغ گفتن برای این نوع شخصیت ها مهم نیست و وقتی مساله ای عادت بشود این عادت تبدیل به یک فرهنگ رایج می شود. جامعه ای که دروغ گفتن در آن رایج باشد جامعه دچار بحران های خطرآفرین خواهد شد.
در این فیلم شکور نماد سلطه، شاهین نماد ترس و شهروز نماد شجاعت است. سلطه گریی باعث چپاول و استثمار هر شی یا انسانی می شود. همانگونه که شکور با سلطه خود بر شاهین باعث شده است که وی اعتماد به نفس کامل در سیر داستان را نداشته باشد و فاقد اختیارعمل باشد که البته در آخر فیلم با تصمیمی که درباره کمک کردن به خواهر خودش می گیرد، نشانگر استقلال شاهین است.
شهروز یک پسر شجاع ست که البته این پسر هنوز نتوانسته مرز بین شجاعت و حماقت را تشخیص بدهد و همین عدم تشخیص او را دچار مشکل می کند، تا جایی که به زندان روانه می شود یا در مکانی درگیر فیزیکی صورت گرفته که ، باعث خوردن ضربات سلاح سرد( چاقو) می شود.
در این فیلم پنجره های میله ای چندین بار در چند سکانس نشان داده می شود، شاید بتوان این اتفاق را همان جزئی از عناصر سینمایی یعنی « تصویر آشنا» دانست. (( تصویر آشنا را می توان در سرتاسر فیلم توزیع کرد- در این صورت، حالت یادآور خواهد داشت، مانند صدا، تصویر، تشبیه یا اندیشه ای که تکرار شود. تصویر آشنا می تواند جزو صحنه هم باشد، که در اینجا نقش تصویری محوری را می یابد.۲)) (ص ۹۹). نمای دور از پنجره میله ای برجک زندان هم یکی از همین عنصر تصویر آشناست.
در سکانس زندان هنگام ملاقات شاهین با شکور افشای تدریجی رخ می دهد. افشای تدریجی همانطور که از عنوانش مشخص است، حادثه، یا جریانی است که در مضمون داستان به صورت تدریجی برای مخاطبش بر ملا می شود.این عنصر هم جزء عناصر رمان و هم جزء عناصر ساختار سینمایی است. فضای زندان یک فضای سنگین و فشرده برای روان زندانیان را به همراه دارد، که این فضا منجر به خشونت و تنش حاد می شود. مثل نمای که شکور راز شاهین را بر ملا می کند و او را جز خانواده خونی خود نمی داند. اگرچه زندان مکانی است برای تربیت، کنترل، آموزش و اصلاح زندانیان که به دلایل متفاوت روانه زندان شده اند، ولی آیا به راستی مکان پیشا زندان نمی تواند این تربیت و اصلاح را انجام بدهد؟ و یا اینکه آیا مکان پسازندان می تواند این تربیت و آموزش را به درستی اتمام برساند؟ زندان به تعبیر میشل فوکو یک دستگاه « تماما انضباتی» است. یعنی در زندان تمامی امور زندانیان تحت اختیار قدرت زندان است. (( زندان نه بیرونی دارد نه خلئی؛ زندان کار خود را متوقف نمی کند مگر آن که وظیفه اش به تمامی پایان یافته باشد؛ کنش زندان روی فرد می بایست بی وقفه باشد: انظباط بی وقفه. سرانجام این که زندان قدرتی تقریبا تمام و کمال را بر زندانیان وارد می کند؛ زندان ساز و کارهای درونی خود را در سرکوب و مجازات دارد: انضباط مستبدانه. ۳)) (ص۲۹۱)
شاید بتوان گفت که حتی بالاتر از افراد سلطه گر و سلطه جو، مکان و دستگاه ی وجود دارد [زندان ] که با قدرتی که در خود نهفته دارد، خصلت سلطه جویی را ناکارآمد می کند.
در سکانسی شاهین را در وان حمامی که در فضای باز می باشد مشاهده می کنیم و این می تواند نشانی از تقلید در جامعه باشد؛ تقلیدی کورکورانه. و البته این مساله نشان از تبیعض و فاصله طبقاتی بین قشر محرومین و مرفه یک جامعه هم می تواند باشد. در سکانس دیگر بعد از دستگیری شکور، خانه شان را می بینیم ، که همگی در یک اتاق می خوابند و این نشان می دهد که در این خانواده ، حریم خصوصی هیچ مرزی ندارد.
در سکانس آخر فیلم همانگونه که می بینیم، تخریب و پاکسازی محیطی مثل حلبی آباد از سوی دستگاه های مربوط صورت می گیرد، و لحظه رو در رو شدن شاهین با شهروز که از زندان آزاد شده است، لحظه مقابله شجاعت و ترس با یک دیگر است. هنگامی که شاهین توقف می کند، بدین معناست که دو راه برای انتخاب داریم یا باید بجنگیم و مبارزه را برای ادامه زندگی انتخاب بکنیم و یا تسلیم بشویم.
منابع:
۱- استوری جان، مطالعات فرهنگی فرهنگ عامه، ترجمه: حسین پاینده. تهران، نشر آگه، چاپ دوم بهار ۱۳۸۹
۲- شارف استفان، عناصر سینما، ترجمه : محمد شهبا و دیگران. تهران: نشر هرمس، چاپ هشتم ۱۳۹۵
۳- فوکو میشل،مراقبت و تنبیه «تولد زندان »، ترجمه: نیکو سرخوش و دیگران. تهران: نشر نی، چاپ چهاردهم۱۳۹۶
محسن نوزعیم