شهرام صحرائی
سخنوری. شعرهای مراسم سخنوری که در تکیهها و قهوهخانهها برگزار میشد، همراه با تحقیق در پیشینهٔ سخنوری. تصحیح و تحقیق: مهران افشاری. تهران: موقوفات دکتر محمود افشار و انتشارات سخن، ۱۴۰۰. ۲۱۸ ص. ۶۵۰۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
سخنوری نام یکی دیگر از آثار پژوهشگر و مصحّح برجسته، مهران افشاری است که علاوه بر کتابها و مقالات محقّقانه، آثار فراوانی را با موضوع فتوّت تصحیح کرده است. افشاری در این اثر به تصحیح دو بیاض دستنوشته (به شمارههای ۴۳۶۲ و ۷۵۵۲ در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران) پرداخته است (برای اطلاعات دربارۀ این دو اثر نک: سخنوری، صص ۵۳ـ۵۶، ۱۴۱ـ۱۴۳). این دو اثر شامل شعرهایی است که درویشان در مراسم «سخنوری» میخواندند. سخنوری مراسمی بود که طیّ آن درویشی، درویش دیگر را به مشاعره دعوت میکرد و ساعتها در قهوهخانه با یکدیگر در طبع شعر به زورآزمایی میپرداختند و درنهایت یکی از آنها بر دیگری پیروز میشد و وصلههای درویشی حریف را مانند کشکول و تاج و تبرزین به غنیمت میبرد.
افشاری مقدمهای نیز بر «سخنوری» دارد که حاوی اطلاعات تاریخی و محقّقانهای دربارۀ مناقبخوانی، انواع مدّاحان، قلندران حیدری، درویشان عجم و اصناف ایشان، درویشان خاکسار، آیین سخنوری و آداب آن و نیز ویژگیهای شعرهای سخنوری است و این همه اطلاعات ارزشمند را در کمتر کتاب و رسالهای میتوان یکجا یافت. افزون بر اینها، افشاری در این مقدمه، تحقیقات و یافتههای جدیدی (ولو در حدّ احتمال) دارد که من در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم.
الف) نویسنده در مقدمه به پیشینۀ سخنوری و سخنوران پرداخته و با استناد به فتوّتنامۀ سلطانی، اثر مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری (متوفّی ۹۱۰ ق)، نشانههایی از وجود ایشان را در سدۀ نهم به دست داده است جز آنکه کاشفی سبزواری این گروه را «اهل سخن» نامیده است. نویسنده سابقۀ این گروه را تا سدههای ششم و هفتم نیز به عقب برده و گفته که در آن دوران به آنها «مناقبخوان» گفته میشده است (سخنوری، مقدمه، صص ۱۹ـ۲۰). به گفتۀ افشاری، «کهنترین کتابی که از معرکهگیرانِ مناقبخوان یا مدّاح سخن گفته است که در کوچه و بازار با صدای بلند و رسا در منقبت حضرت مولی الموالی علی (علیهالسلام) و مدح اهل بیت اطهار (علیهمالسلام) شعر میخواندهاند و معرکه میگرفتهاند، کتاب مشهور نقض از سدۀ ششم هجری است که نام کامل آن بعضُ مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض است و آن را دانشمندی شیعی به نام نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی نوشته است» (همان، ص ۲۱).
ب) نویسنده در مقدمه، به معرفی شماری از مدّاحان و مناقبخوانان ایرانی پرداخته و از کسانی نام برده است چون: سیّد حمزۀ کوچک، حسن کاشی، سلیمی تونی، لطفالله نیشابوری (متوفّی ۸۱۰)، ابنحسام خوسفی (متوفّی ۸۷۵ ق)، درویش محمدعلی غرّاخوان طبرسی، سیّد امیرحاج آملی، ابومسلم قزوینی، صاحبشاه خرقانی و اخی علی تونی (همان، صص ۲۲ـ۲۴).
پ) از نکتههایی که بر خواننده معلوم میشود، ابزارها و وسایل کار این مدّاحان بوده است که از جمله میتوان به طاس، رمل، نیزه، تبرزین، چراغ، سفره و نیز توق اشاره کرد. از دیگر وسایل این مدّاحان ـ بهویژه گروهی از ایشان که به درویشان عجم مشهور بودند ـ کتاب فال، صندلی، عصا و دستخطّ بوده است. نویسنده دربارۀ برخی از این وسایل نیز اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده قرار میدهد. بهعنوان نمونه در تعریف توق گفته که آن نیزهای بود که بر زمین فرو میکردند یا در زمان مدّاحی به دست میگرفتند و بر سر آن پاره نمدی میبستند. به گفتۀ نویسنده اصل اصطلاح «پاتوق» نیز به همین موضوع مربوط است. نیز دربارۀ زنگ حیدری آورده است، زنگولهای بوده که این درویشان به ران یا کمر خود میآویختند (همان، صص ۲۵، ۳۶ـ ۳۷).
ت) از دیگر نکات تاریخی مقدمه، ارائۀ شواهد متعددی دربارۀ ارتباط یافتن این طبقه با سیاست صفویه و حمایت شاهان صفوی از ایشان است. سیاست شاهان صفوی، ترویج تشیّع بود و این پادشاهان با توجه به اینکه تصمیم داشتند مذهب مردم ایران را از تسنن به تشیّع تغییر دهند، از این افراد سود میجستند و این افراد با سقّائی، مدّاحی و روضهخوانی در کوی و برزن و قهوهخانهها «به ذکر و منقبتخوانی انبیاء و اولیاء و شهیدان کربلا میپرداختند و … بر خود فرض میدانستند که تولّی و تبرّی را در جامعه تبلیغ کنند و در حین مدّاحی، خلفای اهل سنّت را لعن میکردند» (همان، صص ۲۵ـ۲۶، ۲۹ـ۳۰، ۳۶).
ث) مقدمه همچنین شامل نکات و توضیحات ارزشمندی است دربارۀ کلماتی (اعمّ از رسوم، اصطلاحات) چون پَرسه، خرمن گدایی، گلبانگ، سردم، سردمدار، سلام و عشق، درویش گُل مولا، درویشان تبرّایی و نیز ضربالمثل «برگ سبزی است تحفۀ درویش» (همان، صص ۲۶، ۳۷ـ۴۲).
ج) افشاری بهتفصیل به بیان تفاوت میان دو گروه از قلندران که هر دو نیز حیدری نامیده میشدهاند، پرداخته است. این دو گروه را حتی برخی از محقّقان و پژوهشگران عالیرتبه خلط کردهاند. افشاری قائل است که گروه اوّل قلندرانی بودند پیروان قطبالدین حیدر زاوهای (متوفّی ۶۱۸ ق) همو که تربتحیدریه نیز منسوب به وی است. پیروان این قلندر نامی در ایران و هند و آناتولی گسترده بودند. بنگ استعمال میکردند و حتی بنگ را مُدامه الحیدر میخواندند. اینان غیر از درویشان و قلندرانی بودند که حدوداً دو قرن پس از آنان یعنی در قرون هشتم و نهم به همین نام (حیدری) خوانده میشدند و وجه تسمیهشان انتساب آنها به میر قطبالدین حیدر تونی (متوفّی ۸۳۰ ق) بود، قلندری که در باکو زاده شد و همۀ عمر در قفقاز و آذربایجان سفر کرد و به هر شهری که میرسید تکیهای در آن میساخت تا آنکه در تبریز درگذشت و در تکیهاش به خاک سپرده شد و هیچ ربطی هم به شهر تون خراسان نداشت بلکه احتمالاً به سبب حرفهاش و نسبت به تون حمّام، تونی نامیده شده است. همین قلندران بودند که در شهرهای مختلف با درویشان نعمتاللهی رقابت و کشمکش و زدوخورد داشتند و دعوای حیدری نعمتی به راه میانداختند. حیدریه در عهد صفوی نام میر قطبالدین حیدر تونی را به سید جلالالدین حیدر تغییر دادند. اعقاب آنها درویشان خاکسار نیز بعدها از او به سیّد جلالالدین حیدر یاد کردند و خود را به او منتسب ساختند (همان، ص ۲۶ـ۲۸).
چ) نکتۀ مهم دیگر که در مقدمه آمده، اختلاف میان تشیّع عالمان امامی با تشیّعی است که این مدّاحان و قلندران ترویج میکردند. تشیّع ایشان «رنگی از اعتقادات غُلات شیعه از جمله طایفۀ اهل حقّ ایران و علویان و قزلباشان ترکیه را دارد» (همان، ص ۲۸). و بنده در اینجا میافزایم که این تشیّع با تشیع عقلمدار و شریعتمحور عالمانی نظیر سید مرتضی علمالهدی (متوفی ۴۳۶ ق) و یا نقلمدار اخباریهایی مانند سید نعمتالله جزائری (متوفی ۱۱۱۲ ق) و سید هاشم بحرانی (متوفی ۱۱۰۷ ق) تفاوت زیادی داشت و در حقیقت نوعی مذهب عامیانه بود با عناصری چون اعتقاد به اعجاز و کرامات اولیاء و عرفاء و البته پادشاهان صفوی و اجداد آنها، و از دیگر سو رشد روزافزون زیارتگاهها و باورهای غالیانه دربارۀ امام علی و امامان دیگر (علیهمالسلام). بهعنوانمثال هنگامیکه سلطان حیدر در ۸۶۰ ق به ریاست طریقت صفویه رسید، خلفای صوفی به الوهیت وی بشارت دادند. این مریدان فرزند سلطانحیدر یعنی شاه اسماعیل را هم به همان دیده مینگریستند. مضمون اشعار شاه اسماعیل نیز گواه آن است که او هم تمایل داشته است تا پیروانش او را وجودی الهی بدانند (نک: ایران عصر صفوی، ص ۲۰؛ تاریخ ایران کمبریج: دورۀ صفویان، ص ۱۳). گزارش یک بازرگان ونیزی در آن دوره قابل توجه است:
«همۀ مردم و بهویژه سربازانش به این صوفی [شاه اسماعیل] مثل خداوند عشق میورزند و احترام میگذارند و عدۀ زیادی از سربازانش بدون زره به میدان جنگ میروند به این امید که مولایشان اسماعیل در جنگ نگهدارشان باشد… همانطور که مسلمانان میگویند: لا إله إلاّ الله و محمد رسولالله، ایرانیان میگویند: لا إله إلاّ الله اسماعیل ولیالله، علاوه بر این همه و بهخصوص سربازانش او را فناناپذیر میدانند (ایران عصر صفوی، ص ۲۳؛ امپراتوری اندیشه، ص ۱۶۱؛ تاریخ جامع ایران، ج ۱۰، صص ۷۷۸ـ۷۷۹).
چنین تشیّعی در پیشبرد سیاستهای قدرتطلبانۀ پادشاهان صفوی نقش مهمی داشت زیرا جانفشانی و اقدامات تهورآمیز و فداکارانۀ مریدان مزبور را در میدانهای جنگ آسان، فراوان و معنیدار میکرد هرچند آفتی برای طالبان حقیقت و معنویت و انحراف از تشیع اصیل بود.
ح) تغییر و تحوّل این قلندران با به پایان رسیدن روزگار صفویه و از دست رفتن جاه و اعتبار ایشان و تغییر یافتن آنها به شکل درویشان طریقت خاکساریه، ارتباط میان درویشان سلسلۀ عجم با خاکساریه، وجه تسمیۀ درویشان عجم و ردّ برخی از وجوه تسمیۀ نادرست این فرقه و رابطۀ فتوّت با این درویشان از دیگر نکات مفید علمی این مقدمه است (نک: سخنوری، مقدمه، صص ۳۰ـ۳۵).
خ) مهمترین و ارزشمندترین بخش مقدمه، توضیحات نویسنده دربارۀ رسم «سخنوری» و توصیف آن است، رسمی که دربارهاش تقریباً هیچ نوشتار علمی و مستند و بهاصطلاح آکادمیکی وجود ندارد جز نوشتههای دانشمند فقید، دکتر محمدجعفر محجوب (متوفّی ۱۳۷۴ ش) که به شکل مجموعه مقالههایی در دورۀ نهم مجلۀ سخن و با عنوان سخنوری به چاپ رسید (نک: همان، ص ۴۳) و اگر این اندک نوشتارها هم نبودند، این رسم کلاً فراموش میشد و از یادها میرفت جز آنچه در یاد کُهنسالان باقی مانده است چنانکه در میان استادانم استادِ علاّمه، اکبر ثبوت میفرمودند که مقابل دکان پدرم در محلۀ عودلاجان، قهوهخانهای بود که به نام صاحبش، قهوهخانۀ علیآقا خوانده میشد و یکی از اقوام ما (شوهر خواهر پدربزرگم) موسوم به میرزا علیرضا صابران ـ که شغلش صحّافی بود و در کسوت درویشی هم نبود ـ گاهی در همان قهوهخانه به سخنوری میپرداخت و هماورد میطلبید و با آنها به این سنخ از مشاعره میپرداخت.
د) افشاری در تصحیح دو بیاض از شعرهای سخنوری پانوشتهایی نیز دارد که برخی از آنها حاوی نکات ارزشمند تاریخی و علمی است. بهعنوان نمونه به توضیح کلماتی چون قاپی، قَمچی، ابلق، جریده، قنطوره، اختیار، دهره و جالوس پرداخته است (نک: همان، ص ۶۰، پانوشت ۲، ۴ و ۵، ص ۶۳، پانوشت ۲، ص ۶۷، پانوشت ۱۱، ص ۶۸، پانوشت ۶۸، ص ۶۹، پانوشت ۳، ص ۱۴۶، پانوشت ۵).
این توضیحات در فهم اشعار بسیار دخیل است زیرا بسیاری از این دست کلمات نه به معنای لغوی خود، بلکه در میان قلندران و درویشان آن روزگار، معنای دیگری یافتهاند بهعنوان نمونه در بیت «یک سجود آنجا به نزد خالق یکتا بود/ چون چراغ و کشتی و سفره درین مأوا بود» مصحّح در پانوشت در معنای کشتی گفته است: پیالهای کوچک شبیه کشتی بوده است (همان، ص ۶۷، پانوشت ۱). برخی دیگر از این دست نکات تاریخی که در ذیل میآید:
ـ گاه در مجلس سخنوری و نقّالی کسانی حاضر بودند و همۀ سخنانی را که میشنیدند یادداشت میکردند (همان، ص ۸۵، پانوشت ۳).
ـ امروزه مردم ایران به امامزاده احمد بن موسی (علیهالسلام) در شیراز شاهچراغ میگویند، اما در گذشته قلندران و درویشان دیگرانی را هم شاهچراغ میگفتند از جمله امام زمان را شاهچراغ میگفتند. اصولاً اطلاق چراغ به پیر یا شخص مقدّس نزد اسماعیلیه و برخی از صوفیان رایج بوده است و اسماعیلیان بدخشان مراسمی به نام «چراغ روشن» دارند که همراه مدّاحی و خواندن منظومهای به نام «چراغنامه» دربارۀ ناصر خسرو و دیگر بزرگان اسماعیلی است (همان، ص ۱۱۸، پانوشت ۵).
ـ شدّ خفا: از انواع شدّ در آیین فتوّت بوده که معنای رمزی آن را فقط نقیب میدانست (همان، ص ۸۸، پانوشت ۱).
ـ شیدالله: درویشان در تکدّی شیدالله میگفتند که تحریف شیء الله و آن هم تحریف شیء لله بود (همان، ص ۹۴، پانوشت ۱).
ـ چهلتنان: چهل قلندر برهنهای که به باور قلندریه، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) در معراج، در گنبد خضراء آنان را ملاقات کرد (همان، ص ۹۸، پانوشت ۵).
ـ پاتَبه: تلفظی دیگر از پاتابه یا پایتاوه است و آن پارچهای ضخیم بود که بر دور ساق پا میپیچیدند (همان، ص ۱۵۱، پانوشت ۹).
گَزینه: کرباس ستبر که ظاهراً نان را که از تنور درمیآوردند بر روی آن میگذاشتند (همان، ص ۱۶۰، پانوشت ۴).
ذ) آخرین نکتهای که اشاره به آن لازم است، کوشش ارزشمند نویسنده در معرفی ویژگیهای شعرهای سخنوری است مانند اینکه این شعرها فیالبداهه سروده میشد، سرایندگان آنها «سواد عالی نداشتند و همۀ فنون ادبی و دستور زبان فارسی را هم بهدرستی نمیدانستند که چیست … و حتی برخی از اشعارشان تنها پاره کلمههای موزون و نامفهوم است»، نیز نکاتی دربارۀ وزن، ساختار ظاهری و محتوی و مضمون این اشعار که بخش عمدۀ آن در رثای حضرت امام حسین (علیهالسلام) و شهیدان کربلا بوده است (نک: همان، ص ۴۵ ـ ۴۹).
این نوشته براساس همکاری رسمی و مشترک میان جهان کتاب و انسانشناسی و فرهنگ بازنشر میشود.